کد خبر: 955142
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۷:۰۸
گفت‌و‌گوی «جوان» با خانواده شهید «محمد جنان» از شهدای لشکر زینبیون
همسر شهید: ۱۴ اردیبهشت سال ۱۳۹۸ محمد جنان و پسرم کیان حیدر بعد از ماه‌ها دوری و چشم انتظاری با هم دیدار کردند. البته فرزندم پیکر پدرش را دید. دلخوشی من این است که تنها یادگار شهید را آنطور که پدرش دوست داشت و لایق فرزند شهید مدافع حرم است تربیت کنم.
صغری خیل فرهنگ
سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: تشییع پیکر مطهر دو شهید مدافع حرم «ابرار حسین» و «محمد جنان» از لشکر زینبیون در ۱۴ اردیبهشت ماه امسال، بهانه‌ای شد تا در آغاز ماه مبارک رمضان برای دیدار با خانواده این دو شهید پاکستانی راهی قم شوم. شهیدان محمد جنان و ابرار حسین دو شهید از ده‌ها شهید لشکر زینبیون پاکستان هستند که در راه دفاع از حرم حضرت زینب (س) نوروز ۹۸ به یاران شهیدشان پیوستند. لشکر زینبیون را پاکستانی‌های مدافع حرم تشکیل داده‌اند که به شجاعت و شهامت معروفند. این لشکر که شهدای گرانقدری را هم تقدیم اسلام کرده نقش بسزایی در پیروزی مقاومت در سوریه ایفا نموده است. مطلب پیش‌رو حاصل همکلامی ما با خانواده شهید محمد جنان است که در شماره‌های بعد صفحه ایثار و مقاومت به سیره شهید ابرارحسین نیز خواهیم پرداخت. ضمن اینکه از مترجم زینبیون که ما را در این مصاحبه همراهی کرد تشکر می‌کنیم.

لبخندی تلخ
بعد از افطار به محل دیدارمان با خانواده شهیدان محمدجنان و ابرار حسین می‌رسیم. بعد از مراسم تشییع و خاکسپاری که چند روز قبل از دیدار ما انجام شده بود، خانواده هر دو شهید همچنان با هم هستند و این روند مصاحبه را کمی راحت‌تر می‌کند.
وارد اتاقی می‌شوم که دو خانم پاکستانی آنجا منتظر هستند. یکی جوان است و دیگری مسن‌تر. سلام و مصافحه با این دو خانم پاکستانی تنها نقطه مشترک زبانی‌مان است، چراکه آن‌ها اصلاً فارسی بلد نیستند. منتظر آمدن مترجم می‌شوم که چشمم به پسر بچه‌ای حدوداً ۱۵ ماهه می‌افتد. چهره زیبا و معصومش توجه هر کس را جلب می‌کند.

قبل از آمدن مترجم تصویر اعلامیه دو شهید را که برای مراسم تشییع در گوشی‌ام ذخیره داشتم به خانم جوان‌تر نشان می‌دهم. به محض اینکه چشمش به عکس‌ها می‌افتد لبخند تلخی می‌زند و دستش را روی عکس شهید محمد جنان می‌گذارد. آنجا متوجه می‌شوم که باید همسر شهید باشد.

کیان حیدر
دقایقی بعد مترجم به جمع‌مان اضافه می‌شود و همراهش تعدادی از بستگان شهید هم وارد اتاق می‌شوند. گفت‌و‌گویمان را در همین اتاق جمع و جور شروع می‌کنیم. از مترجم می‌خواهم خانواده شهید جنان را برایم معرفی کند. او هم به خانم جوان اشاره می‌کند و می‌گوید ایشان همسر شهید هستند و آن پسر بچه که می‌بینید تنها فرزند شهید، کیان حیدر است. حدسم درست از آب در می‌آید. از همسر شهید می‌خواهم کمی از خود و زندگی مشترکشان بگوید. با صدای محزون می‌گوید: «من و محمد جنان اهل تیرا، روستای سرخونه هستیم. زندگی مشترکمان را ۱۸ سال پیش آغاز کردیم. پدر محمد در راه مبارزه علیه تروریست‌های وهابی منطقه‌مان به شهادت رسید و سال‌ها بعد مادر محمد به رحمت خدا رفت.»

از همسر شهید می‌خواهم از شهادت پدر محمد جنان برایمان بگوید: «پدر محمد جنان به عنوان نیروی محافظتی روز جمعه در ورودی محل برگزاری نماز جمعه در حال پست بود که ماشین مشکوکی را می‌بیند و متوجه می‌شود نیروی انتحاری قصد دارد ماشین را که پر از مواد منفجره است به صفوف نمازگزاران برساند. ایشان به سمت ماشین تیراندازی و ماشین را منفجر می‌کند و خودش هم به شهادت می‌رسد، اما نمی‌گذارد عوامل وهابی به نیت پلیدشان دست پیدا کنند. او افتخار روستای ما بود.»

۱۶ سال چشم انتظاری
محمد جنان کارگر ساده ساختمانی بود. مشغول زندگی‌مان بودیم که شنیدن خبر شهادت دوستان و هم‌روستایی‌هایش در سوریه باعث شد محمد برای رفتن مصمم‌تر شود. از این رو همسرم کار و زندگی‌اش را رها کرد و برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) خود را به سوریه رساند.
 
شهید محمد جناندر اثنای گفت‌وگو کیان حیدر فرزند شهید شیطنت می‌کند. عکس شهید محمد جنان را که در گوشی دارم، نشان می‌دهم. با دستش روی عکس می‌زند و به زبان پشتو می‌گوید: «بابا، بابا» بعد گوشی را به گوشش می‌چسباند و زمزمه می‌کند. انگار که با پدری که پشت خط نیست، مکالمه می‌کند. حواسم به کیان حیدر است که مادرش با زبان پشتو چیز‌هایی می‌گوید و مترجم اینگونه برایم ترجمه می‌کند: «من و محمد ۱۶ سال بود که بچه‌دار نمی‌شدیم. بعد خدا به ما فرزندی عطا کرد. در دوران بارداری بودم که محمد عزم جهاد کرد و راهی شد. محمد در سوریه بود که کیان حیدر به دنیا آمد. این پدر و پسر هیچ‌گاه همدیگر را ندیدند. محمد که می‌دانست فرزند تو راهی‌مان پسر است سفارش‌های زیادی برای تربیت و آینده کیان حیدر کرده بود.

وقتی فرزندم به دنیا آمد تصویرش را از طریق نت به محمد جنان رساندم. بعد‌ها که کیان حیدر سراغ بابا را گرفت تصاویر و عکس‌های پدرش را به او نشان دادم. این پدر و پسر فقط تصاویر هم را دیده‌اند این است که الان دست به گوشی شده و به خیال خودش دارد با پدرش صحبت می‌کند.»

شقی‌ترین آدم‌ها
برادر شهید محمد جنان هم که به جمع‌مان اضافه شده است، می‌گوید: «همه خوشحالی محمد جنان بعد از شنیدن خبر بارداری همسرش این بود که دیگر خیالم راحت است اگر شهید شوم فرزندی خواهم داشت که ان‌شاءالله راه من را ادامه خواهد داد.»

از همسر شهید می‌پرسم بعد از ۱۶ سال چشم انتظاری برای داشتن فرزند، برایت سخت نبود اجازه دهی که محمد جنان به جبهه برود؟! می‌گوید: «من به خاطر عشق و علاقه به بی‌بی زینب (س) اجازه دادم که راهی شود. علاقه‌ام به خاندان رسول الله اجازه نداد مانع تصمیمش شوم. همسرم درآمد خوبی داشت، همسر و فرزندی داشت، اما با توجه به تمام اتفاقاتی که ممکن بود برایش در سوریه مثل شهادت، جانبازی و اسارت بیفتد راضی شدم و خودم راهی‌اش کردم. می‌دانستم به مصاف شقی‌ترین آدم‌ها می‌رود آن هم برای دفاع از حریم اهل بیت (ع). خودش هم انتظار مخالفت از طرف ما را نداشت. عقیده مهم است. می‌گفت: پسر من که از اهل بیت عزیز‌تر نیست! نمی‌توانم حرم را رها کنم و راه دل خودم را پیش بگیرم.»

غیرت دینی
خاله شهید هم که با صحبت‌های همسر شهید شوق همکلامی با ما را دارد، می‌گوید: «محمد جنان خودش فرزند شهید بود، غیرت و تعصب دینی در وجودش هر روز شعله‌ور‌تر می‌شد. باید ادامه‌دهنده راه پدرش می‌شد. ابتدا شش ماه در سوریه بود. بعد آمد و ۱۰ ماه بعد مجدد راهی شد. از منطقه هم با خانواده در تماس بود، اما هرگز از جنگ و اوضاع منطقه به ما حرفی نمی‌زد.»

بهشت معصومه (س)
همسرش ادامه می‌دهد: «آخرین بار که با هم صحبت کردیم به من گفت: تا قبل از ماه مبارک رمضان می‌آیم خانه، اما پیکرش را قبل از ماه مبارک در بهشت معصومه (س) تشییع کردیم. شنیدن خبر شهادتش برایم سخت بود. نمی‌دانم چه باید می‌کردم، اما تنها دلخوشی و آنچه امروز باعث صبر و آرامش من شده، این است که محمد جنان راهی را رفت که باید می‌رفت. شهادت حق انسان‌های خالص و با ایمانی، چون او و دیگر مدافعان حرم است که سختی راه جهاد را بر خود می‌خرند و ثمن بهایش را با تقدیم جانشان می‌دهند.»

۱۴ اردیبهشت ماه ۹۷
همسر شهید با بغض ادامه می‌دهد: «۱۴ اردیبهشت سال ۱۳۹۸ محمد جنان و پسرم کیان حیدر بعد از ماه‌ها دوری و چشم انتظاری با هم دیدار کردند. البته فرزندم پیکر پدرش را دید. دلخوشی من این است که تنها یادگار شهید را آنطور که پدرش دوست داشت و لایق فرزند شهید مدافع حرم است تربیت کنم.»

برادر بزرگ‌تر محمد جنان در ادامه صحبت‌های همسر شهید می‌گوید: «وقت رفتن، محمد جنان به من گفت: یا همه داعشی‌ها را از بین می‌برم و بعد بازمی‌گردم یا خودم در این مسیر به شهادت می‌رسم. برادرم انسان شایسته‌ای بود. ما هرگز از او بدی ندیدیم. همواره در مراسم‌هایی که برای اهل بیت (ع) برگزار می‌کردیم پای کار بود و همه تلاشش را می‌کرد تا مراسم به نحو عالی برگزار شود. همواره یار مردم بود و به کمک آن‌ها می‌شتافت.
محمد جنان در منطقه خودمان هم جنگجوی مبارز بود. برادرم سال‌ها علیه وهابیت جنگید و بار‌ها و بار‌ها به کمک مردم روستا‌هایی رفت که زیر بیرق و سیطره وهابیت به ستوه آمده بودند. پدرمان هم در همان منطقه شهید شد.»

دفاع بی‌مرز
برادر شهید ادامه می‌دهد: «هر بار به مشکلی بر می‌خوردیم و از او کمک می‌خواستیم بدون هیچ بهانه و ایرادی به مدد ما می‌آمد. بسیار مهربان، دلسوز و خوش اخلاق بود. اهل نماز، روزه و جهاد بود. او در کنار بسیاری از شهدای مدافع حرم و روستا بزرگ شده و از آن‌ها الگو گرفته بود. قوم و خویش ما امروز به پنج شهید مدافع حرمی که در خود دارد افتخار می‌کند. قطعاً شهید محمد جنان آخرین این شهدا نخواهد بود.

برادرم به این عنوانی که به رزمنده‌های لشکر زینبیون یعنی «مدافع حرم» داده بودند می‌بالید. با افتخار خود را مدافع حرم اهل بیت می‌دانست. وقتی به مرخصی آمده بود با طرح شرایط منطقه، دوستان و بچه‌های روستا را تشویق می‌کرد که امروز باید داوطلبانه به جنگ وهابیت و تروریست‌های سوریه برویم. محمد جنان خوب می‌دانست که دفاع از اسلام حد و مرزی ندارد.»

برای لحظاتی سکوت حاکم می‌شود. به بازی‌های کودکانه کیان حیدر نگاه می‌کنم. کیان حیدر با قاشقی پلاستیکی به جان زمین افتاده و در حال بازی است. او فرزندی است که هنوز نمی‌داند فرزند شهیدی از شهدای لشکر زینبیون است و چه وظیفه‌ای بعد از این برعهده دارد. فرزندی که پدر سال‌ها چشم انتظار آمدنش بود و حالا با آمدنش دیگر پدری نیست. اینکه می‌گویند شهدا زنده‌اند و حواسشان به اهل خانه‌شان است درست، اما دلتنگی‌ها گاه و بیگاه سراغ کیان حیدر خواهد آمد و امید که مادر بتواند باایمان و اراده‌ای که در او دیده می‌شود جای خالی پدر را برایش پُرکند. امید که کیان حیدر راه و رسم پدر و پدربزرگ شهیدش را ادامه دهد و قدم در این صراط منیر بگذارد.

روز عظیم
آخرین صحبت‌های من و همسر شهید به مراسم تشییع برمی‌گردد. همسر شهید می‌گوید: «حرفی نمی‌توانم در مورد آن روز عظیم بزنم. حضور مردم آنقدر زیاد بود که من اصلاً احساس تنهایی و غربت نکردم. از همین جا می‌خواهم به همه آن‌هایی که آمدند تا من و کیان حیدر در مراسم تشییع همسرم تنها نباشیم سلام کنم. من تا به حال حتی در منطقه خودمان هم چنین تشییع باشکوهی ندیده بودم.»
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
ناصر
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۱۲ - ۱۳۹۸/۰۲/۲۵
0
0
با سلام خواهرم امید وار که زینب وار واستوار باشید انشا الله خداوند به شما وتمامی خانواده شهدا صبر ولیاقت ماندن دراین مسیر عنایت فرماید وانشاالله ما وشما را رهرو واقهی انها قرار دهد ..... حقیر گرد خاک پای خانواده شهدا .
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار