کد خبر: 1039951
تاریخ انتشار: ۰۹ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۴:۳۰
گفتاوردی در باب تعامل شرایط داخلی و خارجی ایران در آستانه کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹
ژنرال آیرونساید، فرمانده نیرو‌های انگلیسی در ایران، به این نتیجه رسید که ایران به یک دیکتاتوری نظامی نیاز دارد و وجود این دیکتاتور هماهنگ با منافع انگلستان است. در اوایل صبح ۳ اسفند ۱۲۹۹، حدود ۲ هزار نفر از نیرو‌های بریگاد قزاق از قزوین حرکت کردند و بدون هیچ مقاومتی کنترل تهران را به‌دست گرفتند. از دولت در پایتخت، چیزی جز احمدشاه مذبذب باقی نمانده بود که قصد فرار داشت، اما اسمارت، یکی از اعضای سفارت انگلیس، او را قانع کرد که فعلاً بماند!
دكتر محمد شفیعی‌فر
سرویس تاریخ جوان آنلاین: بی‌تردید خوانش شرایط داخل و خارج ایران در آستانه کودتای 3 اسفند 1299، از مدخل‌های مهم در بازخوانی این رخداد به شمار می‌رود. در گفتاورد پی آمده، دكتر محمد شفیعی‌فر، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، به این بازخوانی دست زده است. امید آنکه محققان و علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

ایران در تکاپوی عبور از عقب‌ماندگی

در آغاز دوران معاصر، پس از مواجهه جامعه ایران با غرب و احساس عقب‌ماندگی در برابر آن، اندیشه رفع این معضل و پیدا کردن راه‌حل آن، دغدغه مهم نخبگان و نیز توده جامعه شد. این دغدغه آنها را به تكاپو‌ها و تلاش‌‌هایی واداشت كه سیر تحولات سیاسی دو قرن گذشته، داستان تكراری این تلاش‌هاست. برای فهم این تحولات در ایران، نظریه‌پردازان دیدگاه‌‌ها و نظریه‌های متفاوتی مطرح کرده‌اند كه مجال بررسی آنها نیست، اما نکته اصلی قابل استخراج از همه دیدگاه‌های مطرح‌ شده این است كه در دوره معاصر، یعنی سده‌های دوازدهم و سیزدهم شمسی (نوزدهم و بیستم میلادی)، نیرو‌ها و عوامل خارجی یكی از متغیرهای كلیدی در تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بوده‌اند. كودتای 3اسفند 1299 نیز یكی از تحولات سیاسی مهم این دوره است كه متغیر یادشده در آن نقش مهمی داشت و به عبارت دیگر، این کودتا در تعامل بین نیروهای داخلی و عوامل خارجی تحقق پیدا کرد. برای فهم بهتر این متغیر و به‌ویژه نقش آن در چگونگی شکل‌گیری کودتای 1299، باید به تلاش‌‌ها برای رفع عقب‌ماندگی ایران نظری اجمالی داشت. تلاش‌‌ها برای حل مشكل عقب‌ماندگی ایران به‌طور مشخص، بعد از جنگ‌های ایران و روس آغاز شد. این تلاش‌‌ها به شکل‌های گوناگونی نمود پیدا کرد. در آغاز، تلاش‌‌ها در این زمینه بیشتر به حوزه اصلاح‌گری محدود بود و در چارچوب نخبگان حكومتی و به وسیله افرادی همچون عباس‌میرزا، قائم‌مقام فراهانی و امیركبیر پیگیری‌ می‌شد. این سبک تلاش‌‌ها تا اواخر دوره پادشاهی ناصرالدین‌شاه قاجار ادامه یافت، اما زمانی که به دلیل نفوذ و مداخلات خارجی، نتیجه مطلوب حاصل نشد، مردم خود، برای حل مشكلات به میدان آمدند و جنبش‌‌ها و انقلاب از پایین را شکل دادند كه بارز‌ترین آنها جنبش تنباكو و انقلاب مشروطه در اواخر دوره قاجاریه بود؛ البته هر دو آنها محدودیت‌‌‌هایی داشتند و به نتیجه مورد‌نظر نرسیدند.

شرایط داخلی در آستانه كودتا، توسعه وابسته

وابستگی سیاسی- اقتصادی ایران، از اوایل دوره قاجاریه رسماً و عملاً آغاز شد. ایران در دوره صفویه، قدرتی مستقل در كنار قدرت‌های اروپایی با یك سیستم سیاسی، اقتصادی و فرهنگی پویا بود، اما بعد از فروپاشی صفویه، دوره 80 ساله‌ای از هرج‌ومرج و درگیری و ملوك‌الطوایفی بر ایران حاكم شد كه آثار خود را در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم (دوره قاجاریه) نشان داد. در این دوره 130 ساله، ایران در شرایط انحطاط تدریجی و نسبی نظامی، سیاسی و بازرگانی قرار گرفت، به‌گونه‌ای‌كه در اواخر دوره قاجاریه، ایران كشوری كاملاً وابسته بود كه به لحاظ اقتصادی- صنعتی هیچ محلی از اعراب نداشت! همانطور كه می‌دانیم، اوایل دوره قاجاریه و به تخت نشستن فتحعلی‌شاه، مصادف بود با امپراتوری ناپلئون در فرانسه. فتحعلی‌شاه قاجار به دلیل وضعیت ناشی از جنگ‌های ایران و روس، در روابط خود با غرب، بیشتر از آنكه به جنبه تجاری - اقتصادی نظر داشته باشد، ابعاد سیاسی- استراتژیك روابط را درنظر داشت و می‌خواست از قدرت‌های اروپایی برای جلوگیری از تجاوزات روسیه استفاده كند. در واقع او در پی آن بود که انگلیس را به‌گونه‌ای در مسائل داخلی ایران درگیر كند تا جلوی تجاوزات روسیه به کشور را بگیرد، ولی نتیجه‌ای كه از این تعاملات حاصل شد، نفوذ و مداخلات گسترده دو قدرت روسیه و انگلیس در ایران و رقابت تاخت‌وتازگونه آنها در این کشور بود، به‌گونه‌ای‌كه در اواخر دوره قاجاریه و در آستانه كودتای 3 اسفند 1299، ایران در گردباد تغییر و جابه‌جایی بنیادین سیاسی و اجتماعی قرار گرفت و با روی کار آمدن سلسله پهلوی، دوره‌ای جدید شکل گرفت كه طی آن، ساختار كلان جامعه دگرگون و یك سیستم كاملاً سرمایه‌داری و غربی در ایران مستقر شد. بنابراین، آنچه با عنوان توسعه وابسته یا وابستگی اقتصادی مطرح می‌شود، همین است كه ایران به دلیل برقرار نبودن توازن بین صادرات و واردات آن و كسری تجاری، دچار بحران مالی شد. كاهش مداوم تولید داخلی، افزایش واردات كالاهای خارجی، افول صنایع و كارگاه‌های داخلی در مقابل صنایع پیشرفته و كالاهای چشم‌نواز غربی، ایران را در منطقه پیرامونی نظام جهانی و موقعیت حاشیه‌ای قرار داد. در واقع در چارچوب نظام سرمایه‌داری جهانی، ایران در گوشه‌ای قرار گرفته بود كه فقط توانایی عرضه مواد خام را داشت و در تقسیم كار بین‌المللی، کالای دیگری برای عرضه نداشت.

شرایط داخلی، دولت ورشكسته و رو به زوال

متغیر دوم در حوزه داخلی، دولت ورشكسته و رو به زوال است. در كنار بحران مالی قاجارها، در آستانه كودتای 1299، دولت در ایران، در اوج آشفتگی و دچار بحران نفوذ و كارآمدی هم بود. یعنی دولتی كه فقط اسماً دولت بود و در عمل، اصلاً دولتی وجود نداشت. در اصطلاح علوم سیاسی، چنین دولتی را می‌توان دولتی از کارافتاده، شکست‌خورده و ورشكسته نامید، دولتی كه هیچ كارآمدی و نفوذی در هیچ جای كشور نداشت و در هر گوشه کشور، نیرو یا قلدری، قدرقدرتی می‌کرد و دولت مرکزی از مقابله با آن عاجز بود. به تعبیر ابن‌خلدون، سلسله‌‌ها و حكومت‌‌ها معمولاً در مرحله‌ای از اوج اقتدار، به دلیل غرور حاكمان كم‌كم دچار انحطاط، رخوت، تن‌پروری و فساد می‌شوند كه این مسئله برای دوره قاجاریه تقریباً از اواخر سلطنت ناصرالدین‌شاه رخ داد؛ یعنی دوره طلایی قاجاریه 50 سال سلطنت ناصرالدین‌شاه بود، ولی از همان زمان و با جنبش تنباكو، فتور و زوال در قاجاریه نیز آغاز و در دوره مظفرالدین‌شاه به انقلاب مشروطه منجر شد. آثار و پیامدهای انقلاب مشروطه، تنش‌‌ها و درگیرهای متعاقب آن، مانند بمباران مجلس و دوره استبداد صغیر و بعد از آن هم فتح تهران، همراه با مداخله روسیه و انگلیس، موجب تحلیل رفتن توان، روحیه و اعتمادبه‌نفس حكومت شد. بعد از فتح تهران در سال 1288ش و استقرار احمدشاه نوجوان بر تخت سلطنت، قدرت سیاسی بین فاتحان تهران و در واقع، بین دو قدرت استعماری تقسیم شد؛ یعنی همانطور كه قبلاً جغرافیای ایران طی قرارداد 1907 بین روس‌‌ها و انگلیسی‌‌ها تقسیم شده بود و با قرارداد 1915 تكمیل شد، این‌بار قدرت سیاسی بین این دو عامل خارجی نقش‌آفرین در ایران تقسیم شد. بدین ترتیب، روند تحقیر و تضعیف شاه و زبونی كل حكومت، به اوج خود رسید، زیرا بعد از فتح تهران، دولت قاجاریه در چارچوب همان طرحی حركت می‌كرد كه روسیه و انگلیس طراحی كرده بودند. فاتحان تهران، جریان مستقل مشروطه‌خواهی و مجلس اول را حذف كردند و مشروطه‌ای را سامان دادند كه نمایندگان دو قدرت هژمونیک نظام جهانی بر ساختار سیاسی و جغرافیایی آن مسلط بودند. دولت حاکم در این زمان نیز دولتی تحقیر شده و ضعیف بود كه در نهایت ضعف و ورشکستگی و در آستانه فروپاشی به‌سر می‌برد؛ به همین دلیل این حكومت و پادشاه آن، هیچ اعتمادبه‌نفس و روحیه‌ای نداشت كه بخواهد دولتی را رهبری و مدیریت كند. بعد از آن هم، اولتیماتوم 1290ش (1911م) روسیه، آغاز جنگ جهانی اول و نقض بی‌طرفی ایران موجب از بین رفتن كامل نفوذ و اقتدار دولت و حكومت در سراسر كشور و گسترش سرپیچی از حكومت در بین نخبگان سیاسی در مركز و ایلات و عشایر و خوانین شد و نوعی از ملوك‌الطوایفی را در ایران ایجاد كرد. در این حالت ملوك‌الطوایفی، در هر گوشه‌ای از کشور، جنبشی انقلابی، بر ضداستعمار خارجی یا بر ضد‌دولت داخلی قد علم کرده بود. تحرکات جدایی‌طلبانه، قلدرهای محلی یا نوکرهای بیگانه نیز هر یک، بخشی از ایران را ملک طلق خود می‌خواندند. با توجه به آنچه گفته شد، در آستانه كودتای 1299، دولت ایران در نهایت ضعف و ورشكستگی و در آستانه فروپاشی بود و چیزی به اسم دولت وجود نداشت. به همین خاطر، والرشتاین وقتی از دولت‌های پیرامونی حرف می‌زند، می‌گوید: منطقه پیرامونی و اسم دولت را هم برای آنها به‌‎كار نمی‌برد، در واقع در ایران دولت معنا نداشت! این آشفتگی باعث شده بود در هر گوشه‌ای از كشور، گروه‌‌ها و جنبش‌‌هایی قد علم کنند و دولت نیز نتواند نفوذ و اقتدار خود را بر آنها حاکم کند. شاه قادر به تشكیل كابینه نبود و كابینه‌های وثوق‌الدوله، مشیرالدوله و سپهدار بدون موفقیت در تصویب قرارداد 1919، كناره‌گیری كرده بودند. در واقع این قرارداد با مخالفت داخلی و خارجی روبه‌رو شده و به بن‌بست رسیده بود. انتخابات مجلس چهارم برگزار نشده بود و عملاَ مجلسی وجود نداشت.

در این وضعیت، ژنرال آیرونساید، فرمانده نیروهای انگلیسی در ایران - که براساس تصمیم دولت متبوع خود، مجبور بود نیروهایش را از ایران خارج کند - به این نتیجه رسید که ایران به یک دیکتاتوری نظامی نیاز دارد و وجود این دیکتاتور هماهنگ با منافع انگلستان است. علاوه بر این، بر اثر نابسامانی اجتماعی، بی‌ثباتی سیاسی، ناامنی و نیز فشار دو قدرت روس و انگلیس و متقابلاً ضعف و ناتوانی دولت در مرکز، برخی از نخبگان ملی و پرنفوذ ایران هم معتقد بودند که ایران محتاج دولتی قدرتمند و رهبری زورآور است. در افکار عمومی هم چنین گرایشی وجود داشت. در اوایل صبح 3 اسفندماه 1299، حدود 2 هزار نفر از نیروهای بریگاد قزاق از قزوین حرکت کردند و بدون هیچ مقاومتی کنترل تهران را به‌دست گرفتند. از دولت در پایتخت، چیزی جز احمدشاه مذبذب باقی نمانده بود که قصد فرار داشت، اما اسمارت، یکی از اعضای سفارت انگلیس، او را قانع کرد که فعلاً بماند. این به معنای حمایت انگلستان از کودتا و ماندن احمدشاه به‌عنوان نماد سلطنت بود. سفیر انگلیس نیز بلافاصله به کاخ شاه رفت و او را راهنمایی و خیال احمدشاه را نسبت به اهداف رهبران کودتا راحت كرد. در واقع، از او خواست که با کودتاگران رابطه برقرار کند و هر آنچه را كه می‌خواهند، اجرا کند. احمدشاه هم توصیه‌های سفیر را اجرا کرد و سید‌ضیاء را به کاخ فراخواند و حکم نخست‌وزیری او را صادر کرد.

عوامل خارجی در آستانه كودتا؛ نظام جهانی

نظام جهانی و ادغام ایران در اقتصاد سرمایه‌داری جهانی، جریانی تدریجی بود كه از اوایل دوره قاجاریه، بر اثر ارتباطات گسترده ایران با اروپا، آغاز شده بود. این ارتباطات كاملاً انفعالی و تحمیلی بود؛ ایران به قصد اینكه از قدرت انگلیس و فرانسه علیه تجاوزات روسیه به مرزهای خود استفاده كند، خواهان روابط سیاسی ـ تجاری با آنها بود، ولی آنها در قالب توسعه سرمایه‌داری، گسترش استعمار و كسب مستعمرات برای منافع اقتصادی- سیاسی، انگیزه بیشتری برای ورود به این ارتباطات را داشتند؛ ازاین‌رو ایران وارد چرخه‌ای شد كه وابستگی آن به نظام جهانی و ادغامش در آن را سرعت بخشید. البته موقعیت ژئوپلتیك ایران (مجاورت با هندوستان و مرزهای روسیه)، اهمیت آن را دوچندان كرده بود، اما در اینجا تأثیر نظام جهانی سرمایه‌داری و قدرت هژمونیک آن، موضوع بحث است. انگلیس به‌شدت نیازمند نفت ایران برای نیروی دریایی و صنایع تازه پاگرفته خود بود و با طراحی استراتژی حفظ جریان صدور نفت به جهان غرب، حاضر بود برای حفظ خوزستان از تعرض سایر قدرت‌های مركز، به هر كاری (حتی تجزیه ایران) دست زند. بنابراین، در فرایند گسترش نظام جهانی سرمایه‌داری به سوی هندوستان، آسیا و قاره امریكا از مسیر دریا، ایران نه فشار نظامی و اقتصادی وارد بر عثمانی را تجربه كرد و نه مثل هندوستان مستعمره مستقیم مركز قرار گرفت، اما ارتباط غرب با ایران، روند جذب شدن این کشور را در نظام سرمایه‌داری جهانی تكمیل كرد و ایران به صورت حوزه حاشیه‌ای هسته مركزی اروپا درآمد كه آثار آن در قالب «توسعه وابسته» در دوره رضاشاه نمایان شد. به تعبیر جان فوران، وضعیت ایران، مثال انحطاط یك امپراتوری در نظام جهانی بود كه در عین ‌حال، شرایط وابستگی یا منطقه حاشیه‌ای را هم نداشت. از سوی دیگر، در میدان «بازی بزرگ» یا «مسئله شرق»، انگلستان بعد از جنگ جهانی اول به قدرت برتر نظامی و اقتصادی در ایران تبدیل شد. هدف این قدرت برتر، حفظ جریان نفت و دفاع از منافع عظیم‌تر خود در هند بود. تلاش‌های روسیه برای كسب برتری در این رقابت، با موانع جدی روبه‌رو بود، اما در کل در عصر قاجار، هیچ قدرت غربی به اندازه انگلیس و روسیه، اقتصاد و سیاست ایران را تغییر ندادند و مجدداً شكل نبخشیدند. بعد از انقلاب اكتبر 1917، روسیه موقتاً از عرصه مسائل ایران عقب نشست و كودتای 1299 در شرایط یكه‌تازی انگلیس در ایران رخ داد و بعد از کودتا، الگوی‌ توسعه‌ به شیوه سرمایه‌داری جهانی و در انطباق با منافع انگلیس، در ایران اجرا شد.

موقعیت ژئوپلتیك ایران؛ مسئله شرق

در قرن نوزدهم «مسئله شرق‌» یا «بازی بزرگ» بین قدرت‌های استعماری برای كسب هژمونی و دستیابی به مستعمرات بیشتر در جهان مطرح بود و ایران به دلیل جایگاه ژئوپلتیك و قرارگرفتن بر سر راه هندوستان، داشتن سواحل طولانی در خلیج‌فارس و دسترسی به آب‌های آزاد، طمع قدرت‌های بزرگ، مانند انگلیس، روسیه، فرانسه و آلمان را برانگیخته بود. در این میدان رقابت، ترجیح همه قدرت‌های مركز به‌ویژه انگلیس و روسیه آن بود كه ایران در شرایط ضعف و ورشكستگی بماند تا نتواند در مقابل طرح و نقشه آنها از خود ابتكار و استقلال عملی داشته باشد. درهمین‌باره لرد كرزن، نایب‌السلطنه انگلیس در هندوستان، نوشته است: «قضیه ایران رفته رفته جزء مسائل عمده شرق شده است كه مورد علاقه لندن و سن‌پترزبورگ و اسلامبول است. وزیرمختار انگلیس در تهران باید با سفرای ما در پایتخت‌های روسیه و عثمانی در تماس دائمی باشد. ورود پی در پی سفیران اروپایی به دربار تهران خود حاكی است كه دیگر ایران فقط یك دولت آسیایی نیست، بلكه مهره شطرنج در سیاست جهانی است.» اما ایران با این موقعیت مهم، در تعبیر كرزن، «نه كشوری قوی است و نه در جاده ترقی است و نه عناصری وطن‌پرست دارد. كشاورزی آن در وضع ناهنجاری است، منابع ثروتش عاطل مانده است، تجارتش لنگ و كار حكومتش تباه است و قشون آن هم به‌صورت مرموزی درآمده است.» بنابراین موقعیت ژئوپلتیك ایران بر شکل‌گیری رقابت استراتژیك بین روسیه و انگلیس در این کشور به‌شدت تأثیرگذار بود. این دو قدرت، ایران را عرصه تاخت‌وتاز خود قرار داده و به‌طور نانوشته به توافق رسیده بودند كه از هرگونه پیشرفت ایران، به‌ویژه احداث راه‌آهن و تأسیسات زیربنایی در این کشور جلوگیری كنند تا ایران همچنان ضعیف و در نتیجه در تیول آنها بماند. از این نظر، ایران محل برخورد سیاست‌های استعماری با محوریت «مسئله هندوستان‌» بود. این وضعیت ادامه داشت تا اینکه قدرت نوظهور آلمان نیز سیاست نفوذ در ایران را در پیش گرفت. در چنین وضعیتی، روسیه و انگلیس برای جلوگیری از نفوذ آن و ایجاد مانع در برابر تحقق آرزوهای استعمارگرانه آلمان، بر سر میز مذاکره نشستند و با امضای قراردادهای 1907 و 1915م، جغرافیای ایران را بین خود تقسیم كردند. آنها بعد از فتح تهران به دست مشروطه‌خواهان در سال 1288ش، با حذف عوامل مستقل و جریان مذهبی، قدرت سیاسی را نیز بین خود تقسیم كردند.

جنگ جهانی اول و حوادثی كه بعد از جنگ رخ داد، به‌ویژه انقلاب اكتبر 1917 در روسیه، باعث شد در سیاست انگلیس تحولات اساسی ایجاد شود. با انقلاب 1917 و خروج شوروی از گردونه تحولات و مسائل ایران، عملاَ طرح تقسیم این کشور منتفی شد و انگلیس فرصت یافت با انتقال قوای خود به شمال ایران و در اختیار گرفتن فرماندهی نیروهای قزاق، سلطه خود را در تمام نقاط این کشور گسترش دهد، اما با توجه به وضعیت انگلیس بعد از جنگ و ضرورت ترك منطقه غرب آسیا، سیاست این قدرت برخلاف گذشته، تقویت دولت ایران در چهارچوب منافع و ساختار مورد‌نظر خود بود، به‌ویژه كه آلمان در جنگ شكست خورده و امپراطوری عثمانی فروپاشیده بود و قدرت‌های مركز، عملاَ در صحنه نبودند. با توجه به این سیاست، قرارداد 1919م (17 مرداد 1298) مطرح شد. این قرارداد برنامه‌ای برای تقویت دولت ایران از طریق نوعی نظام تحت‌الحمایگی بود. براساس این برنامه قرار بود مستشاران انگلیسی در رأس وزارتخانه‌های ایرانی قرار بگیرند و كشور را اداره کنند و بدین ترتیب، انگلیس بدون هزینه کردن حتی یک پوند، زمینه حاکمیت یافتن دولتی مقتدر در ایران را فراهم کند. البته این دولت مقتدر، در واقع یك دولت تحت‌الحمایه بود كه در چارچوب منافع انگلیس عمل می‌كرد. در واقع قرارداد 1919، که در بستر تحولات بعد از جنگ جهانی اول متولد شد، ایران را به صورت دولتی حائل قرار می‌داد كه مانع رسیدن قدرت‌های دیگر به منطقه خلیج‌فارس و هندوستان از طریق خاک این کشور‌ می‌شد و در نتیجه جریان نفت و محافظت از هندوستان را برای انگلستان تضمین می‌کرد. البته این قرارداد با مخالفت‌های داخلی و خارجی روبه‌رو شد و ابتر ماند. اسناد سفارت انگلیس نشان می‌دهد كودتای 1299به‌شدت با قرارداد 1919 مرتبط بود. سیدضیاء- كه در ماجراهای مربوط به این قرارداد، رابط سفارت بود- در هماهنگی‌های مقدماتی كودتا نیز، به سفارت انگلیس اطمینان داد كه كودتایش برای احیا و اجرای قرارداد 1919 است، ولی در ظاهر و نزد عموم، ناچار است با آن مخالفت كند تا دولت جدید پا بگیرد و بدون سروصدا، مفاد قرارداد را از طریق برگماردن مستشاران انگلیسی اجرا كند. از سوی دیگر، گفت‌وگوهای صدرالدین الهی با سیدضیاء‌ نشان می‌دهد سیدضیاء مرد اول كودتا بود و با كمك و همكاری سفارت انگلیس، كودتا را سازماندهی كرد، به همین دلیل بعد از كودتا، به سفارت اطلاع داد كه می‌خواهد اعلامیه استخدام مستشار خارجی از كشورهای اروپایی را منتشر كند تا با فریب بلشویك‌‌ها و ناراضیان داخلی، دو وزارتخانه اصلی (دارایی و جنگ) را در اختیار مستشاران انگلیسی قرار دهد. بعد از برکناری سیدضیاء نیز رضاخان به سفارت انگلیس وعده داد که سیاست‌های سیدضیاء را در پیش گیرد و نیز مشکلی برای ادامه کنترل انگلیس بر وزارتخانه‌های دارایی و جنگ و نیز استخدام مستشاران نظامی انگلیس در شمال ایران پیش نیاید.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار