کد خبر: 1176791
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۲:۲۰
سیره زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ یدالله رحیمیان دستجردی در آیینه روایت فرزند
نخستین کسی که در اصفهان مردم را به امام ارجاع داد در روز‌هایی که بر ما گذشت، عالم ربانی، زاهد و خدوم، زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ یدالله رحیمیان دستجردی روی از جهان برگرفت و رهسپار ابدیت شد. از این روی و در نکوداشت ده‌ها سال خدمت او به ساحت دین و جامعه، فراز‌هایی از سیره او را در آیینه خاطرات فرزند ارجمندش حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان بازخوانده‌ایم. آمید آنکه تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید. 
 
 
 «زاهد خدمتگزار» در یک نگاه 
پیش از ورود به موضوع اصلی این مقال، مروری گذرا بر زندگینامه عالم عامل زنده‌یاد آیت‌الله حاج شیخ یدالله رحیمیان بهنگام می‌نماید. چه اینکه زیست زاهدانه و شهرت گریزانه آن بزرگ، مانع از آن بود که شهرتی عمومی یابد و بخش زیادی از جامعه وی را بشناسند:
«آیت‌الله حاج شیخ یدالله رحیمیان دستجردی، در سال۱۳۰۰ شمسی در محله دستگرد خیار اصفهان، متولد می‌شوند. ایشان در نوجوانی ضمن کمک به پدر در امور کشاورزی، به فراگیری علوم ابتدایی پرداخته و در مقطعی به‌خاطر طبع روانی که در شعر داشته، به همراه دایی خودشان مرحوم وحید دستجردی به تهران می‌روند و در مجله ارمغان به همکاری می‌پردازند. بعد از مدتی به اصفهان مراجعت کرده و به حوزه علمیه اصفهان وارد شده و نزد عالمان بزرگی چون: آیت‌الله سیدمحمدحسین شریعت درچه‌ای، آیت‌الله شیخ محمد حسن عالم نجف آبادی، آیت‌الله میرزا علی آقا شیرازی، آیت‌الله ملاحسینعلی صدِّیقَین، آیت‌الله سیدعبدالحسین طیب صاحب تفسیر گرانسنگ اطیب البیان و آیت‌الله سیدحسین خادمی تلمذ نموده و علاوه بر بهره علمی از محضر این بزرگان، از خصوصیات معنوی و انفاس قدسی هر یک از این اساتید برجسته بهره‌های فراوانی به دست می‌آورند. سپس راهی حوزه مقدسه قم شده و در درس مرجع علی‌الاطلاق وقت یعنی آیت‌الله‌العظمی حاج آقا حسین بروجردی، آیت‌الله‌العظمی امام خمینی و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی حاضر می‌شوند. در همین دوران است که ایشان به دستور آیت‌الله‌العظمی بروجردی، کتاب «منتقی الجمان فی احادیث الصحیح والحسان» تألیف صاحب معالم را برای اولین بار تصحیح و تحقیق می‌نمایند. پس از مراجعت به اصفهان، ضمن وعظ و خطابه به تدریس سطوح عالیه در حوزه علمیه می‌پردازند. در دوران مبارزات و نهضت اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی، آیت‌الله رحیمیان از اولین روحانیونی است که از سال ۱۳۴۰، مردم را به تقلید از رهبر نهضت اسلامی فرا خوانده و از مرجعیت امام با افتخار و عظمت یاد می‌کند. به دنبال آزادی امام خمینی در سال ۱۳۴۳، مجلس جشن باشکوهی در دستجرد برگزارمی کند که منجر به دستگیری و زندانی شدنش می‌شود. از همان دوره تا سالیان آغازین پیروزی انقلاب اسلامی، منزل محقر ایشان همواره محل رفت و آمد بزرگان و اخیار حوزه و روحانیون مبارز بوده است و علاوه بر علمای اصفهان، شخصیت‌هایی مانند شهید آیت‌الله مطهری، شهید آیت‌الله بهشتی، شهید آیت‌الله مدنی، شهید دکتر محمدجواد باهنر، علامه شیخ عبدالحسین امینی، مرحوم حجت‌الاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی، مرحوم آیت‌الله ربانی شیرازی و بسیاری از بزرگان دیگر به این منزل رفت و آمد‌های مکرر داشته‌اند. ایشان یکی از محوری‌ترین وکلای امام و سایر مراجع در امورحسبیه در اصفهان بودند و سال‌ها به تمامی طلاب حوزه‌های علمیه اصفهان و برخی استان‌های مجاور شهریه پرداخت می‌کردند. ایشان از مصادیق بارز ساده زیستی و احتیاط در مصرف وجوه شرعیه بودند و تمام توانشان را صرف خدمت به اسلام و مردم می‌کردند و می‌توان گفت از مصادیق بارز و مثال زدنی «قلیل المؤونه وکثیر المعونه» به شمار می‌رفتند. قریب ۷۰ سال وعظ و خطابه در عرصه منبر، برنامه بسیار موفق و پر استقبال بیان احکام در رادیوی اصفهان به مدت ۲۵ سال به‌طور مستمر، تأسیس و ساخت چند مسجد، تأسیس و مدیریت موفق مدرسه علمیه خواهران در اصفهان به نام مدرسه الریحانه، از جمله کارکرد‌ها و خدمات اجتماعی این مبلغ و استاد فرزانه حوزه علمیه اصفهان است....» 
 
 «بصیرت» در پرتو نماز مداوم
حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان در کتاب خاطرات خویش که تحت عنوان «حدیث رویش» از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی نشر یافته است، بصیرت پدر را ناشی از انس مداوم با نماز، قرآن و سیره اهل بیت (ع) قلمداد می‌کند. او همچنین تصریح دارد که خمیرمایه اصلی شخصیت وی، از تعلیمات پدر نشئت گرفته است:
«والد گرانقدرم جناب حجت‌الاسلام والمسلمین حاج یدالله رحیمیان، از علما و مدرسان مبرز اصفهان می‌باشند. در قم ایشان علاوه بر شاگردی امام خمینی، در درس فقه و اصول آیت‌الله بروجردی و تفسیر علامه طباطبایی نیز شرکت می‌کردند. در اصفهان نیز از محضر اساتیدی چون: آیت‌الله حاج آقا حسین خادمی، آیت‌الله سید عبدالحسین طیب، آیت‌الله شیخ محمدحسین نجف‌آبادی و آیت‌الله سید محمدحسین درچه‌ای بهره گرفتند. ایشان بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی در فروردین ۱۳۴۰ که آیت‌الله سید عبدالهادی شیرازی مرجعیت یافتند، حضرت امام (ره) را فقیه اعلم معرفی کردند. این ماجرا مربوط به آغاز سال ۴۱ بود که هنوز هیچ نشانی از نهضت و ابعاد شخصیت انقلابی ـ سیاسی امام ظاهر نشده بود. شاید اولین کسی بود که در اصفهان، امام را در مقام مرجع تقلید معرفی کردند. این در حالی بود که تا ماه‌ها و حتی سال‌ها بعد از آن، بسیاری از آقایانی که البته بعداً به کاروان نهضت و طرفداری از امام پیوستند، مروج و مقلد مراجعی دیگر مانند آیت‌الله حکیم، آیت‌الله شاهرودی و آیت‌الله خویی بودند و احیاناً برخی از آنان پدرم را به دلیل همین اختلاف نظر، سرزنش می‌کردند! این بصیرت عمیق و قدرت تشخیص را ایشان در پرتو اخلاص و عبودیت مخلصانه به درگاه احدیت دارند. از زمانی که به یاد دارم ایشان در هر شبانه‌روز، علاوه بر نماز‌های نافله و فریضه، وقت زیادی را در حال نماز خواندن هستند و هیچ یک از اعضای خانواده، هرگز نتوانست رمز خواندن این همه نماز را در طول ده‌ها سال بفهمد! ایشان همچنین انس خاصی با قرآن دارند. هیچ گاه فراموش نمی‌کنم که هر روز صبح، با طنین تلاوت قرآن ایشان از خواب بیدار می‌شدیم. عشق فوق‌العاده‌ای به ائمه اطهار (ع) دارند، به‌گونه‌ای که در سال‌های عمرم، هیچ گاه یاد ندارم که ایشان هنگام خواندن روضه، خود مانند ابر بهاری گریه نکنند و این بنده حقیر هر چه دارم، به لطف خداوند از معنویت و تقوای این انسان الهی برایم حاصل شده است، هر چند نتوانسته‌ام بهره مناسب و کافی را ببرم....» 
 
 «منزل پدر» کانون تجمع انقلابیون
خانه محقر آیت‌الله حاج شیخ یدالله رحیمیان در محله دستگرد اصفهان، پایگاهی برای تجمع عالمان و روحانیون انقلابی بود. از این روی فرزندش نیز با این چهره‌ها آشنا و به مسیر روحانیت و مبارزه علاقه‌مند شد. از سوی دیگر ساواک که آمد و شد چهره‌های شاخص نهضت اسلامی را به این منزل شاهد بود، نسبت بدان حساس شد و در کنترل تردد‌ها بدان می‌کوشید: 
«منزل محقر ایشان در کوچه پس کوچه‌های دستگرد، همواره محل رفت و آمد بزرگان و اخیار بود و طبعاً سرآغاز آشنایی حقیر با بسیاری از آنان از همانجا بود. علاوه بر علمای اصفهان، مرحوم شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید آیت، شهید مدنی، شهید باهنر، مرحوم علامه امینی، مرحوم فلسفی، مرحوم ربانی شیرازی، آقای هاشمی رفسنجانی و بسیاری از بزرگان دیگر را هنگام میهمانی و پذیرایی در خانه پدر شناختم و با آنان آشنا شدم. از جمله آیت‌الله شهید مطهری در ۱۳ نوروز سال ۱۳۸۸ قمری، همراه با آقای منتظری و چند نفر دیگر به خانه ما آمدند. این اولین بار بود که ایشان را از نزدیک زیارت کردم. در همین دیدار بود که آیت‌الله مطهری با تشویق فوق‌العاده‌ای که به حقیر ابراز داشتند، حق بزرگی را بر گردنم نهادند. مدتی قبل از آن شبی مرحوم حجت‌الاسلام شیخ حبیب‌الله فضایلی استاد برجسته هنر خط - که در دوران تحصیل در حوزه، نزد پدرم درس خوانده بود- به خانه ما آمد و به درخواست حقیر حدیث «انا مدینه العلم و علی بابها» را با خط ثلث برایم نوشت. این اولین بار بود که از روی یک سرمشق قوی، خط ثلث را تمرین می‌کردم. روزی که آقای مطهری به منزلمان آمده بود، من هنوز خیلی کوچک و در عین حال کمرو بودم و با آن که دلم می‌خواست به اتاقی که میهمانان نشسته بودند وارد شوم و با آقای مطهری سلام و احوالپرسی کنم، خجالت می‌کشیدم! مرحوم عمویم حاج ابوالقاسم رحیمیان، یکی از مشق‌هایم را نزد آقای مطهری برد و ایشان من را که در اتاق مجاور بودم، صدا زد. به خدمت ایشان رسیدم و سلام کردم. آقای مطهری در میان جمع، از خطم تعریف و تمجید فراوان کرد و آقای منتظری نیز یک اسکناس پنج تومانی - که در آن زمان برای کودکی ۱۰ ساله، فوق‌العاده زیاد بود- به من جایزه داد. این برخورد مرحوم شهید مطهری نه‌تن‌ها در ادامه تمرین و تکامل خطم نقش اساسی داشت، بلکه در علاقه‌مندی به روحانیت و جذب به حوزه و علوم دینی نیز بسیار مؤثر بود. اولین بار که مرحوم شهید بهشتی را ملاقات کردم، در تابستان سال ۱۳۴۳ بود که به دستگرد آمده بودند و در جلسه‌ای حضور داشتند. این جلسه در باغ پاچنار متعلق به دایی پدرم (مرحوم عباس وحید) و با حضور جمعی از سیاسیون اصفهان و همچنین شهید دکتر آیت و آقایان محمد علی الشریف و دکتر مسعود وحید برگزار شده بود. در این میهمانی یا جلسه، از صبح تا عصر بین مرحوم شهید بهشتی از یک طرف و تقریباً بقیه از طرف دیگر، حول مسائل سیاسی نهضت، جریان جبهه ملی، نهضت آزادی، مظفر بقایی و آیت‌الله کاشانی مباحثه و گفتگو بود. مسئولان رژیم نیز از پاتوق بودن خانه محقر پدرم برای چهره‌های برجسته نهضت، بی‌اطلاع نبودند و معمولاً آنجا را زیر نظر داشتند. مثلاً در یکی از سال‌های آغازین نهضت، در اوایل ماه رمضان، روزی درِ خانه را زدند، در را باز کردم. شهیدی معاون ساواک اصفهان بود و پشت سر او، آقای هاشمی رفسنجانی! ایشان را چند روز قبل از آن بعد از چند سخنرانی در نجف‌آباد دستگیر کرده بودند و حالا که قرار بود آزادشان کنند تا از اصفهان خارج شوند، معلوم بود که اولین مکان یا تنها جایی که در اصفهان وارد می‌شوند، منزل آقای رحیمیان است. آقای هاشمی ماندند و شهیدی رفت. چند روز بعد باز هم در خانه زده شد، در را باز کردم. این بار هم شهیدی بود و پشت سرش مرحوم آیت‌الله ربانی شیرازی و دوباره تکرار همان ماجرا در نجف‌آباد و دستگیری و آزادی... آقای هاشمی رفسنجانی قبل از آن نیز در یک دهه، در ماه محرم به دعوت جناب والد در مسجد دستگرد سخنرانی می‌کرد. نخستین بار که آقای هاشمی را دیدم، ایشان به مدرسه ترک‌ها آمدند، در حالی که در آن لحظه پدر آنجا نبود. ایشان رأس ساعت ۲، برای تهران بلیت شرکت تی بی‌تی داشتند. ایشان گفت من پنج دقیقه می‌خوابم! در این فاصله کتری را روی چراغ والور گذاشتم و چند استکان چای آماده کردم. ایشان رأس پنج دقیقه بیدار شد و بعد از صرف چای، حرکت کرد. بیش از چند دقیقه به ساعت ۲ نمانده بود. تاکسی در کوچه پیدا نمی‌شد و تا خیابان هم فاصله زیاد بود. ناچار ایشان را روی ترک دوچرخه سوار کردم. سنم کم بود و قدرت کافی برای این کار نداشتم. تلو‌تلوخوران ایشان را نزدیک گاراژ رساندم و اتوبوس را که در حال حرکت در خیابان بود، با اشاره متوقف کردیم و ایشان سوار شد. برای ما که چند برابر پنج دقیقه طول می‌کشید تا خوابمان ببرد، تسلط آقای هاشمی به خواب رفتن و بیدار شدن طی پنج دقیقه، عجیب و جالب می‌نمود!»
 
 پدر تحت مراقب مخالفان نهضت امام (ره)
ارجاع مردم به تقلید از امام خمینی و نیز حمایت از رویکرد سیاسی ایشان توسط آیت‌الله حاج شیخ یدالله رحیمیان، علاوه بر مزاحمت‌های ساواک، رفتار‌های ایذایی برخی مخالفان نهضت اسلامی در منطقه دستگرد را نیز به همراه داشت. این حرکت‌ها تا جایی تداوم یافت که فرزند پیشنهاد عزیمت پدر به اصفهان را مطرح نمود، امری که با اظهار نظر شهید آیت‌الله دکتر بهشتی منتفی شد:
«در محله ما مسجد کوچکی بود که پدرم هر شب آنجا اقامه جماعت و منبر داشتند و در آن زمان در دستگرد و اطراف آن فقط اهل این مسجد بودند که با راهنمایی پدرم مقلد حضرت امام بودند. همچنین ایشان تقریباً تمام شب‌های هفته را در منازل تعدادی از این جماعت که عمدتاً از طایفه‌ای به نام ملک محمد بودند، جلسات هفتگی داشتند. نتیجه ده‌ها سال تلاش بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر پدرم در تبلیغ معارف دینی برای این جمع محدود، این بود که آنان همراه با فرزندانشان در دوران انقلاب و دفاع مقدس، نقش عمده‌ای را در این محل ایفا کردند و برایم جالب بود که وقتی در سال‌های بعد از جنگ، در خلوت یکی از شب‌ها به گلزار شهدای دستگرد مشرف شدم و یک به یک سنگ قبر‌ها را خواندم، با توجه به اینکه سال‌ها از موطن خود دور بودم، حالت عجیبی به من دست داد! زیرا عمده این شهدا را از فرزندان همان گروه و طایفه یافتم که در زمان کودکی‌شان در همان جلسات، آنان را دیده بودم و می‌شناختم. دو مسجد بزرگ محل در دست امام جماعت‌هایی بود که از بیرون محل می‌آمدند. این آقایان اصولاً با امام و نهضت بیگانه بودند و در همان ایام بعد از ۱۵ خرداد، یعنی محرم یا صفر همان سال، صدای یکی از آنان را که در مسجد نزدیک خانه ما منبر می‌رفت، از بلندگو شنیدم که در تخطئه حضرت امام (ره) و نهضت امام این حدیث را می‌خواند که من خرج من زیه فدمه هدر، یعنی: کسی که پا از گلیم خود فراتر بگذارد خونش هدر است! نتیجه کار این ساده‌لوحان که خود دست‌پرورده فرهنگ قبل از نهضت امام بودند، این بود که بخشی از مردم همچنان در مسیر ضلالت و شاه‌دوستی بمانند تا آنجا که برخی از این مریدان شاه‌دوست به صورت مخبر و مأمور داوطلب، در مراقبت از پدرم و برخی از اصحاب مسجد ایشان مانند مرحوم خداشناس - که مکبر مسجد و از مقلدین مخلص امام و گروهبان ژاندارمری بود- نقش مؤثر داشتند. به خاطر همین وضعیت، حقیر از محیط آنجا آزرده خاطر بودم و همواره به پدرم اصرار می‌کردم که به اصفهان منتقل شوند. در تابستانی که آیت‌الله شهید بهشتی در اصفهان بودند، پدرم موافقت کرد موضوع را با آقای بهشتی مطرح کنیم و هر چه ایشان نظر داد، طبق آن عمل شود. به اتفاق پدر، به دیدار آقای بهشتی در منزلشان رفتیم. حقیر به‌طور مبسوط، استدلال‌هایم را برای انتقال و مهاجرت از دستگرد بیان کردم، اما آیت‌الله بهشتی با استفاده از همان استدلال‌ها نتیجه معکوس گرفت و بر ضرورت ماندن پدرم در محل تأکید کرد. علاوه بر اصحاب پایدار مسجد مزبور، افراد دیگری نیز بودند که از طریق جلسات هفتگی پدر یا به علت خویشاوندی در زمره علاقه‌مندان و مقلدان امام بودند و در جایگاه خود ایفای نقش می‌کردند که خاندان الشریف و مرحوم حاج محمدصادق دهخدا از جمله آنان بودند. سرهنگ محمد الشریف با وجود جایگاه شغلی‌اش، از معدود افسران زمان شاه بود که مقلد امام بود و حتی در زمانی که امام در نجف بودند، همراه با خانواده‌اش برای زیارت مشرف شد....» 
 
 خدمتگزار بی‌ادعای دین و مردم تا پایان حیات
آیت‌الله رحیمیان پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا پایان حیات، همان روحانی شهرت گریز و خدمتگزار دین و مردم باقی ماند و در منش و روش او تفاوتی ایجاد نشد. او با کارنامه‌ای مشحون از خلوص و پاکدامنی به دیدار حق شتافت و از خویشتن نامی نیک بر جای نهاد. واپسین بخش از خاطرات حجت‌الاسلام والمسلمین محمدحسن رحیمیان از پدر، شاهدی بر این مدعاست:
«در حال حاضر والد بزرگوارم، امامت جماعت چند مسجد را به‌طور متناوب به عهده دارند. در حوزه تدریس می‌کنند و در فتاوی فق‌ها درباره مسائل شرعی و احکام فقهی، تسلط فوق‌العاده‌ای دارند و بعد از انقلاب ضمن اینکه هر روز برنامه پاسخ به مسائل شرعی را در رادیو اصفهان داشته‌اند ـ که عامه مردم و حتی طلاب و فضلا از آن استقبال کرده‌اند ـ روزانه بخش زیادی از وقتشان به‌طور تلفنی یا حضوری به پاسخگویی مسائل شرعی مردم اختصاص دارد. ایشان یکی از محوری‌ترین وکلای حضرت امام (ره) و سایر مراجع، در امور وجوه شرعیه بوده و می‌باشند و سال‌هاست که به تمامی طلاب حوزه‌های علمیه استان اصفهان و برخی از استان‌های مجاور، شهریه پرداخت می‌کنند. ایشان از مصادیق بارز ساده‌زیستی و احتیاط در مصرف وجوه شرعیه می‌باشند و تا جایی که به یاد دارم، همیشه در خانه و زندگی ایشان، هزینه‌های معیشتی تا حدود زیادی، توأم با صرفه‌جویی سختگیرانه بوده و هست و با توجه به اینکه شب و روز با وجود بیماری‌های مختلف، تمام توانشان را صرف خدمت به اسلام و مردم می‌کنند، می‌توان گفت از مصادیق قلیل المؤنة و کثیر المعونة به شمار می‌آیند....»
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
مسعود کاوه
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۰:۵۳ - ۱۴۰۲/۰۵/۱۸
0
1
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار