دنیای ما دنیای شلوغی است. تلفنهای همراه لبریز از اعلانهای بیپاسخ هستند. شبکهها یکریز خبرهای تکاندهنده پخش میکنند و خانهها روزانه چند کیلو زباله دور میریزند. همه چیز اضافی است و اشباعی تهوعآور همه جا را فراگرفته است. گویا فرهنگ جدیدی از راه رسیده است: حذف هر چیزی از سروصدا تا دکوراسیون و دارایی و تعامل چهر هبه چهره. دوست داریم آنقدر دور بریزیم که در نهایت فقط خودمان بمانیم و دیوارهای خالی سفید. کایل چایکا میگوید: این گرایش به نیستی نوعی تجملگرایی است. انگار فقط پولدارها میتوانند کمتر ببینند، کمتر بشنوند و حتی کمتر حس کنند. کایل چایکا (Kyle Chayka) نویسندهای امریکایی است که در نیویورک زندگی میکند و سالهاست درباره سبک زندگی مینیمال تحقیق میکند. نوشتههای او در بسیاری از مطبوعات معتبر مانند نیویورک تایمز، ونیتیفر، گاردین و دیگر جاها به انتشار رسیده است. او در این نوشته به جلوه تازهای از پدیده مینیمالیسم افراطی در غرب به ویژه در فرهنگ امریکایی پرداخته است.
کلی پول دادن برای نیستی و محرومیت حسی
در سال ۲۰۱۹، خودم را عادت دادم به اینکه از «نیستی» لذت ببرم. ویژگی بارز آن دوران این بود که همه زیر انبوهی از اعلانهای شبکههای اجتماعی، سرتیتر خبرها، بحرانهای سیاسی و الگوهای غیرعادی آبوهوا غرق شده بودیم و پیوسته احساسمان این بود که موج سهمگین بعدی دارد از دوردستها به ما نزدیک میشود. تازه آن موقع هنوز این همهگیری جهان را کلهپا نکرده بود. آن سال با خودم تصمیم گرفتم که حالتی موسوم به محرومیت حسی را امتحان کنم. بهنظر جذاب میآمد که خودخواسته درون اتاقکی مهر و موم شده بروی و خودت را از برق بکشی.
در آن زمان، صنعت محرومیت حسی (۱) در حال رونقگرفتن بود. طبق گزارش سالانه وضعیت صنایع مرتبط با شناورسازی در سال ۲۰۱۹، تاکنون حدود ۵۰۰ «آبگرم شناور» در امریکای شمالی ساخته شده و دهها مرکز جدید هم در حال احداث است. این مراکز جدید هم در مجتمعهای شلوغ شهری و هم در مراکز خرید خارج شهر ساخته میشود. روش شناورشدن در این اتاقکها هم مثل خیلی از موارد مشابهی که در حوزه سلامتی مد میشود، ترکیبی است از فواید جسمی ملموس و فواید ذهنی مبهم روشی که ساخته شده تا اضطراب جمعی ما را از بین ببرد. ادعایشان این است که این کار باعث ترمیم سریعتر عضلات، آرامش سیستم عصبی و افزایش خلاقیت میشود. این همه فایده فقط در ازای یکی دو ساعت محوکردن خودتان از عرصه وجود. در مدتی که بدنتان در حوضچه کمعمقی از آب و نمک اِپسوم مثل طعمه قلاب ماهیگیری روی آب شناور است، میتوانید حضور مادیتان را فراموش کنید. شاید مهمتر از آن این است که وقتی در آب غوطه ورید، دستگرفتن تلفن همراهتان نیز غیرممکن میشود. از یکی از مراکز آبگرم شناور به نام «سولِکس» که در نزدیکی خانهام در واشنگتن بود، برای خودم وقت گرفتم. یک جلسه ۶۰دقیقهای برایم ۱۴۵دلار آب خورد. وقتی در آن تاریکی در آب شناور بودم، برای اولین بار بعد از سالها کاملاً احساس آرامش میکردم. آن آب آغوش گرم خلأ بود که مرا در برگرفته بود، مثل یک مردن کوچک با خواص درمانی.
اوجگیری مینیمالیسم و تعریف تازه تجملگرایی
دقت کردهاید که در لحظاتی از زندگی احساس میکنید انگار دنیا میخواهد پیامی را به شما منتقل کند؟ ارتعاش طول موجی خاص که شما را بهسمت یک پارانویای احتمالاً منطقی سوق میدهد. وقتی برای اولین بار شناورشدن را تجربه کردم، از آن پس میتوانستم، در همه جا و در سراسر فرهنگمان، نشانههایی را ببینم مبنی بر اینکه گرایش به محوکردن خویش به خواستی عمومی تبدیل شده است. از چندین سال پیش، مفهومی زیباییشناسانه از «نیستی» بهصورت روزافزون مورد استفاده قرار گرفته است و میتوان نگرشی کاملاً پوچگرایانه را در حوزههای مختلف فرهنگ مشاهده کرد. هدف حذف هرگونه چیز اضافی و بیرونی در همه اشکال آن است، از سروصدا گرفته تا دکوراسیون، داراییها، ویژگیهای هویتی و تعامل چهرهبهچهره. در یک دهه اخیر برای مصرفکنندگان امریکایی خیلی جذاب شده است که به دنبال «نیستی»های گرانقیمت بروند، از قبیل فضاهای خالی شده مثل سالنهای باز (بدون دیوار) در دفتر کار استارتآپها، خرپشتههای مسکونی ساده و بیپیرایه و اتاقهای بیهویت در وبسایت ایربیانبی. مینیمالیسم به سبک ماری کوندو قائل به دورریختن داشتههاست تا جایی که درنهایت، طرفدارانش میمانند و دیوارهای خالی سفید. این گرایش به حذفکردن تجملگرایی را مترادف کرده است با کمتر دیدن، کمتر شنیدن، کمتر داشتن و حتی کمتر حسکردن.
قرنطینه کووید ۱۹ و نیستی افراطی پولدارها!
سپس مارس ۲۰۲۰ از راه رسید. در آن زمان، اولین مرحله قرنطینه عمومی کرونا در ایالاتمتحده اجرا شد و بخش عمدهای از زندگی ما در دنیای بیرون آرامآرام از سرعت افتاد، بخشی که تا پیش از این با جنبوجوش زیادی همراه بود. قرنطینه دستهجمعی گذشته از تراژدیها و ناامیدیهایی که با خود داشت، امکان دستیابی به «نیستی» را در بالاترین سطح ممکن برایمان فراهم کرد، بهویژه برای قشر مرفه که این امکان را داشتند تا خودشان را با قرنطینه وفق دهند و شرایط آسایش نسبی را برای خودشان مهیا کنند، کسانی که میتوانستند به ویلاهایشان بروند، مایحتاجشان را سفارش داده و دم در تحویل بگیرند، نتفلیکس تماشا کنند و از پخش زنده کلاسهای ورزشی آنلاین استفاده کنند. این دوران فترت، از دید من تا حد زیادی شبیه یک جلسه محرومیت حسی تماموقت و تمامعیار است. اکثر افراد قرنطینه را به چشم وقفهای اساسی در زندگی روزمره و نحوه تعامل مردم با دنیا میبینند، اما در حقیقت، قرنطینه فقط زیادهروی در کارهای افراطیای است که بخشی از جامعه پیش از این هم به انجام آنها مشغول بوده است. ما تا حدی شبیه بچهای هستیم که سیگار به دست مچش را میگیرند، بچهای که مجبور شده یک پاکت سیگار کامل را یکجا دود کند.
فرهنگ نفی و آمادگی برای دنیای پساکرونا
این تمایل بیش از حد به نبودن و حذفکردن عمدی خود و محیط درباره حد اعلای چیزی است که من نامش را میگذارم فرهنگ نفی: مجموعهای از خروجیهای فرهنگی از کالاهای مادی گرفته تا اشکال مختلف سرگرمی و مدهای مرتبط با سبک زندگی، این تمایل را در مردم ایجاد کرده است تا یکی از ویژگیهای مشخصه وجود معاصرِ ما، یعنی تحریک بیش از حد را پس بزنند. این نوع کنارهگیریها که از یک دهه قبل از همهگیری کرونا قوت گرفته بود، خبر از وجود باوری شوم در زیر پوست جامعه میدهد: خوشبین نبودن نسبت به احتمالات مختلف درباره آینده، سرخوردگی و باور به اینکه اوضاع کووید۱۹ و بحرانهای اقتصادی ناشی از آن فقط قرار است بدتر شود؛ انگار که میخواهیم جلوجلو از شر همهچیز حتی توقعها و انتظاراتمان، خلاص شویم تا دیگر چیزی برای از دستدادن نداشته باشیم.
مد محرومیت حسی نمود کاملی از این تمایل به «نیستی» است. با این حال، این تمایل به نیستی را میتوان در سایر بخشها در اَشکال ظریفتری هم مشاهده کرد: رواج گلدانهای کوچک تزئینی که برای زندهماندن نیاز به رسیدگی ندارند؛ ظروف سرامیکی وابیسابی با ناهمواریهای ملایمشان که به سرگرمی مهیج نسل اینستاگرامی تبدیل شدهاند؛ لباسهای کارکردگرا و تکرنگ بژ از برندهای اورلین یا یونیکلو؛ نرمی ناشی از کشیبودن شلوار گرمکنهای ورزشی و کشمیر که فروششان در دوران همهگیری کرونا به اوج رسید؛ روشهای دقیق مراقبت از پوست که شامل مالیدن پیدرپی لایههای کمرنگی از مواد مرطوبکننده روی پوست بدن است، به شکلی که در نهایت یک لایه محافظ واقعی روی پوست شکل میگیرد. با این کار خودمان را درون خودمان مهروموم میکنیم. در دورانی که زندگیای که میشناختیم به واسطه همه گیری کرونا داشت از هم میپاشید، عادتهایمان در مصرف به نوعی آخرین پناهگاهمان بود. بهار آمد و عصر جدیدی از مصرفگرایی قرنطینهای را با خودش به همراه آورد. آشیانههایمان را گرمونرم کردیم و به لطف زحمت کارکنان بخشهای حیاتی، از فرط آسایش به کرختی رسیدیم، همان کارکنانی که جانشان به اندازه جریان پیوسته مرسولههای آمازون هم ارزش نداشت.
هنرهایی در نقش داروی بیهوشی!
با این حال، فرهنگ نفی کارکرد مشخصی دارد و میتواند مرهم مؤثری باشد بر مشکلات عدیدهای که پلتفرمها [ی نرمافزاری]برایمان ایجاد کردهاند، پلتفرمهایی که انسانها را از هم دور میکنند و جریان عظیمی از تحریکها و اطلاعات هدفمند را به سوی ما سرازیر میکنند. ما معمولاً درباره آلبومهای موسیقیای که حرف خاصی برای گفتن ندارند مطلب مینویسیم و آن را به خورد دیگران میدهیم و به دوستانمان پیشنهاد میدهیم، تنها به این دلیل که این آلبومها اضطراب ما را به رسمیت میشناسند و آن را تسکین میدهند؛ آنها بیشتر نقش داروی بیهوشی دارند تا هنر و حالا، در این زمانه شدیداً اضطرابآور، تقریباً هرچه هست از همین جنس است. در شرایطی که سالنهای تئاتر، گالریهای هنری، سالنهای اپرا، سمفونیها، سینماها، جلسات شعرخوانی، باشگاههای کمدی و کتابفروشیها همگی بهخاطر همهگیری نیست و نابود شدهاند، به نظر میرسد آخرین چیزی که برایمان مانده همین ویدئوها و محتواهایی است که از طریق پلتفرمهای انتفاعی و غالباً فاقد نظارت قانونی منتشر میشود، پلتفرمهایی که در این شرایط خانهنشینی اجباری، انحصار توجه و ارتباطات ما به دست آنها افتاده است. در دوران قرنطینه، صفحه اصلی وبسایت پلتفرمهای نمایش ویدیو به عامل اصلی اتصال ما به فرهنگ تبدیل شده است. محتوای سرگرمکنندهای که این پلتفرمها ارائه میدهند یگانه فرصت ما برای داشتن تجربهای دستهجمعی را شکل میدهد.
نیستی به ناکجا رسیده است
فرهنگ نفی طعم نیستی را خواستنی و بیحسشدن را باشکوه جلوه میدهد. بسیاری از آهنگهای جدید موسیقی پاپ انگار از زیر لایههای ضخیمی از پانسمان بیرون آمدهاند. ظاهراً هیچکس هیچچیز نمیخواهد؛ در این فرهنگ، هیچ اشتیاقی برای خواستن وجود ندارد و تنها آرزویی که وجود دارد آرزوی رهایی از آن است. فرهنگ ما ملغمهای است از ازخودگذشتگی بودایی، رقابتجویی امریکایی و عادتمان به مصرف افراطی و این یعنی نابودی تا حد امکان. به قول دیوارنوشته بزرگی که در یکی از سفرهایم در دوران قرنطینه به فیلادلفیا از کنارش رد شدم: «امریکا را دوباره نیست کن.» این جمله متضمن پذیرش تقصیر است: نمیتوان چیزی که وجود ندارد را مقصر دانست. مرکز آبگرم شناوری که در محلمان بود، قرار است دوباره باز شود، اما من دیگر نیازی به رفتن به آنجا در خودم احساس نمیکنم. با وجود یک بعدازظهر آرام در خانه، رفتن به دنبال نیستی دیگر برایم به معنای شکستن روال روزمره زندگی نیست. با این حال، هنوز هم گاهی به روزهایی که آنجا میرفتم فکر میکنم و به اینکه این کارم چه معنایی داشت. صرفنظر از تاریخچه پیدایش اتاقک شناور، این محصول در واقع نوعی سازگارشدن با واقعیت است نه فرار از آن. طرح کسبوکار این محصول از مد روز پیروی میکند، یا میتوان گفت این محصول راهی است برای پاسخ به نیاز به استراحت در جامعهای که دیگر تحمل ناکارآمدی را ندارد. حتی این روش که ابتدا قرار بود همهچیز را زیرورو کند، حالا تبدیل شده به دستگاهی برای رسیدن به آرامش، شده است چیزی شبیه سالنهای ناخن یا باشگاههای کراسفیت. نیستی به ناکجا رسیده است؛ مفهوم محرومیت حسی ابتدا به صورت زیرمجموعهای از یک امر دیگر درآمد و سرانجام به تصویر وارونهای از خودش تبدیل شد؛ تصویری وارونه و خالی از معنای اولیه، مفهومی نفی شده.
پی نوشت:
۱) sensory deprivation محرومیت حسی به حالتی میگویند که فرد، بهصورت خودخواسته و معمولاً با هدف دستیابی به آرامش یک یا چند مورد از حواس خود را غیرفعال میکند. این کار را میتوان با استفاده از ابزارهای سادهای مثل چشمبند یا محافظ گوش یا ابزارهای پیچیدهتری که به این منظور طراحی شدهاند، انجام داد. در سالهای اخیر، در دنیا مراکزی برای ارائه این خدمات تأسیس شدهاند. مثلاً یکی از خدمات این مراکز اتاقک محرومیت حسی (sensory deprivation tank) نام دارد که شامل حوضچهای است که از آب و یک نوع نمک خاص پر شده است که باعث میشود فرد بهراحتی روی آب شناور بماند. دمای آب براساس دمای بدن فرد تنظیم میشود، محافظی روی گوش او قرار داده میشود و چراغها خاموش میشوند. بهاینترتیب، برای دقایقی فرد حالتی از محرومیت حسی را تجربه میکند. همچنین محفظههایی با کارکرد مشابه برای نصب در منازل تولید شده است. (مترجم)
* نقل و تلخیص از: وب سایت ترجمان
نوشته: کایل چایکا/ ترجمه: بابک حافظی
مرجع: نیویورک تایمز