بزرگترين امتياز فوتبال ايران طي سالهاي اخير به بزرگترين شرمندگي اين ورزش بزرگ تبديل شده است. هواداراني که ايران با افتخار از پرتعداد بودنشان به خود ميباليد و حضور پرشورشان را به رخ آسيا ميکشيد، سالهاست که به معضلي بزرگ تبديل شدهاند، معضلي که فرهنگ، آبرو و احترام را زير سؤال ميبرد و جز شرمندگي از خود چيزي به جاي نميگذارد.
اعتراض سکوها و کلکل کردن با حريف و تماشاگرانش مدتهاي زيادي است که جاي خود را به کلماتي رکيک و زننده داده که در بيشتر مواقع کارگردانان تلويزيوني را بر آن داشته تا براي حفظ حرمت، صداي تماشاگران را قطع کنند که اگر اين کار را نکنند، والدين و بزرگترهاي خانه مجبور ميشوند، صداي تلويزيونهايشان را ببندند.
اما برخوردها با اين معضل، هرگز کارگر و بازدارنده نبوده و نتوانسته از شدت و حدت آن بکاهد. شايد چون اصولي نبوده و به صورت سليقهاي و مقطعي اعمال شده و به جاي آنکه عبرتي براي ديگران باشد، بهانهاي شده براي اعتراض و به ميان کشيدن نمونههاي مشابه که با بيتفاوتي از سر گذرانده شده تا بساط فحاشي در ورزشگاهها هرگز جمع نشود!
بدون شک هيچ بازيکن، مربي، مدير و حتي هواداري موافق فحاشي در ورزشگاهها نيست. حتي آنهايي که گاه در جو موجود حل و با اين آواي تأسفبار همراه ميشوند نيز ميتوانند از منتقدان اين شرايط و جو موجود باشند که در موج اين جريان، شکل نامتعارفي به سکوها ميدهند تا چهره فوتبال و اين ورزش مهيج را که طرفداران بيشماري دارد، خدشهدار کنند، اما به همان اندازه که حل شدهها در جو موجود سکوها مقصرند، مسئولاني که گاهي براي قلع و قمع خاطيان دست به قلم ميشوند نيز مقصرند، چراكه متر و معيارشان براي برخورد با اين رفتار نامتعارف هيچگونه تعريفي ندارد و بيشتر تصميماتي آني و گاه نيز تحت تأثير جو موجود است؛ بيانيهها و مصاحبههاي مديران، مربيان يا واکنشهاي هواداران تيمي است که خود را مهجور و مظلوم ميداند.
تصميماتي که نه تنها نميتواند راهحلي براي اين بحران باشد که زمينهساز اعتراضهاي بعدي نيز ميشود، وقتي كه نه توجيه قانوني دارد و نه رنگ و بوي عدالت. برخورد، جريمه و حتي محروم کردن خاطيان بدون شک ميتواند اهرمي باشد براي کم کردن بار اين رفتار نامتعارف، اما به شرط آنکه اين برخوردها هميشگي باشد و در پي هر بيحرمتي صورت گيرد، نه آنکه بعد از گذشت هفتهها از رقابتهاي ليگ، تنها روي نام يک تيم خاص زوم شود، آنهم در شرايطي که اين رفتارهاي ناپسند از سوي تمامي حاضران در ورزشگاه سر ميزند و يافتن مقصر اصلي مانند يافتن سوزني در انبار کاه است! اما وقتي جريمهها و محروميت تماشاگران از حضور در ديدارهاي تيمشان از سر تفنن باشد و اهرم فشارش بيانيههاي تند و تيز برخي مديران، چطور ميتوان به برچيده شدن اين بيفرهنگي روي سکوهاي ورزشگاه و عدم تکرار آن دل خوش كرد.
محروميتهاي مقطعي که همواره گريبان يکي، دو تيم خاص را ميگيرد و ديگران را مبرا ميکند، شايد بزرگترين دليل اصرار به اين رفتارهاي نامتعارف در ورزشگاهها باشد، چراکه عدهاي ميدانند از حاشيه امنيت برخوردار هستند و در پي انتشار يک بيانيه شديدالحن، ميتوانند جو را چنان متشنج و به سود خود تغيير دهند که يافتن مقصر اصلي و علت اين معلول تأسفبار هرگز به پاي ميز محاکمه کشيده نشود تا عبرتي شود براي سايران. كساني که گاه زير سبيلي رد ميشوند و گاه فحاشيهايشان به حساب متر و معيار آقايان به اندازهاي نيست که نيازي به توبيخ و تنبيه داشته باشد. متر و معياري که به نظر ميرسد اندازهگيريهايشان براي جريمه کردن دست برخي را براي فحاشي باز و دست برخي ديگر را ميبندد و اين نوع نگاه هرگز اجازه نميدهد آرامش به سکوهاي بازگردد و بساط الفاظ رکيک از آن برچيده شود!