کد خبر: 1158388
تاریخ انتشار: ۰۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۵:۰۰
برای دکتر ابراهیم حشمت جنگلی و بوسه‌ای که بر دار خویش زد
در روز‌هایی اینچنین، زنده‌یاد دکتر ابراهیم حشمت طالقانی معروف به «دکتر حشمت جنگلی» که نحوه دستیابی قوای دولتی به وی مورد اختلاف تاریخ‌نگاران است با خونسردی و وقار در میان شهر رشت بر دار رفت! اما این موسم فرصتی مناسب برای بازخوانی تحلیلی کارنامه اوست. امری که مقال پی آمده سعی دارد تا با استناد به پاره‌ای روایات و تحلیل‌ها به انجام رساند. امید آنکه تاریخ‌پژوهان ایران معاصر و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.
نیما احمدپور


در قامت یکی از استوانه‌های نهضت جنگل
در خوانش کارنامه دکتر ابراهیم حشمت در نهضت جنگل، نخست باید از مکانت وی در این حرکت آغازید. واقعیت آن است که وی در کنار میرزا یونس استادسرایی معروف به «میرزا کوچک خان جنگلی»، در زمره پیشگامان این جنبش استقلال خواهانه به شمار می‌رفت. او با خلوص و جد و جهد در طریق نیل به آرمان‌های این نهضت می‌کوشید، اما دیگر عناصر حاضر در این نهضت، به سان او نبودند و گاه خود به عامل تفرقه تبدیل می‌شدند! سیدعلی خمامی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در بسط این نکته آورده است:
«هنگامی‌که روس‌ها به خاک ایران تجاوز کرده و به شهر‌های انزلی و رشت هجوم آوردند، جمیعت اتحاد اسلام - که دکتر ابراهیم حشمت از اعضای فعال آن بود- به مقابله و مبارزه با روس‌ها پرداخت و گروه‌های مختلفی را به نقاط مختلف گیلان اعزام داشت. در میان مبارزان جنبش جنگل، دکتر حشمت یکی از استوانه‌های اصلی این نهضت بود که از نخستین روز‌های شکل‌گیری آن، همراه و همپای میرزا کوچک‌خان گام برداشت و بار بسیاری از مرارت‌ها را بر دوش کشید. وی مغز متفکر و عامل نظم و نظام در نهضت جنگل به شمار می‌رفت، اما با وجود یاران فداکار و ازخودگذشته‌ای، چون دکتر ابراهیم حشمت، نفوذ عناصر سست عنصر از یک‌سو و اتحاد نیرو‌های مخالف میرزا کوچک‌خان و همدستی آن‌ها با حکومت مرکزی سبب شد تا در جنگی که در سال ۱۲۹۷. ش میان جنگلیان و نیرو‌های دولت رخ داد، نهضت جنگل متفرق شود. میرزا، چون نمی‏خواست با نیرو‌های خودی و ایرانی درگیر شود، دستور به عقب‏نشینی داد و نیرو‌های او به چند گروه تقسیم شدند: یک گروه به سرپرستی دکتر حشمت بود و نهایتاً پس از تعقیب و گریز‌های فراوان، دکتر حشمت و یارانش توان خود را از دست دادند و در نهایت امان‌نامه‌ای که بر جلد قرآن مجید نوشته شده بود، برای دکتر حشمت و یارانش فرستاده شد که در نتیجه آن، او و ۲۷۰ تن از همراهانش تسلیم شدند، اما مقامات دولتی با زیر پا گذاشتن سوگند خود، وی را به جرم مخالفت با نظام سلطنت و دولت و مبارزه مسلحانه علیه آن، در ۲۲ اردیبهشت ۱۲۹۸ در رشت اعدام کردند. اگرچه پس از اعدام دکتر ابراهیم حشمت، جنبش جنگل دوباره به سازماندهی نیرو‌های خود پرداخت، اما در نتیجه گستاخی‌های دولت مرکزی که با سرسختی و جدیت هر چه تمام‌تر، مجاهدان جنگل را تعقیب می‌کرد و همچنین اتحاد و ائتلاف میان مخالفان و عدم اتفاق نظر میان نیرو‌های جنگل پیرامون خط و مشی‌های سیاسی، در نهایت با حمله قوای مرکزی، حیات این جنبش خاتمه یافت....»

در قامت نماد جناح مذهبی نهضت جنگل
همانگونه که در بخش پیشین اشارت رفت، نهضت جنگل از دو جناح مذهبی و غیرمذهبی- رادیکال تشکیل شده بود. دکتر ابراهیم حشمت از شاخص‌ترین چهره‌های جناح مذهبی به شمار می‌رفت. علل و عواملی دست به دست یکدیگر داد که جناح مذهبی نهضت تضعیف شود و طیف متمایل به چپ و رادیکال، قدرت یابد. این امر اسباب ملالت و سرخوردگی دکتر حشمت بود. برخی نیز تسلیم احتمالی او به قوای دولتی را به این مسئله ربط داده‌اند. سیدهاشم منیری پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این باره معتقد است:
«دو جناح در نهضت جنگل وجود داشت، جناح غیرمذهبی رادیکال و جناح مذهبی. میرزا کوچک‌خان و دکتر حشمت از جناح مذهبی بودند و هرچند با اندیشه‌های سوسیالیستی و کمونیستی آشنایی داشتند، پایگاه فکری خود را اندیشه‌های دینی و ملی می‌دانستند. ازهمین‌رو بسا پژوهندگان نهضت معتقدند: ویژگی شاخص فکری میرزا کوچک‌خان، تأکید او همزمان بر ایرانیت و اسلامیت بود. هنگامی‌که روس‌ها به خاک ایران تجاوز کردند و به شهر‌های انزلی و رشت هجوم آوردند، جمعیت اتحاد اسلام که دکتر حشمت از اعضای فعال آن بود، به مقابله و مبارزه با روس‌ها پرداخت و گروه‌های مختلفی را به نقاط مختلف گیلان اعزام کرد. در میان مبارزان جنبش جنگل، دکتر حشمت یکی از استوانه‌های اصلی این نهضت بود که از نخستین روز‌های شکل‌گیری آن، همراه و همپای میرزا کوچک‌خان گام برداشت و بار بسیاری از مرارت‌ها را بر دوش کشید. وقتی میرزا به ناچار به سمت لاهیجان رفت. در آنجا دکتر حشمت با نفرات خود به آنان پیوست که تعدادشان به هزار و ۴۳۲ نفر می‌رسید. وقتی در سال دوم جنبش، دکتر حشمت اعدام و حاج احمد کسمایی از نهضت جدا شدند، عملاً میرزا در جناح مذهبی تنها باقی ماند. همچنین پس از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه، گروه‌های دموکرات بار دیگر نضج گرفتند و اعلام وجود کردند و این آغاز غلبه گرایش‌های جناح غیرمذهبی - رادیکال در درون جنبش بود. جنبش در پی ائتلاف و همکاری با بلشویک‌ها، دیگر نمی‌توانست در پی آرمان‌های ملی - مذهبی خود باشد، زیرا این آرمان‌ها با اندیشه‌های انترناسیونالیستی بلشویک‌ها در تضاد بود. در پی چنین پیوندی بود که چهره‌هایی، چون خیابانی و مشیرالدوله پیرنیا (رئیس‌الوزرا) نیز در پیام‌هایی از میرزا خواسته بودند تا راه خود را از بلشویک‌ها جدا سازد. رویداد‌ها و علل مختلفی دست‌به‌دست هم دادند و زمینه‌های ارتباط و همکاری جنبش جنگل با بلشویک‌ها را فراهم کردند. جنگ‌های جنبش جنگل با نیرو‌های انگلیسی، سبب تحلیل قوای نظامی و تسلیحاتی جنبش شد و به تبع آن صلحی که با انگلیسی‌ها برقرار شد، چندان به سود جنبش نبود. رویداد دیگری که بی‌تأثیر از حادثه پیشین نبود، تسلیم‌شدن حاج احمد کسمایی با نیروهایش به دولت وثوق‌الدوله بود. این دشواری‌ها بر رویداد بعدی، یعنی تسلیم‌شدن دکتر حشمت یکی دیگر از رهبران به نام جنبش بی‌تأثیر نبود. خستگی و فرسودگی ناشی از این عقب‌نشینی از یک‌سو و اعتماد دکتر حشمت به سوگند مقامات دولتی، در امان دادن به وی از سوی دیگر، سبب شد ۲۷۰ تن از همراهانش تسلیم شوند، اما مقامات دولتی با زیر پا گذاشتن سوگند خود وی را به جرم مخالفت و مبارزه مسلحانه علیه نظام سلطنت و دولت، در ۲۲ اردیبهشت ۱۲۹۸. ش در رشت اعدام کردند. نفس این اعدام در واقع دو نکته ایدئولوژیک را گوشزد می‌کرد: یکی اینکه سوگندشکنی مقامات دولتی در مورد دکتر حشمت، بیش از بیش اعتقاد و اعتماد جنبش را نسبت به اصلاح دولت، تشکیلات دولتی و حتی پادشاه سست کرد. دیگر اینکه در این مرحله، چنانکه از جریان محاکمه دکتر حشمت در دادگاه نیز برمی‌آید، جنگل از نظر حکومت به عنوان جنبش مسلحانه ضدسلطنتی شناخته می‌شد که دیگر نمی‌توانست آن تعامل گذشته را با قوه مجریه و پادشاه داشته باشد....»

کمر بسته به خدمت مردم
کارنامه مجاهدان جنگلی در خدمت به مردم و تسهیل معیشت ایشان، بس مشعشع و درخشان می‌نماید. آنان در مدتی کوتاه توانستند با توسعه اقتصادی و فرهنگی، الگویی بسازند از آنچه برای آینده ایران در ذهن داشتند. از منظر بسا تاریخ‌نگاران نهضت جنگل، دکتر ابراهیم حشمت در این فرآیند نقش مهم و نمایانی ایفا کرد و از تجربیات خویش در این‌باره بهره گرفت. فتح‌الله کشاورز پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این فقره می‌گوید:
«نمی‌خواهم بگویم میرزا انسان کاملی بود، ولی انصافاً شخصیت چند بعدی و قابل تأملی دارد. حتی دکتر حشمت هم انسان بسیار جالبی است. او یک پزشک روشنفکر است که زندگی آسوده و مرفه را رها می‌کند و به نهضت می‌پیوندد. دکتر در عین حال که با دشمن می‌جنگد، کانال هم حفر می‌کند و کشاورزی را به شکل زیربنایی در آن منطقه گسترش می‌دهد! او در حالی که با روس و انگلیس و حتی خود دولت ایران هم در حال مبارزه است، مدرسه هم می‌سازد و به فکر حفر کانال و توسعه کشاورزی هم هست. این‌ها انصافاً انسان‌های چند بعدی و بزرگی هستند. آن‌ها با حداقل امکانات و در شرایط بسیار سخت و فشار‌هایی که از همه طرف به آن‌ها می‌آمد، به توسعه اقتصادی، اجتماعی و سوادآموزی و حفر کانال و توسعه کشاورزی پرداختند که به هیچ‌وجه کار ساده‌ای نیست. از نظر سیاسی هم با اینکه هیچ‌کدام تحصیلات آکادمیک نداشتند، اما تحلیل‌های دقیقی از شخصیت‌ها و رویداد‌ها داشتند....»

دکتر حشمت، دستگیری یا تسلیم؟
به این نکته اشارت بردیم که در میان پژوهندگان حیات دکتر ابراهیم حشمت، در باب تسلیم شدن یا دستگیری وی از سوی قوای دولتی، اختلاف‌نظر وجود دارد. برخی معتقدند که وی در پی سرخوردگی و ناامیدی، به امان نامه دولتیان اعتماد کرد. عده‌ای دیگر نیز اعتقاد دارند که نامبرده در پی پراکندگی جنگلی‌ها، توسط قوای دولتی دستگیر شد. زنده‌یاد سیدمحمدتقی میرابوالقاسمی از محققان نهضت جنگل –که در زمره گروه دوم قلمداد می‌شودد- دستگیری، محاکمه و اعدام دکتر حشمت را اینگونه روایت کرده است:
«استاروسلسکی تصمیم گرفته بود که در همان روز دستگیری، دکتر حشمت را محاکمه و اعدام کند! در اسنادی که بعد‌ها به دست آمد، مشخص شد که او قصد داشت گیلان را از ایران جدا و به عنوان حکومتی مستقل ضمیمه آذربایجان و گرجستان کند که اگر افسران ارتش تزار در جنگ با بلشویک‌ها پیروز شدند، آن حکومت را به آنان تقدیم کند. او اگر دستش می‌رسید، میرزا کوچک‌خان را هم سریع اعدام می‌کرد! استاروسلسکی معتقد بود که با مرگ میرزا و دکتر حشمت، نهضت جنگل از بین می‌رود. البته او بیشتر روی میرزا متمرکز بود، ولی میرزا موقعی که به ارتفاعات تنکابن و بعد به لاهیجان رسید، دیگر دست استاروسلسکی به او نمی‌رسید و لذا بدرفتاری با دکتر حشمت را شروع و به او و همراهانش اهانت کرد. اینجا بود که دکتر حشمت متوجه شد، دیگر راه نجاتی وجود ندارد. میرزا همین که شنید دکتر و همراهانش را به لاهیجان برده و مأموران به آن‌ها توهین کرده‌اند، دانست که کار از دست شده و دکتر حشمت را از بین خواهند برد! دکتر حشمت و همراهانش را در حالی که طناب پیچشان کرده بودند از لاهیجان با درشکه به رشت می‌برند. بازجویی از آنها، سه دقیقه هم طول نمی‌کشد. کاملاً مشخص است که حکم دکتر حشمت از قبل صادر شده بود. در دادگاه سعی داشتند که از زبان او، علیه میرزا کوچک‌خان و نهضت جنگل مطالبی را بیرون بکشند که ناکام ماندند و او دراین‌باره سخنی نگفت. پس از صدور حکم اعدام، تنها درخواستی که داشت این بود که یک روحانی بیاید و برای او دعا بخواند. حکم در ساعت ۲:۳۰ بعد از ظهر صادر و در ساعت پنج بعدازظهر، در حضور ۲ هزار نفر که در میدان جمع شده بودند، اجرا شد. با اجرای حکم، صدای شیون و ناله زنان برخاست و قزاق‌ها با تفنگ آن‌ها را تهدید کردند که ساکت بشوند. در اسناد آمده است که دکتر حشمت، با قدرت روحی بالا و دلاوری تا لحظه آخر ذره‌ای ترس از خود نشان نداد. شرط کرده بود در صورتی حکم اعدامش را امضا خواهد کرد که در موقع اعدام دست‌هایش را نبندند. با متانت پای دار رفت و حکم اعدام را که خواندند، با آرامش شال از دوش برگرفت و آن را به جلاد داد! سپس عینکش را برداشت و روی چهارپایه ایستاد و خودش ریسمان را از جلاد گرفت و به گردن انداخت و مو‌های سر و صورتش را از زیر طناب رد کرد. آنگاه به جلاد گفت که چهارپایه را از زیر پایش بکشد. چهره‌اش در لحظه مرگ، موقر، متین، خونسرد و بی‌اعتنا به زندگی بود و کمترین اضطراب و تشویشی در آن دیده نمی‌شد. در لحظه آخر هم قرآن کوچکی را که در دستمالی ابریشمی پیچیده و در جیبش گذاشته بود، درآورد و به روحانی‌ای که نزد او ایستاده بود، داد و گفت که آن را به مادرش بدهد. عینک قاب طلایی خود را هم به جلاد داد و گفت این هم مزد زحمتی که برای کشیدن طناب دار من می‌کشی! به این ترتیب دکتر حشمت در ۲۲ اردیبهشت ۱۲۹۸، همچون سروی ایستاده جهان را ترک کرد. کاس آقا حسام معروف به خیاط، از آزادی‌خواهان قدیمی رشت، پیکر او را تحویل گرفت و در گورستان مسجد محله چله‌خانه رشت به خاک سپرد....»

کسانی می‌میرند که اینک مرا به دار خواهند آویخت
افراد زیادی رویداد بر دارشدن دکتر ابراهیم حشمت را با حواشی آن، به تاریخ سپرده‌اند. فصل مشترک تمامی این گزارشات، پایمردی، اعتماد به نفس و وقار او در لحظه اعدام است. او در آن لحظات چند جمله‌ای نیز با مردم سخن گفت. که در آن همهمه عده‌ای شنیدند و عده‌ای نیز ملتفت آن نشدند. احمدرضا صدری پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، سه مورد از این روایت‌ها در کنار یکدیگر نهاده است:
«کریم کشاورز می‌گوید من، آقا دایی نمایشی و میرزا حسین خان جودت که معلمم بود و یکی دو نفر دیگر که در دفتر دارالایتام رشت که مرحوم دایی نمایشی تأسیس کرده بود کار می‌کردند، دور هم جمع شده بودیم و افسوس می‌خوردیم که چرا دکتر فریب خورد و تسلیم شد. با اینکه فاصله دارالایتام و قرق کارگزاری شهرداری زیاد بود، صدای شیون مردم و شلیک گلوله‌ها را شنیدیم. بعداً شنیدم که دکتر حشمت در پای چوبه دار، بسیار خونسرد بوده و سخنی نگفته است. میرغفور نیز ضیابری روایت می‌کند دکتر حشمت سعی کرد در آخرین لحظات زندگی با مردم حرف بزند، ولی از مردم دور بود و از سوی دیگر قزاق‌ها وحشت کرده بودند و می‌خواستند هر چه زودتر مراسم را خاتمه بدهند، چون شنیده شده بود جنگلی‌ها قصد دارند برای نجات دکتر حشمت به رشت حمله کنند، به همین دلیل نظامی‌ها فوق‌العاده مضطرب بودند. در لحظات آخر مردم شیون می‌کردند و نتوانستم به دلیل فاصله زیادی که قزاق‌ها ایجاد کرده بودند، حرف‌های دکتر حشمت را بشنوم. نظامی‌ها به مردم اجازه نمی‌دادند که نزدیک بروند و با شلاق به جانشان افتاده بودند. وقتی صدای گلوله بلند شد، مردم با وحشت به هر طرف فرار کردند. برای چند لحظه مردم تصور کردند که میرزا برای نجات دکتر حشمت آمده است، ولی خیلی زود امیدشان به ناامیدی تبدیل شد و دکتر حشمت به ابدیت پیوست. بسیاری از شاهدان و جنگلی‌ها روایت کرده‌اند که دکتر حشمت در دادگاه به سؤالات جواب نمی‌داد و در تمام طول محاکمه و اعدام، سکوت اختیار کرد و حرفی نزد. زنان و مردانی که در محل اعدام دکتر حشمت حاضر شده بودند، با بهت و حیرت به سربازانی نگاه می‌کردند که قرار بود پزشک محبوب و مهربان آن‌ها را از بین ببرند. خاچاطور میناسیان در روزنامه آلیک، نهایت عشق و علاقه خود را چنین بیان کرد که در محل اعدام دکتر حشمت جای سوزن انداختن نبود. مردم آمده بودند تا احترام خود را به فرزند وطن ادا کنند. سکوت جمعیت، در واقع فریاد اعتراض بود. سر ساعت مقرر، دکتر حشمت را سوار بر کالسکه و در حالی که عده زیادی از قزاق‌ها همراهی‌اش می‌کردند، آوردند. او خطابه‌ای را ایراد کرد که در میان ضجه و ناله مردم گم شد. دکتر در خطابه خود گفت هموطنان عزیز! ایرانیان! امروز مرا حلق‌آویز می‌کنند، شما را اینجا آورده‌اند که مرگ را تماشا کنید، ولی اینگونه نمی‌میرم و اطمینان دارم که روحم همواره با شما و نزد شما خواهد بود، نزد آن ملتی که برایش جنگیدم، برایش آواره شدم، من برای کسانی که آگاهانه زندگی خود را فدای میهن، ارتقا، رفاه و آزادی مردم می‌کنند هرگز نخواهم مرد، افرادی، چون من همواره زنده و جاودانه خواهند بود، کسانی می‌میرند که اینک مرا به دار خواهند آویخت، قبل از اینکه برای همیشه خاموش شوم، فریاد می‌زنم زنده‌باد ایران مستقل و آزاد، سرنگون باد ارتجاع....»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار