جوان آنلاین: دو برادر که در پوشش مسافرکش، زن سالخورده را به خاطر سرقت سه النگوی طلایش به قتل رسانده بودند در باغ سیاهبند بازداشت شدند. متهم اصلی هنگام دستگیری تلاش کرد به زندگیاش پایان دهد، اما مأموران پلیس او را نجات دادند.
عصر روز شنبه ۲۵ آذرماه امسال دختر جوانی در تهران به اداره پلیس رفت و از گمشدن ناگهانی مادر سالخوردهاش شکایت کرد.
وی در توضیح ماجرا گفت: «خانهمان در یکی از خیابانهای حوالی منطقه پیروزی است. ساعت ۱۰ صبح مادرم آمنه، لباسهای ورزشیاش را داخل ساکش گذاشت و از خانه بیرون رفت، او قرار بود به استخر برود. ناهار منتظرش بودم، اما خبری از او نشد. نگرانش شدم و با تلفن همراهش تماس گرفتم، اما تلفن همراهش خاموش بود، به همین دلیل به استخر رفتم و با پرسوجو از کارکنان متوجه شدم از استخر بیرون آمده، اما معلوم نیست کجا رفته است. الان احتمال میدهم برای مادرم اتفاقی رخ داده باشد و درخواست کمک دارم.»
با شکایت دختر جوان، تیمی زبده از کارآگاهان اداره یازدهم پلیس آگاهی به دستور بازپرس دادسرای امور جنایی تهران برای پیدا کردن ردی از زن گمشده وارد عمل شدند.
خودروی پراید
بررسیهای دوربینهای مداربسته نشان داد زن ۷۹ ساله ساعت ۱۰ صبح وارد باشگاه شده و ساعت ۱۳ بعدازظهر هم درحالیکه ساک ورزشیاش همراهش بوده از باشگاه خارج و داخل خیابان سوار یک خودروی پراید شده که علاوه بر راننده، مرد دیگری هم در صندلی عقب نشسته بود.
بررسیها حکایت از آن داشت زن گمشده به عنوان مسافر سوار شده و راننده هم به طرف خانه او به راه افتاده است، اما در بررسی فیلم دوربینهای مداربسته بعدی مشخص شد پس از طی مسافتی آمنه با راننده و سرنشین آن درگیر میشود و تلاش میکند که در خودرو را باز و خودش را به داخل خیابان پرت کند، اما راننده و سرنشین با او درگیر و مانع باز شدن در میشوند.
با به دست آمدن این اطلاعات، مأموران تحقیقات خود را ادامه دادند و در بررسیهای فنی دریافتند راننده از خیابانهای شرقی تهران به طرف شهرهای شمالی خارج شده است.
درحالیکه هیچ ردی از زن گمشده به دست نیامده بود، مأموران تحقیقات خود را گامبهگام پیش بردند و در نهایت روز چهارشنبه ششم دیماه موفق شدند صاحب خودرو را که مرد ۴۴ سالهای به نام پرویز است، شناسایی کنند. بررسیهای نشان داد پرویز همراه برادرش در باغی حوالی بومهن زندگی میکند، بدین ترتیب مأموران راهی باغ شدند. مأموران ابتدا پرویز را بازداشت کردند، اما برادرش به نام ایرج وقتی با مأموران روبهرو شد با برداشتن شئی برنده ضرباتی به گردنش وارد کرد تا به زندگیاش پایان دهد، ولی مأموران پس از دستگیری به سرعت او را به بیمارستان و پرویز را هم به اداره پلیس منتقل کردند.
اعتراف
متهم پس از انتقال به پلیس آگاهی تهران ابتدا جرم خود را انکار کرد و مدعی شد زن سالخورده را به عنوان مسافر سوار و در خیابان بعدی پیاده کردهاند و از سرنوشت او بیخبر هستند. درحالیکه ایرج هنوز در بیمارستان تحت درمان است، پرویز صبح دیروز در دادسرای امور جنایی تهران به قتل اعتراف و ادعا کرد برادرش مرتکب قتل شده و او هم جسد مقتول را آتش زده و داخل روخانهای نزدیکی بومهن رها کرده است. با اعتراف متهم، تیم جنایی راهی محل حادثه شدند و جسد سوخته زن سالخورده را داخل چند نایلون زباله کنار رودخانهای کشف و برای انجام آزمایشهای لازم به پزشکی قانونی منتقل کردند.
تحقیقات از متهمان ادامه دارد.
برق طلا
پرویز در گفتگو با خبرنگار ما ادعا کرد هیچ سابقهای ندارد و بهخاطر بدهی که به صاحبخانهشان داشتند با برادرش تصمیم میگیرند در پوشش مسافرکش، شهروندان را خفت و اموال آنها را سرقت کنند.
او میگوید وقتی برق طلای زن سالخورده به چشمانش خورد، تصمیم گرفتند طلاهایش را سرقت کنند که در جریان آن، او به قتل رسید.
پرویز سابقه داری؟
نه من و نه برادرم هیچ کدام سابقه نداریم.
قبلاً چکار میکردی؟
من آرایشگرم و در بومهن مغازه آرایشگری دارم. البته زمانی که بیکار بودم، مسافرکشی میکردم.
قبل از این حادثه، افراد دیگری را هم خفت کرده بودید؟
نه، این اولین خلافی بود که انجام دادیم.
چرا؟
بدهکار بودیم. واقعیتش ما مدتی قبل باغی را در منطقه سیاهبند بومهن اجاره کردیم و همراه برادرم در آن باغ زندگی میکنیم. مدتی قبل صاحب باغ از ما پول بیشتری خواست و گفت باید پول پیش بیشتری بدهیم. ما درآمد زیادی نداشتیم و حتی برای پرداخت اجاره باغ هم با مشکل روبهرو بودیم و پول پیش هم به اضافه آن شده بود، به همین دلیل تصمیم گرفتیم همراه برادرم با خودروی من، مسافر سوار و آنها را خفت کنیم تا از این راه پول اجاره باغ را فراهم کنیم.
درباره روز حادثه توضیح بده؟
آن روز صبح از باغ بیرون آمدیم و برای اجرای نقشهمان راهی تهران شدیم. ساعت حدود ۱۰ صبح بود، در خیابان پیروزی با خودرو در حال پرسه زدن بودیم. برادرم به عنوان مسافر در صندلی عقب پشت صندلی شاگرد نشست تا از پشت مسافران را خفت کند و من هم رانندگی میکردم که متوجه زن سالخوردهای شدیم که کیسهای دستهدار همراه داشت. او را به عنوان مسافر سوار کردیم که در صندلی جلو نشست. ناگهان برق طلاهایش چشمانم را گرفت و به برادرم اشاره کردم که طعمه خوبی است. برادرم با شوکر از پشت به پیرزن حمله کرد و وقتی متوجه شد، میخواست در را باز و خودش را به داخل خیابان پرت کند که من مانعش شدم و برادرم هم چند ضربه چاقو به او زد.
شما میخواستید خفتش کنید، چرا او را به قتل رساندید؟
وقتی او در مقابل ما مقاومت کرد، برادرم احتمال داد دست ما رو میشود، به همین دلیل او را با چاقو زد.
چطور طلاهایش را سرقت کردید؟
وقتی او خونین و بیحال شد، برادرم سه النگویش را از دستش بیرون آورد و بعد ما به طرف جاده بومهن به راه افتادیم که در میانه راه متوجه شدیم او فوت کرده است.
چرا جسد را آتش زدید؟
ما جسد را به باغ محل زندگیمان بردیم. از این اتفاق به شدت شوکه شده بودیم، چون قصد قتل نداشتیم و نمیدانستیم چکار کنیم. اول تصمیم گرفتیم داخل باغ دفن کنیم، اما بعد فکر کردیم دست ما رو میشود، به همین دلیل من از باک خودروم بنزین کشیدم و جسد را آتش زدم و روز بعد هم جسد سوخته را داخل سه نایلون گذاشتم و با خودرو به روخانهای در نزدیکی بومهن بردیم و در آنجا رها کردیم.
چرا برادرت میخواست به زندگیاش پایان دهد؟
ما هر دو عذابوجدان داشتیم. برادرم از من بیشتر عذابوجدان داشت، چون او مرتکب قتل شده بود. ما فقط قصدمان سرقت و زورگیری بود، اما دستمان به خون زنی بیگناه آلوده شده بود. وقتی مأموران وارد باغ شدند و من را دستگیر کردند، برادرم به گردنش با جسم تیزی ضربه زد تا به زندگیاش پایان دهد که مأموران او را سریع به بیمارستان منتقل کردند و نجاتش دادند.
پدر و مادرت هم خبر دارند؟
چند سالی است که از پدرم خبر نداریم و او گمشده است، مادرم هم فکر نکنم خبری از ما داشته باشد.
حرف آخر؟
از این زندگی خسته شدهام و دوست دارم بمیرم.