کد خبر: 1174805
تاریخ انتشار: ۰۹ مرداد ۱۴۰۲ - ۰۳:۲۰
تیمور بختیار از کرمانشاه تا دیالی، رؤیایی که تعبیر نشد!
عبرتی برای آنان که در پی قدرت به امریکا امید می‌بندند روز‌هایی که بر ما گذشت، تداعی‌گر رویداد ترور تیمور بختیار در شکارگاهی در استان دیالی عراق به دست اجیرشدگان محمدرضا پهلوی است
 نیما احمدپور
روز‌هایی که بر ما گذشت، تداعی‌گر رویداد ترور تیمور بختیار در شکارگاهی در استان دیالی عراق به دست اجیرشدگان محمدرضا پهلوی است. بختیار در طمع بردن به سلطنت به امریکا اعتماد کرد و رؤیای خویش را با آنان در میان نهاد، با این همه زمامداران آن کشور، رازداری پیشه نساختند و نیات وی را به پهلوی دوم انتقال دادند. به نظر می‌رسد در جمع‌بندی امریکایی‌ها، شاه مهره بهتری برای برآوردن خواسته‌های آنان قلمداد می‌شد. هم از این روی و در نهایت، بختیار در مسیر مواجهه با شاه توفیقی نیافت و از صحنه سیاست حذف شد. در مقال پی آمده و با استناد به پاره‌ای از روایات و تحلیل‌ها، حیات سیاسی تیمور بختیار مورد بازخوانی قرار گرفته است. 
 
 «زیاده‌خواهی» در درازای یک عمر پرفراز‌ونشیب
در بادی سخن، مروری بر سوابق نظامی و سیاسی تیمور بختیار بهنگام می‌نماید. در یک جمع‌بندی کلی، می‌توان وی را چه در دورانی که در خوش‌خدمتی به پهلوی دوم هیچ مرزی نمی‌شناخت و چه در مقطعی که از در ناسازگاری با شاه درآمد و او را به انواع و اقسام نسبت‌ها می‌نواخت، اسیر رؤیا‌ها و زیاده‌خواهی‌های شخصی دانست. هم از این روی نیز اولین رئیس ساواک به گاهِ تغییرِ مسیر، نتوانست چندان توجهی را به خویش جلب و در قامت یک مخالف قوی و در خور توجه برای رژیم گذشته، عرض‌اندام کند. در تک‌نگاشته‌ای که درباره او بر تارنمای پژوهشکده تاریخ معاصر ایران آمده، می‌خوانیم:
«سپهبد تیمور بختیار فرزند فتحعلی بختیار (سردار معظم بختیاری)، در سال ۱۲۹۳ ش در شهرکرد متولد شد. پدر او از نوادگان امام قلی‌خان ایلخانی بود. تیمور بختیار تحصیلات ابتدایی خود را در اصفهان به پایان برد و آنگاه، چون دیگر خان‌زادگان بختیاری و به همراه شاپور بختیار برای ادامه تحصیل اعزام شد و پس از دریافت مدرک دیپلم به فرانسه رفت. در فرانسه به دانشکده نظامی سن سیر وارد شد و پس از دو سال‌تحصیل در این مدرسه، با درجه ستوان دومی به ایران بازگشت. در ارتش ایران پله‌های ترقی را یک به یک پیمود و در سال ۱۳۲۵، او از فرماندهان هنگ‌سوار حمله بود. در جریان غائله آذربایجان، موفق به سرکوب دموکرات‌ها در منطقه مراغه شد و این موفقیت وی، موجب ارتقا به درجه سرهنگی شد. بختیار در سال‌۱۳۲۹ رئیس ستاد لشکر گارد بود و در دوره حکومت دکتر محمد مصدق، به فرماندهی تیپ زرهی کرمانشاه منصوب شد تا از تهران نیز دور باشد. در جریان کودتای ۲۸ مرداد، بختیار با کودتاگران همراه شد و قوای خود را مجهز کرد تا در صورت ضرورت به تهران حمله کند، اما کودتاگران به حضور وی نیاز پیدا نکردند. او به پاس همراهی با کودتاگران، در پنجم دی ماه ۱۳۳۲ به فرمانداری نظامی تهران منصوب شد و به قلع‌وقمع مخالفان رژیم پهلوی پرداخت. از اقدامات وی در این دوره، دستگیری سیدحسین فاطمی، دستگیری اعضای شاخه نظامی حزب توده، دستگیری شهید نواب صفوی و دیگر اعضای فدائیان اسلام، اعدام مخالفان و سانسور مطبوعات بود. سرلشکر تیمور بختیار در سال‌۱۳۳۵ به ریاست سازمان تازه تأسیس اطلاعات و امنیت کشور و معاونت نخست‌وزیر منصوب شد و حکومت رعب و وحشت را برپا کرد. در سال‌۱۳۳۹ به درجه سپهبدی ارتقا یافت و برای نیل به مقام نخست‌وزیری تلاش می‌کرد. تیمور بختیار دارای روحیه‌ای جاه‌طلب بود و ریاست سازمان امنیت و اطلاعات کشور برای او کافی نبود. به همین جهت با دین راسک، وزیر امور خارجه امریکا وارد مذاکره شد، اما شاه از این مذاکرات آگاه شد و در ۲۴ اسفند ۱۳۳۹ و با صلاحدید مشاوران امریکایی خود، بختیار را از کار برکنار کرد. بختیار در سال‌۱۳۴۰ ایران را ترک کرد و به اروپا رفت و در سال ۱۳۴۱، بازنشستگی وی اعلام شد. بختیار علناً مخالفت خود را با رژیم پهلوی آغاز کرد و در عوض شاه نیز دستور مصادره اموال وی را صادر کرد. او در سال‌۱۳۴۷ تصمیم گرفت برای مقابله بهتر با رژیم پهلوی، در عراق مستقر شود و به همین منظور از طریق لبنان به بغداد رفت، ولی در فرودگاه لبنان به جرم حمل اسلحه توقیف و محبوس شد. در این مدت دولت ایران برای بازپس‌گیری وی تلاش بسیار کرد، ولی این تلاش‌ها به جایی نرسید و بختیار به عراق رفت. این عمل باعث قطع روابط ایران با لبنان و عراق شد. در سال‌۱۳۴۸ دادگاه نظامی، بختیار را غیاباً به اعدام محکوم کرد و سرانجام در مرداد ۱۳۴۹، توسط عوامل نفوذی رژیم پهلوی در شکارگاهی در نزدیکی بغداد به قتل رسید...». 
 
 او پس از ۲۸ مرداد، دچار توحش کامل شده بود!
ستاره اقبال تیمور بختیار از آنگاه رو به درخشش نهاد که به عنوان یکی از معدود فرماندهان وفادار به شاه در ارتش، از کرمانشاه به تهران فراخوانده شد و در کسوت فرماندار نظامی تهران، به خدمت مشغول شد. او بسان کسی که غنیمتی گران به کف آورده باشد، از هر راه ممکن می‌کوشید تا توجه شاه را به خود جلب و مخالفان او را سرکوب کند. ملقب کردن او به «قصاب تهران» از سوی گروه‌های سیاسی و مردم، آینه‌ای تمام نما از وجهه اجتماعی او در آن روزگار است. زهرا سعیدی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، بختیار را در جُبه خدمتگزاری شاه چنین توصیف کرده است:
«بختیار پس از کودتای ۲۸ مرداد، در سمت فرمانداری نظامی در راستای تقویت سلطنت محمدرضاشاه، اقدامات چندی صورت داد. او با مساعدت افسران رکن دوم ستاد ارتش به تعقیب، دستگیری و بازداشت اعضای سازمان افسران حزب توده و فدائیان اسلام پرداخت و تعداد زیادی از آن‌ها را زیر شدیدترین شکنجه‌ها قرار داد. وی از همان فردای کودتا، جو وحشت و اختناق را بر فضای کشور حاکم کرد. او به دستگیری دکتر مصدق، همراه با عده زیادی از اعضای دولت ملی و جبهه ملی، روزنامه‌نگاران مستقل و اعضای حزب توده پرداخت. مطبوعات آزاد را توقیف و در همه شهر‌های ایران، حکومت نظامی اعلام کرد. در این دوران بختیار به موازات سیاست دولت کودتا، حمایت شاه و امریکایی‌ها به هر خشونتی دست می‌زد، از زندانی کردن هزاران مخالف شاه با هر ایدئولوژی و اعدام یا سر به نیست کردن آن‌ها تا تبدیل پادگان مرکزی ۲ زرهی به یک شکنجه‌خانه تمام‌عیار یا انداختن خرس به جان دختران و زنان. گویی به گفته حسین فردوست، او در سایه قدرت مطلقه دچار توحشی کامل شده بود! چنانکه سیدعبدالحسین واحدی شخص دوم فدائیان اسلام را در جلسه مواجهه با او و در پی ردوبدل پرسش و پاسخ با پنج گلوله کشت، هرچند دلیل این قتل، شلیک مأموران به واحدی به علت فرار اعلام شد. از عوامل ترقی او، جز جاه‌طلبی‌ها و خوش‌خدمتی‌ها و نسبت نزدیکش با ملکه، روابطش با دول خارجی نیز بود. به گفته فردوست او در زمان مصدق، سرهنگ تمام و فرمانده تیپ زرهی مستقر در کرمانشاه بود و، چون از خانواده خوانین بختیاری بود، انگلیسی‌ها برایش پرونده مستقل شکل داده و روحیات و جسارتش را در حوادث آذربایجان ثبت کرده بودند. ازاین‌رو در جریان کودتا، او را به امریکایی‌ها وصل کردند. فردوست می‌گوید: تیمور با آن خصوصیات و تیپی که داشت، مورد توجه امریکایی‌ها قرار گرفت. او حتی به نقل از رئیس ام. آی. سیکس می‌آورد که امریکایی‌ها قصد داشتند، در کودتا یک دیکتاتور نظامی را سر کار بیاورند، اما انگلیسی‌ها مانع از این کار شدند، چون از نظر آن‌ها هیچ افسری وجود نداشت که همه ارتش آن را قبول داشته باشند. فردوست گزینه امریکایی‌ها را بختیار می‌داند که خودش نیز مایل به انجام این کودتا بود. بختیار در سال‌۱۳۳۹ برای کسب مقام نخست‌وزیری و حتی پادشاهی با مقامات دولت امریکا وارد مذاکره شد تا با حمایت آن‌ها به درجه شخص اولی مملکت برسد. در همین راستا با دین راسک وزیر امور خارجه، آلن دالس وزیر اطلاعات، کرمیت روزولت و جان اف‌کندی رئیس‌جمهور امریکا درباره کودتایی علیه شاه مشورت کرد و کمک خواست. اقدامات بختیار و خوش‌خدمتی‌هایش، همگی نشانه سرمستی او از قدرت بود. به عبارت دیگر تیمور بختیار برای جلب رضایت امریکایی‌ها و انگلیسی‌ها، هر کاری را انجام می‌داد و، چون تثبیت سلطنت شاه جزو اهداف این دولت‌ها بود، او در این راستا گام برداشت. خوش‌خدمتی‌های او به گونه‌ای بود که در اواخر سال‌۱۳۳۲، پس از شاه رتبه اول را در کشور داشت، حتی هنگام تأسیس ساواک که همچون فرمانداری نظامی ایده امریکایی‌ها بود و توسط مستشاران امریکایی نیز اجرا شد، تیمور بختیار، چون به عنوان رئیس فرمانداری نظامی از محبوبیت زیادی در بین مستشاران امریکایی برخوردار بود، با نظر مثبت آنان به ریاست ساواک منصوب شد...». 
 
 تیمور در سودای هدایت مخالفان شاه!
سرانجام تحمل تیمور بختیار که زیاده‌خواهی را از حد فزون کرده بود، برای پهلوی دوم دشوار شد. مذاکره با دول خارجی از جمله امریکا برای ارتقای مقام، ایجاد نارضایتی گسترده علیه شاه با استفاده افراطی از ابزار سرکوب، مال‌اندوزی فراوان و اختلاس از بازاریان و متمولان، از جمله نکاتی بود که محمدرضا را به وی بدبین ساخت. او از ریاست ساواک برکنار و مغضوب شد. بختیار پس از چندی رهسپار اروپا شد و مدتی بعد در مخالفت با شاه قد علم کرد. یکی از نمود‌های زیاده‌خواهی او، آن بود که کوشید تا حمایت امام خمینی و برخی مراجع وقت عراق را نیز جلب کند که البته در این امر توفیقی نیافت. وی تنها توانست خود را با برخی چهره‌های شاخص ایل بختیاری مرتبط سازد، غافل از آنکه این ارتباطات از دید ساواک پنهان نبود و حتی در مواردی، این رؤسای ساواک بودند که از زبان بختیاری‌ها برای وی نامه می‌نوشتند! تارنمای مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی در مقالی درباره بختیار در این باره آورده است:
«تیمور بختیار پس از مغضوب شدن و خروج از کشور و به ویژه در پی اقامت در عراق، سعی داشت تا حرکت‌های مخالف رژیم را متمرکز و سازماندهی کند و به نوعی رهبری و هدایت مخالفان را به عهده بگیرد، البته وی در ایجاد چنین سازمانی، عملاً موفق نبود و نتوانست حمایت روحانیون و دانشجویان به عنوان محور‌های اصلی مبارزه ضدشاه را به دست آورد. این دو گروه بختیار را جزئی از ساختار رژیم فاسد ایران می‌دانستند و حمایت رژیم صدام از وی را عامل منفی در مبارزات وی قلمداد می‌کردند. گزارشات ساواک حاکی از آن است که امام خمینی، با وجود تهدید و فشار معموله از طرف عناصر بعثی و مأموران دولتی، حاضر به قبول هیچ‌گونه همکاری با دولت بعثی نشد و نسبت به سایر روحانیون مقاومت و عکس‌العمل بیشتری در قبال اقدامات دولت بعثی از خود نشان داد. بختیار همچنین در راستای جلب نظر مراجع تقلید تلاش کرد که با آیت‌الله سیدابوالقاسم خوئی دیدار کند، به همین مناسبت در تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۴۸، همراه با استاندار کربلا به نجف اشرف عزیمت و در مجلس ختمی که به مناسبت فوت سیدعلی خوئی فرزند آیت‌الله خوئی از طرف هیئت عاملان نجف برگزار شده بود، شرکت و با آیت‌الله خوئی ملاقات نمود. آیت‌الله خوئی حاضر نگردید به طور خصوصی، با تیمور بختیار و استاندار کربلا مذاکره نماید. استاندار کربلا از آیت‌الله خوئی درخواست نمود، در مراسم هزارمین سال بنیانگذاری نجف شرکت نماید که آیت‌الله خوئی قبول ننمود. از دیگر اقدامات وی در این راستا، تلاش برای نزدیک شدن به آیت‌الله حکیم و موافقت وی برای جلب همکاری بود که در این مورد نیز هیچ گونه موفقیتی کسب نکرد. یکی از عمده‌ترین محور‌های فعالیت بختیار در عراق، ایجاد ارتباط با ایلات و عشایر ایران، جهت ایجاد ناآرامی و اغتشاش بود. هدف بختیار براندازی رژیم شاه از هر راه ممکن بود، بنابراین یکی از راه‌های رسیدن به این هدف را ایجاد بلوا و آشوب و ازدیاد شکاف‌های قومی- محلی در میان اقوام ایرانی و حکومت مرکزی می‌دانست. بختیار که در خارج از ایران به عنوان عنصر ناراضی علیه رژیم شاه مشغول فعالیت بود، کوشید تا با ارسال نامه‌های دوستانه و پرداخت کمک‌های مالی، برخی از برنامه‌های خود را در نواحی مرزی و داخلی کشور به مرحله اجرا گذارد و بدین وسیله، اعتماد آنان را برای انجام فعالیت‌های بعدی خود جلب کند، اما از سوی دیگر ساواک که در مناطق ایل‌نشین نسبت به فعالیت‌های افراد خصوصاً در مناطق مرزی حساس بوده و به شدت نامه‌ها و تردد افراد این مناطق را کنترل می‌کرد، با بسیاری از افراد ایل در تماس بوده و در نتیجه از نامه‌نگاری‌ها، ملاقات‌ها و فعالیت‌های بختیار و همکاران و طرفدارانش مطلع بود. بنابراین در بسیاری از موارد، پاسخ نامه‌های بختیار به هدایت ساواک صورت می‌گرفت...». 
 
 پایان در شکارگاه دیالی عراق!
تیمور بختیار در عراق توانست به امکاناتی در خور برای ایفای نقش یک اپوزیسیون دست یابد؛ هم پایگاه داشت و هم سلاح، اما اطرافیان قابل اعتمادی نداشت و همین امر، نهایتاً پایان وی را رقم زد! مأموران وابسته به ساواک در آغازین دهه از مردادماه ۱۳۴۹، فرصت را برای از میان برداشتنش مغتنم دیدند و او را در شکارگاه منطقه دیالی ترور کردند. خبر مرگ او چند روز پس از این ترور، رسماً اعلام شد. بر حسب خاطرات امیر اسدالله علم، شاه بی‌میل نبود که مردم این واقعیت را که او مخدوم خود را کشته است، بدانند و از آن عبرت بگیرند! جواد عربانی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران پایان بختیار را به ترتیب پی آمده دیده است:
«اخراج سپهبد بختیار از ایران، اولین سنگ‌بنای مخالفت وی با رأس هرم قدرت در ایران بود و به تدریج او را به یک مخالف تمام‌عیار رژیم پهلوی بدل ساخت. بازخوانی نزدیک به یک دهه زندگی او در کشور‌های اروپایی و همچنین در کشورهایی، چون لبنان و عراق، مملو از تحرکات و فعالیت‌هایی است که او در جهت مبارزه با رژیم پهلوی در پیش گرفته بود. در این دوره منازعه قدرت بر سر موضوعات قدیمی، چون اروندرود و مبارزان کرد، باعث شد دولت عراق از وجود عنصر ناراضی، چون بختیار، به عنوان اهرم فشار بر ایران بهره جوید. سرمایه‌گذاری مالی و نظامی بغداد در این زمینه موجب شده بود که تقریباً تمامی امکانات مالی و تسلیحاتی و حتی نیروی نظامی مورد نیاز بختیار تا حدود زیادی در اختیار وی قرار گیرد، اما این تحرکات با قتل تیمور بختیار در ۱۶ مرداد ۱۳۴۹ در منطقه دیالی عراق ناکام ماند... اسناد مربوط به عملکرد ساواک در خصوص ترور بختیار نشان می‌دهد که ساواک برای قتل بختیار برنامه‌ریزی مشخصی کرده بود: اولاً نحوه تنظیم خبر و گزارش به محمدرضا پهلوی، ثانیاً نحوه انتشار علت ترور بختیار و ثالثاً نحوه درج خبر ترور در مطبوعات نشان می‌دهد که ساواک با برنامه‌ریزی مشخص و حساب‌شده اقدام به ترور بختیار می‌کند. اولین و مهم‌ترین دلیل، نحوه تنظیم خبر ترور توسط نصیری ریاست سازمان ساواک، بود. شاه عموماً تعطیلات تابستانی خود را در ویلا‌های نوشهر می‌گذراند. زمان مخابره خبر ترور بختیار توسط نصیری به وی، شاه در تهران نبوده و خبر به نوشهر مخابره می‌شود. مفاد تلگراف نشان می‌دهد هم شاه و هم نصیری، از برنامه ترور خبر داشته‌اند: عوامل مربوط سوژه را هدف گلوله قرار داده‌اند! ترور بختیار برای دولت عراق ضربه بسیار سنگینی بود، از این رو نخستین واکنش دولت عراق پنهان داشتن خبر مربوط به ترور بود. 
 پس از مرگ بختیار، گزارش‌های ساواک در مورد رفتار رژیم بعث با طرفداران بختیار ضد‌ونقیض است. در یکی از اسناد به حمایت بیشتر و افزایش مستمری اشاره شده، در حالی که اسناد دیگر به افزایش محدودیت‌ها و کاهش حمایت‌ها تصریح دارد، به طوری که دولت عراق به بهانه کمبود بودجه، حتی نمی‌تواند مستمری‌های قبلی آن‌ها را نیز بپردازد. به نظر می‌رسد با مرگ بختیار، مجموعه نیرو‌های تحت امر او نیز پراکنده شدند...». 
 
 کلام آخر
به لحاظ شخصیت‌شناسی، تیمور بختیار را می‌توان در زمره افرادی دانست که با دیدن سراب سعی می‌کنند خود را در آن غرق سازند! موقعیت ناشناسند. تصور می‌برند با حصول توفیقات اولیه، پیمودن بقیه راه نیز به همان سهولت است، هم از این روی ساده‌انگاری و مشت خود را زود باز می‌کنند. شاید سخن اردشیر زاهدی درباره او، یکی از دقیق‌ترین‌ها باشد که: «تیمور گاهی دست به کار‌های بچگانه می‌زد!». او هنوز درنیافته بود امریکایی‌ها به رغم برخی علائم مثبت، برکشیده خود در ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و قرارومدار‌های خویش با او را رها نمی‌کنند تا وی را برگزینند. او در سیاست دچار رؤیاپردازی شده بود، در حالی که این عرصه چنین افرادی را دشوار تحمل می‌کند!
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار