کد خبر: 1181576
تاریخ انتشار: ۰۶ شهريور ۱۴۰۲ - ۰۲:۴۰
چند گام با شهیدمهدی عراقی، در روز‌های انقلاب و پس از انقلاب
شهریورماه، زنده کننده خاطره بسا پیشقراولان انقلاب اسلامی است که شهید مهدی عراقی نیز در عداد آنان است. او عمر کوتاه، اما پر تلاش خود را به مبارزه مداوم گذراند و در ادوار مهم تاریخ معاصر چون: نهضت اسلامی، انقلاب اسلامی و ماه‌های حساس پس از تأسیس نظام اسلامی، نقشی نمایان و در مقاطعی کم‌بدیل داشت. در مقال پی آمده - که به همین مناسبت تقدیم‌تان می‌شود- به مدد پاره‌ای اسناد و روایات، بخش‌هایی از سرگذشت وی مورد بازخوانی قرار گرفته‌اند. امید آنکه تاریخ پژوهان انقلاب اسلامی و عموم علاقمندان را مفید و مقبول‌آید.
احمدرضا صدری


«پیشکسوت انقلاب اسلامی» که بود؟
در آغاز سخن و برای آنان که قهرمان داستان ما را نمی‌شناسد، خوانشی کلی از زندگینامه شهید حاج محمدمهدی ابراهیم عراقی ضروری می‌نماید. از سوی دیگر بازخوانی حیات پرحادثه او، در واقع روایتی از حدود سه دهه از پر افت و خیزترین ادوار تاریخ معاصر ایران است. علی بخشی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در متن پی‌آمده تلاش کرده تا از «پیشکسوت انقلاب اسلامی»، روایتی کوتاه، اما جامع ارائه دهد:
«محمدمهدی ابراهیم عراقی (۱۳۵۸- ۱۳۰۹)، از فعالان و مبارزین باسابقه انقلاب اسلامی و از مؤثرترین چهره‌ها در نهضت امام خمینی (ره) است. مهدی عراقی از نوجوانی و جوانی با اشتغال در بازار تهران، فعالیت‌های سیاسی خود را در دهه ۱۳۲۰، در کنار اعضای فدائیان اسلام آغاز کرد. مشارکت در نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران به همراه آیت الله کاشانی و شهیدسید مجتبی نواب صفوی و حضور در فراز و نشیب‌های تشکیلاتی فدائیان اسلام از او فردی با تجربه ساخت. عراقی در سال ۱۳۳۱ و یک سال قبل از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به همراه برخی دیگر از اعضای جمعیت فدائیان اسلام از این جمعیت جدا شد. وی بین سال‌های ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲، از فعالیت سیاسی کناره رفت و به فعالیت در کوره پزخانه و استخراخ سنگ معدن، در کنار مراسم‌های مذهبی اشتغال داشت. مهدی عراقی در دهه ۱۳۴۰ در مقابله با برخی سیاست‌های رژیم پهلوی همچون لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و انقلاب سفید - که با مخالف علما از جمله امام خمینی نیز همراه بود- به صف نهضت اسلامی پیوست. عراقی از مؤثرترین و فعال‌ترین افراد حاضر در قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ در تهران و قم است که مسئولیت حفاظت از منزل امام خمینی را برعهده داشت. در این دوره با ابتکار وی و موافقت امام، هیئت‌های مذهبی - سیاسی بازار تهران جهت هماهنگی و فعالیت منسجم، در قالب هیئت‌های مؤتلفه اسلامی متشکل می‌شوند. عراقی عضو شورای مرکزی این هیئت‌ها و تشکیل دهنده شاخه نظامی آن است. در سال ۱۳۴۳ با طرح لایحه کاپیتولاسیون و مخالفت صریح امام با آن، مؤتلفه اقدام به اعدام نخست وزیر وقت حسنعلی منصور کرد. در بهمن ۱۳۴۳، عراقی به اتهام شرکت در ترور منصور دستگیر و به حبس ابد محکوم شد. او در دوره ۱۳ ساله محکومیت خود در زندان، ضمن مدیریت امور زندانیان مسلمان، رفتاری تسامح جویانه با سایر زندانیان دارد. ادامه فعالیت‌های سیاسی عراقی در زندان، منجر به تبعید یک ساله او به زندان برازجان شد. وی در سال ۱۳۵۵ و به همراه عده دیگری از زندانیان سیاسی، با توجه به سیاست فضای باز سیاسی مطرح شده توسط حکومت پهلوی، از زندان آزاد شد. وی در این مدت تا پیروزی انقلاب اسلامی، ضمن تلاش برای ایجاد انسجام و وحدت میان گروه‌های مبارز مسلمان، به ارتباط گیری با سایر جریان‌های فکری از جمله ملی‌گرا‌ها می‌پردازد. برگزاری مراسم ختم دکترعلی شریعتی و یادواره آیت‌الله سیدمصطفی خمینی، از جمله فعالیت‌های سازماندهی شده عراقی علیه حکومت در این دوره است. در آذر ۱۳۵۷، عراقی به پاریس رفت و مدیریت بیت امام خمینی در نوفل لوشاتو را برعهده گرفت. او ضمن بازگشت مجدد به تهران برای ساماندهی راهپیمایی تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷، مجدداً به پاریس رفت و همراه با امام به تهران بازگشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هیئت‌های مؤتلفه اسلامی به حزب جمهوری اسلامی پیوسته و مهدی عراقی در اردیبهشت ۱۳۵۸، عضو شورای مرکزی این حزب شد. مدیریت زندان قصر با حکم امام، پیشنهاد تشکیل بنیاد مستضعفان با نظارت بر امور مالی آن و مدیریت امور مالی روزنامه کیهان، از جمله مسئولیت‌های دیگر عراقی در دوره حیات کوتاه او پس از پیروزی انقلاب اسلامی است. سرانجام در چهارم شهریور ۱۳۵۸، مهدی عراقی به همراه فرزندش حسام، در منطقه قلهک تهران توسط اعضای گروه فرقان ترور و همراه پسرش به شهادت رسیدند....»

شغل اصلی پدرم، «زندانی» بود!
شهید مهدی عراقی در مقطع نهضت ملی ایران، پای به عرصه مبارزات نهاد. او عضو جمعیت فدائیان اسلام بود که به منزل آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی نیز رفت وآمد داشت. عراقی به دلیل بروز اختلاف در میان فدائیان اسلام و سپس کودتای ۲۸ مرداد، قریب به یک دهه از سیاست کناره گرفت و در این فرصت به زندگی شخصی پرداخت. وی پس از ظهور امام خمینی، گمشده خویش را در وجود ایشان یافت و بار دیگر و این بار با جدیتی بیشتر، در مسیر مصاف با رژیم گذشته قرار گرفت. امیرعراقی فرزند شهید، در این باره معتقد است:
«شغل اصلی حاج آقا، زندانی بود! اگر بخواهیم میانگینی از دوران زندگی شهید عراقی بگیریم، باید بگوییم بیشترین دوران عمر خود را در زندان سپری کرد. حاج آقا در سال ۱۳۴۱ به جمعیت مؤتلفه اسلامی پیوستند. جمعیت مؤتلفه اسلامی بعد از تبعید امام، بنا به پیشنهاد حاج آقا و شهید صادق امانی، دارای شاخه نظامی می‌شود. با توجه به تجربه‌ای که حاج آقا از فضای مبارزاتی داشتند، گرداننده اصلی تشکیلات مؤتلفه اسلامی پدرم بود. در شاخه نظامی تصمیم می‌گیرند که اعدام حسنعلی منصور نخست وزیر وقت را در دستور کار قرار دهند. طوری برنامه‌ریزی کرده بودند که اگر کسی دستگیر شد، دامنه دستگیری‌ها توسعه پیدا نکند. اما به هر حال از طریق خانواده‌ها و کار اطلاعاتی از سوی ساواک، تعدادی بعد از این ترور دستگیر شدند. تا قبل از دستگیری حاج مهدی، دستگیری‌ها ادامه داشت و به ۱۰- ۱۲ نفری رسیده بود، اما بعد از دستگیری شهید عراقی، دستگیری‌ها توسط ساواک تعطیل شد! یعنی نتوانستند تحت فشار، پدر را مجبور به معرفی سایر اعضای مرتبط کنند. اول حکم اعدام برای شش نفر بریدند. آقایان بخارایی، نیک‌نژاد، صفار هرندی، صادق امانی، هاشم امانی و مهدی عراقی، اما با فشار روحانیت و مردم، مهدی عراقی و هاشم امانی تخفیف گرفتند، اما چهار نفر دیگر اعدام شدند. این امر به خاطر فشار مردم بود و دلیلی برای انتخاب شخص خاصی وجود نداشت. مادرم تعریف می‌کنند که وقتی حکم اولیه را اعلام کردند، به پیشنهاد یکی از دوستان پیش پسر آقای نخودکی رفت، تا درباره حکمی که برای پدرم صادر کرده‌اند با او صحبت کند. اما پسر مرحوم نخودکی به مادرم گفته بود: خیالت راحت باشد، حاج آقا را اعدام نمی‌کنند، اصلاً بهتر است که همانجا در زندان بماند، چون خطر بیرون آمدن برای او بیشتر است! حاج آقا بعد از تخفیفی که در محاکمه ترور حسنعلی منصور گرفتند، تا سال ۱۳۴۸ در زندان بوده و بعد از آن به خاطر فعالیت مبارزاتی که در زندان هم انجام می‌داده، به برازجان تبعید شدند و حدود ۱۰ ماه در تبعید به سر بردند. ما یک سفر به برازجان رفتیم، گرمای زیاد هوای طاقت فرسا بود. تعدادی از دوستان پدرم هم همراه ما بودند. بعد از آن سفر، یکی از دوستان پدرم که با مرحوم فلسفی ارتباط خوبی داشت، به دیدار وی رفت و از او خواست تا با استفاده از نفوذ خود، برای پدرم تخفیف بگیرد تا از گرمای برازجان نجاتش دهد. با میانجی‌گری مرحوم فلسفی، پدرم از برازجان برگشتند....»،

چون پشتوانه‌ای برای زندانیان مذهبی
«مبارز مسلکی» در زندان نیز، چون هماره زندگی خویش، مبارزه را فرو ننهاد. هم از این روی بود که به تبعید در زندان گسیل شد! وی برای اعتقادات و عؤطف زندانیان، به سان پشتوانه‌ای استوار بود و بسا آنان را از التقاط و انحراف مصون نگاه داشت. با این همه در مقام گفتگو با دگراندیشان نیز هیچگاه خوشرویی و تسامح را فرو نمی‌نهاد، خصالی که عده فراوانی از آنان را مجذوب خویش نمود. مجتبی سلطانی احمدی پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی، در این موضوع می‌نویسد:
«یکی از شیوه‌های مقابله شهید مهدی عراقی با مجاهدین خلق، بعد از اعلام رسمی تغییر ایدئولوژی سازمان از اسلام به مارکسیسم در سال ۱۳۵۴، تلاش برای نجات فریب‌خوردگان سازمان و جلوگیری از جذب افراد جدید توسط آن‌ها بود. وی با روشنگری در نیل به این هدف می‌کوشید و در این برهه او توانست با فعالیت‌های ارشادی خود، برخی از افراد فریب خوردگان منافقین را بازگرداند و با نهضت امام پیوند دهد. ساواک در گزارشی درباره این فعالیت‌های حاج مهدی عراقی می‌گوید: مهدی عراقی و آیت‌‏الله محی‏‌الدین انواری، مکانی را در اتاق چهار بند شش زندان اوین، برای رفع اشکالات زندانیان مسلمان و مذهبی به‌وجود آوردند و کلیه زندانیان مذهبی اشکالات خود را، به هنگام مطالعه کتاب یادداشت و به نزد مهدی عراقی و آیت‏‌الله انواری می‏‌بردند و آن‌ها هم این اشکالات را از طریق مباحثات ایدآلیستی و ضدماتریالیستی برطرف می‌کردند، تا جایی‌که حتی سعی کردند شخص کمونیستی همچون حسین مراد دزفولی - که کتابی در مورد زبان، تفکر و شناخت، مطالعه می‌‏کرد- را تحت تأثیر قرار دهند و به‌سوی خود جذب کنند و تا حدودی در این کار موفق شدند. همسر شهید مهدی عراقی نیز در این زمینه می‎گوید: ایشان برخوردشان با همه خوب بود و حتی به دیگران هم توصیه می‏کردند که با همه با روی خوش برخورد کنید. از لحاظ عقیدتی با آن‌ها که تغییر ایدئولوژی داده بودند، صحبت می‌کردند، اما با خوشرویی، چون معتقد بودند که با بدخلقی و اخم نمی‏‌شود کاری را درست کرد. یک آقایی بود از مجاهدین خلق که اسمش را به‌خاطر ندارم، به قدری شیفته‏ اخلاق شهید عراقی شده‌بود که دیگر کار‌های خودشان را قبول نداشت و می‏گفت من دین عراقی را قبول دارم!... همچنین براساس خاطرات اطرافیان حاج مهدی عراقی، یکی از اعضای مجاهدین خلق مدتی بعد از تغییر ایدئولوژی این سازمان، آن‌قدر شیفته اخلاق مهدی عراقی شده بود که از سازمان مجاهدین جدا شد و به سوی عراقی و نهضت امام‌خمینی متمایل گردید. ساواک در سال ۱۳۵۵ درباره حاج مهدی عراقی این‌گونه اظهار نظر می‌کند: با مارکسیست و کمونیست مخالف بوده و از نظر عاطفی نسبت به بقایای مجاهدینی که می‌گویند اسلامی خالص هستند، خوش‌بین است....»

مهدی من تو هستی؟ چرا این‌قدر پیر شده‌ای؟
محافظ دیرپای امام خمینی، پس از آنکه خبر هجرت مراد خویش به نوفل لوشاتو را شنید، رهسپار آن دیار گشت تا پس از سال‌ها مبارزه که وی را پیرکرده بود، با مقتدای خویش دیدار کند. رهبر انقلاب پس از حضور عراقی در نوفل لوشاتو، اداره امور تدارکاتی بیت خویش را به وی سپرد. او از آن پس و جز در مسافرتی کوتاه، در جوار امام به سر برد و همراه با او به ایران بازگشت. نویسندگان اثر «تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات شهید مهدی عراقی» از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، در این فقره آورده‌اند:
«مبارزات شهید عراقی با رژیم پهلوی، پس از آزادی از زندان بیشتر شد. ابوالفضل توکلی بینا از اعضای مؤتلفه اسلامی، درباره اولین دیدار حاج مهدی عراقی با امام خمینی پس از آزادی از زندان و عزیمت به پاریس می‏‌گوید: بعد از چند روز که امام به نوفل‌لوشاتو تشریف برده بودند، ما‌ها که به‌دلیل سوابق زندانی بودن‌مان و پرونده‌های سیاسی که داشتیم، ممنوع‌الخروج بودیم و به هیچ قیمت به ما پاسپورت نمی‌دادند، نمی‌توانستیم خدمت ایشان برسیم. به شهید عراقی زنگ زدم و به ایشان عرض کردم: من مقداری ناراحتم، برای اینکه می‌بینم نیرو‌های جبهه ملی، نهضت آزادی و گروه‌های مختلف، دارند به پاریس سرازیر می‌شوند و به دیدن امام می‌روند. نگرانم، نکند این‌ها ذهن امام را خراب کنند! گفت: حالا چه می‌خواهی؟ گفتم: بیا ما هم به دیدار امام برویم. گفت: به ما پاسپورت نمی‌دهند. گفتم: من با یک افسری صحبت کردم. مقداری شُل شد. مدارکش را آورد. ۲۴ ساعته، توسط آن افسر پاسپورت را گرفتیم و به پاریس رفتیم... بعد از ورود عراقی و توکلی‌بینا به نوفل‌لوشاتو، امام‌خمینی عراقی را بسیار مورد لطف و محبت قرار دادند، زیرا این دیدار پس از ۱۴ سال دوری و تحمل زندان و تبعید اتفاق می‌افتاد و عراقی در این مدت، از نظر جسمی ضعیف و شکسته شده بود! امام در حضورِ جمع، خطاب به مهدی عراقی می‏‏‌گوید: مهدی من تو هستی؟ چرا این‌قدر پیر شده‌ای؟ اما عراقی در حالی‌که از خوشحالیِ دیدار با امام اشک می‌ریخت، گفت: من اصلاً یادم نمی‌‏آید که اتفاقی افتاده است....»

‎ در روز‌های پیروزی، تلاش و شهادت
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فصلی دیگر از تلاش بی‌وقفه عراقی آغاز گشت. او هم در مدرسه علوی، هم در بیت امام در قم، هم در زندان قصر، هم در بنیاد مستضعفان و هم در مؤسسه کیهان، پی‌جوی اهداف نظام نوتأسیسی گشت که سال‌ها برای برقراری آن مبارزه کرده بود. سرانجام در صبحگاه چهارمین روز از شهریورماه ۱۳۵۸، رستگاری در رسید و او همراه با فرزندش حسام عراقی، توسط گروه فرقان به شهادت رسیدند. در دیباچه اثر «پیشکسوت انقلاب» - که اسناد ساواک او را در بر دارد- آن روز‌ها اینچنین گزارش شده‌اند:
«بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، مبارزان مسلمان تحت رهبری روحانیت مبارز به تشکیل حزب جمهوری اسلامی مبادرت ورزیدند، تا از این طریق یک تشکیلات سیاسی و فعال اسلامی به وجود آورند. شهید عراقی از نخستین ثبت‌نام کنندگان در حزب مذکور بود و با توجه به سابقه مبارزاتی‌اش، در زمره یکی از اعضای ۳۰ نفره شورای مرکزی موقت آن قرار گرفت. او در موقعیت‌هایی دیگر نیز به ایفای نقش پرداخت، مثلاً در مدرسه علوی به رتق و فتق امور پرداخت و پس از شلوغ شدن زندان قصر، به حکم امام به ریاست آنجا منصوب شد و پس از چندی به عضویت شورای مرکزی بنیاد مستضعفان درآمد و در همین سمت بود که به اتفاق حسین مهدیان، سرپرستی روزنامه کیهان را بر عهده گرفت. مؤسسه کیهان پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ملغمه‌ای از ساواکی، توده‌ای و سلطنت‌طلب... شده بود و حاج مهدی عراقی، مسئولیت سر و سامان دادن به آن را بر عهده گرفت. سرانجام مدت زیادی از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته بود که وی هدف گلوله کوردلان گروه فرقان قرار گرفت و به شهادت رسید. جزئیات واقعه بدین شرح بود که حاج مهدی هر روز به اتفاق فرزندش حسام، از منزل خارج می‌شد و در مسیر به منزل آقای حسین مهدیان می‌رفت، تا همراه با ایشان به مؤسسه کیهان برود. آن روز یعنی چهارم شهریور ۱۳۵۸ ش، ماشین آن‌ها در حال حرکت بود که مزدوران فرقان، راه را بر آن‌ها بستند و ماشین را زیر رگبار گلوله گرفتند و حاج مهدی و فرزندش را به شهادت رساندند. به فرمان امام، پیکر مطهر شهید عراقی به شهرستان قم منتقل و در تشییع با شکوهی که امام نیز در آن شرکت کردند، در جوار حرم مطهر حضرت معصومه (س) به خاک سپرده شد....»

کلام آخر
شاید آنچه که توسط حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای رهبرمعظم انقلاب اسلامی، در آغاز خطبه دوم یکی از نمازجمعه‌های دهه ۶۰ بیان شد را بتوان یکی از جامع‌ترین تحلیل‌ها در باب زندگی شهید مهدی عراقی قلمداد کرد:
«شهید عراقی را در سه جمله کوتاه، به یاد شما عزیزان بیاورم. یکی از آن چهره‌هایی که برای انقلاب و اسلام می‌سوخت. جوانی‌اش را در راه خدا داد، از لذت‌های جوانی گذشت، با زندان‌ها و سختگیری‌ها و شدت عمل وحشیانه آن رژیم، سینه به سینه مقاومت کرد. همسرش و فرزندان کوچک و خردسالش را تحت کفالت خدا و به امید خدا رها کرد و مثل سرباز شجاعی در دل دریای دشمن، خودش را غرق کرد و ۱۳ سال بعد از زندان بیرون آمد. یک چنین انسان فداکاری بود. بعد هم که انقلاب پیروز شد، پرچمی که سال‌های متمادی در دست عراقی و عراقی‌ها بود بر پشت بام بلند این نظام، این کشور و این ملت، به اهتزاز درآمد. بدون هیچ توقعی با خاکساری و با تواضع، مشغول کار‌های معمولی که یک آدم معمولی می‌تواند انجام بدهد، شد. هر کاری که از او می‌خواستند، کرد. از خدمتکاری بیت امام و اقامتگاه امام از هنگامی که وارد تهران شدند و تا کار‌هایی که به عهده او گذاشتند. مشغول انجام وظیفه شد و خیلی زود پاداش این صداقت و فداکاری را از خدا گرفت. شهید شد و به لقاء خدا رفت. آنهم نه تنها، فرزند جوانش که در شیرخوارگی رها شده و در جوانی بازپس گرفته بود، را هم با خود به میهمانی و ضیافت الهی برد. یاد او گرامی باد؛ و من از همین جا به خانواده او که زحمت‌های دوران زندان و شکنجه او را با استقامت تحمل کردند و شهادت بزرگوارانه او را با سربلندی پذیرفتند، تبریک و تسلیت عرض می‌کنم....» ‎

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار