کد خبر: 1181840
تاریخ انتشار: ۰۷ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۶:۲۰
حرکت جهادی شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم از عراق تا عراق
۲۰ سال از شهادت فجیع آیت‌الله سید‌محمدباقر حکیم سپری گشت. ایرانیان او را به دلیل اقامت ۲۳ سال در کشورشان در زمره خویش می‌دانستند. با این همه فرزند مجاهد آیت‌الله‌العظمی سیدمحسن حکیم به‌رغم احساس اخوت با مردمان این دیار، همت خویش را صرف آزادی موطن خویش کرد. در مقال پی آمده سعی شده است تا با استناد به پاره‌ای روایات، حرکت جهادی وی از عراق تا عراق، مورد خوانش تحلیلی قرار گیرد. امید آنکه علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
احمدرضا صدری
 
 
 همسنگر استاد، در مصاف با اندیشه‌های وارداتی در عراق
شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم در عراق و با تأسی به استادش شهیدآیت‌الله العظمی سیدمحمدباقر صدر، مبارزه فکری و سیاسی گسترده‌ای را آغاز کرد. آنان نخست با اندیشه‌های وارداتی، چون کمونیسم و سپس با استبداد مهارناپذیر حزب بعث به مصاف پرداختند. دکتر سیدحسین شهرستانی از همراهان دیرین آیت‌الله حکیم در این‌باره می‌گوید:
«همه پسران مرحوم آیت‌الله العظمی سیدمحسن حکیم، براساس تعالیم اسلام ناب تربیت شده بودند، اما ایشان علاوه بر تفقه در دین و التزام کامل به راهکار‌های اسلامی، مبارزه سیاسی را نیز یک ضرورت اجتناب‌ناپذیر می‌دانست و معتقد بود که باید به وسیله اسلام، جامعه را اداره و حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ملت عراق را اصلاح کرد. دیدگاه ایشان در این زمینه، شبیه به دیدگاه شهید صدر بود. این دو نفر اولین شخصیت‌های حوزه علمیه نجف بودند که برای نجات جامعه عراق، مبارزه و فعالیت سیاسی مبتنی بر اصول اسلامی را بنا نهادند. در دوران فعالیت شهیدآیت‌الله سیدمحمدباقر صدر و مقطع جوانی شهیدآیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم، اندیشه‌های کمونیستی و ناسیونالیستی از کشور‌های دیگر به عراق هجوم آورده و مسلمانان در معرض هجوم بی‌رحمانه جریان‌های فکری الحادی قرار گرفته و مخصوصاً قشر‌های دانشگاهی و فرهنگی، در معرض خطرات جدی این افکار بودند؛ بنابراین مواجهه نسل جوان و پیشتاز مسلمان در برابر این تهاجم همه‌جانبه و گسترده فکری، ضرورت داشت. شهیدآیت‌الله سیدمحمدباقر صدر با همکاری و همراهی جوانان متعهد و نخبه این مسئولیت را به عهده گرفت. شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم در این مبارزه، بازوی راست شهید صدر و یار صدیق او بود. شیعیان در چارچوب مسائل دینی از مرجعیت پیروی می‌کردند، اما در زمینه مبارزات سیاسی و مقابله با تهاجم فکری بیگانگان، راه و روش اصولی و روشنی وجود نداشت. شهید صدر و شهید حکیم، این مسئولیت سنگین را به عهده گرفتند. در پی اخراج نیرو‌های مخالف از کشور عراق و فشار‌های امنیتی و تروریستی حزب بعث علیه اسلام‌گرایان و رهبران آنها، شهیدآیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم تلاش کرد مخالفان رژیم بعث را جمع کند و با برپایی همایش‌ها به یکپارچگی مبارزات علیه رژیم بعث عراق کمک کند....» 
 
 هجرت از عراق، پس از آزادی از زندان ابوغریب
اتهام شرکت در راهپیمایی اربعین و سپس زندانی شدن در زندان ابوغریب، واپسین فصل از حضور آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم در عراق و پیش از مهاجرت از این کشور بود. وی با خروج از موطن خویش و هجرت به ایران، بلافاصله به تدوین راهبرد مواجهه با رژیم صدام پرداخت. دکتر سیداکرم الحکیم این رویداد را به ترتیب پی آمده تحلیل کرده است:
«پس از پیروزی انقلاب اسلامی، طرح ریشه‌کن کردن مراجع تقلید، رهبران، هواداران جنبش‌های اسلامی و ملی عراق، از اواخر سال ۱۹۷۸ م اجرا شد. این اقدامات سرکوبگرانه از سال ۱۳۵۷ تا شهادت شهید آیت‌الله صدر در اردیبهشت ۱۳۵۹ به اوج رسید، چون صدام و قدرت‌های بین‌المللی و منطقه‌ای حامی او فهمیده بودند، تنها نیرویی که می‌تواند مردم را علیه آن‌ها بسیج کند، روحانیت است. آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم پس از سپری‌کردن حبس در زندان ابوغریب و بعد از آزادی، بلافاصله از عراق مهاجرت کرد. رژیم عراق ایشان را به اتهام شرکت در راهپیمایی ماه صفر سال ۱۹۷۷ از نجف به کربلا، برای شرکت در مراسم عزاداری اربعین حسینی (ع)، بازداشت و زندانی کرده بود. با گسترش موج ترور از سوی رژیم بعث، بسیاری از نمایندگان مراجع، روحانیون، وعاظ و هواداران جنبش اسلامی و ملی به کشور‌های همسایه پناهنده شدند. جنبش‌های کرد هم از این سرکوب‌ها و آوارگی‌ها بی‌بهره نماندند. آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم که اوضاع و تحولات آینده را پیش‌بینی می‌کرد، مسئولیت سنگین رویارویی با رژیم بعث را به عهده گرفت و برنامه و خط‌مشی جامعی را تدارک دید. ایشان به محض مهاجرت به ایران، خلاصه تجربیات و طرح‌های خود را تدوین کرد و آن را دستورالعمل مبارزه با رژیم صدام قرار داد. طرح‌ها و دیدگاه‌های ایشان، فعالیت‌های سیاسی گروه‌های مبارز عراقی را جهت داد. مخصوصاً بعد از شهادت آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر، عراق دچار خلأ رهبری شده بود و بسیاری از سازمان‌ها و گروه‌های سیاسی، گرفتار مسائل روزمره خودشان شده بودند. آیت‌الله حکیم معتقد بود که کودتای نظامی، کوتاه‌ترین راه براندازی رژیم بعث است، اما این حزب در تمام سازمان‌ها رخنه کرده و از منظر خود عناصر مشکوک را به قتل رسانده بود، بنابراین دست زدن به کودتا، کار دشواری بود. آیت‌الله حکیم همچنین معتقد بود که برپایی قیام مردمی همگانی نظیر انقلاب اسلامی ایران در عراق، کار دشواری است، زیرا رژیم صدام و قدرت‌های بین‌المللی از سقوط شاه عبرت گرفته بودند و با انجام اقدامات بازدارنده از تکرار انقلاب اسلامی در عراق جلوگیری می‌کردند. از این گذشته با شهادت آیت‌الله سیدمحمدباقر صدر، مرجع تقلیدی که بتواند قیام مردم عراق را رهبری کند، وجود نداشت. ایشان تنها راه سرنگونی رژیم صدام را جنگ مسلحانه چریکی می‌دانست، زیرا حزب بعث با ایجاد شبکه‌های اطلاعاتی و امنیتی گسترده، عملاً جلوی هر نوع تظاهرات و اعمال فشار سیاسی را گرفته بود. استفاده از گزینه جنگ مسلحانه این امکان را برای گروه‌های مخالف فراهم می‌کرد تا توانمندی خود را در زمینه‌های نظامی، رزمی، فرهنگی و اطلاع‌رسانی، بر ضدرژیم بعث تا سرنگونی آن بسیج کنند....» 
 
 اندیشه‌هایی پویا و روزآمد، برای آینده عراق
رئیس مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق در مقام طراحی برای آینده این کشور از اندیشه‌ای انعطاف‌پذیر و روادار برخوردار بود و حقوق جمله طوایف و قومیت‌ها در آینده این کشور را به رسمیت می‌شناخت. حجت الاسلام والمسلمین علی کورانی بر این باور است که وجود برخی بی‌ثباتی‌ها در عراق امروز، معلول عدم اجرای جامع این شیوه نامه سیاسی است:
«آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم فوق‌العاده نسبت به آینده خوش‌بین و انسان از خودگذشته‌ای بود. من دو بار، پای پیاده با ایشان به کربلا رفتم. پیاده‌روی تا کربلا سه شبانه‌روز طول می‌کشد. در این سفرها، اوج ارادت ایشان به خاندان اهل‌بیت (ع) را درک کردم. ایشان با اینکه فرزند یک مرجع بزرگ تقلید بود، به تمام طلبه‌های عراقی، لبنانی، ایرانی و پاکستانی خدمت می‌کرد. عشایر میان راه وقتی متوجه می‌شدند که ایشان همراه ماست، به استقبالش می‌آمدند و او را در آغوش می‌گرفتند و از سخنانش بهره‌مند می‌شدند. البته ایشان علاقه نداشت خود را به کسی معرفی کند و از دیگران تمایزی داشته باشد، اما به هر حال عده‌ای ایشان را می‌شناختند و به استقبالش می‌آمدند. ویژگی‌های شخصیتی و علمی ایشان، فوق‌العاده شگفت‌انگیز بود. یکی از مهم‌ترین آنها توانایی برقراری ارتباط با جریان‌ها و گرایش‌های فکری گوناگون بود. در مدت ۲۵ سالی که در تبعید بودند، زندگی خود را وقف جهاد و برای نجات عراق، طرح جامعی را تدوین و ارائه کردند. اگر در اوضاع سیاسی فعلی عراق نقصایصی دیده می‌شود، نتیجه نارسایی در اجرای این طرح است. در این طرح، شایسته‌سالاری و استفاده از استعدادها، خودمختاری و آزادی محدود استان‌ها و انتخاب نظام حاکم در عراق از سوی خود مردم پیش‌بینی شده است. ایشان با اینکه برپایی حکومت اسلامی را ضروری می‌دانست، در پیروی از خط‌مشی اصلاح‌طلبانه پدر و استاد به آزادی عقیده و بیان مذاهب گوناگون اسلامی اعتقاد داشت و ایده‌های مدیریتی و حکومتی نوین پیشنهادی ایشان، در کشور‌های عرب منطقه‌بی‌نظیر است. آیت‌الله حکیم در سایه مرجعیت و در پرتو اندیشه‌های پویای شیعه زندگی کرده بود. این مرجعیت دارای سعه‌صدر گسترده برای پذیرش اندیشه‌ها و دیدگاه‌های مختلف و در پی ایجاد عدالت اجتماعی برای مردم بود. ایشان به‌رغم شرایط طاقت‌فرسایی که صدام برای خاموش‌کردن چراغ مرجعیت دینی در عراق ایجاد کرده بود و به‌رغم حساسیت‌ها و شرایط بین‌المللی، توانست از آرمان‌های اسلامی مردم دفاع کند و خود را در دل مردم زنده نگه دارد....» 
 
 حتی فکرش را نمی‌کردیم مجلس اعلا بر عراق حکومت کند!
زنده‌یاد حسین شیخ‌الاسلام در دهه ۶۰، از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی وظیفه داشت که در جلسات کمیته پشتیبانی از انقلاب اسلامی عراق شرکت جوید. هم از این روی در جریان تشکیل مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و کارکرد شخصیت‌های کلیدی آن حضور داشت. وی در این‌باره، روایت ذیل را به تاریخ سپرده است:
«بنده به عنوان نماینده وزارت امور خارجه، از طرف حضرت آقا وظیفه داشتم تا در کمیته پشتیبانی از انقلاب اسلامی عراق، شرکت کنم و روز‌های دوشنبه هر هفته با شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم جلسه داشتم. به خاطر دارم ایشان در روز‌های دوشنبه هرهفته روزه می‌گرفتند. من نماز مغرب و عشا را پشت سر ایشان می‌خواندم. بعد ایشان افطار می‌کردند و من جلسه را ترک می‌کردم. این جلسات، حدود یک ساعت و نیم قبل از اذان مغرب شروع می‌شدند. به هر حال در پی سیاست سرکوبگرانه صدام، عراقی‌ها برای احقاق حقوق خود و پشتیبانی از ایجاد انقلاب اسلامی در این کشور، مجلس اعلا را تأسیس کردند. مجاهدین عراقی، حضرت امام را رهبر خود می‌دانستند. درست است که مجلس اعلا در ایران شکل گرفت، اما سیاست‌ها، اهداف و برنامه‌های آن کاملاً عراقی بود، اما، چون هم ما و هم آن‌ها علیه صدام می‌جنگیدیم، بسیاری از اهداف و دیدگاه‌هایمان یکسان بود و به‌راحتی به تعامل می‌پرداختیم. آنان روزی همرزم ما بودند و در کنار یکدیگر با صدام می‌جنگیدیم. آقای نوری المالکی نخست‌وزیر اسبق عراق، نماینده حزب‌الدعوه در سوریه بود. بنده به حسینیه حزب‌الدعوه در زینبیه می‌رفتم و در مراسم عاشورا شرکت می‌کردم. ایشان هم به مجلس عزاداری ما در سفارت می‌آمد. من سفیر بودم و ایشان نماینده حزب‌الدعوه، ولی با هم برادر بودیم. امریکایی‌ها و هیچ‌کسی نمی‌توانند این برادری‌ها را از بین ببرند. خدا را شاکرم که این روابط صمیمانه، هنوز امتداد دارد. وقتی سیاستگذاری براساس تکیه به خداوند باشد، خود خدا کمک می‌کند. جمهوری اسلامی هرگونه سلطه‌ای را نفی و از مستضعفان پشتیبانی می‌کند. ما روزی که از مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق حمایت کردیم، حتی تصورش را هم نمی‌کردیم روزی این مجلس بر عراق حکومت خواهد کرد و به این دلیل اعضای این مجلس و راهشان را درست می‌دانستیم و از آن‌ها حمایت می‌کردیم. همین‌طور هم روزی که حزب‌الله تشکیل شد، تصورش را نمی‌کردیم که روزی به قدرت اول لبنان تبدیل شود. روزی هم که حماس تشکیل شد، باور نمی‌کردیم که روزی قدرت را در غزه به دست بگیرد. ما، چون می‌دیدیم که راه حماس خدایی است و به اسلام تکیه دارد و دارای پایگاه مردمی است از آن حمایت کردیم. رمز موفقیت ما دفاع از اصول الهی بوده و تا زمانی که از این خط خارج نشویم، خداوند هم پشتیبان ما خواهد بود. ما معتقد به این فرمایش حضرت امام هستیم آنچه را که وظیفه ماست انجام می‌دهیم و نتیجه به خودی خود به‌دست می‌آید....» 
 
 تشکیل سپاه بدر
تشکیل سپاه بدر در دوران اوج جنگ تحمیلی و استقبال گسترده عراقیان از آن، در زمره سرفصل‌های مهم حیات سیاسی آیت‌الله حکیم به شمار می‌رود. این لشکر در دوران دفاع مقدس، هرگز در مبارزه با هموطنان بعثی خویش دچار تردید نشد و با جدیتی کم‌بدیل، در کنار ایرانیان به جنگ پرداخت. سرتیپ محمدعلی رحمانی اینگونه به تبیین کارنامه این نهاد نظامی پرداخته است:
«شهید بزرگوار اسماعیل دقایقی، در سال ۱۳۶۲ این تیپ را به دور از گرایش‌های سیاسی بنا نهاد، زیرا گرایش‌های سیاسی آفت مبارزات جهادی است. دو سال پس از تأسیس این تیپ، احزاب و گروه‌های عراقی به آن پیوستند. تیپ بدر از سال ۱۳۶۳، به طرز بی‌سابقه‌ای گسترش پیدا کرد و صد‌ها تن از اسرای عراقی متوجه شدند که صدام آن‌ها را فریب داده است تا با برادران ایرانی خود بجنگند! بنابراین علاقه نشان دادند که به این تیپ بپیوندند و علیه کشور خودشان مبارزه کنند! این حرکت در دنیا بی‌سابقه بود! این مجاهدین همواره تحت تعقیب عوامل صدام بودند و اگر به چنگ آن‌ها می‌افتادند، بلافاصله اعدام می‌شدند. آن‌ها مانند ایرانی‌ها جنگیدند و از مواضع کشورمان دفاع کردند. به واقع می‌توان شهادت داد که انسان‌های دلسوز و متعهدی بودند و مأموریت‌هایی را که به عهده‌شان قرار می‌گرفت، با دل و جان انجام می‌دادند تا زمانی که تیپ بدر بود، فرماندهان ایرانی از جمله شهید دقایقی، آقای نقدی، آقای حسن دانایی و... مسئولیت آن را به عهده داشتند، اما وقتی تیپ به لشکر تبدیل شد، فرماندهان عراقی مسئولیت اداره و فرماندهی آن را به عهده گرفتند، از جمله آقایان ابوعلی البصری، ابوحسن العامری، ابولقاء و ابومهدی المهندس. بعد از امضای قطعنامه ۵۹۸ هم نیرو‌های مسلح خود ما و هم گروه‌های معارض عراقی دچار سردرگمی شدند، چون همه ما بنا را بر سقوط صدام گذاشته بودیم و قصد داشتیم حزب بعث را به خاطر ماهیت تجاوزکارانه‌اش سرکوب کنیم. هرگز به آن‌ها اطمینان نداشتیم و می‌دانستیم اگر دوباره جان بگیرند، به کشور ما حمله خواهند کرد! نگرانی معارضین عراقی در این مقطع، بیشتر از نگرانی ایرانی‌ها بود، زیرا دیگر نمی‌دانستند با چه ابزاری می‌توانند حکومت صدام را سرنگون کنند و می‌دانستند که اگر حزب بعث جان به در ببرد، مردم را به شدت سرکوب خواهد کرد. پس از حمله صدام به کویت، این احساس در معارضین به‌وجود آمد که صدام پس از اشغال کویت به سمت عربستان پیشروی یا مجدداً به ایران حمله خواهد کرد و لذا احساس کردند که هنوز مهار مبارزه از دستشان خارج نشده است. از این گذشته پس از توقف جنگ، تمام امکانات و تدارکات رزمی، مستقیماً در اختیار فرماندهان مجاهدان عراقی قرار گرفت و آن‌ها مستقیماً مسئول سرنوشت خودشان شدند....» 
 
 بازگشت به عراق، نهاد‌سازی برای آینده و شهادت
حمله امریکا به عراق و سقوط صدام، برای چهره‌ای، چون شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم هم فرصت به شمار می‌رفت و هم تهدید. فرصت از این جنبه که پس از سال‌ها تلاش پیگیر، زمانی برای تحقق آرمان‌های ایشان فراهم آمده است و تهدید از این بابت که امریکا در صدد مهره چینی برای آینده عراق است. آن مجاهد دیرین خطرات بازگشت به عراق را به جان خرید تا میدان به طور کامل در اختیار اشغالگران قرار نگیرد و سرانجام جان خویش را بر سر این حرکت نهاد. ماجد غماس از چهره‌های فعال در این عرصه، در تبیین بیشتر علل و زمینه‌های این تصمیم آورده است:
«قبل از اینکه شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم به عراق بازگردد، اکثر اعضای مجلس اعلا و کادر‌های سپاه بدر به عراق برگشته بودند تا همراه با مردم عراق در سازندگی کشور و ایجاد تغییرات سیاسی شرکت کنند. نمایندگان مجلس اعلا تصمیم گرفتند، در صحنه حضور داشته باشند و اجازه ندهند تا اشغالگران برنامه‌هایشان را اجرا کنند و افرادی که می‌خواستند از شرایط پیش‌آمده برای دستیابی به اهداف خود سوءاستفاده کنند، فرصت این کار را پیدا کنند. اعضای مجلس اعلا سعی کردند تا از طریق سخنرانی در محافل، مجالس و رسانه‌ها، شهروندان عراقی را به حقوق و مسئولیت‌هایشان آشنا کنند و آثار تبلیغات دروغ صدام را از اذهان آن‌ها بزدایند. مهم‌ترین نقش اعضای مجلس اعلا بعد از بازگشت به عراق، مشارکت فعال و مستمر در روند تغییر و تحولات سیاسی این کشور، پس از سرنگونی رژیم بعث بود. اعضای مجلس اعلا در زمان حیات شهید آیت‌الله سیدمحمدباقر حکیم، در این زمینه پیشتاز بودند و پس از ایشان با رهنمود‌های مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین سیدعبدالعزیز حکیم، این روند را ادامه دادند. شهید محراب آیت‌الله حکیم در کنار فعالیت‌های دامنه‌دار سیاسی پس از سرنگونی حزب بعث، در جهت افزایش آگاهی‌های عمومی مردم عراق، هسته‌های فرهنگی و آموزشی زیادی را تأسیس و حدود ۴۰۰ مبلغ مذهبی را به سراسر عراق اعزام کرد. نهاد تبلیغی متولی این کار، مؤسسه شهید محراب برای تبلیغات اسلامی اینک از بزرگ‌ترین نهاد‌های تبلیغی عراق است و در سازمان ملل متحد نیز ثبت شده است. این نهاد، اینک حدود ۵۰۰ شعبه و دفتر در سراسر عراق دارد و هزاران مبلغ مذهبی در آن عضویت دارند. دفتر مجلس اعلا در تهران نیز برای رسیدگی به امور مهاجران عراقی و حفظ ارتباط با نهاد‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی فعال شد و نقش پایگاه اطلاع‌رسانی و سیاسی مجلس اعلا را به عهده گرفت. این دفتر همچنان در ایران فعالیت دارد....»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار