سالهاست که مديران باشگاهي بابت اهمالکاريهاي فراوان در عقد قراردادهاي سراسر ضرري که با بازيکنان و مربيان به خصوص از نوع خارجي آن ميبندند و منافع ملي را به پاي منافع شخصي ميريزند، مورد انتقاد قرار ميگيرند، انتقادهايي که گاه آنها را به چالش ميکشاند، هرچند كه دستآخر ميتوانند با کمک بالادستيهاي خود از مخمصه فرار کنند، اما هرگز نميتوانند از انتقاد رسانهها و حتي مردم بابت ناکارآمديهاي خود رها شوند. در اين بين البته بارها به فدراسيون و وزارت ورزش بابت توبيخ نشدن اين مديران خرده گرفته ميشود، اما کافي است گامي به عقب برداريم و دقيقتر به ماجرا نگاه کنيم تا بفهميم كه چرا اين روند هرگز متوقف نشده و با وجود ضرر و زيانهاي فراوان، همچنان ادامه دارد!
مطالبات رسانهها و مردم طي سالهاي اخير از فدراسيون فوتبال و وزارت ورزش اين بوده که گوش مديران ناکارآمدي که با عقد قراردادهايي نظير ترکمنچاي که فاجعههاي مالي و غيرمالي بسياري را در پي داشته، بپيچانند. اين برخورد ضربتي چگونه ممکن است، وقتي وزارت و فدراسيون فوتبال خود نيز در همين راه گام برداشتهاند و اين روند را در پيش گرفتهاند!
قرارداد، قرارداد است. ميخواهد يک سوي آن طارمي و سوي ديگرش پرسپوليس باشد يا استقلال و جباري هميشه مصدومي که بسياري از بازگشت مجددش به استقلال در تعجب هستند. ميخواهد فدراسيون فوتبال با آديداس باشد يا جيوا، شرکت برهان مبين، کانون ايران نوين يا هر شرکت حقيقي يا حقوقي ديگر. راه را که بلد نباشي، فرقي نميکند تاج باشي يا کفاشيان، طاهري باشي يا افشارزاده، فتحاللهزاده يا رويانيان يا هر مدير ديگري، مهم برگه قراردادي است که امضا ميشود. قراردادي که ميتواند با هدف سود بردن فوتبال ايران تنظيم شود يا متضرر شدن آن که البته در اکثر قريب به اتفاق موارد تمامش ضرر است، تفاوتي هم نميکند اين برگه در باشگاههاي فوتبال امضا شود يا فدراسيون چون در هر حال نتيجهاش به سود فوتبال ايران تمام نميشود.
البته آقايان در اين شرايط باز هم خود را مقصر نميدانند و سعي در انداختن توپ به زمين ديگري دارند آن هم براي شانه خالي کردن از زير بار مسئوليت و افتضاحي که به بار آوردهاند. درست مثل زماني که پاي دستورالعمل وزارت صنعت، معدن و تجارت براي لاپوشاني اشتباهات فردي در قرارداد با آديداس به ميان آمد! اما گاه داستان به قدري واضح و عيان است که جايي براي انکار باقي نميماند. درست همانند ماجراي البسه جيوا که در شيراز و با بدترين کيفيت توليد و با چنان آب و تابي تحويل تيم ملي ميشد که گويي بهترين برند از بهترين مارک دنياست و بدتر از همه اينکه با کوچکترين اختلاف و اعتراضي با استناد به قرارداد يکطرفهاي که بسته شده بود، موفق به اخذ حق نداشتهاش از فوتبال ايران ميشد. در واقع حقي که ناکارآمدي مديران در امضاي قراردادي مهم و مبهم به ناحق در گلوي اسپانسري ريختند که کوچکترين سودي براي فوتبال ايران نداشت. نظير اين قراردادها در فدراسيون فوتبال کم به امضا نرسيده است. از موارد ديگر ميتوان به کانون ايران نوين و داستان تبليغات محيطي اشاره کرد يا ماجراي بليتفروشي شرکت برهانمبين که با طي شدن روندي خاص و سفارش دستهاي پشت پرده قراردادش امضا شد تا درآمدهاي فوتبال را تمام و کمال به جيب اين شرکت بريزد و آب باريکهاي از آن را به باشگاهها، سازمان ليگ و فدراسيون بدهد، رقم ناچيزي که ندادنش به مراتب بهتر از دادنش بود و حالا هم ماجراي آديداس، برند معروفي که تيمهاي بسياري در دنيا با آن همکاري دارند، اما نه همکاري شبيه به همکاري فوتبال ايران که باز هم به دليل ناکارآمدي آقايان به قراردادي يکطرفه تبديل شده كه ضررش براي فوتبال ايران به مراتب بيشتر از سود آن است!
نميشود به راحتي باور کرد که تمام اين اشتباهات سهوي يا همه از سر ناآگاهي يا زرنگي طرف مقابل است که اگر اينطور باشد، بايد نگاهي جديتر به مديريت فوتبال انداخت و آنهايي را که حتي از عهده عقد يک قرارداد ساده هم برنميآيند بايد از سر راه کنار زد تا راه براي کساني باز شود که دستي بر آتش دارند و تجربهاي مفيد که منفعت ملي خدايي ناکرده فداي منفعت شخصي نشود يا از سر ناآگاهي، سهم فوتبال ايران سر از جيب ديگري در نياورد!