کد خبر: 1179665
تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۲:۲۰
سیدجلال آل‌احمد و سیداحمد فردید، در چیستی یک داد و ستد فکری
وقتی غرب‌زدگی از عالم فلسفه به عرصه سیاست و جامعه آمد امروز ۳۳ سال از درگذشت اندیشمند پرتکاپو، دکتر سیداحمد فردید می‌گذرد. این در حالی است که در آذرماه امسال، صدمین سالروز میلاد جلال آل‌احمد در پیش است. تقارن این دو مناسبت، می‌تواند موسمی مناسب برای شناخت نسبت فکری این دو شخصیت باشد. در مقال پی‌آمده، نگارنده با استناد به دیدگاه‌های صاحب‌نظران، سعی در شفاف کردن این نسبت داشته است. مستندات این مقال، از کتاب ماه تاریخی- فرهنگی یادآور، یادمان جلال آل‌احمد، از منشورات پژوهشگاه تاریخ معاصر ایران اخذ شده است.
احمدرضا صدری


امیدوار بودم که جسارت این قلم، فردید را سر حرف بیاورد!
جلال آل‌احمد نویسنده پرکار و پرآوازه معاصر، گاه جملاتی کوتاه دارد که به‌رغم ایجاز، تا دهه جریان‌سازی و مرزبندی ایجاد کرده‌اند. این، اما برای یک نویسنده، به خودی خود امری میمون است، چه اینکه طرح مسئله و فراخواندن اهل فکر برای حل آن، از فرایض اهل اندیشه است. جمله کوتاه او در باره شهید آیت‌الله شیخ فضل‌الله نوری، در عداد همین داوری‌های جریان ساز است. او در دیباچه غرب‌زدگی، اشارتی به دکتر سیداحمد فردید بُرد که همین امر تا دهه‌ها محمل برخی داوری‌ها و حتی سوء‌برداشت‌ها گشت.
«همین‌جا بیاورم که من این تعبیر غرب زدگی را از افادات شفاهی سرور دیگرم حضرت احمد فردید گرفته‌ام که یکی از شرکت کنندگان در آن شورای هدف فرهنگ بود و اگر در آن مجلس داد و ستدی هم شد، یکی میان من و او بود - که خود به همین عنوان حرف و سخن‌های دیگری دارد و بسیار هم شنیدنی - و من امیدوار بودم که جسارت این قلم او را سر حرف بیاورد...»
از «غرب زدگی فلسفی» تا «غرب زدگی اجتماعی»
آنان که در عداد طبقه متوسط کتابخوان‌های اجتماعی و تاریخی هستند، حتماً سر و کارشان به «غرب زدگی» جلال آل‌احمد افتاده است. او در آغاز این اثر تصریح دارد که این کلمه را از آموزه‌های دکتر سیداحمد فردید وام گرفته است. با این همه میان معناگری فردید از این واژه و مفهومی که آل‌احمد از آن قصد می‌کند، همپوشانی وجود ندارد. حجت‌الاسلام رسول جعفریان در بسط این موضوع، چنین آورده است:
«جلا‌ل آل‌احمد بیش از هر نوشته دیگری، با کتاب غرب‌زدگی‌اش شناخته می‌شود. این نشانگر عمق تأثیر این اثر، در دو دهه ۴۰ و ۵۰ بر مسیر فکری ایران است. باید توجه داشت که تفکر جلال، چندان به مباحثی که افرادی مانند نصر یا فردید و شایگان درباره ماهیت فلسفی غرب طی این دو دهه ارائه کردند، ارتباطی نداشت. وی همانند نقد‌های شریعتی در این باب، مخاطب را بیش از هرچیزی به جنبه‌های سلطه‌طلبی غرب، ارزش‌های ظاهری آن و ابعاد صوری، هنری و اقتصادی فاجعه غرب‌زدگی و فرنگی‌مآبی توجه می‌داد. اصطلاح غرب‌زدگی، ترجمان اصطلاح قدیمی‌تر فرنگی‌مآبی است که در ادبیات دوره مشروطه و حتی پیش از آن به کار می‌رفت. تاریخ دخانیه شیخ حسن کربلایی - که قریب ۱۵ سال پیش از مشروطه نوشته شد- نشانگر توجه خاص به نوعی غرب‌زدگی است. این اصطلاح را بعد‌ها دکتر فردید به صورت فلسفی و پیش از وی فخرالدین شادمان در تسخیر تمدن فرنگی و بعد از آن، جلال با عرضه در عرصه ادبیات عامه و بسط آن به مصادیق اجتماعی و ارزشی آن، گسترش دادند....»
شما، هم به خودتان ظلم کردید هم به ما!
آل‌احمد با دغدغه و درد، وارد سیاست و فرهنگ ایران گشت. او کسان اندکی را، چون خود یافت که سیداحمد فردید در عداد آنان بود. هم از این روی عالم ذهنی وی را نیز تجربه نمود و از او بسیار آموخت، با این همه و در مقام جمع‌بندی، تنها سخن خود را گفت که البته از سخنان فردید نیز، مایه گرفته بود. این تأثیرپذیری، می‌تواند موضوع یک پژوهش مبسوط باشد. دکتر رضا داوری اردکانی در این فقره، سخنی به ترتیب پی‌آمده دارد:
«آخرین بار که مرحوم آل‌احمد را دیدم، در مجلس سخنرانی مرحوم دکتر فردید بود. حالا که فکرش را می‌کنم، می‌بینم آن روز ایشان طوری با همه ما خداحافظی کرد که گویی دیگر هیچ وقت یکدیگر را نمی‌بینیم! البته آن روز من این را حس نکردم، اما وقتی خبر درگذشتش را آوردند، یادم آمد که عجب خداحافظی معنی‌داری کرد. آل‌احمد خیلی اهل تعارفات و مثلاً خداحافظی کردن با یکایک اشخاص حاضر نبود! می‌دانید که او و مرحوم دکتر فردید، از جهت فکری خیلی به هم نزدیک نبودند، ولی آل‌احمد می‌دانست که فردید حرفی برای گفتن دارد و صاحب درد است! آن روز آل‌احمد در هنگام خداحافظی به دکتر فردید گفت: «حیف که آنچه تاکنون گفته‌اید، نوشته نشده است و شما، هم به خودتان ظلم کردید هم به ما! (به من و خودش اشاره کرد) که می‌توانستند این چیز‌ها را بنویسند!» ... به عبارت دیگر آل‌احمد خیلی تحت تأثیر فردید بود و باطناً و قلباً به ایشان علاقه داشت، اما فردیدی نبود و البته فردیدی بودن هم معنی هم ندارد! مجالسی هم با هم داشتند. البته این مجالس غیر از دوره‌ای بود که ما با مرحوم دکتر فردید داشتیم. آل‌احمد هم بسیار چیز‌ها از دکتر فردید آموخته است، منتهی شاگرد خوب، شاگردی نیست که هرچه استاد می‌گوید، تکرار کند. شاگرد خوب آن است که در گفته‌ها و آموزش‌های استاد، درنگ کند و خود به نظری برسد. آل‌احمد حرف‌های فردید را شنیده و درباره آن فکر کرده بود، اما حرف خودش را می‌زد. سخن او بیگانه با سخن فردید نبود و عناصری از فکر فردید را در سخنان او می‌توان یافت، هرچند که او و دکتر فردید می‌دانستند که راهشان در فکر و عمل از هم جداست. آل‌احمد ادیب بود و فردید فیلسوف و نکته اینکه آل‌احمد از فردید به نام سرور خود یاد می‌کرد و می‌دانید که او اهل تعارف و تملّق نبود و مگر تملّق گفتن به فردید وجهی داشت؟ آل‌احمد کل غرب‌زدگی دکتر فردید را در عالم اجتماع و سیاست ایران و با عینک مسائل سیاسی و اجتماعی ایران دیده و به آن نگاه کرده و حاصل این نگاه همان است که در کتاب‌های غرب‌زدگی و روشنفکران او می‌بینید. فردید غرب‌زدگی را حوالت تاریخی سراسر جهان مدرن می‌دانست و آل‌احمد آن را صفت مردمِ جهانِ توسعه نیافته و استعمار زده تلقی می‌کرد....»
فردید به آل‌احمد می‌گفت: «سید غیرتمند!»
آنان که عمری با دکتر سیداحمد فردید زیسته و از او آموخته‌اند، از علاقه فراوان وی به آل‌احمد گفته‌اند و ایضاً اینکه اگر جلال لَختی بیشتر می‌زیست، به کمال و شکوفایی ارزشمندتری دست می‌یافت. دکتر محمد رجبی دوانی در عداد آنان است که شاهد گریه استاد خویش بر فُرقت آل‌احمد و دریغ وی بر فقدان او بوده است:
«مرحوم دکتر فردید از جلال آل‌احمد، به صورت‌های مختلف، گاهی اوقات با عنوان سید غیرتمند، یا نویسندة متعهد یاد می‌کرد و همیشه وقتی می‌خواست برای یک نویسنده مسئول و متعهد شاهد مثال بیاورد، از آل‌احمد نام می‌برد. گاهی هم از ایشان به عنوان شخصی یاد می‌کرد که در حال انقلاب فکری و دنبال حقیقت بود. یک بار در یکی از سخنرانی‌های مستمری که در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، در یکی از اتاق‌های بزرگ گروه فلسفه داشت، هنگام اشاره به آل‌احمد گریه کرد! ایشان اشاره کرد که آل‌احمد زود از دست رفت و داشت تحول چشمگیری پیدا می‌کرد و... بی‌اختیار اشک ریخت! این از موارد نادری بود که من گریه ایشان را دیدم. دو سه بار هم هنگامی که اشعاری از حافظ را می‌خواند، گریه کرد، از جمله این شعر:
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
و بی‌اختیار منقلب شد. یک بار هم متنی از هایدگر می‌خواند که: من جوان بودم و در بیرون کلیسایی که پدرم در اوقات فراغت برای آنجا به‌طور افتخاری کار می‌کرد، روی نیمکت می‌نشستم و در حالی که پدرم کماکان مشغول چوب‌بری بود، کتاب می‌خواندم... هایدگر با حالت زیبایی این منظره را توصیف کرده است. مرحوم فردید گاه به یاد جوانی و پدر خودش و برخی اوقات به یاد سایر نوشته‌های معنوی هایدگر می‌افتاد و منقلب می‌شد. در مورد آل‌احمد هم، حداقل یک بار من آن را شاهد بودم. حالا شاید دفعات دیگری هم متأثر شده باشد. به‌هرحال در یک جمله می‌خواهم عرض کنم با اینکه از جنبه‌های مختلف، آل‌احمد از دکتر فردید فروتر بود، اما دکتر نسبت به او سمپاتی داشت. خیلی افسوس می‌خورد که آل‌احمد قبل از شکوفایی لازم از دنیا رفت....»
غرب‌زدگی فردید برخلاف آل‌احمد، مفهوم جغرافیایی نداشت
سیدعبدالعلی دستغیب نیز در عداد کسانی است که نسبت غرب‌زدگی فردید را با غرب‌زدگی آل‌احمد، مورد بررسی قرار داده است. دستغیب که خود از دوستان و مراودان جلال بوده، اعتقاد دارد که راه آن دو از یکدیگر جدا بود، چه اینکه یکی از ساحت فلسفه سخن می‌گفت و دیگری در پی اصلاحات سیاسی و اجتماعی در پی نفی سیطره جویی غرب بر شرق بود:
«آل‌احمد، اصطلاح غرب‌زدگی را از فردید گرفته بود. فردید حرف‌های هایدگر را به زبان محی‌الدین عربی می‌گفت! هایدگری که ایشان در ایران معرفی کرد، اصلاً هایدگری که در دنیا می‌شناسند، نیست. ایشان مطالبی را از هایدگر می‌گرفت و به قالب عرفان و مفاهیم دینی می‌ریخت. آل‌احمد مدتی پیش از فردید از دنیا رفت و، چون اهل عمل و سیاست بود، آبشان توی یک جوی نرفت! خودش نوشته که من این اصطلاح را از او وام گرفتم، ولی منظورم آنچه که او می‌گوید، نیست، چون غرب‌زدگی به شکلی که احمد فردید به کار می‌برد، معنای جغرافیایی ندارد و از شرق وجود و غرب وجود حرف می‌زند. هایدگر گفته بود که ما از روزگاری که یونانی‌ها با فنومن‌ها (که آن‌ها می‌گفتند پورمسیس) تماس مستقیم گرفتند، دور شده‌ایم و درباره بودن صحبت نمی‌کنیم، بلکه درباره باشنده حرف می‌زنیم. به اصطلاح ما درباره وجود حرف نمی‌زنیم، درباره موجود حرف می‌زنیم. ایشان واژگان سهروردی و امثال او را گرفته بود و از غرب و شرق وجود حرف می‌زد، در حالی که منظور آل‌احمد از غرب‌زدگی، تمدن جدید صنعتی است و فرقی نمی‌کند که در ژاپن باشد یا در کانادا. او از سیطره تکنولوژی بر کشور‌های پیرامونی، به غارت و استعمار تعبیر می‌کند و ضمن انتقاد از آن، می‌گوید اربابان ما مالکان زمین نیستند، اربابان ما سازندگان تراکتور و کمباین هستند و تا حدودی هم درست می‌گوید. موضوع بر سر اصلاحات ارضی بود. می‌گوید دیگر ده، نان شهر را نمی‌دهد و ما برای کمپانی‌ها، یعنی کسانی که تراکتور و کمباین را آورده‌اند، کار می‌کنیم. او بعد از آنکه این وضعیت را نقد می‌کند، می‌گوید راهی نداریم جز اینکه به صدر اسلام برگردیم که شبیه حرف میرزا آقاخان کرمانی است. او می‌گوید باید به تمدن باستانی خود برگردیم. این به گذشته دور ارجاع می‌دهد و آل‌احمد به گذشته نزدیک‌تر....»
راز حملات به اصطلاح روشنفکران، به فردید و آل‌احمد
با نظری به عرصه فرهنگ و اندیشه در سه دهه اخیر، می‌توان دریافت که حمله آورندگان به فردید و آل‌احمد (و نه ناقدان آنان) از یک قماش هستند. آنان از طرح غرب‌زدگی در عرصه‌های فلسفه، سیاست و جامعه برآشفته‌اند، چون کاری جز ترجمه نمی‌دانند. فردید و آل‌احمد روشنفکرنمایان را از نان خوردن انداختند و راه را بر تقلّب فکری ایشان بستند. این گناه نزد روشنفکر جماعت، نابخشودنی می‌نماید، چنانکه رجبی دوانی اذعان دارد:
«من این را مسامحتاً می‌گویم، ولی واقعیتی در آن هست که شاید اگر آل‌احمد غرب‌زدگی را به باور خودش و به همان صورتی که مطرح کرد، عنوان نمی‌کرد، شاید فرصت و زمینه‌ای برای دکتر فردید پیش نمی‌آمد که دیدگاه خود را در سطح عام مطرح کند. یعنی اگر غرب‌زدگی ناقص آل‌احمد مطرح نمی‌شد، غرب‌زدگی به مفهوم وسیعش، از محافل ویژه فراتر نمی‌رفت و امکان طرحش در آن سطح وسیع پیدا نمی‌شد و این نشان‌دهنده توفیق آل‌احمد است. مشاهده می‌کنید که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، هم حضرت امام به غرب‌زدگی اشاره می‌کنند، هم بسیاری از مطبوعات ما آن را مطرح می‌سازند. بدیهی است که وقتی غرب عوامل خود را در داخل کشور ما بازسازی می‌کند، آنچه که عُرفاً تاکنون تابو بوده، این بار تابو محسوب نمی‌شود و آل‌احمد هم زیر ضربات ناجوانمردانه قرار می‌گیرد، بدون اینکه اسم این‌ها را بشود نقد گذاشت. همزمان با آل‌احمد، دکتر فردید به طریق اولی و هر کسی که با این تفکر نسبتی داشته باشد، مورد هجمه قرار می‌گیرد. یک آقایی که شومن تلویزیون بود و بعد‌ها شنیدم دکترایی گرفته و ظاهراً در یکی از دانشگاه‌های تهران درس می‌دهد، داشت در تلویزیون آرای دکتر فردید را نقد می‌کرد و می‌گفت: ما از دکتر فردید کتابی در دست نداریم که نقد کنیم، ولی، چون دکتر داوری به دکتر فردید نزدیک بوده، کتاب ایشان را برای نقد دکتر فردید ملاک قرار می‌دهیم!... این مثل آن است که بگوییم ما کتاب‌های آل‌احمد را ملاک قرار می‌دهیم برای نقد دکتر فردید یا بالعکس! متفکری، چون دکتر فردید، این امتیاز را داشت که می‌گفت فکر کنید و از یافته‌های خودتان سخن بگویید. دکتر داوری و آل‌احمد، هیچ یک مقلد دکتر فردید نیستند، چون دکتر فردید ادعای مرجعیت نداشت. فردید می‌خواست همه را وادار به تفکر کند و هر کسی به میزان سعه وجودی خودش، آنچه را که دریافت می‌کند، بیان کند و به‌شدت هم از کسانی که او را تکرار می‌کردند، متنفر بود. او به شاگردانش که مقاله می‌نوشتند، در مقابل جمع می‌توپید که آقا! چرا ادای مرا در می‌آورید؟ می‌گفت من که دنبال مریدبازی و مرید و مرادی نیستم، تو چرا آمده‌ای و ادای مرا درمی‌آوری؟ حرف خودت را بزن، ممکن است ما با هم، هم جهت باشیم، ولی ضرورتاً نباید یک سخن داشته باشیم و هرچه من می‌گویم، تو نباید همان را تکرار کنی....»
از فیلسوفی فردید، تا نافیلسوفی آل‌احمد
مخالفان اندیشه آل‌احمد، گاه از داوری‌های فردید در تخطئه جلال بهره گرفته‌اند. نفی فلسفه دانی آل‌احمد و عدم احاطه او به این عرصه، در زمره نکات مطروحه از سوی فردید است. این در حالی است که جلال، هیچگاه داعیه تفلسف نداشت و آورده‌های خویش را، در دیگر حوزه‌های نظری ساخته و پرداخته می‌کرد. زنده یاد حجت‌الاسلام والمسلمین علی ابوالحسنی (منذر)، ماجرا را اینگونه تحلیل می‌کند:
«اولاً: مرحوم فردید نه تنها آل‌احمد که حتی برخی از مدرسان رسمی فلسفه را نیز- که بعضاً از شاگردان خودش بودند- تحویل نمی‌گرفت! به‌ویژه در مورد هایدگر متفکر بزرگ آلمانی که دیگر معرکه می‌کرد و، چون کسی را با تفکر پیچیده و پر رمز و راز وی آشنا نمی‌انگاشت، از همگان می‌خواست که با اظهار نظر‌های (به‌زعم فردید) بی‌بنیاد و غیرکارشناسانه‌شان، آراء این اندیشمند آلمانی را همچون فیلسوف هموطنش، هگل، مسخ و وارونه نسازند و این نکته‌ای است که به اعتقاد من، فردید از سر درد و درک می‌گفت و برخی همچون اکبر گنجی به غلط می‌پنداشتند که او خود را تیولدار هایدگریسم می‌داند و می‌خواهد کسی به دکان یا قُرُقگاهش تجاوز نکند! در حالی که فردید، هر چه بود، دکاندار نبود. بنابراین فردید در بلندایی که می‌زیست، یا دست کم بدان می‌اندیشید، اساساً کمتر کسی را قبول داشت و اگر بخواهیم طبع مشکل پسند او را ملاک قرار دهیم، جلال که سهل است، کمتر کسی از اساتید در عرصۀ فلسفۀ تطبیقی شرق و غرب، نمرۀ قبولی خواهد گرفت! بیچاره جلال که هیچ ادعایی هم در حوزۀ فلسفۀ رسمی نداشت و خصوصاً نسبت به شخص فردید، بسیار هم فروتنانه برخورد می‌کرد و رویکردش به مسائل، عمدتاً اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، تاریخی، ادبی و هنری بود. جلال حتی به تفاوت حرف و سخن فردید (در ذیل عنوان غرب‌زدگی) با سخنان خویش در این زمینه تصریح دارد و در مقدمۀ کتاب غرب‌زدگی می‌گوید: من این تعبیرغرب‌زدگی را از افادات شفاهی سرور دیگرم حضرت احمد فردید گرفته‌ام که... خود به همین عنوان، حرف و سخن‌های دیگری دارد، و بسیار هم شنیدنی و من امیدوار بودم که جسارت این قلم او را سر حرف بیاورد.
ثانیاً: سخن فردید را باید درست دریافت. او نمی‌گفت که حرف‌های جلال مثلاً در انتقاد از اوضاع سیاسی و فرهنگی اسفبار ایران عصر پهلوی و آسیب‌شناسی جریان روشنفکری وارداتی، نادرست یا بی‌ارزش است، بلکه می‌گفت حرف من در مورد غرب‌زدگی چیز دیگری است و جلال، فی‌المثل پیوند ریشه‌ای میان انتلکتوالیته و روشنفکری قرن بیستمی را، با آوف کلرونگ آلمانی و اِکلرۀ فرانسوی قرن هیجدهم در نیافته است. وانگهی آیا اگر کسی با فلسفه آشنا نبود، نمی‌تواند مسائل عصر خود را از زوایای دیگری که مشهود و معلوم اوست، مورد بررسی و نقد قرار دهد؟! روشن است که کم‌اطلاعی و حتی بی‌سوادی جلال در فلسفه، نمی‌تواند لزوماً به معنای غلط بودن حرف‌هایش در حوزه‌های دیگر، همچون نقد سیاست‌های فرهنگی و اقتصادی رژیم پهلوی و تحلیل جامعه‌شناختی و روان‌کاوانۀ اوضاع حاکم بر ایران در آن روزگار باشد که خود از نزدیک و به‌طور مستقیم با آن‌ها آشنا و درگیر بود....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار