همه میدانند که ناسزا گفتن کار زشتی است یا بیاحترامی به پدر و مادر کار نازیبایی است، با روی گرفته و تکبر با بندگان خدا سخن گفتن هم کار ناشایستی است، اما در مقام عمل که میرسد، پای همه ما لنگ میزند. آنجا که همسرمان کاری را انجام دهد که پسند ما نیست، شاید حرفهایی بزنیم که خوشایند نباشد. کاش میتوانستیم قبل از رفتارمان کمی فکر کنیم تا بعد پشیمان نشویم. پشت چراغ قرمز ایستادهایم. چراغ سبز میشود. ماشین جلویی ناگهان خاموش میشود. به جای درآمدن و پرسیدن که چه شده و اگر کاری از دستمان برمیآید کمکی کنیم، دستمان را روی بوق میگذاریم و گوش اطرافیان را حسابی نوازش میدهیم. به محل کار میرسیم، سلام دادنمان با همکاران به گونهای است که ترشرویی از سر و وضعمان میبارد. حتماً تا به حال با چنین سلامهایی مواجه شدهاید که در دل خود بگویید: «ای بابا! سلام نمیدادی سنگینتر بودی!» با یک سلام زورکی همه خوشیهای اول روزت را از یادت میبری. کاش وقتی وارد میشویم با یک لبخند زیبا به همه سلام بدهیم و احوالی بپرسیم تا حال همه را خوب کنیم. در محل کار به ارباب رجوع یا سلام نمیکنیم یا وقتی وارد اتاقمان میشوند و سلام میکنند، آنچنان زیر چشمی به آنها نگاه میکنیم و با غرور یا ناراحتی جواب سلامشان را میدهیم که طرف خودش متوجه میشود یا باید برگردد یا اینکه باید با این اخلاق تو کنار بیاید. بعد از پایان کار وارد منزل میشویم. در صحنه اول یک سلام خشمآلود با چشمانی گشاده را نثار خانواده میکنیم. بالاخره باید بدانند که خستهام و از من سؤال نپرسند، چون از سرکار برگشتهام، اما در صحنه دوم با یک سلام و احوالپرسی جانانه خستگی را پشت در گذاشته و حال اهالی خانه را هم خوب میکنیم. به راستی هر انسانی میتواند عادتهای بد خود را ترک کند. بالاخره همه ما انسان هستیم و قدرت اختیار داریم، اما مهمتر از توانستن، خواستن است. وقتی یک فرد میگوید: «اخلاقم همین است»، یعنیای آقا! من نمیخواهم عوض شوم... همینه که هست... تو باید با من بسازی.
سلام دادن یک سنت حسنه است، اما نامناسب سلام دادن نمونه کوچکی از بداخلاقیهای روزانه بسیاری از ماست. به راستی آیا سخت است که نحوه سلام دادن را تغییر دهیم یا فقط باید همان لحظه قبل از عمل کمی فکر کنیم. اگر چند مدتی با فکر این عمل را انجام دهیم، کمکم برایمان تبدیل به عادت میشود و عادت میکنیم به خوشخلقی با دیگران که نمونه بارز آن خوب سلام دادن است.