کد خبر: 980654
تاریخ انتشار: ۱۷ آذر ۱۳۹۸ - ۰۶:۳۵
از تفریط تا افراط در عشق‌ورزی
عشق مجازی داستانی طول و دراز در ادبیات و دین پیدا کرده و کاربردی فراوان یافته است تا جایی که در میان علما و ادبا مشهور است: «ألْمَجازُ قَنْطَرَهُ الْحَقِیقهِ: عشق مجازی پل عشق حقیقی است.» همین عشق بازی است که عرفا و شعرای پارسی بدان تمسک جسته‌اند. مولوی وقتی می‌گوید: «هرکه را جامه ز عشقی چاک/ او ز هرعیبی بکلی پاک شد».
علیرضا پدرام
سرويس انديشه جوان آنلاين: عشق به مظاهر زمینی، داستان پر فراز و نشیبی در اندیشه بشری دارد. به همان قدمتی که عشق به ماورا در تاریخ وجود دارد. محبت آن زمان که تسلط بر همه وجود آدمی پیدا کند و همه جانش را درگیر نماید، حالت عشق پدید می‌آید. حالتی که حتی چنان قدرتمند است که می‌تواند زمام عقل و اختیار آدمی را به دست خود گیرد و بر آنان تفوق یابد؛ لذا بررسی ماهیت عشق و سیر تطور آن در حیات بشری از ابتدا تا کنون می‌تواند با تجربیات بشری از ادراک این مفهوم ما را آشناتر سازد. در این یادداشت مراد بررسی مظاهر عشق طبیعی بشر در ادوار تاریخی است.

عشق در بشر اولیه
بشریت تا قبل از رسیدن به عصر مدنیت، در دوران باستان به سر می‌برد که به دلیل باقی نبودن آثار فعالیت‌های اجتماعی از آن اعصار، نمی‌توان به طور قاطع در خصوص وضعیت غلبه حالتی به نام عشق در آن دوران سخن گفت. اما از آنچه از آثار منقول دوره اساطیری در ادوار بعد ثبت شده است، می‌توان چنین دریافت که عشق به معنای علاقه شدید قلبی در این ادوار بیشتر از منشأ طبیعت سرچشمه می‌گرفته است. انسان در این دوران کاملاً مقهور طبیعت است و از مظاهر آن ترس دارد. همین ترس در کنار ناآگاهی و جهل سبب می‌شود انسان به سمت طبیعت‌گرایی روی آورد و مظاهر آن را برای فرار از خشم طبیعت تقدیس کند. این تقدیس رفته‌رفته در قالب اسطوره‌سازی از مظاهر طبیعت رخ می‌نماید تا جایی که خدایان و الهه‌هایی به عنوان نماد طبیعت مورد تقدیس و عشق‌ورزی قرار می‌گیرند.
پس می‌توان گفت عشق زمینی در دوران پیشاتمدن بنا بر مشهور روایات تاریخی، ریشه در ترس از طبیعت دارد و مخاطب این عشق مظاهر و نماد‌های طبیعت هستند. ارتباط با بشر غیرهمجنس، اما در این دوره بیشتر ناظر به رفع نیاز‌های جنسی است و کمتر اثری از عشق‌ورزی میان آدمیان بدوی می‌توان یافت.

اما اولین نگرش‌ها به عشق، در نخستین اعصار مدنیت انسان ثبت و ضبط شده است. با تحلیل آثار به جا مانده از این دوران و کند و کاو ردپای عشق در آن‌ها چنین در می‌یابیم که عشقِ زمینی در اغلب این آثار همچنان نوعی دام و تله است. انگار یک شکارچی پنهان در تاریکی‌های جنگلی پر راز و رمز دامی برای شکار تعبیه کرده است. واژه دام عشق در ادبیات کهن ما ریشه دارد. در عصر باستان عشق به آن معنا که در قرون بعد مشاهده می‌کنیم وجود ندارد. دوست داشتن و علاقه‌مندی وجود دارد، اما عشق به معنی سوز و گداز و آن حس درونی پر کشش و جاذبه وجود ندارد. روابط و هموندی‌هایی که در داستان‌های باستانی و اولیه مشاهده می‌کنیم، آنقدر عمیق و پرگداز نیست که بتوان نام «عشق» بر آن نهاد. این روابط بیشتر بر پایه کشش‌های جنسی رخ می‌دهد و در برخی داستان‌های عامیانه فرهنگ خودمان که گاه در ادبیات نیز رسوخ داشته‌اند، می‌توان مظاهر این امر را مشاهده کرد. رابطه میان رودابه و زال، تهمینه و رستم و حتی بیژن و منیژه که در ادبیات ما مطرح شده‌اند همه از جنس غیرروحانی هستند.

عشق در این دوران، هنوز میراث‌دار دوران باستان است؛ دورانی که هنوز آنچنان از دوره شکارگری بشر نگذشته و معشوق را نیز، چون شکاری تصویر می‌کشد که زیبایی آن به رفع نیاز از آدمی است. حتی در آن بخش غیرمکتوب داستان‌های عاشقانه که سینه به سینه نقل شده است، اگر خبر از علاقه شدید بین دو نفر داده می‌شود، معشوق عمدتاً در بند دیو‌ها و موجودات افسانه‌ای است و عاشق وظیفه دارد او را از چنگال دیوان برهاند و خود او را شکار نماید. اینجا نیز عشق، کارکرد باطل السحری دارد که جادو‌های دیوان را از بین می‌برد.

عشق و فلسفه
دوران فلسفه یونان یکی از نقاط عطف تاریخ است که طی آن تقریباً در مهم‌ترین مفاهیم بشری تحولاتی ایجاد شده است. با تأمل در آثار فلسفی یونان می‌توان از سه گونه عشق فلسفی یاد کرد.
عشق افلاطونی (اروتیکا) نخستین نوع است که در آن «میل به دیدن زیبایی» محوریت دارد. در این تعریف اولاً عشق از مقوله میل است، ثانیاً میل بیش از هرچیز به دیدار (vision) است و ثالثاً آن هم میل به دیدارِ زیبایی حقیقی است. در واقع این سه ویژگی‌های تعریف اِروس است. در نگرش افلاطون میل به دیدارِ زیبایی حقیقی در انسان از میل به بدن‌های زیبای انسان‌ها آغاز می‌شود. آدمی عاشق زیبایی که در بدن یک انسان خاص وجود دارد، می‌شود. عشقی که انسان به یک بدن زیبا پیدا می‌کند، عشق اروتیک است. از نگاه افلاطون این عشق آهسته آهسته از زیبایی بدن‌های انسان‌ها بیرون می‌آید و به زیبایی جمادات، گیاهان و حیوانات تعمیم پیدا می‌کند. در ادبیات شرقی و مخصوصاً ایرانی اینگونه عشق بسیار دستمایه پیام‌های فلسفی و عرفانی در قالب تماثیل قرار گرفته است.

نوع دیگری از عشق که در یونان باستان مطرح بوده، به عشق «فیلیایی» مشهور است. در این نوع عشق اصلاً بحثی از زیبایی، میل و اشتیاق یا دیدارِ زیبایی حقیقی در میان نیست بلکه با بحث خواستن و اراده سر و کار داریم و کسی که آدمی به او محبت دارد، هم زیبا نیست. تعریف این عشق خواستن چیز‌های خوب برای کس دیگری و فقط برای آن کس دیگر است. اگر رابطه‌ای از این نوع بین شخصی با شخص دیگر وجود داشته باشد، محبتی از نوع فیلیا پدید آمده است. اگر من چیز خوبی را برای شما می‌خواهم، اما نه به خاطر خودِ شما، بلکه برای اینکه فایده آن به طرف خودم برگردد، در آن صورت محبت من از جنس فیلیا نیست.

بزرگ‌ترین نظریه‌پرداز فیلیا ارسطو است. او بر خلاف استادش افلاطون که به دلیل نظریه فلسفی‌ای که داشت، تمام توجهش به اروس محدود بود، بحث فیلیا را مطرح کرد. اکنون به بیان ویژگی‌های این نوع محبت می‌پردازیم. نکته اول آن است که همانطور که گفتیم در عشق اروتیک جمادات، حیوانات و گیاهان هم به دلیل زیبایی‌شان می‌توانند متعلق عشق قرار گیرند، اما در فیلیا فقط اشخاص هستند که متعلق محبت واقع می‌شوند؛ چون فقط انسان‌ها هستند که می‌توانیم چیز خوبی را برایشان بخواهیم، نه جمادات، نباتات و حیوانات. نکته دوم این است که در اینگونه موارد اگر واقعاً کسی عاشق و دوستدار کسی دیگر باشد، به صرف اینکه به نیاز، خواسته یا نفعِ او علم پیدا کند، فوراً نیاز او را برآورده می‌کند، او را به خواسته‌اش می‌رساند و نفع او را به طرفش سوق می‌دهد. نکته سوم آن است که به نظر ارسطو این محبت به دو صورت قابل تصور است؛ یکطرفه و دوطرفه. یک وقت من نسبت به شما این حال را دارم، اما شما نسبت به من این حال را ندارید؛ یعنی من هستم که فقط دوست دارم هر چیز خوبی را به خاطر خودتان به شما برسانم، اما ممکن است شما اصلاً نسبت به من این احساس را نداشته باشید. ارسطو این نوع فیلیا را نیک‌خواهی می‌خواند.

سومین نوع عشق که در فلسفه یونانی مطرح است، دوستی «آگاپه‌ای» است که با عشق اروتیک و دوستی فیلیایی متفاوت است و چند ویژگی مهم دارد که در آن دو نوع عشق وجود ندارد. در این عشق، مثل عشق فیلیایی، من می‌خواهم چیزی به کسی دیگر بدهم، اما با تفاوت‌های بسیار شاخص و بارز. در این دهش، اگر من چیزی به شما بدهم، مطلقاً نمی‌خواهم در عوض آن چیزی از شما بگیرم. در دو دوستی قبل آدمی با کسی دوست است و با کسی دیگر دوست نیست، اما این دوستی جامعیت دارد و کاملاً همه انسان‌ها را دربرمی‌گیرد و حتی شامل عشق‌ورزی به دشمنان هم می‌شود.

این نوع عشق بعد‌ها در اندیشه مسیحیت بر خلاف دو قسم قبلی (مخصوصاً اروتیکا و تقبیح عشق به مفهوم لذات بصری) بسیار برجسته و حتی به یکی از مبانی این دین تبدیل شد. چنانچه در کتب مقدس مسیحی از حضرت عیسی (ع) نقل شده است که «به دشمنان خود محبت نمایید و برای لعن‌کنندگان خود برکت بطلبید» یا در جایی حضرت عیسی (ع) می‌گوید: «حتی به کسانی که از کیش و آیین شما به دورند، کیش و آیین شما را قبول ندارند و در دین شما کافر و ناهم‌کیش به حساب می‌آیند، محبت کنید.»

عشق در تفکر اسلامی
از میان تفکرات شرقی یکی از واضح‌ترین رویکرد‌ها نسبت به موضوع علاقه شدید قلبی و مواجهه با آن را اسلام دارد.
در دین اسلام سه نوع عشق قابل بررسی است:
نخست عشق حقیقی که در واقع عشق به حقیقت واحد عالم (الله) است: «الّذین امنوا اشدّ حبّا لله». در دعای کمیل که می‌خوانیم: «و اجعل قلبی بحبک متیما: قلب مرا از محبت خودت لبریز کن» در واقع خواست خود مبنی بر ایجاد عشق نسبت به حقیقت عالم را درخواست می‌کنیم. در واقع «متیم» همان حالتی را می‌گویند که ما «عشق» می‌نامیم. امیرالمؤمنین (ع) نیز در روایتی واژه عشق را در مفهومی مقدس به کار می‌بندند که در وصف بزرگمردانی، چون اباعبدالله الحسین (ع) است: «هاهنا مصارع العشاق».

پیامبر اکرم (ص) نیز وصف حالت عشق را چنین توصیف می‌نمایند: «هرگاه اشتغال به من بر جان بنده غالب آید، خواهش و لذت او را در یاد خودم قرار دهم و، چون خواهش و لذتش را در یاد خودم قرار دهم عاشق من گردد و من نیز عاشق او. و، چون عاشق یکدیگر شدیم پرده میان خود و او را بالا زنم و آن [مشاهده جلال و جمال خود]را بر جان او مسلط گردانم.»

مرتبه دیگر عشق، عشق مجازی است. عشق مجازی در واقع پرتویی از عشق حقیقی در عالم ناسوت است.
در این عشق، عاشق متوجه سیرت و کمال و صفات معنوی معشوق است و، چون این صفات مثبت و معنوی از معشوق صادر می‌شود عاشق به او علاقه وافر پیدا می‌کند. اینجا در واقع میان دو روح، نوعی کشش روحانی وجود دارد. عشق حقیقی و عشق نفسانی از موهبت‌های الهی هستند. نمونه اعلای این عشق، عشق به پاکان و اولیای الهی است که آدمی را از هر عیبی می‌پیراید و آماده حضور در ساحت قدس معشوق ازلی، جان جانان و سرچشمه همه زیبایی‌ها و عشق‌ها می‌کند.

این عشق مجازی داستانی طول و دراز در ادبیات و دین پیدا کرده و کاربردی فراوان یافته است تا جایی که در میان علما و ادبا مشهور است: «ألْمَجازُ قَنْطَرَهُ الْحَقِیقهِ: عشق مجازی پل عشق حقیقی است.»
همین عشق بازی است که عرفا و شعرای پارسی بدان تمسک جسته‌اند. مولوی وقتی می‌گوید: «هرکه را جامه ز عشقی چاک/ او ز هرعیبی بکلی پاک شد».
یا چنانچه سعدی علیه‌الرحمه می‌فرماید: «به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست».

ویلیام جیمز در کتاب «دین و روان» می‌گوید: «به دلیل یک سلسله تمایلات که در ما هست و ما را به طبیعت وابسته کرده است، یک سلسله تمایلات دیگری هم در ما وجود دارد که با حساب‌های مادی و با حساب‌های طبیعت جور درنمی‌آید و همین تمایلات است که ما را به ماورای طبیعت مربوط می‌کند که توجیه و تفسیرش همان است که حکمای اسلامی کرده‌اند و معتقدند این حالت فنایی که عاشق پیدا می‌کند در واقع مرحله تکامل اوست، این فنا و نیستی نیست، اگر معشوق واقعی‌اش همین شیء مادی و جسمانی می‌بود، فنا و غیرقابل توجیه بود که چطور یک شیء به سوی فنای خودش تمایل پیدا می‌کند؟ ولی در واقع معشوق حقیقی او یک واقعیت دیگر است و این (معشوق ظاهری) نمونه‌ای و مظهری از اوست و این در واقع با کامل‌تر از خودش و با یک مقام کامل‌تر متحد می‌شود و به این وسیله این نفس به حد کمال خودش می‌رسد.»

در ادبیات شرقی این عشق مجاز پر رنگ می‌شود. عشق‌های زمینی مانند لیلی و مجنون و حتی رابطه میان شمس و مولانا یا حافظ و شاهدان از این قسم تماثیل هستند.
عشق حیوانی یا شهوانی قسم سوم از این میان است. این نوع عشق نیز مانند عشق مجازی ناسوتی و مادی است، اما به جای ریشه در حقیقت، ریشه در نفس دارد و در اسلام مذموم واقع شده است. امام علی (ع) در توصیف این نوع عشق می‌فرمایند: «و مَن عَشِقَ شَیئا أعشى (أعمى) بَصَرَهُ و أمرَضَ قَلبَهُ: هرکه عاشق چیزى شود آن چیز دیده‌اش را کور و دلش را بیمار گرداند؛ چنین کسى با دیده‌اى ناسالم مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى‌شنود؛ شهوت‌ها خرد او را از هم گسیخته و دنیا دلش را میرانده است.»

چنانچه مشاهده می‌شود مفهوم عشق گرچه در ابتدای حیات بشری مفهومی است زمینی و خاکی و ریشه در طبیعت دارد، اما در مواجهه با فلسفه و سپس دین، نوعی وجهه ملکوتی و غیرمادی در آن اصالت می‌یابد، اما در قرون میانی و نیز دوران مدرن چنین مفهومی از عشق پایدار نمی‌ماند و مسیر دیگری را می‌پیماید. اینکه در مراحل بعدی تفکر بشری، چه بر سر عشق آمده است را در یادداشتی دیگر و در امتداد تاریخ حیات بشر پی خواهیم گرفت.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر