سرویس تاریخ جوان آنلاین: عالم نامور و مجاهد، زندهیاد آیتالله شیخ غلامرضا یزدی، در عداد اعلام برجسته شهر یزد، در تاریخ معاصر به شمار میرود. در باب زندگی و زمانه آن بزرگ، تاکنون آثاری چند به رشته تحریر درآمده که بیشک، اثر «تندیس پارسایی» به قلم میرزامحمد کاظمینی در شمار آنهاست. در معرفی این یادمان پرنکته، بهتر دیدیم که عنان سخن را به مؤلف آن بسپاریم که برای ما از قهرمان داستان خویش بگوید. کاظمینی در دیباچه این شرح حال، در باب زندگی و زمانه مرحوم یزدی آورده است: «آیتالله حاج شیخ غلامرضا یزدی (فقیه خراسانی)، در شمار آن نادره مردانی است که صفحه روزگار کمتر آنها را میپرورد و اگر در عصری یکی از آنها بالید، باید او را چراغ راه کرد و راهش را پیگرفت. بدینرو، گفتن و نوشتن درباره این ستاره دیروز و کیمیای امروز، فرض است و فریضه؛ و این فریضه نخست به عهده کسانی است که او را میشناسند؛ و چنین شد که این حقیر، با اعتراف به بضاعت مزجاه خویش، عهدهدار شناساندن وی شد. به یاد میآورم که از خردی، در خانه ما، همواره از مردی بزرگ سخن میرفت و با حرمت و عظمت از مکارم اخلاقی او یاد میشد. پدر بزرگوارم، حاجعلیاکبر کاظمینی، چنان از جد خود داد سخن میداد که پرنده خیال مرا اشتیاق رسیدن به آن بود. سپس که گام در اجتماع نهادم، دریافتم که حکایت فضایل و کرامات او در هر کوی و برزنی است و در همه مساجد و مجالس و منابر از ملکات نفسانی و کرامتهای معنوی او سخن میرود.
باری، چند دهه سخن شنیدن از زندگی و شخصیت آیتالله غلامرضا یزدی، دستمایهای شد تا آنچه را در اینجا و آنجا و به صورت جسته گریخته نیوشیده بودم، گرد آورم و با اصلاحات و اضافات فراوانی در یک کتاب رقم زنم. از هفت سال پیش بر آن شدم کتابی مستقل در شرح حال این بنده خداباور برنویسم. در آغاز به جستوجوی منابع مکتوب پرداختم، اما آنها را بسنده نیافتم و آنک آهنگ آن کردم تا با مصاحبه با آگاهان، به اطلاعاتی دست یازم. برای این مهم یک گروه علمی سامان دادم و به همراه تنی چند از اخوانالصفا دهها مصاحبه انجام دادیم و همه آنها را در نوارهای صوتی به ودیعت نهادیم. مصاحبهشوندگان، مراجع عظام، بستگان و شاگردان حاجشیخ بودند و همگی، با همه اشتغالاتشان، با گشادهرویی و شادمانی از این کار استقبال کردند. حاصل مصاحبهها بر کاغذ آمد و پس از دستهبندی، جرح و تعدیل شد و در فرجام، از نظر چندی از صاحبنظران و شاگردان حاجشیخ گذشت.
با گذشت بیش از نیم قرن از اوج فعالیتهای حاجشیخ، طبیعی است که پارهای از خاطرات و روایتها و حکایتها درباره او و از او، دستخوش تصرف شده است. در این موارد، روایتهای گوناگون یک حکایت آورده شد یا آنچه صائبتر مینمود، برگزیده شد. نکته دیگر اینکه در بخش کرامات و مکاشفات، هم اختلاف روایات بیشتر بود و هم اصل آنها بیش از این بود که در کتاب گرد آوردیم. بنا به دلایلی، که باریکبینان میدانند، از به دست دادن برخی کرامات، بهویژه آنها که برای عدهای دیریاب است، قطع نظر کردیم. این نیز گفتنی است که هرگز کوشیده نشد برای حاجشیخ کرامتتراشی شود یا در فضایل او گزافهای بر قلم آید. او که برنمیتابید دیگران «حجتالاسلام» و آیتالله خطابش کنند، قطعاً روا نمیشمارد در کتابی از او گزافهگویی شود؛ و آیا کرامتی برتر از اینکه دیگران او را تجسم آیتالله میشمردند و او فقط رضا میداد با تعبیر «شیخ» از او یاد کنند؟...»