روزهایی که بر ما میگذرد، نشان از شهادت آیتاللهالعظمی شیخفضلالله نوری دارد. گذر دهها سال از بر دار شدن او، ذرهای از آوازه و بهروز بودن دغدغههایش نکاسته و این، خود بسیار است. مخالفان و همگنانش به عنوان مترجمان و حامیان اندیشههای وارداتی در دوره خود ماندند، اما او عصرها را درنوردید و همچنان مسئله روز باقی ماند. حجم مدح و ذم و نقض و ابرامی که درباره او میشود، شاهدی بر این مدعاست. در مقال پی آمده و به مدد پارهای روایات و تحلیلها، ایمان و آرمان او مورد خوانشی نوین قرار گرفته است. امید آنکه مشروطه پژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
نشو و نما، پرچمداری مذهبی در تهران مشارکت در نهضت مشروطیت
بیتردید باید داستان شیخ شهید را از آغاز آن بازخواند، از آن هنگام که در کسوت مجتهدی جامعالشرایط به پایتخت بازگشت، محضری پررونق یافت و در وقایعی، چون نهضت تحریم و نهضت مشروطیت، نقشی مهم و نمایان ایفا کرد. بیتردید او در غرس شدن نهال مشروطیت نیز نقشی فراوان داشت، هر چند او عدالت و عدالتخانه را میجست و از پذیرش پدیدههایی که مقدمه تثبیت اندیشههای بیگانهاند، پرهیز میکرد. سیدعلی حسینی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این فقره معتقد است:
«آیتالله شیخ فضلالله نوری، عالم و روحانی بنام قرن سیزدهم، در سال ۱۲۵۹ ق، در یکی از روستاهای مازندران دیده به جهان گشود. وی بخش مهمی از تحصیلات خود را در تهران گذراند و سپس برای تکمیل تحصیلات، رهسپار نجف شد و در آنجا از محضر استادانی، چون میرزای شیرازی بهره برد. آیتالله شیخ فضلالله نوری مدتی نیز به دلیل هجرت استادش به سامرا، عازم این شهر شد و در آنجا گذران زندگی نمود. سامرا فرصت مناسبی برای بهرهمندی از دروس استادان بزرگی، چون شیخ راضی بود و زمینههای تکمیل مقام علمی شیخ را فراهم کرد. وی بعد از پایان یافتن تحصیلات خود و همزمان با آغاز جنبشهای سیاسی ایران به کشور بازگشت و در اولین اقدام سیاسی، به جرگه مخالفان قرارداد تالبوت پیوست. بعد از این واقعه، مهمترین موضع سیاسی شیخ را میتوان حضور او در جنبش مشروطه ایران دانست که با موافقت و همگامی اولیه شیخ با این جنبش همراه بود. با گامهای اولیه جنبش مشروطه، روحانیان و علما به عنوان یکی از گروههای مهم سیاسی، در برابر این جنبش موضعگیری کردند. درکل قشر روحانی در این دوره، یکی از ارکان مهم قدرت سیاسی به شمار میآمد و سهم بسزایی در تغییر معادلات قدرت سیاسی داشت، ازاینرو شیخ فضلالله نوری نیز به عنوان فردی که به گروه روحانی تعلق داشت، خود را از این ماجرا جدا ندید و به همراهی با آن دست زد. در ابتدا موضوع عدالت، یکی از خواستههای اصلی مشروطهطلبان بود، چنانکه بعد از مهاجرت صغری، تأسیس عدالتخانه یکی از خواستههای محوری و مهم مردم از پادشاه شد، به همین دلیل شیخ فضلالله نوری هم از زمره کسانی بود که در حمایت از آن و همراه با آیتالله طباطبایی و آیتالله بهبهانی در جریان مهاجرت کبری به سوی قم راه افتادند، اما مشروطه، نهضت برآمده از یک اندیشه واحد نبود و با گذشت زمان، افکار و دیدگاههای متفاوتی بر آن حاکم شد و به این ترتیب، این نهضت از جریان اصلی خود خارج شد، البته این خروج از مسیر متأثر از عوامل متفاوتی بود که بررسی آن مجال موسع میطلبد. این وضعیت بر اندیشههای شیخ فضلالله نیز تأثیرگذار بود و باعث مخالفت وی با مشروطه گردید...».
همگنانش او را نصیحت میکردند که در این روزگار نمیتوان چنین گفت!
شیخ از هنگامی با مشروطهچیان غربگرا زاویه یافت که با فراست فهمید آنان از پذیرش احکام مسلم قرآن طفره میروند و درصددند به هر نحو ممکن، آن را دور بزنند! او زودتر از همگنان روحانی خویش، جوهره سکولاریستی و دینگریز روشنفکران را شناخت و مصاف با آنان را برگزید. او میتوانست مانند بسا اقرانش، کنج عافیت گزیند و با بیاعتنایی، از این معرکه جان به در بَرد، اما این را با آرمانها و دغدغههایش در تضاد یافت. یاسر صابری، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این موضوع مینویسد:
«مخالفان انطباق مشروطه بر قوانین اسلامی و الهی را ناممکن میدانستند و معتقد بودند در صورت انطباق، دولتهای خارجی دولت ایران را به عنوان حکومت مشروطه به رسمیت نخواهند شناخت. از سوی دیگر نتیجه تشکیل کمیسیون علما، دخالت گستردهتر آنان در امور اجرایی و سیاسی خواهد بود و ممکن است قانون به وسیله علما تباه شود! به این دلیل که شرع، قوانین هزارو ۳۰۰ سال قبل است و مردم قانون اساسیای را میخواهند که در دولتهای مشروطه دنیا برقرار شده است. مقاومتها در برابر فعالیت کمیسیون تطبیق، آیتالله شیخ فضلالله نوری را واداشت که انطباق قوانین با شرع را قانونی کند و آن را به صورت یک ماده در متمم قانون اساسی بگنجاند. شیخ دراینباره گفت است:، چون دیدم این طور است، به مساعدت جمعی، ماده نظارت مجتهدین در هر عصر، برای تمییز آرای هیئت مجتمعه اظهار شد... شیخ فضلالله نوری پیشنهاد کرد: انجمنی از تراز اول مجتهدین، فقها و متدینین، قوانین موضوعه مجلس را قبل از تأسیس، در آن انجمن علمی به دقت ملاحظه و مذاکره نمایند، اگر آنچه وضع شده مخالف با احکام شرعیه باشد، عنوان قانونیت پیدا نخواهد کرد... پس از اینکه شیخ ماده قانونی مورد نظر خود را منتشر کرد، تندروهای مشروطهخواه به این نتیجه رسیدند که با اصل موضوع نمیتوانند مخالفت کنند، بنابراین سعی کردند اینگونه ابراز کنند که بدون این ماده هم، نظارت علما ممکن است. تقیزاده اینچنین استدلال میکرد که اصلی که به تصویب مجلس شورا و به صحه همایونی برسد، با مخالفت علما از درجه اعتبار ساقط است، پس دیگر نیازی به این فصل نیست و این حق همه علماست نه عده محدودی از آنان! البته مخالفتها، فقط منحصر به تندروها نبود، حتی روحانیان میانهرو نیز به شیخ فضلالله فشار میآوردند! آیتالله سیدمحمد طباطبایی با اشاره به مواضع شیخ، او را نصیحت میکرد که امروزه، روزی نیست که بشود این حرفها را زد! بسیاری نیز میکوشیدند که شیخ فضلالله را از اساس مخالف مشروطیت و طرفدار استبداد جلوه دهند و اذهان عمومی را از هدفی که او در ذهن داشت، دور کنند. او خود در پاسخ به این ادعا گفته است: ایهاالناس من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم، بلکه من مدخلیت خود را در تأسیس این اساس بیش از همه کس میدانم، زیرا علمای بزرگ ما که مجاور عتبات عالیات و سایر ممالک هستند، هیچ یک همراه نبودند و همه را به اقامه دلایل و براهین من همراه کردم. از خود آقایان میتوانید مطلب را جویا شوید... هدف شیخ فضلالله مجلسی بود که: اساسش بر اسلامیت باشد و برخلاف قرآن و برخلاف شریعت محمدی (ص) و برخلاف مذهب مقدس جعفری (ع)، قانونی نگذارد...».
من به همان مشروطهای قائل هستم که آخوند خراسانی قائل است
مستمسک مخالفان سکولار شیخ و نیز علامت نفاق ایشان، قرار دادن او در برابر مراجع نجف و به ویژه آیتالله العظمی آخوند ملا محمدکاظم خراسانی بود. آیتالله نوری به نیکی میدانست که تقیزادهها یا قُماش سوسیالیستهای قفقازی، نه به اسلام او گردن مینهند و نه به اسلام آخوند خراسانی. هم از این روی و به گاه بستنشینی در آستانه حضرت عبدالعظیم، وجود هرگونه اختلاف اصولی بین خویش و آخوند را رد کرد. دکتر موسی فقیهحقانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران ماجرا را به ترتیب پی آمده بسط داده است:
«در صحت فتاوایی که مرحوم آخوند صادر کرده است و در درستی اقدامات وی شکی نیست، مثلاً از مرحوم آخوند میپرسند: مخالف مشروطه و مجلسی که قوانین آن بر اساس احکام و مباحث اسلامی است، چه حکمی دارد؟ ایشان هم پاسخ میدهد: هر کسی که این کار را بکند، مفسد است. جالب اینجاست که مصداق این پاسخ را مرحوم شیخ فضلالله نوری قلمداد میکنند. بهرهبرداریای که اینها از فتاوای مرحوم آخوند کردند، مذموم، ناجوانمردانه و حسابشده بود، وگرنه در حکم که اشکالی وجود نداشت. اینها به این شکل، در بیت مرحوم آخوند نفوذ کردند! سپس سراغ بیت مرحوم آقاسید محمد طباطبایی رفتند. سیدجمال واعظ، ناظمالاسلام کرمانی و مجدالاسلام کرمانی به بیت مرحوم آقای طباطبایی رفتند. میرزا محسن برادر صدرالعلماء- که داماد آیتالله بهبهانی است- و محمدمهدی شریف کاشانی را در بیت ایشان نفوذ میدهند. مرحوم شیخ فضلالله مهاجرت میکند و به حرم حضرت عبدالعظیم (ع) میرود و در آنجا برای اینکه اینها را خلع سلاح کند، بالای منبر میرود و قرآنش را از جیبش درمیآورد و میگوید: مردم! به این قرآن قسم، من به همان مشروطهای قائل هستم که آخوند خراسانی قائل است...، چون ایشان دست مشروطهخواهان را خوب خوانده و میداند که آخوند خراسانی، قطعاً مشروطه سکولار و مشروطه ضددینیای را که تقیزاده در رأس آن باشد، نمیخواهد، کما اینکه مرحوم آخوند آن مشروطه را نخواست و بعدها تقیزاده را تفسیق و به تعبیر آن روز، تکفیر کرد. شیخ فضلالله برای اینکه حربه را از دست اینها بگیرد، به قرآن قسم خورد. بعد شایع کردند آن کتاب قرآن نبود و قوطی سیگارش بود! تخریب علیه مرحوم شیخ فضلالله، خیلی زیاد و گسترده بود...».
نامه شیخ عبدالله مازندرانی به محمدعلی بادامچی که حقایق را عیان کرد
به شهادت آثاری که از شیخفضلالله نوری بر جای مانده، او میدانست که مخالفت وی با مشروطه وارداتی و آنان که مفتون این سامری زمانه گشتهاند، چیزی جز مرگ نیست. او همین گمان را درباره سید عبدالله بهبهانی و حتی اعلام نجف هم میبُرد. نکته مهم در این میان اما، این بود که شیخ گناهی جز زودتر فهمیدن ماجرا نداشت! حقیقتی که بعدها دیگر مراجع نجف نیز به آن اذعان کردند. دکتر حقانی در این باره نیز اذعان دارد:
«همین گروه تروریستی در مشروطه، مرحوم آخوند خراسانی و مرحوم حاج شیخ عبدالله مازندرانی را هم ترور کرد. مرحوم مازندرانی به میرزا محمدعلی بادامچی از تجار تبریز و طرفداران تقیزاده، نامهای نوشت. وقتی در مشروطه دوم این مراجع تقیزاده را تفسیق یا تکفیر کردند، بادامچی پرسید: چرا این کار را کردید؟ مرحوم مازندرانی توضیح داد: اینها کارهای بدی کردند، از جمله اینکه گروه تروریستی برای کشتن ما فرستادند و این عبارت را به کار برد: اکنون بر جان خود نیز خائفیم!... یعنی بعد از دار زدن مرحوم شیخ فضلالله نوری و به شهادت رساندن او، وضع جوری میشود که حتی او نیز میگوید: امروز بر جان خود خائفیم! متمم قانون اسلاسی را هم که با تغییراتی تصویب کردند، آن را اجرا نکردند! یک خبرنگار امریکایی در ایران مینویسد: غیرانسانیترین و غیرمترقیترین اصل قانون اساسی ایران، همین اصل دوم متمم قانون اساسی است، چون این اصل نمیگذارد مجلس سکولار باشد، ولی تصویب آن از سوی مشروطهخواهان کاملاً هوشمندانه صورت گرفت. این طیف در آن دوران و حتی در تاریخنگاریهای خود در مقطع کنونی، منویات واقعی خود را رو و عیان نکرده است. میگوید: اینها تصویب کردند، ولی قطعاً عمل نخواهند کرد و عمل هم نکردند! در مجلس اول به طور ناقص عمل شد، اما در مجلس دوم سیدعبدالله بهبهانی را سر همین قضیه کشتند! سیدعبدالله بهبهانی از سوی آخوند خراسانی مأمور بود که بیاید و مجلس را راه بیندازد و اصل دوم متمم قانون اساسی را اجرا کند، اما تروریستهای قفقازی و ساختارشکنان، او را به شهادت رساندند. در مجلس دوم هم یکیدو نفر از علمای تراز هستند، ولی هیچ وقت این اصل در مجلس ایران رسمیت پیدا نکرد. از مجلس سوم به بعد هم اسم شهید آیتالله سیدحسن مدرس جزو علمای تراز اول است، ولی ایشان در مجلس سوم به عنوان روحانی تراز اول نیامد، بلکه مردم به ایشان رأی دادند و به مجلس آمد...».
سوء قصد کریم دواتگر، به مثابه قاصد بر دار رفتن
شیخ در دوران فترت میان مشروطه اول و دوم، از سوی کمیته مجازات که برساخته سفارت انگلیس بود، مورد یک سوء قصد قرار گرفت که از آن جان به در بُرد. ضارب او جوانکی پریشانحال به نام کریم دواتگر بود که خود مشروطهخواهان، صفحات زیادی را در مذمت وی سیاه کردهاند! با این همه شیخ او را بخشید و به موعظه وی بسنده کرد. این ترور برای رهبر مشروعهخواهان، دارای یک پیام مهم بود: اینکه دار میدان توپخانه در انتظار اوست! چنانکه یاسر مرادی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران بر چنین اعتقادی است:
«برقرار نشدن دوباره مجلس و مشروطیت به تحریم شیخ، بسیاری از مشروطهخواهان و غربگرایان را ناخشنود ساخت، از این رو برخی روشنفکران سرسپرده که از مخالفتهای شیخ بسیار خشمگین به نظر میرسیدند و از سوی دیگر، انتقام از دولت و درباریان برای آنان غیرممکن مینمود، با کمک سفارتخانه بریتانیا آهنگ قتل وی را نمودند. طرح ترور شیخ فضلالله در سفارت انگلستان تهیه و توسط عوامل آنها به دست کریم دواتگر از کمیته مجازات و دیگر همدستان او در شب ۱۶ ذیالحجه ۱۳۲۶ ه. ق به اجرا گذاشته شد. حادثه هنگامی پیش آمد که شیخ با فرزند و دوستانش، از نماز شبانه به منزل بازمیگشت. چند گلوله به سمت او شلیک و از ناحیه پا زخمی گردید و پس از دستگیری و بازجویی ضارب، اسامی افرادی به میان آمد که با سفارت انگلیس و نمایندگان غربگرای مجلس در ارتباط بودند. متأسفانه مشروطهخواهان غربگرا، چون به خواستههای خود نرسیدند و رشته کارشان از هم گسیخته بود، دیگر حضور فیزیکی شیخ فضلالله را مزاحم خود میدیدند و بر همین اساس، تصمیم به قتل شیخ فضلالله نوری دشمن سرسخت و بزرگ مشروطه غربگرا، همراستا با قوانین غربی را گرفتند و به این منظور کریم دواتگر و چند نفر دیگر را برای قتل شیخ گماردند، ولی به نتیجهای که میخواستند نرسیدند و ترور در انتها ناکام ماند...».
کلام آخر، راه مشروعهخواهی همچنان ادامه دارد...
کلام آخر ما در این مقال، همان سخن نخست است! شیخ در تاریخ ایران راهی را باز کرد که همچنان ادامه دارد. آنان که به شرعیت حکومت میاندیشند، همچنان عده زیادی هستند و برای تحقق آرمان خویش، راههای جدید خواهند جُست. آنان ممکن است که در ادامه راه او، ابداعات و ابتکارت فراوان به کار بندند، اما از هدفش رویگردان نخواهند شد. چنانکه محمدعلی صوفی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این مقوله میگوید: «آیتالله شیخ فضلالله نوری، رهبر راه جنبش شریعتخواهی در مشروطه، نخستین کسی بود که مشروطه مشروعه را بر سر زبانها انداخت و با این ترکیب، در برابر حرکت مشروطهخواهی غربگرا ایستادگی کرد؛ مشروطهای که عدهای از نمایندگان آن تلاش میکردند تا از مشروطه تصویری غیردینی ارائه دهند. شیخ فضلالله نوری، هدف مهمش پاسداری از احکام شریعت بود و زمانی که از جنبش مشروطهخواهی دفاع کرد، تصورش معطوف به شعارهای نخستین مشروطهخواهان در دفع ظلم و تحدید قدرت سلطان بود. زمانی که بحث قانون پیش آمد، به ویژه وقتی که تنه برخی از این قوانین موضوعه به قوانین شرعی خورد، فاصله تفکری عمیقی بین شیخ فضلالله نوری و مشروطهخواهان روشنفکر ایجاد گشت، اما به سبب فعالیت و توفیقات شیخ در پیشبرد آرمانهای اسلامی، متأسفانه روشنفکران غربی از تقابل فکری با شیخ فراتر رفتند و در انتها اقدام به حذف فیزیکی وی کردند... جریان فکری مشروطه مشروعه به رهبری شیخ فضلالله نوری برخلاف باور عمومی مورخان، نه حرکتی قدرتطلبانه و منفعتانگارانه بر پایه همکاری با رژیم استبدادی قاجار و نه حرکتی ناآگاهانه و تحجرگرایانه، بلکه حرکت و کوششی آگاهانه و خردورزانه برای برقراری آرمانهای اسلامی در دوران قاجار بود. شیخ فضلالله نوری از همان ابتدای نهضت مشروطه، همپای دیگر مشروطهخواهان در مهاجرت اعتراضآمیز به قم و تحصن در آنجا که بعدها به مهاجرت کبری معروف شد، شرکت داشت و برای احقاق مشروطیت در ایران تلاش میکرد. پس از تشکیل مجلس و تصویب لوایح و قوانین اساسی مغایر و بهدور از فرهنگ جامعه ایرانی، شیخ فضلالله نوری بارها تذکر داد: در ابتدای کار تند نروید که میترسم درمانید و جلوگیری از اجتماع نتوانید نمود... اما متأسفانه به مرور زمان بین شیخ و مشروطهطلبان و بهخصوص مشروطهخواهان غربگرا، فاصله فکری و اعتقادی گستردهای ایجاد گشت. در انتها این فاصله به قدری عمیق شد که طیف مقابل شیخ فضلالله از تقابل فکری فراتر رفته و به حذف فیزیکی ایشان اقدام کرد...».