کد خبر: 1146352
تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۳:۰۰
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا/ کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
حسن فرامرزی

معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا/ کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا
مُلکی که پریشان شد از شومی شیطان شد/ باز آنِ سلیمان شد تا باد چنین بادا
عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد/ عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا
فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی/ نَک موسی عمران شد تا باد چنین بادا
آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامُشتی/ نَک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا
از اَسلم شیطانی شد نفس تو ربانی/ ابلیس، مسلمان شد تا باد چنین بادا
اگر این غزل شورانگیز مولانا را دقیق نگاه کنیم پر از نشانی‌های روشن راه یافتگی در روزگار سرگشتگی است. مثل این است کسی بگوید من آن عید خجسته را در قلب خویش پیدا نمی‌کنم. تقویم‌ها می‌آیند و به من می‌گویند امروز عید است، یا بهار آمده و نوروز است، اما چرا من آن بوی عید را در قلب و جان خود حس نمی‌کنم. پاسخی که مولانا می‌دهد این است: اگر سرزمین قلب تو به پریشانی گرویده به خاطر شومی شیطان است.
دقت کنیم هر مصراع و بیتی مدخلی است برای اینکه مولانا از ایوان و پنجره دیگری به سؤالات احتمالی ما جواب دهد. مثلاً باز از او می‌پرسیم که اگر به خاطر شومی شیطان است که قلب من به پریشانی و پژمردگی رسیده و نمی‌تواند با بهار همراهی کند چرا این شومی در قلب من بساط کرده است و چگونه می‌توان این بساط را جمع کرد؟ پاسخ مولانا این است که تو وقتی می‌توانی از آن شومی عبور کنی و عید را در جان خود حس کنی که راه تسلیم را در پیش بگیری. اما چگونه می‌توان راه تسلیم را رفت؟
این گاو چو قربان شد تا باد چنین بادا
هر وقت گاو نفس خود را قربان کنی، یعنی اجازه ندهی فراوانی آرزوها، تمناها، خواست‌ها و غرق شدن در تنگنای پندار‌ها و اوهام، خلوت قلب تو را تسخیر کنند در آن صورت گاو نفس خود را قربان کرده‌ای.
فرعون بدان سختی با آن همه بدبختی/ نک موسی عمران شد تا باد چنین بادا
آن گرگ بدان زشتی با جهل و فرامُشتی/ نک یوسف کنعان شد تا باد چنین بادا‌
می‌گوید در قلب همه آدم‌ها هم موسای عمران وجود دارد و هم فرعون، همچنان که در جای دیگری می‌گوید:
موسی و فرعون در هستی توست / باید این دو خصم را در خویش جُست
قلب آدمی گستره‌ای است که هم در آن گرگ می‌گنجد و هم یوسف کنعان، هم تفرعن فرعونی در آن می‌روید و هم نور موسوی، اما عید زمانی بر انسان ظهور پیدا می‌کند که آدمی بتواند از آن خوی تفرعن عبور کند و راه فروتنی را در پیش گیرد.
مولانا در دفتر ششم مثنوی معنوی در روایتی بسیار دلکش و زیبا به چرایی و چگونگی انتخاب حضرت موسی (ع) به پیامبری می‌پردازد و به واضح‌ترین شکل ممکن نشان می‌دهد اگر کسی می‌خواهد به آن عید حقیقی برسد راه آن گذر از برهوت طغیان و سرکشی و انانیت به سرزمین‌های حاصلخیز فروتنی، تسلیم و مهر است.
گوسفندی از کلیم الله گریخت/ پای موسی آبله شد نعل ریخت
در پی او تا به شب در جست‌وجو / وان رمه غایب شده از چشم او
گوسفند از ماندگی شد سست و ماند / پس کلیم الله گَرد از وی فشاند
کف همی‌مالید بر پشت و سرش / می‌نواخت از مهر هم‌چون مادرش
نیم ذره طیرگی و خشم نی / غیر مهر و رحم و آب چشم نی
گفت گیرم بر منت رحمی نبود / طبع تو بر خود چرا استم نمود
با ملایک گفت یزدان آن زمان / که نبوت را نمی‌زیبد فلان
چه زمان خداوند به ملائک می‌گوید موسی شایسته پیامبری است. وقتی گوسفندی از گله می‌گریزد و موسی در پی او آن قدر می‌دود که پایش ورم می‌کند، اما در نهایت گوسفند از خستگی پا سست می‌کند و موسی به او می‌رسد، اینجا صحنه آشنایی برای همه ماست. همه عناصر صحنه آماده شده که یک فرد خشمگین شود و طرف مقابل را به باد سرزنش و تنبیه بگیرد. اما موسی نه بیراهه خشم که راه مهر را در پیش می‌گیرد و می‌گوید گیرم که به من رحم نکردی، چرا بی‌جهت خود را خسته و درمانده کردی؟
داستان‌هایی که مولانا روایت می‌کند به گواهی او داستان خود ماست ـ بشنوید‌ای دوستان این داستان/ خود حقیقت نقد حال ماست آن ـ بنابر این او به کنایه و اشاره می‌گوید اگر شما هم در موقعیت‌های مشابه که همه عناصر مهیای خشم گرفتن، هوس راندن، هیجانی شدن و طغیان کردن است مهیا شده بتوانید بیراهه خشم، طغیان و هوس و هیجان زدگی را کنار بگذارید و از در آگاهی، گذشت، انصاف، حیا و بخشش وارد شوید، در آن صورت آن شیطان درون خود را مسلمان خواهید کرد و با قربانی کردن آن گاو نفس به عید فطرت که بازگشت به جان فرحبخش آدمی است، خواهید رسید.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار