کد خبر: 729565
تاریخ انتشار: ۰۴ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۳۲
حماسه آفريني لشكر71 روح الله در مرصاد در گفت‌وگوي «جوان» با سردار احمد سليم آبادي
خاطرات سردار احمد سليم آبادي فرمانده لشكر 71 روح‌الله از عمليات مرصاد را بايد يكي از ارزشمندترين مشاهدات حضوري در خصوص اين عمليات به شمار آورد.
عليرضا محمدي

او كه به عنوان يكي از فرماندهان حاضر در مرصاد توفيق حضور در كنار شهيد صياد شيرازي در بالگرد 214 هوانيروز را يافته بود، بر فراز منطقه عملياتي نحوه حركت منافقان را شناسايي كرده و همان‌جا جان صياد شيرازي را نجات مي‌دهد. در ادامه عمليات مرصاد، سليم‌آبادي به همراه بخشي از نيروهايش عقبه منافقان در سه راهي اسلام آباد را سد مي‌كنند و ضربات سنگيني به آنها وارد مي‌سازند. در سالروز عمليات مرصاد به تاريخ پنجم مردادماه 1367 گفت‌و‌گويي با فرمانده لشكر71 روح الله در دفاع مقدس انجام داده‌ايم كه تقديم حضورتان مي‌شود.

كارنامه عمليات مرصاد نشان مي‌دهد نيروهايي كه اولين ضربات را به منافقان وارد كردند، از يگان‌هاي مستقر در غرب كشور بودند، شما هنگام اين عمليات كجا حضور داشتيد؟

اوايل سال 67 ما هنوز در منطقه عملياتي والفجر10 بوديم و در حلبچه و حد فاصل ارتفاعات ميرسور تا تپه ريشن (داخل خاك عراق) خط داشتيم. در همين زمان دشمن در جبهه‌هاي جنوبي فشار مي‌آورد و توانست مناطقي چون فاو، شلمچه، جزاير مجنون و... را از تصرف نيروهاي ما خارج كند. بنابراين به ما دستور داده شد تا منطقه را تخليه كنيم و در نقاط جنوبي‌تر مستقر شويم. لذا سه گردان از لشكر71 در منطقه دزلي حد فاصل ملخ خور به سمت مريوان مستقر شد. سه گردان هم در سه راهي پاوه، كامياران، كرمانشاه مستقر شد و دو گردان تقويت شده‌مان هم كه از قبل در جنوب مستقر بودند. كمي بعد از اين جابه‌جايي از آنجايي كه دشمن در منطقه شيلر به نيروهاي لشكر 28 پياده ارتش فشار مي‌آورد، از طرف قرارگاه عملياتي قدس از ما خواسته شد براي كاستن از فشار روي لشكر 28 عملياتي را در ارتفاعات مسعود انجام دهيم. شناسايي‌ها و امور از اين دست انجام شد و يك روز مانده به انجام عمليات كاملاً آماده شده بوديم كه خبر دادند بايد براي جلسه‌اي به قرارگاه قدس بروم. در آنجا سردار حجازي كه بعد از رفتن سردار عزيز جعفري به جبهه‌هاي جنوب، فرمانده قرارگاه قدس شده بود، به بنده اطلاع داد اوضاع جنوب وخيم شده است و نقل قولي از حضرت امام(ره) با اين مضمون كردند كه در شرايط كنوني حفظ جنوب به معني حفظ اسلام است. بنابراين بايد به آنجا برويم.

‌ آن زمان هنوز از آمدن منافقان خبري دريافت نشده بود؟

نه هنوز اسمي از منافقان در كار نبود. بيشتر فشار دشمن بعثي در جنوب مدنظر فرماندهان بود و ما هم بايد خودمان را به آنجا مي‌رسانديم. بنابراين بعد از گفت‌وگو با سردار حجازي سريع به قرارگاه لشكر در سه راهي كامياران، پاوه، كرمانشاه برگشتم و مسئولان لشكر را براي حركت به سمت جنوب توجيه كردم. آن روزها به خاطر شرايط پيش آمده به شخصه تنها سه يا نهايتاً چهار ساعت در شبانه‌روز فرصت استراحت داشتم. آن شب ساعت 12 فرصت پيدا كردم تا كمي استراحت كنم كه آقاي جواد رحيمي مسئول ستاد قرارگاه لشكر پيشم آمد و گفت فلاني راديو محلي كرمانشاه اعلام كرده دشمن كرند غرب را گرفته است. با تعجب پرسيدم: مطمئني درست شنيده‌اي؟ كرند با مرز فاصله زيادي دارد! او رفت و كمي بعد بازگشت و گفت: اسلام آباد هم سقوط كرد! آنجا بود كه فهميديم قضيه واقعاً جدي است. در حالي كه هنوز ماهيت نيروهاي مهاجم معلوم نبود و دقيقاً نمي‌دانستيم اين چه دشمني است كه اين طور سريع پيشروي كرده است.

از همان جا وارد عمليات مرصاد شديد؟

بله، هنوز در شگفتي اخبار سقوط كرند غرب و اسلام آباد غرب بوديم كه با بيسيم خبر دادند بنده را به قرارگاه نيروي زميني سپاه در كرمانشاه احضار كرده‌اند. ساعت حدود سه صبح بود كه راه افتاديم. قرارگاه نزديك طاق بستان بود. چند ساعتي طول كشيد تا به آنجا برسيم و هوا داشت روشن مي‌شد، وارد كرمانشاه كه شديم تعداد زيادي از مردم را ديديم كه يا داخل اتومبيل‌ها به خواب رفته‌اند يا در كنار خيابان استراحت مي‌كنند. از سر و وضع‌شان مشخص بود كه از ترس دشمن فرار كرده‌اند و به شكل موقت به كرمانشاه پناه آورده‌اند. وقتي وارد قرارگاه شدم ديدم آقاي شمخاني فرمانده وقت نيروي زميني سپاه، ‌امير حسني سعدي فرمانده وقت نيروي زميني ارتش، شهيد صياد شيرازي، سردار رشيد و تعداد ديگري از فرماندهان در آنجا حضور دارند. سردار رشيد از من پرسيد نيروهاي‌تان در كجا مستقر هستند؟ من هم محل قرارگاه‌مان را شرح دادم و ايشان از من خواست خمپاره‌اندازها و سلاح‌هاي ضد زره را برداريم و به مصاف دشمن برويم. بعد از آن با آقاي شمخاني گفت‌وگوي كوتاهي كردم و قرار شد همراه شهيد صياد شيرازي و با يك فروند هلي كوپتر شناسايي 214 به منطقه برويم.

گويا هوشياري شما در همين عمليات شناسايي باعث نجات جان خودتان و شهيد صياد شيرازي شده بود؟

مي‌توانم بگويم امداد الهي بود كه باعث شد هنگام اين عمليات آسيبي به ما نرسد و فرماندهان با همين شناسايي‌هايي كه صورت داديم بتوانند بهترين تصميم‌ها را براي مقابله با منافقان اتخاذ كنند. آن روز به اتفاق مسئول عمليات لشكرخودمان(71 روح الله) آقاي شاعري و شهيد صياد شيرازي سوار بالگرد 214 شديم و به منطقه عملياتي رفتيم. اوايل صبح روز چهارم مردادماه بود كه به چهار زبر رسيديم و ديديم نيروهاي مدافع تنگه با منافقان درگير شده‌اند. خلبان هلي كوپتر براي آنكه از تيراندازي منافقان در امان بمانيم در ارتفاع پايين حركت مي‌كرد. سمت چپ جاده و روي بلندي‌ها يك قرارگاه تاكتيكي بود كه بايد خودمان را به آنجا مي‌رسانديم. داخل بالگرد توجه همه به سمت راست يعني جاده و محل درگيري بود، چراكه هر آن احتمال داشت از آنجا مورد اصابت قرار بگيريم. در همين اثنا و به خواست خدا رو به رو را نگاه كردم و ديدم فقط چند متر مانده تا به يك كابل فشار قوي برق برخورد كنيم. سريع به صياد شيرازي اشاره كردم و ايشان هم زود خلبان را مطلع كرد و او هم با مانوري سيم را رد كرد، اما انتهاي بالگرد به اين سيم گير كرد و احساس كردم عن قريب است كه سقوط كنيم. به لطف خدا سيم پاره شد و خطر از بيخ گوش‌مان گذشت. به هرحال در قرارگاه تاكتيكي نسبت به موقعيت دشمن توجيه شديم و به پادگان ابوذر رفتيم. از سمت راست جاده (اسلام آباد - كرمانشاه) رفتيم و آنجا را شناسايي كرديم. در پادگان ابوذر متوجه شديم شب قبل از آن نيروهاي منافق و عراقي به آنجا آمده بودند كه با مقاومت بچه‌هاي تيپ 29 نبي اكرم(ص) عقب‌نشيني مي‌كنند در حالي كه هنوز رد تانك‌هاي‌شان در محوطه ديده مي‌شد. بعد از كمي هماهنگي و گفت‌و‌گو اين بار از سمت چپ جاده برگشتيم و آنجا را هم شناسايي كرديم. ستون منافقان پراكنده نشده بود و روي جاده صف كشيده بودند. كاملاً به منطقه و نحوه آرايش خطي و ستوني دشمن اشراف يافتيم و بايد بگويم كه چيزي از قلم نيفتاد.

اين آرايش ستوني منافقان و استقرار در طول جاده از حماقت آنها نشئت مي‌گرفت؟ حتي يك غير نظامي هم مي‌تواند بفهمد كه تجمع روي جاده چه خطراتي مي‌تواند داشته باشد؟

تبليغات رجوي و مسئولان نفاق طوري براي نيروهاي‌شان جا انداخته بودند كه در اواخر جنگ رزمندگان ما توان مقابله با آنها را ندارند و از طرف ديگر مردم با آنها هستند و كافي است وارد كشور شوند تا مورد استقبال قرار بگيرند! بنابراين نقشه گروهك نفاق اين بود كه خيلي سريع و از روي جاده آسفالته خودش را به شهرهاي بزرگي چون كرمانشاه، همدان، قزوين و نهايتاً تهران برساند و لذا‌ از نفربرها و زرهپوش‌هاي لاستيك‌دار و تندرو استفاده مي‌كردند. حتي وقتي در چهار زبر يا همان تنگه مرصاد گير افتادند، آن قدر شعور و درك نداشتند كه مسير ديگري را انتخاب كنند و آن قدر اصرار به عبور از تنگه و رسيدن هرچه سريع‌تر به كرمانشاه كردند، تا اينكه قتل عام شدند.

وقتي دوباره به مقر نيروي زميني در كرمانشاه برگشتيد چه اتفاقي افتاد؟

تقريبا 10 يا 10 و نيم صبح (چهارم مرداد) بود كه دوباره به قرارگاه رسيديم. در آنجا نتيجه عمليات شناسايي اطلاع ساير فرماندهان رسيد. اين طور مي‌‌توانم بگويم كه ماحصل شناسايي‌هايي كه انجام داده بوديم، كل طرح و نقشه‌اي كه قبل از رسيدن ما انجام گرفته بود را تغيير داد. يادم است وقتي آقاي شمخاني از من پرسيد چه ديدي؟ گفتم: اين طور كه منافقان روي جاده ستوني تجمع كرده‌اند مي‌شود مثل يك قالب پنير آنها را بريد و قورت داد! ايشان هم به من گفت با نيروهايت وارد عمل شو. درخواست دادم تا پشتيباني‌هاي لازم مثل هلي برد نيروها، تأمين مهمات و همچنين پيش‌بيني خارج كردن مجروحان احتمالي صورت گيرد. به رغم نگراني‌هايي كه وجود داشت، ايشان قول‌هايي داد و هنگام خروج از اتاق ديدم آقاي هاشمي رفسنجاني هم آنجا هستند.

‌از همان جا به مصاف ضد انقلاب رفتيد؟

بلافاصله بعد از خروج از قرارگاه نيروي زميني، به قرارگاه لشكر 71 روح الله در سه راهي پاوه، كامياران و كرمانشاه برگشتيم و نيروها را آماده عمليات كرديم. حوالي ساعت سه و نيم بعدازظهر بود كه دو فروند هلي كوپتر شنوك هوانيروز آمدند و تعدادي از بچه‌ها را كه جمع قابل توجهي از فرمانده گردان‌ها و نيروهاي با تجربه و كادر در ميان‌شان بودند، رهسپار كردم. بار دوم خودم هم با آنها رفتم و بعد ديگر خبري از اين هلي‌كوپترها نشد و كلاً با چيزي حدود 150 يا 160 نفر از بچه‌هاي لشكر71 به سه راهي اسلام آباد رسيديم و روي اول جاده پل دختر كه به شكل يك فرودگاه اضطراري آماده شده بود، ‌مستقر شديم. قبل از رسيدن ما بچه‌هاي گروه اول درگير شده و عده‌اي مجروح داده بوديم. در سه راهي يك بلندي وجود داشت كه زيرش هم پمپ بنزيني بود. سريع بچه‌ها را فرستادم تا روي بلندي و پمپ بنزين مستقر شوند و يك طرف جاده( سه راهي ) را به طول تقريباً دو كيلومتري كمين زديم. از آن لحظه به بعد هر وسيله نقليه يا نيرويي از منافقان كه از اسلام آباد مي‌خواست به طرف چهار زبر برود از سوي بچه‌هاي ما كمين مي‌خورد و هر وسيله‌اي هم كه مي‌خواست از چهار زبر به اسلام‌آباد برگردد، به دام ما مي‌افتاد. تا دوساعت دشمن اصلاً متوجه كمين ما نشده بود.

‌مگر سه راهي اسلام آباد عقبه نيروهاي دشمن كه در چهار زبر بودند يا آنها كه هنوز داخل شهر بودند به شمار نمي‌رفت، با چنين اهميتي چطور متوجه حضور شما نشدند؟

ما اصلا اجازه نمي‌داديم حتي يك نفر از نيروهاي دشمن زنده از كمين ما عبور كند تا بتواند خبر برساند. هر وسيله‌اي كه مي‌آمد و مي‌رفت منهدم مي‌كرديم. اين وضعيت ادامه داشت تا اينكه يكي از ادوات دشمن قبل از اينكه منهدم شود گلوله آرپي‌جي شليك كرد كه به مخزن روغن پمپ بنزين خورد و انفجار مهيبي رخ داد. اينجا بود كه فرماندهان دشمن متوجه حضور ما شدند. اوايل شب بود كه ناگهان منافقان آتش و نيروي زيادي بر سر ما ريختند تا بلندي كنار جاده را بگيرند و ما را پس بزنند. در يورش اول، دشمن بعد از يك ساعت درگيري، بلندي را از ما گرفت كه خيلي زود دوباره پسش گرفتيم. بار دوم باز بلندي را گرفتند كه سه نفر هم اسير داديم. اما با وجود كمبود نفرات و مهماتي كه رو به اتمام بود، تسليم نشديم، ‌حمله كرديم و دوباره بلندي را پس گرفتيم. در اين اثنا دو نفر از اسراي ما هم فرصت پيدا كرده و فرار كردند. اما نفر سوم كه شهيد مددي از بچه‌هاي خوب اطلاعات- عمليات ما بود نتوانست فرار كند و منافقين ايشان را در اسلام آباد به شهادت رساندند.

يعني شدت درگيري به قدري بود كه مرتب بلندي مشرف به جاده دست به دست مي‌شد؟

بله، در طول چند ساعت چند بار اين بلندي دست به دست شد. حتي در مقطعي من به دليل اتمام مهمات قصد داشتم ترك درگيري كنم و بچه‌ها را عقب بكشم، ولي آن دو نفر رزمنده كه فرار كرده بودند اطلاع دادند كه منافقين هم كمبود مهمات دارند و همين ما را به مقاومت تشويق كرد. تا آن لحظات چيزي حدود 30 شهيد و تعداد زيادي مجروح داده بوديم و مهمات آنچناني هم نداشتيم، لذا براي بار سوم دشمن حمله كرد و بلندي را موقتاً گرفت كه تنها غيرت و همت بچه‌ها باعث شد مجدداً پسش بگيريم. اين وضعيت ادامه داشت تا اينكه ساعت 10 ، 11 شب ديدم سردار كوثري با يك گردان از بچه‌هاي لشكر 27 از راه رسيدند. در خصوص وضعيت منطقه با ايشان گفت‌وگو كردم و حاج محسن كريمي را همراه آن گردان لشكر 27 فرستادم تا بلندي‌هاي روبه‌رويي ما را تأمين كنند كه با مقاومت شديد دشمن روبه‌رو شده بودند. وضعيت بغرنجي پيش آمده بود كه ديدم 120 نفري از سمت خرم آباد به ما ملحق شدند. اما چون خواستيم در قالب رزم نيروهاي ما قرار بگيرند، نپذيرفتند و رفتند. خيلي براي از دست دادن آن نيروها ناراحت شدم و به فكر بودم چطور حملات ديگر دشمن را دفع كنيم كه 100 نفر ديگر اين بار از نيروهاي كميته بروجرد از راه رسيدند و به ما ملحق شدند. تا صبح در همان جا مقاومت كرديم تا اينكه باقي نيروهاي لشكر27 از راه رسيدند و موقعيت‌مان را با آنها جابه‌جا كرديم.

جمع بندي‌تان از حضور لشكر71 در عمليات مرصاد چيست؟

صبح روز بعد پنجم مرداد ماه و روز اصلي عمليات مرصاد و شكست قطعي منافقين بود، با الحاق بخش ديگري از نيروهاي لشكر خودمان(71 روح الله) مأمور شديم تا بين كرند غرب و گردنه پاتاق را ببنديم و مانع از فرار منافقان از آن طريق شويم. كارمان هم موفقيت آميز بود و آنها وقتي به گردنه مي‌رسيدند و كمين ما را مي‌ديدند، وسيله نقليه‌شان را رها كرده و با پاي پياده به بلندي‌هاي اطراف فرار مي‌كردند كه غالباً كشته مي‌شدند و از بين مي‌رفتند. ما در اين عمليات 30 شهيد داديم اما در همان سه راهي اسلام آباد چيزي حدود 500 نفر از منافقان كشته شدند كه نشان از عمليات موفق بچه‌هاي لشكر 71 روح الله مي‌دهد. 64 زره‌پوش و خودروي زرهي دشمن در همان سه راهي اسلام آباد منهدم شد. سه نفربر حامل دوشيكا غنيمت گرفتيم كه اولين آنها را همين سردار كريمي فرمانده كنوني سپاه روح‌الله غنيمت گرفت. اما بايد اين نكته را يادآور شوم كه لشكر71 روح الله تنها بخشي از عمليات مرصاد را برعهده داشت و اگر نبود جانفشاني رزمندگان تيپ 12 قائم، لشكر بدر، 32 انصار الحسين، لشكر27 محمد رسول الله، هوانيروز و نيروي هوايي ارتش و... حماسه مرصاد خلق نمي‌شد.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار