اثری که هم اینک در معرفی آن سخن میرود، جنبههایی از اندیشه و عمل استاد فقید، زندهیاد آیتالله حسن حسنزاده آملی را مورد بازخوانی قرار داده است. این مجموعه توسط انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی نشر یافته و بخشهایی از سیره او را بازتاب داده است. حسن بلخاری قهی رئیس این انجمن، در دیباچه این یادمان و در باب شخصیت علمی- حکمی علامه فقید، چنین آورده است:
«در ذات حکمت مرحوم استاد حسنزاده آملی، اجتماع مطلق اندیشه و عمل نهفته بود. او در حیات اجتماعی و علمی خویش، این اجتماع را محقق ساخت و بهویژه عرصه عرفانی، سلوک عبادی و اخلاقی را بستر تحقق و تعالی اندیشه نظری خود قرار داد. در حوزه تأمل و تحقیق و تتبع در علوم، عناوین آثار آن حکیم تنوعی شگرف را نشان میدهد. وی در علوم ریاضی، نجوم، حدیث، فقه، فلسفه، عرفان، کلام، تفسیر، شعر، ادبیات، اخلاق و تسلط به زبانهای عربی و فرانسه استاد بود. سه سال پیش که انجمن آثار و مفاخر فرهنگی مراسم بزرگداشت آیتالله جوادی آملی را برگزار کرد، حقیر در آن مراسم و در شرح خصال آیتالله جوادی هم مقالتی نگاشتم و هم مطلبی را در سخنرانی خود ارائه کردم که مهمترین نکته آن مؤانست ذاتی سه گوهر بینظیر در اندیشه و تمدن اسلامی بود. یکی گوهر تقوا و دیگری گوهر عقل و سوم گوهر حکمت. بین این سه، بنا به تعریفی که در لغت از این سه گوهر وجود دارد، مؤانستی هست. گرچه در قلمرو مفهوم، فضاهای متفاوتی را شامل میشوند، اما در قلمرو ریشه و لغت، نسبتی جوهری با هم دارند و از دیدگاه این حقیر همان نسبت جوهری عامل مؤانست ذاتی این سه گوهر و همنشینی جوهری آنهاست. مسئلهای که اینها را به هم پیوند میدهد و این مؤانست را ایجاد میکند، این است که هر سه در لغت به معنای منع هستند. بدین معنا که اگر یک عالم علم لغت به بطن این سه واژه نظر کند، متوجه میشود که هر سه واژه، اشاره به منع دارند: نگه داشتن (تقوی) بند بر پای نهادن (عقل) و لگام زدن (حکمت). معتقد هستم نسبتی که از لحاظ لغوی بین این سه واژه وجود دارد، میتواند مبنای یک استنتاج جوهری شود. نسبت جوهری و ذاتی به این معنا که تقوا در ذات خود اگر به حقیقت باشد، عقل و حکمت را در بطن خود دارد، اگر حکمت به حقیقت، حکمت باشد در ذات خود تقوا و عقل را هم دارد و اگر عقل به حقیقت، روحانی باشد (به همان معنا که در قرآن همردیف نقل و سمع آمده: وَقَالٌوا لَوْ کنَّا نَسْمَعٌ أوْ نَعْقِلٌ مَا کنَّا فِی أصْحَابِ السَّعیرِ (ملک، ۱۰) در ذات خود، هم حکمت و هم تقوا را دارد. البته اینجا بحثی وجود دارد که چرا این سه مفهوم بنیادین و گوهرین، هر سه از سر منع و عقال و وقایه در این حوزه معنا پیدا میکنند. شاید از اینرو که در خلقت انسان، ابتدا فجور بر انسان الهام شد: وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَالْهَمَهَا فٌجٌورَهَا وَ تَقْوَاهَا. (شمس، ۷). این نکته را نیز عرض کردم تا بگویم عالمان حقیقی در تمدن اسلامی، صاحب این سه گوهرند و بر بنیاد حکمت جوهریشان، عقلانیتی در اندیشه و تعلیمشان وجود دارد که مثالزدنی است و بر بنیاد این حکمت، تقوایی در گفتار، کردار، خصال، سیره و حیاتشان وجود دارد که این هم مثالزدنی است و این را یکی از مصادیق مؤانست جوهری عقل و حکمت و تقوا میدانیم....»