کد خبر: 1042087
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۲:۵۶
«جستار‌هایی در سیره سیاسی آیت‌الله‌العظمی سیدنورالدین حسینی‌هاشمی» در گفت‌و‌شنود با زنده‌یاد آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی
در دوران ملی شدن نفت، جبهه ملی اعلام کرد در یک روز شنبه و در سراسر ایران، بازار‌ها را تعطیل کنند! آقا سیدنورالدین هاشمی در مسجد وکیل صحبت کرد و گفت: «در زمان غیبت، مردم تابع ولایت مجتهد جامع‌الشرایط هستند، من می‌گویم روز شنبه بازار را باز و روز یک‌شنبه تعطیل کنید!» همین اتفاق هم افتاد. کل بازار‌های سراسر کشور، در روز شنبه تعطیل شدند و بازار شیراز، در روز یک‌شنبه تعطیل شد!
محمدرضا کائینی

سرویس تاریخ جوان آنلاین: انتشار گفت‌و‌شنود پی آمده، دو مناسبت دارد؛ نخست شصت و ششمین سالروز رحلت عالم مجاهد، زنده‌یاد آیت‌الله‌العظمی سیدنورالدین حسینی هاشمی و دیگری رونمایی از مستند «نایب الامام» که در روز‌های گذشته صورت گرفت. در مصاحبه‌ای که از نظر می‌گذرانید، زنده‌یاد آیت‌الله محی‌الدین حائری شیرازی داماد آن بزرگ، پیرامون فراز‌هایی از زندگی سیاسی وی سخن گفته است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

تفوق کامل آیت‌الله هاشمی حسینی و یارانش بر ملی‌گرایان شیراز


بی‌تردید کارنامه پربار سیاسی زنده‌یاد آیت‌الله‌العظمی سیدنورالدین حسینی هاشمی بیش و پیش از هر چیز، از نفوذ کلمه کم‌بدیل وی در میان طبقات مختلف مردم شیراز، نشئت می‌گرفت. تا جایی که مردم حتی در حمایت از دولت دکتر محمد مصدق، به جای اعتنا به فراخوان جبهه ملی، سخن وی را به گوش می‌گرفتند!

زنده‌یاد آیت‌الله محی‌الدین حائری‌شیرازی در بخش نخست این گفت‌و‌شنود و در این‌باره، به ذکر خاطره‌ای شنیدنی پرداخته است: «یادم هست دکتر عینی و چند تن از افرادی که طرفدار دکتر مصدق بودند، تظاهراتی به راه انداختند، اما، چون بدنه بازار در دست آیت‌الله آقاسید نورالدین بود، کارشان نگرفت! این‌ها به هر زحمتی که بود، چند نفری را جمع می‌کردند و یک نفر هم سخنرانی می‌کرد، اما کافی بود آقا سید نورالدین یک اشاره‌ای بکنند، تا کلاً از هم بپاشند! بد نیست از نفوذ و محبوبیت آقا سید نورالدین بین مردم، خاطره‌ای را نقل کنم. جبهه ملی اعلام کرد که در یک روز شنبه و در سراسر ایران، بازار‌ها را تعطیل کنند! آقا سیدنورالدین در مسجد وکیل صحبت کرد و گفت: «در زمان غیبت، مردم تابع ولایت مجتهد جامع‌الشرایط هستند، من می‌گویم روزشنبه بازار را باز و روز یک‌شنبه تعطیل کنید!.» همین اتفاق هم افتاد؛ کل بازار‌های سراسر کشور، در روز شنبه تعطیل شدند و بازار شیراز در روز یک‌شنبه تعطیل شد! شبیه به همین کار را، مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه) با جبهه ملی در پاریس کردند. یک روز دانشجویان به طرفداری از امام، جلوی دانشگاه تهران تظاهرات کردند. مأموران رژیم تیراندازی کردند و چند دانشجو شهید شدند. جبهه ملی اعلام کرد که روز یک‌شنبه عزای عمومی است، ولی امام روز دوشنبه را عزای عمومی اعلام کردند! این‌ها گفتند امام چرا با ما مخالفت کرد؟ امام گفتند: من کی با شما موافقت کرده بودم که حالا مخالفت کنم؟... آن‌ها هم اطلاعیه دادند که ما به احترام امام، به مردم می‌پیوندیم و دوشنبه را عزای عمومی اعلام می‌کنیم! به این ترتیب فاتحه‌شان خوانده شد و حساب کار دستشان آمد! آقا سیدنورالدین هم همین کار را با جبهه ملی دوران خود کرد و نگذاشت مانور بدهند.»


می‌گفت با کتک و توهین، نمی‌شود مسائل را حل کرد!


بدیهی است که به گاه زعامت و نفوذ معنوی آیت‌الله سیدنورالدین هاشمی در شیراز، عناصر و گروه‌هایی نیز بودند که آن را برنمی‌تابیدند و با سلاح هجو و هزل، به مصاف آن آمدند! اما این عده اندک، با خشم عمومی مردم مواجه شدند، هرچندکه شخص آیت‌الله، اشتلم با ایشان را بر نمی‌تابید و هماره خواهان مسالمت و رأفت بود: «اکثر این شعر‌های هجوآمیز درباره آقاسیدنورالدین را، فریدون توللی گفته بود. در اعتراض به این قضیه، حزب برادران را در مقابل استانداری تجمع کردند. جمعیت زیادی هم آمده بودند. با این همه سید به دخترش - که روی بچگی آن اشعار را تکرار می‌کرد- گفته بود: دخترم! درست بخوان... و خودش درستش را برای او تکرار کرده بود! آقدر محکم و شجاع بود و اعتماد به نفس داشت، تکان نمی‌خورد. آن روز مردم جلوی استانداری اعلام کردند که هر کسی به علما توهین کند، به ائمه توهین کرده و روزنامه «صدای شیراز» و فریدون توللی را تا حد کفر پیش بردند! بعد هم مردم ادیبی و توللی را، کتک مفصلی زدند! منتها آقا سیدنورالدین جلوی این نوع حرکت‌ها را می‌گرفت و می‌گفت: با کتک و توهین، نمی‌شود مسائل را حل کرد. من خودم بارها، موقعی که علیه من شعار داده می‌شد، به مردم می‌گفتم: در مقابل، واکنش مثبت نشان بدهید و عصبانی نشوید! من این را از روی الگوی آسید نورالدین تقلید کردم. ایشان همیشه می‌گفت: «صبر داشته باشید و بگذارید صفوف جدا و شفاف بشوند و هر کسی، موضع خودش را مشخص کند و شما هم دوست و دشمنتان را بشناسید!»


در ماجرای نهضت عشایر هم، چنین اتفاقی افتاد؛ عشایر علیه شاه اقدام و شیراز را محاصره کردند و چند شهروند را هم گرفتند! آقا سیدنورالدین با ناصرخان و خسروخان قشقایی و سران عشایر، صحبت کرد که نگذارید با ارتش برخورد پیش بیاید و بگذارید به سلامت عبور کنند و بروند! در آن شب‌ها، امنیت شهر به شدت در خطر بود و اعضای حزب برادران، سخت نگران جان آقا سیدنورالدین بودند که خانه‌شان خارج شهر بود، اما ایشان فوق‌العاده شجاع بود و ابداً اهل اینکه مخفی شود یا از این جور کار‌ها بکند، نبود.»


اگر در راه تخریب حضیره القدس همگی هم کشته شویم، باکی نیست!


مبارزات زنده‌یاد آیت‌الله سیدنورالدین هاشمی هم جنبه مذهبی داشت و هم جنبه سیاسی. مواجهه وی با فرقه بهائیت در شیراز هر دو جنبه را در بر می‌گرفت که آن بزرگ، آن را با قدرت به پیش برد. آیت‌الله حائری شیرازی خاطره مواجهه وی با استاندار وقت فارس در راستای مبارزه با بهائیت را، این‌گونه روایت کرده است:

«دوره‌ای بود که در قضیه بهائیت، ایشان با همت استاندار فارس، درگیر شدند! من آن موقع ۱۴ سال داشتم. شاه می‌خواست بهائیت را ترویج کند و آقا سیدنورالدین، با این مسئله مقابله می‌کرد. آن روز‌ها شاه می‌خواست به شیراز بیاید و شهر را چراغانی کرده و طاق نصرت‌زده بودند! حضیره‌القدس بهایی‌ها، نزدیک شاهچراغ بود. موقعی که شاه آمد، آقاسید نورالدین در خیابان، نماز جماعت برپا کرد و گفت: اگر در راه تخریب حضیره‌القدس همگی هم کشته شویم، باکی نیست... و به مردم اشاره کرد که با آجر، سنگ، بیل و کلنگ به تخریب حضیره القدس بپردازند و در حالی که شعار می‌دادند: «دست وهابی نمی‌خوام/ همت بابی نمی‌خوام» ریختند و آنجا را ویران کردند! رئیس شهربانی را هم که می‌خواست مانع شود، یک کتک حسابی زدند!»


کاروان زیارتی به مشهد با چاشنی اهداف سیاسی!


تأسیس و راه‌اندازی کاروان‌های زیارتی «حزب برادران شیراز» به سوی شهر مشهد با برنامه‌ریزی و رهبری آیت‌الله سیدنورالدین هاشمی، در زمره یکی از سرفصل‌های اقدامات اجتماعی آن عالم مجاهد، به شمار می‌رود. تاکنون شخصیت‌های دینی و سیاسی، از حواشی این سفر‌ها خاطرات فراوان نقل کرده‌اند. ارزیابی آیت‌الله حائری‌شیرازی از ایجاد این کاروان و پیامد‌های آن، به شرح ذیل است: «آقا سیدنورالدین برای اینکه مردم وارد سیاست بشوند و مزه این کار را بچشند، این کاروان را تشکیل داد.» مقام معظم رهبری می‌گفتند: «من آن موقع دانش‌آموز بودم و وقتی این هیئت به مشهد رسید، مرا آوردند که جلوی آقا سیدنورالدین قرآن بخوانم و اولین بار، ایشان را در آنجا دیدم.» کاروان موقعی که به سمت مشهد می‌رفت، شعار جالبی می‌داد: «ما عازم شهر طوس از حزب نوریم/ عازم به پابوس رضا (ع) از حزب نوریم! این‌گونه طرح‌ها، ابتکارات شخصی آقا سیدنورالدین بود. او براساس مواضع مستقل خودش تصمیم می‌گرفت، نه براساس خواست این و آن! وقتی قرار بود خدماتی به مردم ارائه شود، پای کار بود و لجبازی نمی‌کرد. همین استقلال رأی و مردمی بودن هم سبب تقویت پایگاه ایشان نزد مردم می‌شد. ایشان حتی وقتی مخالفش هم حرف حق می‌زدند، می‌پذیرفت. همیشه می‌گفت: دشمن ما انگلستان است و ما باید به هر کسی که با انگلستان مبارزه می‌کند، کمک کنیم.»


نگاه آیت الله هاشمی به براندازی حکومت پهلوی


آیت‌الله سیدنورالدین هاشمی حسینی به رغم موضع کاملاً انتقادی درباره عملکرد رژیم پهلوی و مبارزه با تصمیمات و اقدامات غیردینی آن، در باب براندازی این حکومت، تاملاتی داشت که بیشتر مرتبط با شرایط زمانی و عدم وجود نیرو و امکانات لازم، برای ایجاد حکومت اسلامی بود. آیت الله حائری شیرازی درباب این تأملات و دغدغه‌ها، چنین می‌گوید: «مرحوم آیت‌الله آقاسیدنورالدین شیرازی، معتقد بود که ما بنیه و قدرت کافی برای تشکیل یک حکومت را نداریم، بنابراین تا وقتی که این قدرت را پیدا نکرده‌ایم، نباید به فکر براندازی حکومت فعلی باشیم! ایشان به آیت‌الله سیدابوالقاسم کاشانی و شهید نواب صفوی هم همین را گفتند و علت اختلافشان هم همین بود، در حالی که علناً از نواب دفاع می‌کرد، دفاعی که هیچ‌کس دیگری نکرد!» آقا سید نورالدین می‌گفت: «باید یک وقتی این میوه را از درخت بچینیم که در دامن خودمان بیفتد. الان اگر شاه را برانداختیم، قرار است چه کسی را جای او بگذاریم؟ شما همه نیروهایتان را یکی پس از دیگری برای براندازی مصرف می‌کنید، بعد که او را برانداختید، کسی را دارید که به جای او بیاورید؟ بنابراین نیروی‌تان را صرف براندازی نکنید، بلکه صرف آگاهی دادن به مردم و تربیت کادر کنید تا وقتش که رسید، آدم داشته باشید جای آن‌ها بگذارید!.» می‌گفت: «اگر فدائیان اسلام شاه را بکشند، حزب توده سر کار می‌آید که دیگر از میان برداشتن آنها، تقریباً محال است!» آقا سیدنورالدین تا کشتن کسروی، با فدائیان اسلام اختلافی نداشت و می‌گفت: بد نیست که این‌ها کمی بترسند، ولی کار که جلو رفت، نه تنها نظر ایشان، بلکه نظر بسیاری از علما درباره فدائیان اسلام، قدری تغییر کرد! البته خیلی‌هایشان نه موافق بودند، نه مخالف! موضوع بسیار فراتر از فهم سیاسی معمول علما بود، اما آقا سیدنورالدین ظرفیتش را داشت و حکم هم داد. همیشه هم می‌گفت: «من نواب را دوست دارم، اما ادامه این کار را به صلاح نمی‌بینم!.»


تفاوت زمانه آیت‌الله هاشمی با امام‌خمینی در مواجهه با حکومت طاغوت


همان‌گونه که اشارت رفت، نگاه آیت‌الله هاشمی به براندازی حاکمیت پهلوی، به شرایط زمانی دوران حیات آن بزرگ بازمی‌گشت. آیت‌الله حائری شیرازی در باب تفاوت دوران مبارزات و اقدامات اصلاحی مرحوم هاشمی با مقطع نهضت امام‌خمینی و تفاوت‌هایی که در شرایط هر دوره روی داد، بر این باور است: «حضرت امام در ابتدا، دولت را مالک می‌دانستند. کسی که دولت را مالک می‌داند، درصدد براندازی آن نیست، اما بعد نظرشان براندازی شد، چرا؟ چون زمان امام، با زمان آقا سیدنورالدین فرق می‌کرد. علمای ما وقتی نظرشان براندازی است یک جور مبارزه می‌کنند، وقتی نیست نوع مبارزه‌شان فرق می‌کند. نظر میرزای شیرازی لغو قرارداد تنباکو بود، اما براندازی نبود. حاج ملاعلی کنی هم نظرش اصلاح ناصرالدین شاه بود نه براندازی او. نظر هیچ یک از علما نسبت به سلاطین شیعه، براندازی نبود و عمده علما از ابتدا تا انتها سعی در اصلاح داشتند. نه اینکه سلاطین جور را مشروع بدانند، بلکه معتقد بودند که هنوز زمینه برای تأسیس حکومت وجود ندارد. امام هم وقتی دید می‌تواند کسی را جای شاه بگذارد، به فکر براندازی افتاد. امام در دوره‌ای که نیت براندازی ندارد، یک جور مبارزه می‌کند، در دوره‌ای که نظرش براندازی است، جور دیگری مبارزه می‌کند. مرحوم آقای حکیم قائل به براندازی شاه ایران نبود، ولی حزب بعث را، کافر می‌دانست و نظرش در مورد حاکمیت آنان، براندازی بود و می‌گفت: باید ریشه‌شان را کند و دیدید که با آن‌ها درافتاد و هزینه زیادی هم پرداخت، اما شاه ایران می‌گفت: «شیعه است و نباید براندازی شود! اساساً عالم تا در خودش قدرت تشکیل حکومت را نبیند، قائل به براندازی نمی‌شود. آقا نورالدین نظرش این بود که الان وقت براندازی نیست.»


عالمانی که در دوران خود، «براندازی حاکمیت» را برگزیدند


همان‌گونه که در پاسخ به پرسش پیشین اشارت رفت، از منظر آیت‌الله حائری شیرازی، فق‌ها باید امکان و فواید براندازی حکومت‌های جائر را بسنجند تا در باب آن تصمیم بگیرند. وی در ادامه با اشاره به نام برخی از بزرگان که به چنین تصمیمی رسیدند، به برخی چالش‌های فراروی آنان نیز اشاره می‌کنند: «همان‌طور که عرض کردم، علما وقتی اقدام به براندازی می‌کنند که مطمئن باشند، می‌توانند حکومت تأسیس کنند. مرحوم آقا سید عبدالحسین لاری به این نتیجه رسیده بود که می‌تواند و همین کار را هم کرد، هر چند که به تمام اهداف خود نرسید! امام به این نتیجه رسیده بودند که می‌شود و اقدام کردند و شد. هر چند که در ادامه راه پیدایش مشکلات طبیعی است! اگر یادتان باشد، در جنگ ایران و عراق هم، امام قائل به مذاکره نبودند، اما نهایتاً ناچار شدند قطعنامه را قبول کنند، در حالی که تا آن موقع می‌گفتند: مذاکره با این‌ها به چه درد می‌خورد؟ در همین دوره خودمان، نظر رهبری هم در قضیه برجام مذاکره نبود. آقای روحانی آمد و گفت: ما این جوری می‌توانیم به تحریم‌ها پایان بدهیم و رهبری هم گفتند: «بروید و مذاکره کنید، اما مراقب باشید، طرف شما در طول تاریخ ثابت کرده که قابل اعتماد نیست!.» مردم پیش از آن، فریاد می‌زدند: انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست. آقای روحانی آمد و چیزی متفاوت با آن گفت! مردم هم به او رأی دادند. رهبری هم به طور معمول، حق‌الناس را رعایت و از او حمایت کردند. به هر حال از بحث اصلی دور نشویم. براندازی مسئله حساسی استف به همین دلیل هم علمای شیعه، معمولاً نظرشان براندازی نبود، بلکه مدارا و مماشات بود. شاه هم وقتی انقلاب سفید را شروع کرد، دیگر شاه قبلی نبود. او چند سال بعد، تاریخ رسمی را از هجرت پیامبر (ص) برداشت و به تاریخ شاهنشاهی تغییر داد و در واقع، گور خودش را کند! چون هیچ عالم شیعه‌ای، در برابر این موضوع سکوت نمی‌کند و می‌گوید: باید چنین رژیمی را برانداخت! به همین دلیل هم امام از یک جایی به بعد، در بین علما مخالف جدی چندانی ندارند! به نظر من رویداد انقلاب اسلامی، به برکت همین تغییر تاریخ رخ داد، چون در آن واقعه، شاه ماهیت خودش را نشان داد.»


ممکن است فقیهی معتقد به ولایت فقیه باشد، اما در دوره خود، براندازی حکومت طاغوت را به صلاح نداند!


زنده‌یاد آیت‌الله حائری شیرازی در واپسین فصل از این مصاحبه، به نکته‌ای مهم در شناخت سیره سیاسی فقها، در ادوار گوناگون اشاره کرده است. وی بر این باور است که عدم قیام برخی فق‌ها برای احراز حکومت در ادوار گوناگون، منافاتی با اعتقاد ایشان به ولایت فقیه ندارد و علت آن را، باید در شرایط زمانی هر دوره جست:

«ممکن است قائل به براندازی نباشد، اما از نظر فقهی و علمی معتقد به ولایت فقیه باشد. نمونه‌اش مرحوم آیت‌الله بروجردی است که در مقام نظر، معتقد به ولایت فقیه هست، اما در عمل و در برابر مصداق، شرایط را برای تحقق آن مناسب نمی‌بیند. نمونه‌اش خواجه نصیر طوسی. آیا می‌شود منکر توان علمی و فقهی این مرد شد؟ ولی می‌رود و در خدمت سلاطین مغول درمی‌آید، منتها به جای اینکه خودش به رنگ آن‌ها دربیاید، آن‌ها را درست می‌کند! در واقع هلاکوخان مغول، در دست خواجه بود نه بالعکس! همانطور که سلطان محمد خدابنده در دست علامه حلی بود، نه بالعکس. بنابراین علما حتی زمانی که به سلطانی نزدیک می‌شدند و او را منفعل می‌کردند، کارشان حلال و صواب بود. امام وقتی تصمیم گرفتند رژیم پهلوی را براندازند که گفتند: این شاه امروز را اگر به دریای عمان هم بیندازید، دریا نجس می‌شود! نظر امام بعد از ۱۵ خرداد که شاه دست به آن کشتار عظیم زد عوض شد و گفتند: امروز تقیه حرام و اظهار حقایق واجب است، ولو بلغ ما بلغ! امام اصولی فکر می‌کردند، کما اینکه همه فق‌ها اصولی فکر می‌کنند. امام به شاه می‌گفتند: به فکر خودت باش، به فکر ملت باش، می‌خواهند که من بگویم تو بهایی هستی که بیرونت کنند، در حالی که ما دنبال متمم قانون اساسی هستیم... (نقل به مضمون می‌کنم) امام هم مثل تمام علما، تلاش می‌کنند جلوی فساد را بگیرند و وقتی دیگر شاه را نصیحت‌پذیر و قابل اصلاح نمی‌بینند و زمینه را برای برقراری حکومت اسلامی مساعد می‌بینند، قیام می‌کنند.»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار