کد خبر: 1213250
تاریخ انتشار: ۱۱ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۳:۲۰
ضربه آخر ارتش به رژیم طاغوت، در آیینه روایت و تحلیل
امام خمینی با بصیرت مثال زدنی خود، ماهیت درونی ارتش در دوره پهلوی را تشخیص داده بود و می‌دانست که به رغم حضور سران وابسته و خود فروخته در آن، بدنۀ این واحد نظامی از افراد مؤمن و وطن‌دوست تشکیل شده است. نظامیانی که نه تنها در جریان انقلاب به مردم پیوستند، بلکه بعد از پیروزی آن و دوره جنگ تحمیلی صدام علیه ایران، چه حماسه‌ها که نیافریدند و چه ایثارگری و جانبازی‌هایی که نکردند
 مریم صادقی پری
جوان آنلاین: رژیم پهلوی با اتکاء به قدرت نظامی و حمایت انگلستان شکل گرفت و حیات خود را با ایجاد ارتش و تشدید قدرت نظامی، تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داد. با تأسیس نظام اسلامی و منتفی شدن معادلات سیاسی- نظامی رژیم گذشته، شرایط استعمارگران نیز به هم خورد و در ظرف کمتر از یک سال، ایران را که به گفته کارتر رئیس‌جمهور وقت امریکا «جزیره ثبات» بود، از قیمومت آن‌ها خارج نمود. بیشترین امید شاه به ارتش بود که توسط آن خروش مردم را سرکوب کند، اما این رویا نیز تحقق عملی نیافت. در مقال پی‌آمده، به چند و، چون پیوستن ارتش به انقلاب می‌پردازیم. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقمندان را مفید و مقبول‌آید. 
 
 ارتش و رژیم برآمده از کودتا
رژیم پهلوی، دست‌پخت کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹ است. اکثر حکومت‌هایی که بر ایران تا قبل از این رژیم سیطره داشتند، از قدرت ایل و عشیره و پایگاه قومی نسبتاً مردمی برخوردار بودند، اما این رژیم با اتکا بر نیروی نظامی و ارتش، بیش از نیم قرن بر ایران حکومت کرد. اهمیت ارتش در دوره رضاشاه به حدی بود که بخش عمدۀ بودجه کشور مصروف آن می‌شد. قزاق با دادن امتیازات فراوان به نظامیان، آن‌ها را به بازوان اعمال قدرت خود تبدیل کرد و از طریق آنها، به سرکوب سیاسی و اجتماعی گسترده روی آورد. (۱) به گفته جان فوران نویسنده کتاب مقاومت شکننده: «رضاشاه از این دستگاه عظیم نظامی، در ابتدا برای درهم شکستن جنبش‌های اجتماعی داخلی و جبهه مخالف دولت در دهه‌های ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۰ ش. استفاده کرد و با استفاده از همین ارتش، قدرت در دست شاه متمرکز شد....» (۲) 
محمدرضاشاه پهلوی نیز در دوره حکومت ۳۷ ساله خود، یک دیکتاتور تمام عیار نظامی بود که با استفاده ابزاری از ارتش در سرکوب و مرعوب ساختن مخالفین خویش، این نهاد را به صورت سازمانی استثنایی و متمایز از کلیه ارگان‌های مملکتی تبدیل کرد. بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، پهلوی دوم پای در کفش پدر کرد و نقش ارتش و نیرو‌های مسلح را به یک نیروی فرمانبر برای حفظ کیان خاندان پهلوی و جنگ با مردم تقلیل داد و به تعبیر ازغندی: ارتش در خط مقدم اختناق داخلی قرار گرفت و موقعیت شاه و خاندان سلطنتی در رأس تمامی بوروکراسی‌های نظامی، انتظامی و اطلاعاتی، تشدید شد. (۳)
 
 ارتش با ماست!
امام خمینی از همان آغازین ماه‌های شروع نهضت اسلامی، با مبارزه مسلحانه مخالف بودند و بار‌ها و بار‌ها مشی مبارزه را، آگاه‌سازی سیاسی مردم اعلام کردند. مرتضی الویری که از جمله مبارزان مسلمان قبل از انقلاب به شمار می‌آید، در همین باره در خاطرات خود می‌نویسد: «من گفتم که به هر حال برای رژیمی که مسلحانه دارد با ما می‌جنگد و متکی بر اسلحه است، ما باید از همان ابزار استفاده کنیم. ایشان این منطق را نپذیرفتند. نفی کردند و گفتند: کار فرهنگی مقدم بر هر کاری است و شما باید تلاش کنید که مردم را نسبت به واقعیت‌ها آگاه کنید و هر چه که مردم بیشتر آگاه شوند، خود این مردم یک حرکت مردمی را شروع می‌کنند که می‌توانند مقابله با سلاح‌های آن‌ها (کند) و بنابراین کار مسلحانه در این مقطع را، ایشان گفت که من مصلحت نمی‌دانم....» (۴)
حجه‌الاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی (زیارتی) روایتی را از امام خمینی نقل می‌کند که بیانگر ثبات مشی مبارزاتی امام از همان شروع نهضت است: «بعد از حادثه فیضیه، یک شب که از خانه آقای معین برمی‌گشتم، برای خواندن نماز به منزل امام رفتم. امام در اتاق کوچکی از منزلشان، نماز جماعت برگزار می‌کرد. بعد از نماز یک روحانی از امام سؤال کرد، اکنون که دولت دست یه چنین وحشیانه‌گری‌هایی زد و مدرسه فیضیه را به خاک و خون کشید، آیا اعلامیه دادن نتیجه دارد و عقلایی است؟ امام فرمودند: اگر ما بتوانیم مردم را به وظایف اسلامی‌شان آشنا سازیم، شاه و ساواک نمی‌توانند در این کشور زندگی کنند و باید بروند... زمانی‌که امام این سخن را گفت، من این سؤال در ذهنم مطرح شد که مردم بیدار در مقابل ارتش چه کار می‌توانند بکنند؟ این در ذهنم ماند تا به نجف رفتم و به امام گفتم: شما در قم یک همچین جمله‌ای را فرمودید، در مقابل یک ارتش تا دندان مسلح، یک ملت با دست خالی چه کار می‌توانند بکنند؟ امام فرمودند: ارتش با ماست، ارتش با ماست... این مطلب گذشت تا سال ۱۳۵۶ ش که نهضت اوج گرفت و مردم با وظایف اسلامی آگاه شدند و ارتش به مردم پیوست و پادگان‌ها خالی شد. آن روز فهمیدم که امام در سال ۱۳۴۲ ش، چه فرمود! امام ۱۵ سال روشنگری و افشاگری کرد و به مردم آگاهی بخشید و آن‌ها به وظایف خود آگاه شدند. این را جز خود امام، کسی نفهمید. امام در نجف تعریف کرد که یکی از افسران ارتش، ماهی یک بار به ملاقات من می‌آمد. یک بار گفت: اگر شما اجازه بدهید، من بمب به خودم می‌بندم و شاه را می‌کشم! من به او گفتم: ما برای پیشبرد اهداف‌مان، نیازی به این نوع کار‌ها نداریم....» (۵) 
مشی مبارزاتی امام خمینی، مبتنی بر روش‌های مطروحه و معمول براندازی در جهان آن روز نبود و از همین‌روی امام با وجود تأکید بسیار مخالفان رژیم پهلوی و حتی دوستان نزدیک در اتخاذ مبارزه مسلحانه، به این روش تن ندادند و بر مبارزه مسالمت‌آمیز فرهنگی و بالا بردن سطح آگاهی عمومی و حضور فعالانه مردم تأکید داشتند. در نگرش امام، انقلاب اسلامی جز با حضور فراگیر، آگاهانه و انتخابی مردم تحقّق پیدا نمی‌کرد و از این‌رو تمام هم وغم خود را، بر افزایش آگاهی مردم نهاده بودند و بی‌شک انقلاب اسلامی یگانه انقلاب قرن بیستم به شمار می‌آید که مبارزان آن به جای به کارگیری بمب و سلاح، از کتاب، نوار، اعلامیه، سخنرانی و تظاهرات خیابانی مسالمت‌آمیز بهره‌بردند و نهایتاً آن را به نتیجه رساندند. 
 
 مقلدان رهبر انقلاب در ارتش
ارتشیان به امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ارادت داشتند و حتی عده قابل توجهی از آنان، مقلد ایشان بودند. چنانکه ارتشبد عباس قره‌باغی رئیس ستاد مشترک ارتش رژیم پهلوی، چنین اعتراف می‌کند: «اکثریت سربازان و تعداد قابل توجهی از افسران و درجه‌داران، سخت معتقد به مذهب و مقلد آقایان علما دینی بودند... تعدادی از پرسنل شهربانی کتباً گزارش نموده بودند که از مقلدین آیت‌الله خمینی بوده و نمی‌توانند برخلاف دستورات آیت‌الله عمل نمایند....» (۶) گرچه همسویی ارتشیان با نهضت امام خمینی در اواخر عمر رژیم محمدرضا شاه نمایان شد، اما بخشی از آن‌ها چند سال قبل از سرنگونی رژیم پهلوی، با این حکومت به مخالفت برخاسته بودند. به گونه‌ای که در ۱۶ آذر ۱۳۵۴، تعدادی از ارتشیان در تظاهرات مردمی علیه دیکتاتوری پهلوی دستگیر شدند. (۷)
 مرحوم سرهنگ محمدمهدی کتیبه، در خصوص ارتباط ارتشیان با امام می‌گوید: «من هر هفته مرتب با آقای نامجو تماس می‌گرفتم و او اعلامیه‌ها و نوار‌های حضرت امام را که از نجف می‌آمد، به من می‌داد و من هم آن‌ها را برای مطالعه به دوستان و آشنایان هم‌دوره در دانشکده فرماندهی و ستاد می‌دادم....» (۸)
سیره عملی بنیانگذار جمهوری اسلامی به گونه‌ای بود که حتی کوچک‌ترین توهین به ارتش را جایز نمی‌دانست. سردار علی (مصطفی) تحیری - که از اعضای گروه توحیدی صف و از مسئولان اصلی محافظت از مدرسه رفاه بود- خاطره‌ای را مطرح می‌کند که نشان دهنده همین مسئله است: «در سال ۵۷ و بعد از اعلام حکومت نظامی، ما در صف یک طرحی داشتیم. سازماندهی کرده بودیم که نیرو‌های نظامی را در پنج استان تهران، خراسان، خوزستان، اصفهان و آذربایجان‌شرقی بزنیم، اما قبل از اقدام تصمیم گرفتیم برای اینکار از امام اجازه بگیریم. وقتی شهید محمد بروجردی خدمت حضرت امام شرفیاب شده بودند، امام فرموده بودند که شما حق ندارید به یک نظامی حتی توهین لفظی بکنید! ایشان فرمودند: کسانی که برای شما یقین است که این‌ها فرمان قتل صادر کردند، یا دستشان به خون کسی آلوده است، یا کلیه مستشاران امریکایی و اسرائیلی که باز برای آن‌ها هم شرط و شروطی گذاشته بودند، باید در دادگاه محاکمه شوند....» (۹)
 
 همافران انقلابی، نمایندگان افکار عمومی
در کوران انقلاب و در میان نیرو‌های ارتش، عملکرد همافران جلوه بیشتری داشت و با شدت‌گرفتن سیر انقلاب اسلامی، تحرکاتی را آغاز و نارضایتی و همدلی خود با انقلابیون را اعلام داشتند. آن‌ها از پاییز ۱۳۵۷، با برگزاری تظاهرات در پایگاه‌های خود، نسبت به عملکرد رژیم پهلوی اعتراض می‌کردند. در دی ۱۳۵۷، چند تظاهرات گسترده توسط آن‌ها صورت گرفت و اخبار این تظاهرات، بلافاصله در مطبوعات انعکاس پیدا کرد. در ۳۰ دی همافران و درجه‌داران پایگاه نهم بندرعباس ضمن برگزاری تظاهرات، در قطعنامه‌ای هفت ماده‌ای، همبستگی خود را با نهضت و جنبش ملت ایران اعلام کردند. آن‌ها در بند‌هایی از این قطعنامه، عدم اطاعت از دستورات حکومت طاغوت علیه مردم، بی‌نیازی از حضور مستشاران امریکایی و اخراج هر چه زودتر آن‌ها و عدم پیروی از انجام کودتا را مورد تأکید قرار دادند. (۱۰)
در ۹ بهمن، همافران پایگاه شاهرخی همدان نیز دست به تظاهرات گسترده علیه رژیم زدند و حمایت خود را از امام خمینی اعلام کردند. به دنبال آن، ۱۷۲ نفر از آنان دستگیر و به تهران منتقل شدند. همچنین در ۱۴ بهمن، ۴۵۰ نفر دیگر از همافران این پایگاه را که در حال اعتصاب بودند، دستگیر و به پایگاه هوایی تبریز منتقل و زندانی کردند. (۱۱)
 
 «گل» در مقابل «گلوله»
در جریان راهپیمایی‌های انقلاب اسلامی، انقلابیون به دستور امام‌خمینی از حمله متقابل به ارتش منع شدند و در عوض به سربازان گل می‌دادند و آن‌ها را به پیوستن به انقلابیون تشویق می‌کردند. محمدحسین هیکل در تحلیل نظر امام می‌نویسد: «امام در اعلامیه‌های خود از مردم و پیروان خود می‌خواست که در هیچ اوضاع و احوالی نباید با نیرو‌های مسلح برخورد پیدا کنند. هرچند ممکن است ارتش ظاهراً به شاه وفادار باشد، اما نباید فراموش شود که از افرادی تشکیل شده که برادران آن‌ها به حساب می‌آیند و در احساسات بقیه مردم شریک می‌باشند....» (۱۲) در حقیقت راهبرد مؤثر امام این بود که سینه ارتش را مورد حمله قرار ندهید، قلبش را تسخیر کنید! همین مسئله باعث شد که پادگان‌ها یکی پس از دیگری سقوط کرده و مقاومت برخی عناصر خودفروخته در هم شکسته شود. صدای مؤذن در کوچه، پس کوچه‌های شهر طنین‌انداز شده و غریو شادی و نشاط بر کشور حاکم شود. 
ژنرال هایزر که در آن دوره برای انجام کودتا و از سوی کارتر به ایران سفر کرده بود، به راهبرد امام خمینی در برابر ارتش اینگونه اشارت برده است: «به فرمان [امام]خمینی، آن‌ها حمله جدیدی به ارتش آغاز کرده بودند. حمله‌ای که سلاحش، دوستی و عشق بود. تظاهرکنندگان با خود گل حمل کرده و بر سر تفنگ‌های سربازان قرار می‌دادند و حلقه‌های گل روی تانک‌ها می‌گذاشتند... این شیوه برادری با ارتش، تهدید جدیدی بود که به ویژه سربازان جوان را به آن طرف می‌کشید....» (۱۳) روش امام در مواجه با ارتش، حتی نگرانی هایزر را به همراه داشت: «باید اعتراف کنم که دلم شور می‌زد، به ویژه از این استراتژی جدید [امام]خمینی، برای پیروزی بر ارتش نگران بودم. می‌بایست سریع می‌جنبیدیم و در غیر این صورت، تمام سربازان را از دست می‌دادیم....» (۱۴)
 
 پوچ شدن مأموریت هایزر
رابرت هایزر ژنرال امریکایی، در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی و با هدف مهار انقلاب و نجات سلطنت، به تهران اعزام شد. مهم‌ترین مأموریت او، سازماندهی کودتای نظامی بود. گرچه امرای ارتش با موقعیت اجتماعی و اقتصادی عالی، با حکومت استبدادی پهلوی همراه بودند، اما اسکلت بنیادین قوای نظامی را افسران و درجه دارانی تشکیل داده بودند که از ظلم هیئت حاکمه به ستوه آمده و زیر سیطره مستشاران نظامی امریکایی شرف، آبرو و حیثیت‌شان را از دست داده و به شدت تحت فشار بودند. امام به خوبی به این مسئله واقف و بار‌ها مقام والای ارتش در یک کشور مسلمان را یادآور شده بود و از نظامیان به‌خصوص سران ارتش می‌خواست که با پیوستن به ملت مسلمان ایران، راه خود را به سوی کمال و افتخار باز نمایند. چنانکه در پاسخ به خبرنگار فاینشنال تایمز، در تاریخ ۱۶ آبان ۱۳۵۷ اعلام کردند: «ما اکنون ملت را دعوت به هجوم و حمله به ارتش نکرده‌ایم، تنها از سربازان و افسران ارتش خواسته‌ایم که اطاعت از فرماندهان خود نکنند. به صاحب منصبان ارتش نیز هشدار داده‌ایم که از شاه حمایت و اطاعت نکنند و من امیدوارم که سربازان و افسران که پیوندشان با مردم بریده نشده است، هر چه زودتر به آغوش ملت باز گردند، تا پیروزی را در آغوش بکشند....» (۱۵)
ارتشبد عباس قره‌باغی آخرین رئیس ستاد ارتشباران، در اعترافاتش به پیوستن نیرو‌های ارتش به انقلاب اسلامی، به این ترتیب اشاره می‌کند: «در این اوضاع و احوال عمومی و روحی پرسنل نیرو‌های مسلح شاهنشاهی بود که تحرکات مخالفین از طریق نفوذ در نیرو‌ها با نهایت شدت، در پایگاه‌های نیروی هوایی، هوانیروز و سربازخانه‌ها ادامه داشت و مخالفین با استفاده از پخش اخبار اعلام همبستگی طبقات مختلف از رادیو و تلویزیون دولتی و مطبوعات، پرسنل نیرو‌های مسلح و فرماندهان یگان‌ها را روز به روز بیشتر تحت تأثیر تبلیغات خود قرار می‌دادند و به تدریج قسمت‌هایی از نیرو‌های مسلح به تقلید از سایر سازمان‌های دولتی، به طور مخفیانه یا علنی با مخالفین اعلام همبستگی می‌نمودند....» (۱۶)
هایزر هم در خاطراتش به این نکته اذعان می‌کند: «فرماندهان نظامى کاملاً درمانده... و ناتوان بودند و ارتش هیچ قدرتى نداشت...» (۱۷) بنابراین قرار بود، تا کودتایی که با نام رمز کورتاژ در شب ۲۲ بهمن اتفاق بیفتد و ده‌ها هزار نفر از رهبران و افراد انقلابی دستگیر و به شهادت برسند، با عنایت خداوند تحقق نیافت و بر خلاف کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که عملیات کودتا با نام آژاکس از سفارت امریکا به رهبری روزولت توانست طی چند ساعت پیروز شود، اما ژنرال رابرت هایزر با ذلت و خواری مزه شکست را چشید. اینجا بود که امام کلام آخر را فرمودند: «ارتش ضربه آخر را زد» و «بحمدالله با خواست خدای متعال و پشتیبانی ارتش این نهضت به نتیجه رسید....» (۱۸)
 
 کلام آخر 
امام خمینی با بصیرت مثال زدنی خود، ماهیت درونی ارتش را در دوره پهلوی تشخیص داده بود و می‌دانست که به‌رغم حضور سران وابسته و خود فروخته در ارتشِ دوره پهلوی، بدنۀ این واحد نظامی از افراد مؤمن، معتقد و وطن‌دوست تشکیل شده است. نظامیانی که نه تنها در جریان انقلاب به مردم پیوستند، بلکه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در جریان جنگ تحمیلی ارتش بعث صدام علیه ایران، چه حماسه‌ها که نیافریدند و چه ایثارگری و جانبازی‌هایی که نکردند. یاد و نامشان، هماره بلند و گرامی باد. 
 
منابع:
۱-مقصود رنجبر، امنیت رضاخانی، ماهنامه اندیشه و تاریخ سیاسی ایران معاصر، شماره ۲۴، شهریور ۱۳۸۳، ص ۱۹. 
۲-جان فوران، مقاومت شکننده: تاریخ تحولات اجتماعی ایران (از صفویه تا سال‌های پس از انقلاب اسلامی)، ترجمه احمد تدین، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۹۲ ش، ص ۳۳۲. 
۳- علیرضا ازغندی، «تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران از ۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷»، تهران، سمت، ۱۳۸۲، صص ۲۶۰- ۲۶۲، 
۴-جلیل امجدی، گروه‌های هفت گانه، ص ۲۹۷. 
۵-مصاحبه نگارنده با حجه‌الاسلام والمسلمین دکتر سیدحمید روحانی، ۱۸ آبان ۱۴۰۱. 
۶- عباس قره‌باغی، اعترافات ژنرال، تهران: نشر نی، ص ۱۰۳. 
۷-ارتش در گذار از بحران‌های انقلاب (پیوند ماندگار)، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۱۷۰. 
۸-خاطرات سرهنگ کتیبه، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص ۹۲. 
۹- «آن روز ایران به استقبال امام آمد»، ماهنامه فکه، شماره ۲۲۵، بهمن ۱۴۰۰. 
۱۰-روزشمار انقلاب اسلامی، ج ۱۲، تهران، حوزه هنری، ص ۳۴۱؛ روزنامه کیهان، شماره ۱۰۶۱۸، ص ۷. 
۱۱-روزنامه اطلاعات، شماره ۱۵۷۷۵، ص ۱. 
۱۲-محمد حسنین هیکل، ایران: روایتی که ناگفته ماند، ترجمه: حمید احمدی، تهران، انتشارات الهام، چ سوم، ۱۳۶۳، ص ۲۶۰ ــ ۲۵۹. 
۱۳-مأموریت مخفی در تهران، خاطرات ژنرال هایزر، ترجمه سید محمدحسین عادلی، تهران، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۶۵ ش، ص ۱۹۸. 
۱۴-همان، ص ۲۰۱. 
۱۵-صحیفه امام خمینی، ج ۴، ص ۳۶۶. 
۱۶-عباس قره‌باغی، اعترافات ژنرال، تهران، نشر نی، چ ۴، ۱۳۶۵ ش، ص ۳۰۷. 
۱۷-مأموریـت مخفی در تـهـران، خـاطـرات ژنرال هایزر، ترجمه رشیدى، تهران، اطلاعات، ۱۳۶۵ ش، ص ۶۸. 
۱۸-صحیفه امام خمینی، ج ۶، ص ۳۸۲.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار