سرویس سیاسی جوان آنلاین: در منطق تحلیلی حاکم بر روابط بینالملل، صلح از طریق موازنه قوا حاصل میشود. دولتها به جای هدفگذاری برای صلح جهانی که بیشتر یک شعار فریبنده است به بیشینهسازی منافع ملی فارغ از هر گزاره همهپسند دیگری میاندیشند.
اگر در روابط خارجی یک کشور با قدرتهای بزرگ موازنهای میان نوع نگاه و سطح تحلیلِ کارگزاران و تصمیم گیران سیاست خارجی وجود نداشته باشد، شکست یک سویه و از دست دادن منافع ملی قطعی به نظر میرسد. این مواجهه خود از مصادیق روشن عدم موازنه قوا محسوب میشود.
نکته دوم اینکه تجربههای تاریخی در برخورد خوشبینانه به چنین نهادها یا کشورهایی در ایجاد رابطه دوستانه غیر واقعی یا احداث جاده یک طرفه وابستگی را میتوان در رابطه میان ایران و امریکا در کودتای ۲۸ مرداد، کنسرسیوم نفتی و غارت منابع نفتی ایران برخلاف قانون ملی شدن نفت در ایران، مخالفتهای سخت و نرم با برنامه هستهای ایران، تحریمهایی که بخشهای عمومی بهداشت و اقتصاد و حتی ورزش کشور را هدف قرار داده است و... مشاهده کرد. استفان والت از اساتید روابط بینالملل دانشگاه هاروارد در مقالهای با تشریح دلایل عدم اعتماد به ایالات متحده در مجله معتبر فارین پالیسی معتقد است: «بسیار سخت است که امریکا قدرتمند محسوب شود، زمانی که هیچ کسی به کلماتی که میگوید اعتماد ندارد.» او معتقد است ایالات متحده به دلیل عهدشکنی در موارد بسیاری در حال از دست دادن قدرت خویش است؛ عهدشکنی نسبت به گورباچف توسط کلینتون درباره پیشروی نکردن نیروهای ناتو حتی به میزان یک اینچ و سپس نادیده گرفتن تعهدات خود به شوروی، خروج جرج بوش از معاهده منع موشکهای بالستیک در سال ۲۰۰۲ و بیتوجهی به امکان مقابله به مثل مسکو در این باره، بیتوجهی به انجام تعهدات نسبت به کره شمالی در چارچوب توافقنامه ۱۹۹۴ و همچنین سرنگونی حکومت قذافی در لیبی با وجود تعهد دولت امریکا مبنی بر عدم دخالت در این کشور در صورت پذیرفتن بازرسان امریکایی و انهدام سلاحهای خود. در تمام مواردی که «والت» به آنها اشاره میکند عدم توازن در سیاست خارجی ناشی از خوش بینی به ایالات متحده و نهادهای همسو با آن در مقابل سیاست خارجی واقع گرایانه و البته بیمسئولیت امریکایی کاملاً مشهود است.
علاوه بر این تجربههای تاریخی دلیل سومی برای استدلال بر منطقی نبودن مذاکره با ایالات متحده میتوان اقامه کرد؛ راهبرد جمهوری اسلامی ایران آنچنان که در لسان مسئولان و مردم وجود دارد بهبود شرایط اقتصادی کشور است. در حالی که امریکا مذاکره را مسیری برای «محصور کردن ایران» برای تغییر رفتار و در نهایت تغییر نظام میبیند، این عدم انطباقِ اهداف در میز مذاکره سبب میشود که طرف ایرانی به وعدههای اقتصادی کوتاه مدت بیندیشد و طرف امریکایی مدام ناظر به تغییر نظام سیاسی عمل نماید. از این رو تفاوت سطح تحلیل در میان دستگاههای خارجی دو کشور علاوه بر خوش بینی پیشگفته میتواند سبب اعتیاد رژیم سیاسی امریکا به تکرار بازی «تحریم- امتیاز» شود، یعنی از تحریم بیشتر امتیاز بیشتر کسب کنید. تداوم این بازی بینالمللی به دلیل نیاز ایران و بینیازی ظاهری ایالات متحده یکی از تاکتیکهای امریکاست زیرا در فرض مذاکره با امریکا برای بهبود اقتصاد ایران، کشور ما با یک مسئله داخلی به مقابله با یک مسئله کاملاً خارجی از سوی امریکاییها رفته است. مذاکره ایران و امریکا هیچ شباهتی به مذاکرات صلح دو کشور در حال تخاصم و جنگ ندارد که در آن نتایج مثبت و منفی ظاهراً برای هر دو طرف برابر است بلکه ایران مسائل داخلی خود را روی میز مذاکره گذاشته و طرف مقابل مسئلهای غیر واقعی و اعتباری در سیاست خارجی یعنی تحریم را برای معامله در جلسه گفتوگو حاضر میکند، از این رو به صورت مشهود میزان آسیب پذیری ایران در قبال ایالات متحده در هر میز مذاکرهای که در آن مسئله اقتصاد و تحریم موضوع بحث باشد، افزایش خواهد یافت.
القای همین نکته به جامعه، یعنی امکان بهبود شرایط داخلی اقتصاد از سوی عامل خارجی (امریکا) میتواند به دلیل ساخت و بافت جامعهایرانی منجر به ایجاد دو گسل متقاطع در کشور شود. گسل اول میان مردم به عنوان موافقان گفتوگو با ایالات متحده برای بهبود اقتصاد و مخالفان آن شکل میگیرد؛ گسلی که دسته بندی و اختلاف پیشین را افزایش میدهد در اختلاف میان مسئولان و نخبگان کشور در حوزه مذاکره با امریکاست. بدیهی است که به دلیل پیچیدگیهای مذاکره با امریکا و آنچه در باب عدم توازن گزینههای دو کشور در میز مذاکره آمد، میتوان به سرعت شاهد اختلافات عمیق میان جامعه و حاکمیت بود. این یکی از اهداف میانی دولت امریکا در ایجاد دوقطبیهای کاذب و شکستن وحدت ایرانیان است؛ امری که تجربه تلخ آن در برجام به اثبات رسیده است.
دلیل چهارم بر عدم مذاکره را باید در نظام بهانههای امریکایی یافت. دستاویز ایالات متحده برای تحریم ایران یا هر کشور دیگری بسیار زیاد است و گزینههای کشورهای مقابل برای مذاکره محدود میباشد. در قالب مذاکرات هستهای میان ایران و امریکا که انرژی هستهای به مثابهیک سپر و دژ از نظام اسلامی با همه مؤلفههایش دفاع میکرد در قبال تحریمهای اقتصادی هزینه شد. این مورد شاید تنها موردی باشد که میتوان از میان دستاوردهای جمهوری اسلامی روی آن مذاکره نمود، اما آیا لیست بهانههای ایالات متحده به همین نسبت کاهش مییابد؟! آیا ایران یا هر کشور دیگری میتواند از گزینههایی، چون صنعت دفاعی، صنعت علمی، قانون اساسی یا ارزشهای الهی و انسانی خود دست بردارد؟ بدیهی است که گزینههای واقعی محدود ایران برای مذاکره با گزینههای اعتباری (نظام تحریمها) و نامحدود امریکایی توازن ندارند و در قبال این عدم برابری، نتیجه مذاکرات از پیش روشن است، البته به روشنی در سالهای اخیر ایالات متحده در کنار تحریمها از ستونی از افراد خودآگاه تا ناخودآگاه سود میبرد که پروژه نفوذ را در داخل تکمیل میکنند. عملیات روانی این ستون آنقدر مؤثر است که ایالات متحده امیدوار است پرونده مسائلی، چون موشکی و حضور منطقهای ایران را نیز به سرنوشت پرونده هستهای دچار نماید. آنجا که پس از آنکه در سالهای گذشته «هنوز انرژی هستهای حق مسلم ما بود» دشمن با عملیات روانی سنگین و البته نقش بیبدیل نیروهایی در داخل توانست انرژی هستهای را در تقابل با معیشت مردم معرفی نماید.
مسئله دیگر اینکه آنچنان که تجربه مصدق، شوروی، کره شمالی، قذافی و تجربه بومی برجام به ایران نشان میدهد، مذاکره و حتی توافق با ایالات متحده به هیچ وجه از خصومت او نسبت به کشور مقابل نمیکاهد بلکه مذاکره یا توافق این گزینه را در ذهن سیاستمدار امریکایی فعال میکند که طرف مقابل به دلیل نیاز اقدام به مذاکره کرده است، سپس از همین نیاز نقاط ضعف هدف گرفته میشود و نتایج مشابهی شبیه آنچه تاکنون بوده به بار خواهد آمد.
سخن پایانی اینکه شرایط منطقهای و بینالمللی کاملاً برخلاف خواست ایالات متحده و متحدانش در حال پیشرفت است. جمهوری اسلامی ایران جنگهای نیابتی منطقه را با اقتدار به سود خود به پایان رسانده و در وحدتی بیسابقه جبهه مقاومت متشکل از همه معتقدان به مقابله با استکبار امریکایی شکل گرفته است. ایران امروز از همیشه تاریخ قویتر و امریکا از همه زمانها ضعیفتر است. این نکته اگر به بدعهدی و خروج امریکا از برجام و دست خالی ایران در این توافق اضافه شود و با بدهکاری سیاسی امریکا به ایران جمع بسته شود منجر به این نتیجه میشود که ادامه مسیر با همین دست فرمان نیاز امریکا به مذاکره را افزایش داده و پس از آن ابتدا باید ایالات متحده به تعهدات پیشین خود عمل نماید. انجام تعهدات امریکا در قبال ایران همان دلیل عدم نیاز به مذاکره مجدد با ایالات متحده است.
منبع: برهان