کد خبر: 892344
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۰۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۲۱:۴۱
«سيري در فراز و فرودهاي نظري و عملي مهندس مهدي بازرگان» در گفت‌وشنود با دكتر يعقوب توكلي
روزهايي كه بر ما مي‌گذرد، تداعي‌گر بيست‌وسومين سالگرد درگذشت مهندس مهدي بازرگان است.
  احمدرضا صدري

روزهايي كه بر ما مي‌گذرد، تداعي‌گر بيست‌وسومين سالگرد درگذشت مهندس مهدي بازرگان است. در عرصه سياست، فرهنگ و انديشه ديني، ميراث بازرگان هنوز محملي براي نقد و گفت‌وگوست و طبعاً دامن زدن به اين جريان، شناخت و معرفتي بيشتر را به همراه خواهد داشت. در گفت‌وشنود پيش رو، محقق ارجمند دكتر يعقوب توكلي، مهندس بازرگان را در ادوار گوناگون زندگي خويش ديده و به تفسير نشسته است. اميد است كه اين مصاحبه، پژوهندگان و علاقه‌مندان را مفيد و مقبول آيد.
   
در زندگي مرحوم مهندس بازرگان فراز و نشيب‌هاي زيادي ملاحظه مي‌شود. به نظر شما اين نوسانات ناشي از چيست؟
بسم الله الرحمن الرحيم. مهندس بازرگان در واقع نماد يك جريان فكري است و نه يك شخص، بنابراين فراز و فرودهاي فكري او هم ناشي از نوسانات فكري همان جريان است و بررسي آغاز و سرانجام آن جريان، مي‌تواند علل و زمينه‌هاي اين كش وقوس‌ها را هم تبيين كند.
تفاوت نگاه مهندس بازرگان دانشجو يا استاد دانشگاه با مهندس بازرگان دوره‌هاي بعد و به طور مشخص پس از پيروزي انقلاب را هم به همين شكل تحليل مي‌كنيد؟
قطعاً. مهندس بازرگان و دكتر سحابي موقعي كه به عنوان دانشجو به اروپا مي‌روند، مثل برخي ديگر از متفكران، از جمله سيد قطب به اسلام گرايش بيشتري پيدا مي‌كنند. سيد قطب هم موقعي كه به امريكا رفت، گفت: من اسلام را در آنجا پيدا كردم.!..
ولي مهندس بازرگان شخصيت متشرعي بود.
همينطور است. مهندس بازرگان اهل نماز و عبادت بود، به همين دليل هم سعي مي‌كرد در عين حال كه اعتقادات ديني خود را حفظ مي‌كند، به شكلي مسائل دنياي جديد را هم بر اساس يك تفكر ديني بفهمد و تفسير كند و دست به كاري شبيه سيداحمدخان در هندوستان زد.
 
 يعني سعي كرد علم و دين را با هم تطبيق بدهد؟
بله، سيداحمدخان هم به انگلستان رفت و با دوران جديد آشنا شد و سعي كرد بين علم و دين آشتي برقرار كند. مهندس بازرگان هم سعي كرد ديندار بماند كه ماند و تلاش كرد بين دين و دنياي جدي هماهنگي ايجاد كند كه البته ميراث او در اين حوزه محل بحث‌ها و انتقادات زيادي است.
به عنوان نمونه، كتاب« اسلام و مطهرات» احتمالاً تلاشي در اين جهت است. اينطور نيست؟
بله، مهندس بازرگان در دوره‌اي كه سعي مي‌كند به عنوان يك‌ متفكر، بين علم و دين مصالحه‌اي را برقرار كند، اين كتاب را مي‌نويسد. بحث‌هاي ترموديناميك و امثال اينها هم تلاشي براي ايجاد اين مصالحه است. دغدغه او مانند همه روشنفكران ديني، فلسفه احكام است.
مثلاً؟
مثلاً اينكه چرا بعضي چيزها در اسلام حرام هستند؟ مثلاً در دوره‌اي كه اسلام آمد، مردم نمي‌دانستند ميكروب چيست و اسلام گفت نجس است تا مردم به خاطر تبعيت از شرع، از آثار و خطرات آن در امان بمانند. اين طيف مي‌ديدند كه علم‌گرايي هجومي همه‌جانبه آورده تا مجموعه اعتقادات ديني و اساساً خود دين را زير سؤال ببرد و تلاش كردند در برابر اين هجوم، دست به دفاع بزنند. همين تلاش را هم از سوي دكتر سحابي در برابر نظريه داروين مي‌بينيم. در آن دوران مي‌خواستند ثابت كنند كه انسان از نسل ميمون است و در نتيجه آيات مربوط به خلقت انسان بي‌معني تلقي مي‌شدند و مبناي همه چيز طبيعت بود و نه خلقت.
 
آيا رفتار ديني مهندس بازرگان و دكتر سحابي را مي‌توان نوعي واكنش نسبت به دين‌ستيزي پهلوي هم دانست؟
نه كاملاً، ولي به هر حال در آن شرايط بي‌تأثير نبود. در دوره پهلوي‌ها، دين‌ستيزي در ايران، يك جريان نيرومند بود. در دوره پهلوي اول، خيلي‌ها مجبور شدند از سلك روحانيت بيرون بيايند و بعضي‌ها مثل تقي‌زاده گرايشات بابي يا شيخي‌گري پيدا كردند. عده‌اي هم مثل كسروي، حكمي‌زاده و علي‌اكبر سياسي، رسماً به معارضه با دين پرداختند. سياسي در خاطراتش مي‌نويسد پدرش هميشه از اينكه او اگر در نظام آموزشي جديد درس بخواند بي‌دين خواهد شد، نگران بوده است. ظاهراً نگراني پدر او، پر بيراه هم نبوده است! اكثر كساني كه در دوره پهلوي‌ها تحصيلات عاليه كردند، به خاطر هجوم نگاه علم‌گرايي ضدديني در دنيا، نهايتاً تغيير موضع دادند و سكولار از آب درآمدند. بعد هم كه ماركسيسم توانست بر بخشي از دنيا سلطه پيدا و تيپ تحصيلكرده ما را به خود جلب كند.
امثال آقاي بازرگان كه در خانواده‌اي مذهبي بزرگ شده بودند و پدر ايشان حاج عباسقلي آقا بازرگان با پدر آيت‌الله طالقاني يعني مرحوم آيت‌الله سيدابوالحسن طالقاني ارتباط نزديك داشت و در نتيجه خود مهندس بازرگان هميشه در جلسات و محافل مذهبي و تفسير قرآن شركت مي‌كرد و با روحانيون رابطه نزديك داشت. در هر حال مهندس بازرگان اعتقادات ديني داشت و كساني كه تلاش مي‌كنند در اين اعتقادات تشكيك ايجاد كنند، بي‌انصافي مي‌كنند. افرادي مثل مهندس بازرگان، دكتر سحابي، دكترشيباني و... آدم‌هاي دينداري‌هستند و در حد خود دين را مي‌شناسند و دين‌پژوه هستند، اما دست كم در ادواري، دغدغه ديني قديم را ندارند. بسياري از افراد در كشور ما، مطالعه ديني دارند، ولي مدافعه ديني ندارند. البته مهندس بازرگان در زمان خودش مدافعات ديني دارد و بحث‌هاي او در جلسات مختلف، عمدتاً در حوزه دفاع از دين است. ايشان حتي تا دوره نخست‌وزيري هم دغدغه ديني دارد.
پس مشكل از كجا پديد آمد؟
براي بررسي مسائلي كه پيش آمد، به نظر من شايد بهتر باشد زندگي ايشان را مرحله‌بندي كنيم، چون رفتارهاي سياسي و اجتماعي ايشان در دوره‌هاي مختلف، با يكديگر تفاوت دارد. در دوره اول ايشان به عنوان يك دانشجو و سپس استاد مسلمان فعاليت مي‌كند. از سخنرانان تراز اول انجمن اسلامي دانشگاه علوم پزشكي است، در جلسات آيت‌الله سيدابوالحسن طالقاني و برخي ديگر از علما شركت مي‌كند و به بحث‌هاي تفسير قرآن علاقه نشان مي‌دهد. با دقت به آن برهه زماني، يعني وقتي كه رژيم پهلوي همه توان خود را صرف مي‌كرد تا نيروهاي دانشگاهي را از مباحث ديني دور و تبديل به يك جريان ضددين كند و از سوي ديگر جريانات چپ، سلطه بلامنازعي بر محافل دانشگاهي و روشنفكري پيدا كرده بودند، تلاش‌هاي مهندس بازرگان و طيفي كه بعدها تحت عنوان ملي‌ـ مذهبي‌ها شهرت پيدا كردند، ارزش خود را نشان مي‌دهد. البته كه تلاش‌هاي مذهبي و سخنراني‌هاي عميق‌تري هم از سوي چهره‌هاي متفكري چون شهيد مطهري وجود داشتند، اما هر كسي را بايد با ظرفيت خودش سنجيد. در اينكه مهندس بازرگان معروف‌ترين چهره ديني دانشگاهي بود و بر طيف وسيعي از دانشگاهيان و تحصيلكرده‌ها تأثير مثبت گذاشت، ترديدي نيست. مهندس بازرگان در دوره‌اي در دانشكده فني تدريس مي‌كرد كه اساساً دينداري براي يك مهندس و يك استاد دانشگاه، شرم‌آور و عيب بود. دوره‌اي بود كه اگر دانشجوي متديني مي‌خواست در دانشگاه نماز بخواند، خجالت مي‌كشيد و جايي را پيدا نمي‌كرد. اين دوره‌اي است كه نفي دين‌گرايي و برجسته كردن باستان‌گرايي در كنار سركوب سياسي، وضعيتي را در جامعه پديد آورده است كه حتي مراجع هم تبعيد مي‌شوند و جامعه هم واكنشي نشان نمي‌دهد. آيت‌الله مدرس را شهيد مي‌كنند و اتفاقي نمي‌افتد. عده‌اي هم كه از حوزه علميه بيرون آمدند و دنبال كارمندي در دادگستري رفتند! حتي عده‌اي از كساني كه در حوزه فقه كار مي‌كنند، تعصبي براي دفاع از دين و سخنراني ديني ندارند. در اين دوره است كه مهندس بازرگان و دكتر سحابي در حد وسع خود تلاش مي‌كنند در برابر جريان ضدديني بايستند.
 
دكتر سحابي، مشخصاً در اين حوزه چه نقشي دارد؟
ايشان در رشته معدن تحصيل كرده، اما مي‌آيد و در برابر هجوم فلسفه داروينيسم، در حد توان خود مقاومت مي‌كند. قطعاً به لحاظ معرفت‌شناسي به كتاب ايشان ايراداتي وارد است و ما به الگوهاي معرفت‌شناسي ايشان نقد داريم، اما اين يك بحث درون‌گفتماني است و نه بيرون از آن. كافي است شرايط زماني آن دوره را خوب درك كنيم تا قدرت زحمات اين افراد را بدانيم و يكسره همه چيز را زير سؤال نبريم. نقش مهندس بازرگان در اين دوره چشمگير است. اگر در همه جا هم حضور نداشته باشد، در اكثر جاها مي‌شود ردّ او را پيدا كرد.
مرحله دوم زندگي مهندس بازرگان دوران شروع شدن نهضت ملي نفت است. در اين دوره است كه مهندس بازرگان به عنوان يك چهره فعال سياسي وارد ميدان مي‌شود. دوره‌اي است كه هم اسلام‌خواهان از جمله مرحوم آيت‌الله كاشاني و مرحوم آيت‌الله خوانساري و فدائيان‌اسلام و هم وطن‌دوستان كاملاً تحت فشار رژيم شاه هستند. يادمان باشد كه در دور اول انتخابات مجلس شانزدهم، 11 تن از نمايندگان طرفدار ملي شدن صنعت نفت به مجلس راه نمي‌يابند و فدائيان‌اسلام مجبور مي‌شوند، هژير، وزير دربار و مجري انتخابات را از سر راه بردارند تا دربار و شاه را بترسانند تا انتخابات را ابطال كند و اين 11 نماينده به اين ترتيب به مجلس راه پيدا كردند، وگرنه رژيم از اين اجازه‌ها به كسي نمي‌داد. اين 11 نفر هم تمام تلاششان را كردند كه ماده واحده ملي شدن صنعت نفت را به مرحله طرح در مجلس برسانند، اما يك رأي كم داشتند و به دليل تسلط انگلستان، نتوانستند كار را پيش ببرند. بعد قضيه نخست‌وزيري رزم‌آرا پيش مي‌آيد و براي اولين بار، سه دولت روسيه، امريكا و انگلستان كه در بسياري از مسائل با هم اختلاف نظر دارند، بر سر نخست‌وزيري رزم‌آرا به توافق مي‌رسند. رزم‌آرا كه آمد، ديگر واقعاً اميدي به ملي شدن صنعت نفت نبود و اگر فدائيان‌اسلام او را از سر راه برنمي‌داشتند، به هيچ وجه امكان ملي شدن صنعت نفت نمي‌توانست مطرح شود.
 
علت برجسته شدن جريان ملي‌گرايي در اين دوره چه بود؟
در اين دوره در كل دنيا، جريان ناسيوناليسمِ ضداستعماري پررنگ مي‌شود. در ايران يك جور ناسيوناليسم باستان‌گرا هم وجود داشت. با اين همه در دنيا، ناسيوناليسم ضداستعماري در اوج بود. در مصر جمال‌عبدالناصر، در هند گاندي، در پاكستان محمدعلي جناح، در اندونزي احمد سوكارنو، در عراق عبدالكريم قاسم و در ايران دكتر مصدق ظهور کردند كه هدف اصلي آنها، مبارزه با منافع امپراتوري انگلستان بود. اين گرايش ضداستعماري، قبله آمال تمام كساني مي‌شود كه مي‌خواهند كشور خود را از يوغ استعمار نجات بدهند، حتي مبارزات مردم الجزاير عليه فرانسه هم يك حركت ضداستعماري بود.
 
آيا دليل اينكه آيت‌الله كاشاني الگوي مبارزه اسلامي را مطرح نكرد همين است؟
قطعاً يكي از دلايل مهم همين است. بر خلاف فدائيان‌اسلام، آيت‌الله كاشاني شرايط را براي طرح حكومت اسلامي مناسب نمي‌ديد و عمده تمركز خود را روي جنبه مبارزه ضداستعماري قرار داده بود. ناسيوناليسم ضداستعماري در دنياي آن روز، يك واقعيت ترديدناپذير بود و بسياري از افراد را هم به خود جذب كرد. اين جريان به قدري قدرتمند بود كه حتي وقتي دكتر مصدق هم سقوط كرد، جوان‌ترهاي نهضت آزادي مثل دكتر چمران، دكتريزدي، مهندس توسلي و ... براي ديدن آموزش‌هاي نظامي به مصر رفتند و حداقل به لحاظ عملي و شايد تا حدي هم تئوريك، جمال‌عبدالناصر را الگو قرار دادند. مذهبي‌هاي داخل كشور هم تصور مي‌كردند كه الگوي عبدالناصر مي‌تواند آنها را از مخمصه‌اي كه در آن گرفتار شده بودند، نجات بدهد. به همين دليل هم هست كه مذهبي‌هايي كه از ناسيوناليسم دلسرد شدند، به طرف ترجمه ادبيات ديني مصري رفتند و علاقه خود به جمال‌عبدالناصر را هم پنهان نکردند. برخي از بزرگان ما حتي با او مراوداتي هم داشتند.
 
در آن دوره، مهندس بازرگان ذيل كدام جريان فعاليت می‌کرد؟
ذيل جريان ناسيوناليسم ضداستعماري. من با تمام نقدهايي كه به دكتر مصدق دارم، او را آدم بزرگي مي‌دانم و بعضي از حرف‌ها را درباره او و شخصيتش منصفانه نمي‌دانم. مسئله اينجاست كه در آن دوره، هيچ يك از رهبران ديني يا ملي به فكر تشكيل يك حكومت جديد نبودند، حتي برنامه حكومت اسلامي مرحوم نواب‌صفوي هم با وجود نزديك شدن به تفكر ايجاد حكومت اسلامي، هنوز يك نظام بديع نبود.
 
لطفاً در اين باره بيشتر توضيح دهيد.
شهيدنواب‌صفوي عميقاً به فداكاري در راه اسلام اعتقاد داشت، اما مرامنامه‌اي كه ارائه داد، برنامه‌اي بود كه يك نخست‌وزير بايد آن را اجرا می‌کرد و جايگزين نظام سلطنتي نبود. در آغاز دوره متأخر، فقط يك فقيه بود كه رگه بسيار باريكي از تغيير ساختار حكومت در افكارش مشاهده مي‌شد و او ملااحمد نراقي بود. آيت‌الله كاشاني می‌خواست در چارچوب ساختار حاكميت پهلوي عمل كند. دكتر مصدق هم حتي اگر كودتا نمي‌شد، شش‌ماه بعد كنار مي‌كشيد و باز سيستم سر جاي اولش برمي‌گشت. مهندس بازرگان هم ذيل همين جريان فعاليت و فكر می‌کرد. اصلاً كسي تا سال57، به فكر تغيير ساختار حكومتي نبود. اينها حتي وقتي با امام هم ملاقات می‌کردند، باز اصرار داشتند كه همان ساختار را حفظ كنند و تغييرات لازم را در آن چارچوب به وجود بياورند.
 
مهندس بازرگان از چه دوراني به عنوان يك شخصيت برجسته سياسي وارد ميدان شد؟
از زماني كه رئيس هيئت خلع ‌يد از شركت نفت ايران و انگليس شد، البته به شكل واضح‌تر، بعد از كودتاي 28 مرداد و تشكيل نهضت مقاومت ملي. در هيئت خلع يد، بقيه اعضاي هيئت حقوقدان ، نويسنده و روزنامه‌نگار بودند. تنها عضو فني اين هيئت، مهندس بازرگان بود و مهندس كاظم حسيني. در اينجا بود كه مهندس بازرگان نقش برجسته‌اي پيدا كرد. جالب اينجاست كه در اين هيئت تنها كسي كه پايبند شرع بود، مهندس بازرگان بود و داستان‌هاي جالبي در اين باره وجود دارد. از بعد از كودتا -كه جبهه ‌ملي منحل و نهضت ‌مقاومت ‌ملي تأسيس شد- مهندس بازرگان به عنوان يك مخالف سياسي تحت تعقيب قرار مي‌گيرد. از سال 32 بود كه به تدريج طيف مذهبي‌هاي نهضت ‌مقاومت ‌ملي دور هم جمع شدند و از سال40 به بعد اختلافاتِ درون جبهه‌ملي روشن‌تر شد و نهضت ‌آزادي شكل گرفت.
ا
ين طيف مذهبي جبهه ‌ملي تلاش كرد براي رحلت آيت‌الله بروجردي اطلاعيه بدهد و ختم برگزار كند. از سويي هم مي‌دانيم كه آيت‌الله بروجردي براي ساخت مدرسه كمال هم- كه توسط دكتر سحابي و طيف ملي-‌مذهبي اداره مي‌شد- كمك كردند اما طي اين سال‌ها شاهديم كه تلاش مي‌شود اين طيف، به خصوص مهندس بازرگان را مخالف مرجعيت نشان بدهد. تحليل شما چيست؟
اين هم يكي از همان بي‌دقتي‌هايي است كه به آن اشاره كردم. اين يكي از بزرگ‌ترين ضعف‌هاي فرهنگي ماست كه وقتي با جرياني يا فردي همراه هستيم، هيچ نقدي را هر قدر هم كه معتدل و منطقي باشد، در مورد او نمي‌پذيريم و وقتي هم با كسي مخالف هستيم، هر اشكالي را بر او روا مي‌داريم. آيت‌الله بروجردي اجازه دادند كه از سهم امام و وجوهات، براي ساخت مدرسه كمال هزينه شود، يعني تا اين حد اعتماد كردند. در هر حال پس از اينكه جبهه ‌ملي اجازه نداد براي آيت‌الله بروجردي اعلاميه صادر شود، گروه مذهبي از جبهه ‌ملي جدا شد و نهضت ‌آزادي را تشكيل داد و مهندس بازرگان به عنوان رهبر نهضت ‌آزادي، مرحله جديدي را در زندگي سياسي خود آغاز كرد و خط استبداد‌ستيزي دكتر مصدق را ادامه داد و سعي كرد قدرت سلطنت را كاهش بدهد، البته باز هم در آن دوره، بحث تحول حكومت مطرح نبود، بلكه صحبت از تعديل در حكومت بود.
 
تعديل به چه معنا؟
به اين معنا كه حكومت پهلوي دست از استبداد ، ساواك ، شكنجه ، تبعيد و فشارهاي سياسي بردارد، مانع از انتخابات آزاد نشود، با جامعه همراهي كند و حرف منتقدان خود را بشنود اما حكومت شاه حتي مخالفان معتدلي چون بازرگان را هم تحمل نمي‌كرد. هيچ يك از جريانات سياسي، حتي چپ‌ها و توده‌اي‌ها هم به فكر تغيير حكومت نبودند. به عبارت ديگر زير فشار هولناك ساواك و سلطه كامل امريكا بر امور سياسي و اقتصادي ايران، كسي جرئت چنين كاري را نداشت، بنابراين جريانات سياسي نهايتاً در پي كاستن از اقتدار شاه و اداره ايران مثلاً به شكل انگلستان بودند. ذكر اين نكته را هم ضروري مي‌دانم كه نهضت ‌آزادي در خارج از كشور، به دليل برخورداري از آزادي‌هاي اجتماعي بيشتر، از نهضت ‌آزادي داخل كشور بسيار انقلابي‌تر و تندرو‌تر بود. دكتر چمران، صادق‌زاده و دكتر يزدي كتاب «شورشگري و ضدشورشگري» را منتشر كردند و در آن اصول شورش، شيوه‌هاي الزام حكومت و به ميدان مبارزه آوردن مردم را آموزش دادند كه در جاي خود حركت جالبي بود.
 
به نظر مي‌رسد تنها كسي كه به فكر تغيير ساختار حكومت بود، شخص حضرت امام بودند ولاغير. اينطور نيست؟
دقيقاً همينطور است، حتي در آن دوره ساواك هم حضرت امام را مرجع تقليد و استاد فلسفه و حكمت مي‌داند كه به دنبال تعديل است و نه تغيير بنيادين. سيد حسين‌ نصر مي‌نويسد: ما تا سال57 كتاب«ولايت‌فقيه» را نخوانده و متوجه نيت اصلي آيت‌الله خميني نشده بوديم. احسان نراقي، مشاور ارشد شاه و رئيس مؤسسه مطالعات اجتماعي هم به شاه مي‌گويد: اين واكنش توهين‌هايي است كه به دكتر مصدق كرديد و شاه جواب مي‌دهد، اينهايي كه به خيابان‌ها ريخته‌اند طرفدار آيت‌الله خميني هستند، نه دكتر مصدق! معلوم مي‌شود كه هيچ يك از جريانات، از جمله نهضت ‌آزادي و حتي مجاهدين‌ خلق هم يك تئوري منسجم حكومتي براي نظام سياسي نداشتند و هيچ يك متوجه هدف حركت و نهضت امام نشده بودند. نهضت ‌آزادي تا پيروزي انقلاب اسلامي، فقط از نفي استبداد و سلطه سخن مي‌گفت و در پي اصلاح امور بود و مبارزه با استكبار، رنگ چنداني در ادبيات آنها نداشت. بي‌ترديد اگر هوش سرشار، ايمان خالص و اعتقاد راسخ حضرت امام نبود، همان بلايي بر سر انقلاب اسلامي مي‌آمد كه بر سر جنبش مصر آمد. امثال همين‌هايي كه در فكر تعديل و اصلاح بودند، به محمد مرسي خط دادند كه با حكومت سابق مصر تعامل برقرار كند و شد آنچه كه شد. اگر يادتان باشد، مهندس بازرگان وقتي نخست‌وزير شد، به مردم گفت:«انقلاب تمام شد، به خانه‌هايتان برويد و بگذاريد ما كارها را انجام بدهيم.» اگر مردم به اين توصيه عمل مي‌كردند، همان بلايي بر سر انقلاب مي‌آمد كه در دوره دكتر مصدق آمد، اما امام قاطعانه گفتند:«انقلاب تمام نشده، بلكه تازه شروع شده است.»
 
عملكرد مهندس بازرگان به عنوان نخست‌وزير را چگونه تحليل مي‌كنيد؟
مهندس بازرگان در قامت يك نخست‌وزير، سعي كرد ساختار‌هاي قبلي را در كنار انقلاب-كه معتقد به تغيير ساختارها بود- حفظ كند و نقطه اختلاف از همين جا بود. جريان انقلابي معتقد است كه سران نظامي رژيم گذشته، سازمان‌هاي امنيتي و تمام تشكيلات را بايد تغيير داد. نخست‌وزير مي‌گويد:«نبايد چهره بين‌المللي ما خراب شود، ما عضو سازمان حقوق بشر هستيم و نبايد با گروه‌ها برخورد كنيم.» به همين دليل به رغم مخالفت سرلشكر قرني- كه يك استراتژيست نظامي است- به حزب دموكرات كردستان500 قبضه اسلحه مي‌دهد! نتيجه چنين تفكري كاملاً مشخص است. فعاليت‌هاي تجزيه‌طلبانه! در اينجا ما سياستمداري را مي‌بينيم كه ديندار و رهبر يك جريان اصلاح‌طلب است، اما كفايت سياسي لازم و عقلانيت انقلابي ندارد و شرايط بحراني و خطرناك كشور را درك نمي‌كند. مهندس بازرگان كه تا اين مرحله، رهبر يكي از جريان‌هاي سياسي مخالفت رژيم پهلوي بود، قائل به تغيير نظام سياسي و مبارزه با امريكا نبود. بديهي است كه اين تفكر در تقابل صددرصدي با تفكر حضرت امام قرار داشت كه مي‌خواست امريكا را نه تنها از ايران كه از جهان اسلام براند.
 
عملكرد مهندس بازرگان پس از كناره‌گيري چگونه بود؟
ابتدا روي اين نكته تأكيد مي‌كنم كه مهندس بازرگان شخصاً آدم وابسته‌اي نبود، اما طرز فكر او به قول چپي‌هاي آن موقع، جاده صاف كن امپرياليسم بود و زمينه را براي بازگشت آب رفته به جوي فراهم مي‌كرد. نكته مهم ديگر اين است كه اعضاي دولت مهندس بازرگان، خودشان با هم اختلاف‌نظر داشتند و بيشتر از آنچه جريان اسلام‌گرا آنها را حذف كند، خودشان يكديگر را حذف كردند!
يكي ديگر از اشتباهات بزرگ مهندس بازرگان اين بود كه سابقه درخشان خود را به عنوان يك فرد متفكر نمازشب‌خوان كه دهها شاگرد بهتر از بني‌صدر داشت، خرج آدمي مثل بني‌صدر كرد. ايشان در دوره‌اي و متأثر از اختلاف با سران حزب جمهوري اسلامي، آمد و پشت سر او ايستاد و از او دفاع كرد. اين نهايت نشناختن قدر و قيمت خود است. مهندس بازرگان انسان پاكدامن و متديني بود و انصافاً اينكه قدر خود را نگه نداشت، تأسف‌برانگيز است. بعد هم كه از مجاهدين‌خلق -كه جنگ مسلحانه را عليه نظام شروع كردند و دست به ترورهاي گسترده مردم عادي زدند- دفاع كرد، ديگر هر روزنه اميدي را به سوي خود بست، در حالي كه در رژيم شاه، هيچ وقت از مبارزات مسلحانه دفاع نكرد. هر كسي ظرفيت‌هاي محدودي دارد و اكثر آدم‌ها، آدم شرايط و زمانه خود هستند. بعضي از آدم‌ها در دايره محدودي انسان‌هاي بزرگي هستند و نمي‌شود به آنها دامنه نامحدود داد. به نظر من مهندس بازرگان پس از پيروزي انقلاب، مرد زمان خودش نبود و اگر سر كار مي‌ماند، انقلاب و دستاوردهاي آن يكسره از دست مي‌رفت. توصيه‌هاي او قبل از پيروزي انقلاب شايد گاهي مرهمي مفيد بود، ولي بعد از انقلاب تبديل به سم كشنده شد.
غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
ناشناس
|
Canada
|
۰۵:۰۹ - ۱۳۹۹/۰۸/۲۸
0
0
فوق العاده منصفانه نظردهی وبیان شناختی رامعمول داشتند .اماپرسشم این است آیا بعدازانقلاب وقایع واتفاقات جاری وساری وباعتراف سران حزب توده که کیانوریها که ازحمایت شوروی سابق برخورداربودند حرفی بمیان نیامد درکودتای ۲۸مرداد عامل تعرقه وتشتت وتضاد مصدق وکاشانی ناده گرفته شد مضاف براین شیپورهای انگلیس وشوروی درداخل کشور بیش ازاسلامگرایان بی تجربه وناآگاه بعلم وسیاست مولا امیرالمومنین بافراط گرایی تبدیل وقلع وقمع داخلی وآنهمه بروش لنینیستی وفیدل گاسترویی ...که منبع ونفوذ چپ درکشور را بوده تزریق ونفوذ افراد درمراز حساس قدرت عرصه را برای اجرای وعده وووعید های اسلامی به چالش کشبده سازمان یافته ودانسته بقلع وقمع اسلامگرایان باابزار اسلامی موجب انشقاق اسلامگرایی شد کمحصول این شد که‌درظاهر قضییه حکومت جمهوری اسلامی ولی درعمل موردناباوری امثال تشکیلات واندیشمندان دینی وسباسی وقبول عزلت گزینی را انتخاب نمودند چون آنچه بازرگان واندشمندان دینی را وادارمیکند بستر باید مناسب پیاده کردن‌ احکام الهی باشد وگرنه مجوزی ندارند مخالفین اندیشه وفکر را بدارآویخته شوند وبارگبارگلوله خاموش کنند وزندان وتبعید وشکنجه و...روا دارند آنچه امروز درایران اتفاق میافتد رعتار های خلاف آموزههای دینی برآموزه های دینی غالب است ..
خانم ناصریان
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۱۲ - ۱۴۰۰/۱۰/۰۱
0
0
با سلام،من همینقدر فهمیدم،که در ترورهای سال 1360،خدود 17000انسان در کوچه و خیابان ناجوانمردانه سلاخی شدن،جای دفاع ندارد و خون شهدا رسوا کننده افکار و عاقبت بخیری و عاقبت شری افراد است،و انقلاب اسلامی ،مظلومانه ،با زن و مرد و کودک و درد و رتج و فقر و دشمنی همه علیهش ایستاد،آخر کار مهم است و الا شمرم،عالم و فتوا بده بود و جانباز جنگ صفین در رکاب مولا امیر المومنین،اما جانی و قاتل سرور شهدای عالم شد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر