هوا برم داشته طرحی نو دراندازم و حال خوبم را نوبر کنم. بیهیچ سر و صدایی خودم را میاندازم توی اتاق. کتابهای قفسهسوم، دارند چشمک میزنند؛ آنهایی که خاطراتشان به تازگی از تنور درآمده و داغ داغند. هفته پیش خریدمشان. خیلی اتفاقی، خانه تاب چشمم را میگیرد. آسمان به سیاهی رفته و اذان مغرب را نیمساعتی هست که گفتهاند. چند روزی تا عاشورا بیشتر نمانده. بچهها طبق روال شبهای گذشته، راهی مسجدند تا به روضه برسند. من، اما روضههای خانهتاب را ترجیح میدهم. جانسوزتر است. یک تیر است و دو نشان. هم برای ارباب میگریم، هم برای نوکرهای مظلومش. برای داغهایی که به جگر داشتند. افتادهام روی کتاب و خوب وراندازش میکنم. خیزگرفتهام کتاب را با سرعت نور بخوانم، اما مگر میشود از این همه درد با سرعت عبور کرد؟... کلون در را میزنم و از آستانه وارد خانه میشوم. مقابلم شاهنشین است و ایوان. زنها و مردها از آسمانه پایین میآیند، خیلی بیسر و صدا و مینشینند توی اندرونی. من هم با سوز اشک و آهشان همراه میشوم. بوی مطبوع چایی روضه، از آشخانه به مشامم میرسد. چایی سیدالشهدا (ع) با قند تبرکی توی قحطی خوردن دارد... با خاطرات هر یک از راویها، پرتاب میشوم توی کلمات متن. اثر وضعی کتاب را در خودم حس میکنم. خلاق شدهام و از خودم طرح میدهم، برای گذر از بحرانهای سالهای ۱۳۲۰. میخواهم مثل زنهای آن عصر، جریانساز باشم و قدرتمند. یاد ننهجان بتول میکنم. خدا رحمتش کند. هر وقت برایش چایی میبردم، نگاهی به رنگ و روی چایی میانداخت و میگفت: «ننه مگه آژان دیده؟» خانهتاب را که خواندم، عمق فاجعه و حرف ننهجان را درک کردم. رسیدهام به اواسط کتاب. چشمم میافتد به تکهنانی که روی زمین افتاده است. برش میدارم. روبهرویم سیل جمعیتی است که برای خوردن گوشهای از آن از سر و کول هم بالا میروند. اگر خوششانس باشند، قدرت پیدا میکنند تا بهتر جان بدهند! خانهتاب را دوست داشتم یا بهتر بگویم با آن زندگی کردم. بیراه نمیگفتند قدیمیترها که: «هر چه از دل برخاست، لاجرم بر دل مینشیند». کتاب لفظ به قلم نیست و ادبیاتی عامیانه و خودمانی دارد. نویسنده از گزارههای نوبرانه مدد جسته است. داستانها پر است از درامهای دلچسب و دستاندازهای غافلگیرکننده. اثرقاب ماندگاری است از ظلم و خفقان، چارهسازی و کنشگری، فرهنگ، بوم، معماری، مقاومت، ایمان و زیست عفیفانه مردم اصفهان، در فاصله سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰ هجری شمسی. الگوریتم نگارش خاطرات در خانهتاب، با «ننگسالی» و «به خون کشیده شد خیابان» متفاوت است. فرم روایات نیمهبلند است و یک هیچ، از کتابهای همرده خود جلوتر است. نقطهقوت نقلها، تابآوری مردم است. خانم لقمانیان با ترسیم مختصات اندیشه مردمان آن زمان، طرح کلی اندیشه اسلامی را خیلی زیرپوستی به مخاطبش منتقل میکند و به شناخت آنها عمق میدهد. او خاطرات کهنالگوها را از صندوقچه خاکگرفته روزگار درآورده و برای خوانندگان، قصههای واقعی تعریف میکند و به چرخش حوادث آن عصر، به شیوه سینوسی میپردازد. مردمانی که همه یک مخرج مشترک دارند و زیر چتر اسلام پناه گرفتهاند. آنچه در تورق کتاب ذهنم را به چالش کشید، نبودن تناقض خندهدار، در رفتار و گفتار قدیمیها بود. هیچ کجا نمیبینید که سنگ حسین (ع) را بر سینه بزنند، اما دست از احکام قرآن و دستورات اهلبیت (ع) بردارند! چیزهایی که متأسفانه امروز مدلینگ شدهاند و به برکت ماهوارهها و نقشههای استعمار، ذائقه برخی ایرانیان را تغییر دادهاند و آنها را به ناکجا آباد میکشند.
خانهتاب سلوک عاشورایی مردمان آن زمان را به رخ مخاطب میکشد. روایتها گویای این مطلبند که مردم از مرحلهشعاری یا حسین (ع) به مرحله عملی با حسین (ع) رسیدهاند و با درس از قیام آن حضرت، فقط سهضرب بر سینهها نمیکوبند. آنها متوجه آهنگ حرکت هستی هستند و خلاف سنتهای الهی رفتار نمیکنند، اگر چه که حکومتهای استعماری عکس این را بخواهند. مردمی که فقط به اشک بر مظلومیت ارباب بسنده نکردند و برای زنده نگهداشتن آیینش، آستین همت بالا زده اند و آرزوی رضاخان را برای داشتن ایران آندلسی به گور بردهاند. روایتهای خانهتاب، بر اساس اجزای خانههای قدیمی چیده شده است. آستانه، آسمانه و آشخانه. آستانه به معنای دالان خانه است و خاطرات در موضوع کشف حجاب و متحدالشکل کردن لباسها را در خود جای داده است. آسمانه یعنی پشتبام و خاطرات ممنوعیت روضه را پوشش میدهد. آشخانه نیز به معنای مطبخ است و خاطرات قحطی تحت این عنوان آمده است. متن رگههایی از طنز تلخ دارد و من در سیر مطالعهکتاب، به فلاکتهایی که خوشمزه تعریف شدهاند، میخندم. ناگفته نماند برای هر نقل، مناسبترین کلمات انتخاب شدهاند، همانی که باید باشد، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد. این هنر قلم خانم لقمانیان است. آنچه قطعی و یقینی است، مردم قهرمان عصر رضاخان میرپنج، اگر با آدمهای مجازی خاطراتشان را به اشتراک میگذاشتند، حسابی لایک میخوردند! آنها خودشان را با پیشامدهای روزگار وفق داده بودند، ولی اعتقادشان را نه. جذابیت کتاب را کنشگریهای زنانه دوچندان میکند. فعالیتهایی که با چاشنی توکل به خدا و در مسیری درست، موجب امیدآفرینی و موفقیت است. با اینکه خاطرات از دل کوچههای پیچدرپیچ نقل شده است، اما نویسنده دچار مارپیچ سکوت نیست و خیلی صادق و مستند هنرنمایی کرده است. خانم لقمانیان پشتصحنه خانهتاب نیست. توی کلمه به کلمهکتاب ذوب شده و زیستبوم آن زمان را با تمام وجود فضاسازی کرده است. روایات دهن پرکن هستند و طیف گستردهای از مخاطبان را اقناع میکند.
نویسنده اثر نخواسته است از عصر رضاخان و حوادث آن زمان، هیولا بسازد و بزرگنمایی کند. هیچ تخیلی در نوشتهها نیست و اساساً آدرس غلط به مخاطب داده نشده است. هنر بزرگ کتاب، احساس هویتبخشی به مخاطب است، به شکلی که هر ایرانی با خواندن گزارهها به عقبه و اجدادش افتخار میکند. میراث مکتوب خانهتاب، تلفیقی از تاریخشفاهی و اسناد است و جنبهاسنادی کتاب قویتر. کپی اسناد خطی و کیوآرکدها، به بسیاری از نقلها قوت بخشیدهاند. اگرچه که نویسنده در سرتاسر متن از موضوع اصلی خارج نشده است، اما آوردن تعداد زیادی اسم وحادثه در نقلها، تأمل بیشتری را از مخاطب میطلبد و خوانش کتاب را با کندی روبهرو میکند. خانهتاب با شیوهای قدیمی نگارش شده است، به طوری که در هر روایت، اصل و نسب انسانها، مختصات مکانی حوادث و فرهنگعامهمردم اصفهان، کاملاً مشخص آمده است. لهجه راویها لهجه معیار است. در پارهای از موارد، کلماتی با لهجهاصفهانی پاورقی شده است. به هر جهت، سبک زندگی مردمی که به رغم همه سختیها، کرکره زندگی را با امید بالا دادهاند، عبرتآموز است. همانهایی که بعدها مشت گره کردند و پازدند به بخت حکومت پهلوی و دندان کشیدنی را کشیدند. مطالعه خانهتاب، اتفاق مبارکی بود برایم. با لنز دوربین خانم نویسنده، میهمان خانهها شدم. نمکگیرم کردند و هزار، اما و اگر توی ذهنم پیچید. از طرح جلد و نام کتاب هم نگذریم که حقیقتاً خیلی ماهرانه و متناسب با مضامین کتاب انتخاب شدهاست. خانهتاب هم فال است و هم تماشا. خوانش آن را به کسانی که اصلاح فرهنگ سنتی ایران را به روش تجدد و مدرنیته رضاخانی صحیح میدانند، توصیه میکنم. بیطرفانه کتاب را بخوانید و خودتان قضاوت کنید. به نویسنده کتاب برای این توفیق بزرگ و ارائه اسکن هوایی از نصف جهان عصر رضاشاه و فاکتورهای خوب و مؤثر در پکیج خانهتاب، تبریک عرض میکنم. کتاب با تحقیق تیمی از محققان و تدوین خانم نرگس لقمانیان در ۳۶۰ صفحه و با قیمت ۱۳۰ هزار تومان به همت انتشارات راهیار در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.
* کارشناس فلسفه اسلامی