جوان آنلاین: محمد محمدشیرازی در صفحه توییتری خود سرودهای از «موسی عصمتی» را به اشتراک گذاشت. در این ابیات میخوانیم: پدرم را خدا بیامرزد، مردِ سنگ و زغال و آهن بود | سالهای دراز عمرش را کارگر بود، اهل معدن بود | از میان زغالها در کوه، عصرها روسفید برمیگشت | سربلند از نبرد با صخره، او که خود قلهای فروتن بود | پا به پای زغالها میسوخت! سرخ میشد، دوباره کک میشد | کورهای بود شعلهور در خود، کورهای که همیشه روشن بود | بارهایی که نا نش آجر شد، از زمین و زمان گلایه نکرد | دردهایش، یکی دوتا که نبود! دردهایش هزار خرمن بود | از دل کوههای پابرجا، از درون مخوف تونلها | هفت خوان را گذشت و نان آورد، پدرم که خودش تهمتن بود | پدرم مثل واگنی خسته، از سرازیر ریل خارج شد | بیخبر رفت او که چندی بود، در هوای غریبِ رفتن بود | مردِ دشت و پرنده و باران، مردِ آوازهای کوهستان | پدرم را خدا بیامرزد، کارگر بود، اهل معدن بود.