پایش که بیفتد آه عمیقی میکشند و با حسرت از عدم تکرار دوباره امثال تختی میگویند. مردی که بعد از گذشت سالها هنوز هم مثال جوانمردی است و مرام و معرفت. اغراق نیست، شاید حتی فراتر از آن چیزی بوده که گفته میشود، اما جوانمردیهایش تنها مثال است برای سایرین، نه الگویی برای یادگیری که اگر غیر از این بود بعد از گذشت این همه سال از کوچ ناباورانهاش به دیار باقی هنوز هم با حسرت از او یاد نمیشد. اما تکرار مکررات و برشمردنهای پرتعداد سجایای اخلاقی تختی چه سودی دارد، وقتی نه مردانگیاش آویزه گوشها میشود و نه مرام و معرفتش. صدالبته مثل تختی ورزش ایران دیگر هرگز به خود ندیده، اما کم نبودند مردانی که اخلاقمداری و مردانگیهایشان زبانزد بود و آموزگاری بودند اصلح برای آموزههای اخلاقی و نشان دادن راه و چاه به جوانترها.
امروز، اما ورزش حتی اگر نگوییم صددرصد تا حد زیادی خالی است از این داستانهاست، آنقدر که اخلاق را میتوان به جد حلقه گمشده ورزش ایران خواند. واقعیت تلخی که هیچ بهانهای نمیتوان برای فرار از آن دست و پا کرد. مشکل اصلی، اما آموزش است. اینکه امروز شاهد آن هستیم که قهرمانان این مرز و بوم از زمین خوردن یکدیگر قهقهه سر میدهند و سرشکستگی دیگران برایشان لذتبخش است، تنها از عدم آموزش درست به آنهاست که سرچشمه میگیرد. عدم توجهی که امروز کار را به جاهای بسیار باریک کشانده که از یکسو آبروی ورزش کشور را خدشهدار میکند و از سوی دیگر رفتارهای تأسفباری را به نمایش میگذارد که نمیتوان از آن به عنوان شادی از نتیجه یک حقخوری نام برد!
تعجبی هم ندارد؛ نمره ۲۰ در املا تنها برای دانشآموزی است که حروف الفبا را به او یاد داده باشند، البته خوب هم یاد داده باشند. شاید بعد از یک آموزش درست بتوان مابقی کار را نتیجه سعی و تلاش دانشآموز دانست، اما در صورت عدم یادگیری و آموزش، آن هم به نوع درست توقعی بیجاست اگر خواهان بهترین نمره باشیم. داستان ورزش هم جدا از این نیست.
خرده گرفتن به رفتارهای جوزده و اشتباهات غیرقابل بخشش یا حتی خطاهای پیشپا افتاده کار سختی نیست، قسمت سخت کار همان یاد دادن است. مسئله حائز اهمیتی که سالهاست نه تنها روی آن کار نشده، بلکه توجهی هم به آن نشده و تنها تا فرصت بوده حرفهای زیبا و دلفریب در خصوص اهمیت آن (مسائل اخلاقی) زده شده، آن هم توسط همان کسانی که گاه خود مظهر بیاخلاقیها هستند و در عمل درست نقطه مقابل حرفها و ادعاهایشان نشان دادهاند.
چشم جوانترها به دست بزرگترهاست؛ رفتاری اگر زشت است قبل از ورزشکار از مدیر و مسئول نباید سر بزند. این حرفها، اما دیگر برای داستانهاست. نه اینکه هیچ ورزشکار یا مسئولی نباشد که خود را به رعایت مسائل اخلاقی موظف بداند، اما عدم توجه به اخلاقمداری و بیاخلاقیها امروز چنان بیداد میکند که آن عده معدودی هم که همچنان خود را موظف میدانند به رعایت یکسری اصول و قواعد دیگر خیلی به چشم نمیآیند.
در واقع مقصر اصلی بزرگترها و بالادستیها هستند که نه فقط چیزی یاد جوانترها و ورزشکاران ندادهاند، برعکس با عدم رعایت و توجه به اصول و قواعد اخلاقی راه را برای بیاخلاقیها چنان باز گذاشتند که امروز شاهد رفتارهای تأسفباری از قهرمانان هستیم که قبل از ورزش و قبل از رفتن روی سکوی قهرمانی باید اصول آن را میآموختند تا امروز الگوهای ناهنجاری برای جوانان جامعه نباشند و با رفتارهای جوزده خود که در شأن قهرمانان یک کشور نیست در راهی نادرست قدم برندارند.
رعایت اصول اخلاقی هم مانند رشتههای ورزشی یاددادنی و یاد گرفتنی است. هرچند که مستندات و رفتارهایی که این روزها شاهد هستیم نشان از آن دارد که این حرفها دیگر خریداری ندارد که اگر داشت امروز شاهد رفتارها و گفتارهایی تأسفبار نبودیم که در شأن ورزشکاران و قهرمانان ایران نیست!
قهرمانانی که باید مثال درخت هرچه بارش بیشتر میشود سرش فروتر میآید را یادآور شوند، اما آنچه از برخی از آنها شاهد هستیم چیزی بسیار متفاوت است؛ متفاوت، غیرقابل هضم و تأسفبار!