اثری که هم اینک در معرفی آن سخن میرود به زندگی و مبارزات شهید محمدصادق اسلامی از دریچه روایتهای نزدیکان ودوستان نگریسته است. این پژوهش از سوی دکتر علیرضا اسلامی سامان یافته و مرکز اسناد انقلاب اسلامی به انتشار آن همت گماشته است. تارنمای ناشر در اشارتی کوتاه در باب موضوع اثر چنین آورده است: «بیش از سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی میگذرد و از طرف مراکز و مؤسسات پژوهشی، در راستای ثبت ارزشهای انقلاب که بارزترین آنها بیان زندگی شهدای گرانقدر میباشد، گامهای مؤثری برداشته شده است، اما هنوز هستند انسانهایی که در حساسترین روزهای انقلاب، پذیرای مسئولیت شده و جان عزیز خود را در طبق اخلاص نهاده، نهال انقلاب را با خون خود آبیاری کردهاند، اما نسبت به معرفی آنها اقدام در خور و بایستهای انجام نپذیرفته است که شهیدمحمد صادق اسلامی یکی از آنهاست. شهید اسلامی از جمله مبارزان مسلمانی است که در آغازین روزهای نهضت اسلامی مردم ایران به ندای استنصار امام خمینی (ره) لبیک گفت و در صف یاران ایشان قرار گرفت. وی که مبارزات خود را از گروه شیعیان آغاز کرده بود، با تبعید امامخمینی و به منظور روشن نگه داشتن مشعل مبارزه علیه رژیم شاه، به همراه دیگر اعضای شاخه نظامی مؤتلفه، به اعدام انقلابی حسنعلی منصور نخستوزیر وقت مبادرت ورزید. شهید اسلامی پس از پیروزی انقلاب نیز به مجاهدتها و فعالیتها خود در جهت تثبیت نظام جمهوری اسلامی ادامه داد و در این راه به همراه دیگر یاران خود، در حزب جمهوری اسلامی در ۷ تیر ۱۳۶۰ به فیض شهادت رسید....»
در بخشی از این اثر، خاطرات ضبط شده از شهید محمد صادق اسلامی در باب ملغی شدن لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی آمده که اکنون مرور بخشهایی از آن به هنگام مینماید: «ضمناً جریاناتی که در انجمنهای ایالتی و ولایتی پیش آمد، قرار شد بازار را تعطیل کند و مجلس بزرگی در مسجد حاج سیدعزیزالله در تهران تشکیل شود که انتظامات آن به عهده برادران ما بود. شب قبل از برنامه مسجد حاج سیدعزیزالله، دولت علم عقبنشینی کرد و آقایان آیتالله خوانساری و آیتالله بهبهانی و دو نفر دیگر از آقایان تهران با دولت به توافق رسیدند که قانون انجمنهای ایالتی و ولایتی را فعلاً اجرا نکنند و این را علم در مصاحبهای اعلام کرد و متن نامه آقایان را هم انتشار داد که فردا بازار تعطیل نشود. فردای آن روز ما خدمت امام رسیدیم و کسب تکلیف کردیم. امام فرمودند: تصویبنامه با مصاحبه الغا نمیشود و مبارزه ما ادامه خواهد داشت. ما از ایشان اجازه خواستیم که یک راهپیمایی در قم اجرا کنیم و نظر ایشان را در آنجا به اطلاع مردم برسانیم. ایشان تصویب کردند و ما عصر همان روز مقداری پلاکارد تهیه کردیم و از صحن قم به طرف منزل امام به راه افتادیم. جمعیت ما حدود ۱۰۰ نفر بود، ولی زوار و مردم قم هم به ما پیوستند و راهپیمایی ما به صورت یک راهپیمایی بزرگ در نوع خود تبدیل شد. به منزل امام رفتیم و امام سخنرانی خود را در مورد اینکه ما اغفال این مصاحبهها نمیشویم، ایراد کردند. در راه بازگشت از قم دو اتوبوس ما را توقیف کردند، ولی ما اظهار بیاطلاعی کردیم و پلیس، چون نتوانسته بود از این ماجرا سر در بیاورد، آزادمان کرد. در تهران در مجالسی که تشکیل میشد، برادران ما مسئله را مطرح میکردند و اعلامیههای امام مرتب منتشر میشد و از سوی کسبه بازار، برای شهرستانها ارسال میشد. به تدریج علمای شهرستانها نیز اعلامیههایی به حمایت امام صادر میکردند.»