به گزارش جوان، شهریور ۱۴۰۰، مأموران پلیس تهران از درگیری خونین در شرق تهران باخبر و راهی محل شدند. درگیری مقابل یک مغازه میوهفروشی اتفاق افتاده بود و در آن درگیری، پسر جوانی به نام طاها بر اثر ضربه چاقو، زخمی و به بیمارستان منتقل شده بود. ضارب، پسر ۲۲ سالهای به نام امید بود که بعد از ارتکاب به جرم متواری شد.
تلاش برای شناسایی امید ادامه داشت که خبر رسید، طاهای ۲۷ ساله بر اثر شدت خونریزی فوت کرده است. با مرگ پسر جوان، پرونده با موضوع قتل عمد تشکیل شد و تلاش برای شناسایی و بازداشت امید در جریان بود تا اینکه دو ماه بعد از حادثه، پسر جوان به اداره پلیس رفت و به قتل اعتراف کرد.
او در توضیح گفت: «روز حادثه در محل ایستاده بودم که یکی از کارگرهای مغازه میوهفروشی به نام ساسان را دیدم. با او کاری نداشتم، اما او همینطور به من چپچپ نگاه میکرد، به همین خاطر عصبانی شدم و کار به درگیری کشید. فکر نمیکردم درگیری بالا بگیرد، اما این اتفاق افتاد و در آن درگیری از شدت عصبانیت یک سیلی به صورت ساسان زدم. او همان موقع به مغازه رفت و بعد از چند دقیقه با چند نفر از دوستانش برگشت.
متهم ادامه داد: «طاها، یکی از دوستان او بود که برای طرفداری از ساسان به طرفم حمله کرد، سپس با دسته یک تی به سرم کوبید. با آن ضربه، سرم گیج رفت. بعد از لحظاتی به خودم آمدم و با چاقویی که همراه داشتم، چند ضربه به سینه او زدم و فرار کردم.»
او درباره فرارش گفت: «در این مدت از ترس پلیس شبها در پارک میخوابیدم و در خیابان آواره بودم. از آن شرایط خسته شدم، به همین خاطر تصمیم گرفتم به اداره پلیس بیایم و خودم را معرفی کنم.»
با اقرارهای متهم، وی راهی زندان شد و پرونده با صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
متهم با تعیین شعبه در وقت رسیدگی مقابل هیئت قضایی شعبه دهم دادگاه قرار گرفت. با اعلام رسمیت جلسه، اولیای دم که مادر مقتول بود در حالی که اشک میریخت، گفت: «پسرم بیدلیل کشته شد. راضی به گذشت نیستم و درخواست قصاص دارم.»
در ادامه متهم در جایگاه ایستاد و در حالی که سرش پایین بود با ابراز پشیمانی بار دیگر ماجرا را شرح داد. او در آخرین دفاعش گفت: «مقتول را نمیشناختم و با او خصومتی نداشتم. فقط آن روز به خاطر مصرف مشروب حال طبیعی نداشتم، به همین خاطر این اتفاق افتاد.» او در ادامه عنوان کرد: «آن روز، ساسان همراه دختری رد میشد، به همین خاطر وقتی آنها را نگاه کردم، او فکر کرد منظوری دارم.
همین مسئله باعث درگیری شد، اما درگیری با وساطت چند نفر تمام شد. ساسان دستبردار نبود، او رفت داخل مغازه و با چند نفر از دوستانش برگشت. وقتی ساسان و طاها به من نزدیک شدند، خواستند به کوچهای خلوت برویم تا با هم صحبت کنیم. قبول کردم، اما وقتی آنها داخل کوچه آمدند با میله به سرم زدند و از سرم خون جاری شد. خون روی صورتم ریخته بود و به خوبی اطراف را نمیدیدم، به همین دلیل برای دفاع از خود دست به چاقو شدم و ناخواسته ضربه به سینه مقتول برخورد کرد. پشیمانم و از اولیای دم درخواست گذشت دارم.»
در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد.