کد خبر: 982861
تاریخ انتشار: ۰۱ دی ۱۳۹۸ - ۲۲:۲۲
«ایدئولوژی لیبرالیسم» زمینه‌ساز بی‌عدالتی اقتصادی در دنیا
دنیای معاصر با دو پدیده بزرگ، اما کتمان‌شده مواجه است که غفلت از آن‌ها منجر به نداشتن شناخت واقعی و عمیق بسیاری از تحلیلگران داخلی نسبت به واقعیات جهانی شده است، از جمله اینکه خیلی‌ها به جنگ اقتصادی موجود در عرصه جهانی یا بالکل توجه ندارند یا اینکه در شناخت عاملِ به وجود آمدن آن ابهامات و توهماتی دارند. واقعیت این است که دنیای معاصر با یک «دروغ بزرگ» و یک «ناگفته مهم» مواجه است که تبیین این دو به شناخت جنگ اقتصادی امروزه کمک می‌کند.
سرویس سیاسی جوان آنلاین: پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) در یادداشتی نوشت: جهان معاصر ما به دروغ بزرگی به نام «لیبرالیسم» مبتلاست. جای هیچ شک و تردیدی نیست که هر تمدنی بر یک خاستگاه دینی و ایدئولوژیک بنیان نهاده شده است و بی‌شک می‌توان گفت هم دین و هم ایدئولوژی که بدیل دین به شمار می‌رود، مثل یک نخ تسبیح عمل می‌کند و دانه‌های تسبیح هر چند کوچک یا بزرگ، نیازمند نخی هستند که آن‌ها را نگهدارد و از فروریختن و افول آن‌ها جلوگیری کند. در طول تاریخ بشریت ایدئولوژی‌ها ایجاد شدند تا جای ادیان را بگیرند و برخلاف ادیان که در پی رشد و آگاهی «صادقانه» از جانب خالق هستی بودند، ایدئولوژی‌ها هدفی جز اغوا و آگاهی «کاذب» از جانب طواغیت را نداشتند، به همین خاطر برخلاف ادیان، ایدئولوژی‌ها همواره به دلیل سست بودن و کاذب بودن مثل تار‌های عنکبوت چند صباحی به صورت کاذب نقش نخ تسبیح را بازی می‌کردند، اما به‌تدریج رو به افول گذاشتند و با اندک تکانه‌ای فرومی‌پاشیدند.

تاریخ پر است از فروپاشی ایدئولوژی‌ها و تمدن‌های طاغوتی؛ تمدن‌هایی که به ظاهر بزرگ و قدرتمند به حساب می‌آمدند، اما به خاطر اتکا به ایدئولوژی‌های کاذب فرو می‌پاشیدند. فروپاشی مارکسیسم به خاطر همین سست بودن و به تبع آن فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز در همین راستا بود.

فروپاشی لیبرالیسم
ایدئولوژی لیبرالیسم و نئو‌لیبرالیسم نیز به مثابه دینی کاذب که ایالات متحده امریکا تجلی این دین و این تمدن است، از این قاعده مستثنی نیست. زمانی که اندیشمندان اقتصادی بر سرمایه‌داری و تجارت آزاد و دست نامرئی بازار و دیگر آموزه‌های اقتصادی لیبرالیسم و نئولیبرالیسم تأکید داشتند، هرگز فکر نمی‌کردند این ایده‌ها جهان را به جایی برساند که چنین هرمی در توزیع ثروت ایجاد شود:

هرمی که بر اساس آخرین آمار‌های رسمی در سال ۲۰۱۸ نشان می‌دهد که کمتر از یک درصد جمعیت دنیا حدود ۴۵درصد ثروت جهانی را در اختیار دارند. با توجه به سطح بعدی درخواهیم یافت که حدود ۹درصد از جمعیت جهانی ۴۰درصد ثروت را دارند، یعنی ۸۵درصد از ثروت جهانی در اختیار تنها ۱۰درصد از جمعیت جهان است و ۶۳درصد از مردم جهان تنها از ۲درصد از ثروت جهانی برخوردارند، یعنی ثمره تجویزات نئولیبرالیسم به تراژیک‌ترین شکل ممکن رخ نموده و محصول آن تشکیل هرمی نابرابر و ظالمانه است. ماجرا زمانی جالب‌تر می‌شود که بدانیم این هرم مخصوص دنیا نیست بلکه در مهد نئولیبرالیسم یعنی امریکا نیز دقیقاً با این چینش مواجهیم و طبقات متوسط به پایین امریکا هر چه فقیرتر و فقیرتر شده‌اند.

علاوه بر اینکه یک درصد الیگارشی امریکا، چون علاقه به سود بیشتر دارند، در این سال‌ها با استفاده از شعار جهانی‌شدن، کارخانه‌های زیادی را از امریکا به کشور‌هایی همچون مکزیک، چین و دیگر کشور‌ها منتقل کرده‌اند تا از معافیت‌های مالیاتی بیشتر، نیروی کار ارزان‌تر، قوانین محیط زیستی سهل‌تر و بازار مصرف بزرگ‌تری بهره‌مند شود، مضافاً اینکه در داخل امریکا نیز سرمایه‌داران و صاحبان شرکت‌های بزرگ آی‌تی و دیگر شرکت‌ها علاقه به استخدام مهاجران با ضریب هوشی بالاتر و البته قانع‌تر دارند، لذا به این دو علت، هم کارخانه‌های بسیاری در امریکا تعطیل شد و هم امریکایی‌های اصیل‌تر کار‌های خود را از دست دادند، پس واقعیت اول دروغ بزرگی است به نام لیبرالیسم که خلاف ادعای دروغین خود مبنی بر رشد همه باهم و روابط «برد- برد» برای همه، منجر به رشد یک طبقه «الیگارشی اشراف‌محور» شده که بخش اعظم ثروت و قدرت جهانی را در اختیار دارد.

«ترامپ» چهره جدید لیبرالیسم
سستی لیبرالیسم و نئولیبرالیسم که عامل نابرابری شدید در عرصه جهانی و داخلی امریکا شد، همین طور توقف رشد اقتصادی امریکا منجر به افول قدرت جهانی امریکا شده است، اما این افول و ورشکستگی را سال‌هاست که کتمان کرده‌اند. این افول و بحران اقتصادی زمانی تشدید شد که امریکا به بهانه مبارزه با تروریسم، لشکرکشی وسیعی به افغانستان و عراق و دیگر نقاط جهان داشت، البته بوش پسر در زمان حمله به افغانستان و بعد هم عراق، مالیات‌ها را افزایش نداد. این عدم‌افزایش مالیات برخلاف یک توافق نانوشته بین رئیس‌جمهور و مردم امریکا بود که در زمان حمله به یک کشور خارجی مالیات‌ها را افزایش می‌دادند. جرج بوش از این می‌ترسید که افزایش مالیات‌ها منجر به سقوط دولتش شود، همان طور که در زمان پدرش این اتفاق افتاد که برخلاف وعده‌های انتخاباتی جمهوریخواهان مجبور شد برای حمله به سومالی مالیات‌ها را افزایش دهد و این افزایش مالیات، منجر به شکست او در دور دوم انتخابات امریکا شد.

مخارج ۸ تریلیون دلاری امریکا آن هم فقط در منطقه جنوب غرب آسیا، آن‌ها را با بحران اقتصادی گسترده‌ای در این سال‌ها که اوج آن در سال ۲۰۰۸ بود، مواجه کرد؛ بحرانی که اوباما را مجبور کرد با ایجاد اعتباری ساختگی و اوراق قرضه، مبلغی حدود ۴ تریلیون دلار به شرکت‌های بزرگ امریکایی کمک کند تا آن‌ها را از ورشکستگی نجات دهد. در طول تاریخ بشریت سابقه نداشته که دولتی (حتی دولت‌های سوسیالیست) این همه به بخش خصوصی پول تزریق کرده باشند، اما اوباما که کارش نجات لیبرالیسم، حفظ ظاهر آن و کتمان فروپاشی‌اش در سطح جهانی بود، این اقدام را کرد.

اما هر چه به پایان مدت ریاست‌جمهوری اوباما نزدیک می‌شدیم، واقعیت روزبه‌روز روشن‌تر می‌شد و واقعیت «برد- باختِ» ماهیتِ لیبرالیسم بیش از گذشته نمایان می‌شد. وقتی این ماهیت و واقعیت برای مردم عادی امریکا روشن شد، متوجه شدند که بازنده‌های اصلی این بازی دروغین هستند و لازم است رویکرد جدیدی را جایگزین این بازی دروغین کنند تا بیش از این ضرر نکنند، لذا دنبال جریانی بودند که از منافع اقتصادی ملت امریکا دفاع کند. آن‌ها دونالد ترامپ را با توجه به شعار‌هایی که می‌داد، در راستای دستیابی به منافع ملی خود یافتند. جالب است ایالت‌هایی که در طول نسل‌ها و به طور سنتی به حزب دموکرات رأی می‌دادند، این بار انتخاب‌شان ترامپ و جریان او بود.

با روی کار آمدن ترامپ می‌توان گفت که رسماً به لیبرالیسم جهانی به رهبری امریکا پایان داده شد و واقعیت جنگ اقتصادی که سال‌ها آن را در شعار‌های دروغین کتمان می‌کردند، به وسیله رهبر کشورِ تجلی لیبرالیسم آشکار شد. ترامپ جنگ اقتصادی علیه همه کشور‌های دنیا را علنی کرده است تا خود را برنده این جنگ و دیگران را بازنده آن معرفی کند و بر اساس ادعای خودش به منافع بیشتری برای ملت امریکا دست یابد. جنگ اقتصادی امریکا علیه چین، روسیه، ترکیه و از همه مهم‌تر جنگ اقتصادی ناجوانمردانه علیه ایران در همین راستاست، پس واقعیت جهانی چیزی نیست جز جنگ اقتصادی دولت‌ها باهم تا به منافع بیشتری دست یابند، از این رو نخبگان ما نیز لازم است با درک درست این واقعیت برای پیروزی در این جنگ برنامه‌ریزی دقیقی داشته باشند. در واقع نخبگان ما باید به این نکته توجه داشته باشند که مدل قدیمی توسعه ثمره‌ای جز وابستگی سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و تمدنی به امریکا و دیگر نظام‌های استثمارگر نخواهد داشت. جنگ اقتصادی واقعیت جهان معاصر ماست و باید با درک درستی از آن در پی کسب منافع ملی خود باشیم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار