در چهار شماره گذشته از اين نوشتار به طرح مقدماتي در باب حقوق بينالملل در اسلام پرداختيم. در آنجا اولاً از ناتواني ذاتي بشر در تدوين حقوق جهانشمول بشري و لزوم محوريت دين به عنوان واضع حقوق بشر سخن گفتيم و ثانيا دو اصل «عدل» و «وحدت» را به عنوان اصولي اساسي كه روابط بينالملل در اسلام بر پايه آنها تدوين ميشود، معرفي كرديم. در اين شماره به جايگاه «امام» در وحدت بخشي به جامعه اسلامي ميپردازيم. مباحث اين سير برگزيده از كتاب «روابط بينالملل در اسلام» نوشته استاد جوادي آملي است.
آيه «اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَه فَاَصلِحوا بَينَ اَخَوَيكُم» و نيز آياتي ديگر مؤمنان و مسلمانان را به سِلم، صلح و صفا فراميخواند و از هرگونه تفرقه داخلي بازميدارد تا بر اساسِ «اَشِدّاءُ عَلَي الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم» با مهرباني زير سايه اسلام، زندگي مسالمتآميزي داشته باشند. اگر كسي در حوزه اسلامي به داعيه مؤمن بودن با مؤمنان ديگر درگير شود و اختلاف ايجاد كند، قرآن كريم ديگران را موظف كرده است كه او را مهار و آن اختلاف را برطرف كنند. خداي سبحان ميفرمايد:«ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا ادخُلوا فِي السِّلمِ كافَّه ولاتَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّيطنِ اِنَّهُ لَكُم عَدُوٌّ مُبين»(1)؛اي كساني كه ايمان آوردهايد همگي در سلم وارد شويد و از گامهاي شيطان پيروي نكنيد كه همانا او براي شما دشمني آشكار است.
خداي سبحان در آيات پيش از اين آيه، اوصاف روحي منافقانِ مفسد و صفات ايثارگري مؤمنان خالص را بيان فرمود و در اين آيه به مؤمنان خطاب ميكند كه همگي راه صلح، اتحاد و زندگي مسالمتآميز را در پيش گيريد و با هم به قلعه محكم سازگاري و وحدت درآييد. «سلم» از لحاظ فقه اللغه به معناي انقياد، طاعت، صلح، مسالمت و عدمتعرّض به امنيت، آزادي، استقلال سياسي، اقتصادي، فرهنگي و مانند آن است و كاربرد قرآني آن نيز همان معناي معهود لغوي است؛ البته مشتقات ثلاثي مزيد آن، مانند اسلام، معناي دين ويژه را ميرساند.
طاعت؛ معناي اعم و جامعِ «سِلم»
در بين وجوه سهگانه براي معناي سلم ـ يعني اسلام، طاعت و ولايت ـ عنوان طاعت، اعم و جامع است كه معناي صلح را نيز تأمين ميكند، زيرا صلح در صورتي پديد ميآيد كه همگان از حقوق مشترك و اصول جامع و حافظ منافع عمومي اطاعت كنند و هيچ فرد يا گروهي منافع خود را بر مصالح ديگران ترجيح ندهد. پيدايش صلح و مسالمت به طور مطلق متوقف بر اسلام به معناي مكتب خاص و معهود نيست. هرچند صلح مسلمانان و مسالمت آنان مرهون پذيرش همه احكام اسلام است امّا صلح موحدان، يعني پيروان مكاتب انبيا (ع) و صلح جوامع بشري، اعم از موحدان و ملحدان، وابسته به قبول اصول فطري مشترك است؛ نه پذيرش اسلام به معناي مكتب معهود. به هر روي، «سِلم» در اين آيه، صلح و سازش و اتحاد و برادري در درون حوزه اسلامي است؛ نه دعوت به اسلام؛ چون آيه خطاب به مؤمنان است و آنان را در محدوده داخلي ايمان و اسلام به انقياد و اتحاد همگاني فراميخواند و از تفرقه درونگروهي باز ميدارد. پس از بازگويي حوزه اتحاد اسلامي، بايد به محور اين اتحاد نيز اشارهاي شود، زيرا اتحاد اسلامي بايد بر مدار حق و عدل باشد.
دين الهي، محور وحدت
دين الهي، محور وحدت مسلمانان جهان است، چنانكه علي(ع) هنگام نكوهش كوفيان كه در برابر عامل معاويه يعني نعمان بن بشير بيتفاوت بودند، فرمود:«... لاأباً لكم! ما تنتظرون بنصركم ربّكم؟ أما دين يجمعكم و لاحَميّه تُحمِشكم... (2)»؛اي بياصلها! در ياري پروردگارتان منتظر چه چيزي هستيد؟ آيا ديني نداريد كه شما را گردآورد يا غيرتي كه شما را به خشم آورد؟ امير مؤمنان(ع) در اين خطبه، به وحدتآفريني دين الهي تصريح ميكند؛ ليكن چون دين، در قرآن و سنّت پيامبر(ص)و امامان معصوم(ع) متبلور ميشود، بايد اين سه محور را بررسي كنيم.
1- قرآن كريم
سير تكاملي انسان به سوي خداوند، سير صعودي است، از اين رو قرآن كريم ميفرمايد به حبل و ريسمان الهي چنگ بزنيد: «واعتَصِموا بِحَبلِ اللهِ جَميعًا ولاتَفَرَّقوا»(3)، چنانكه كوهنوردان براي صعود بر صخرههاي بلند، نيازمند طناب و دستگيره محكمند تا سقوط نكنند. قرآن كريم در آيه ديگر، اعتصام به الله را مطرح كرده و چنين ميفرمايد: «ومَن يَعتَصِم بِاللهِ فَقَد هُدِي اِلي صِرطٍ مُستَقيم» (4)؛ هر كس به خداوند اعتصام كند، قطعاً به صراط مستقيم هدايت شده است. حبلالله، همان دين خداست كه دربر دارنده عقايد، اخلاق و احكام است و اعتصام به حبل الله، اعتصام به الله است. دين، حقيقت واحدي است كه بخشي از آن در قرآن ظهور كرده است.
2- سنت رسول اكرم(ص)
قرآن كريم به صراحت از پيامبر(ص) به عنوان محور وحدت و رفع اختلاف امت ياد كرده است:«فَاِن تَنازَعتُم في شيءٍ فَرُدّوهُ اِلَي اللهِ والرَّسول» (5) همچنين اميرمؤمنان(ع) درباره محوريت پيامبر اسلام(ص) براي وحدت ميفرمايد:«من تقدّمها مَرق و من تخلّف عنها زهَق و من لزِمها لَحِق»(6)؛ هر كسي كه از آن پيشي گيرد، از دين خارج شود و آنكسي كه از آن عقب بماند، هلاك گردد و هر كس كه از آن جدا نشود، به او رسد.
3- عترت(ع)
قرآن و عترت، بيان تفصيلي رسول اكرم(ص)هستند، پس بشر براي نجات خود، راهي جز تمسك به قرآن ندارد و چون حقيقت قرآن در عقايد، اخلاق و اعمال عترت پاك رسولالله(ص) ظهور كرده است، عترت نيز حبل خدايند، چنانكه در ادعيه، اهل بيت(ع) را با عبارت حبلالله المتين و العروه الوثقي ميخوانيم و آنان نيز قرآن را با اين وصف معرفي ميكنند؛ نظير اينكه اميرمؤمنان(ع) ميفرمايد: بر شما باد عمل به قرآن! زيرا آن ريسمان محكم الهي است... قرآن كريم و عترت، دو حبل مجزا، مستقل و متكثر نيستند، زيرا در آن صورت، بايد از همديگر تفكيكپذير باشند، حال آنكه رسول اكرم(ص) در حديث ثقلين فرمودند كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.
جدايي ناپذيري امام و قرآن از يكديگر
قرآن بدون امام معصوم، نه تنها مايه اتحاد نيست، بلكه موجب اختلاف است، چون دلهاي مريض با عرضه افكار خود بر آن، مذهبسازي و فرقهسازي ميكنند، چنانكه قرآن كريم ميفرمايد:«هُوَ الَّذِي اَنزَلَ عَلَيكَ الكِتبَ مِنهُ ءايتٌ مُحكَمتٌ هُنَّ اُمُّ الكِتبِ واُخَرُ مُتَشبِهتٌ فَاَمَّا الَّذينَ في قُلوبِهِم زَيغٌ فَيَتَّبِعونَ ما تَشبَهَ مِنهُ ابتِغاءَ الفِتنَه»(7)
امام علي بن الحسين(ع) فرمود: معصوم كسي است كه به حبل الهي اعتصام ميكند و حبل الله همان قرآن كريم است. معصوم و قرآن، تا روز قيامت از يكديگر جدا نخواهند شد و امام به قرآن هدايت ميكند و قرآن به امام و اين همان معناي سخن خداي تبارك و تعالي است كه «اِنَّ هذا القُرءانَ يَهدي لِلَّتي هِي اَقوَم».(8)
امام باقر(ع) درباره آيه «ولاتَفَرَّقوا» فرمود: خداوند ميدانست كه مردم، پس از رحلت رسول اكرم(ص) متفرق خواهند شد، پس آنان را همانند امتهاي پيشين از تفرقه نهي فرمود و به آنان امر كرد كه بر ولايت آل محمد(ص) اجتماع كنند و متفرق نشوند. بر اين اساس، امام همان قطبي است كه آسياب جامعه بيآن راكد است و جامعه راكد، گرفتار فرسودگي و سير قهقرايي خواهد بود. امام معصوم(ع) براي حفظ وحدت جامعه و نگهباني آن از سقوط، مانند چراغ در شب است. حركت در شب تاريك، احتمال بيراهه رفتن، سقوط در گودالها و طعمه حيوانات درنده شدن را دارد. مصونيت از كژراهه و بيراهه به نور نياز دارد، از اينرو حضرت علي(ع) درباره خود ميفرمايد:«إنّما مثلي بينكم كمثل السّراج في الظّلمه يستضيءُ به من وَلَجها»(9)؛ جريان من در ميان شما همچون چراغ در تاريكي است كه هر كس به سوي آن روي آورد و كنارش بنشيند، از نورش بهره ميگيرد.
پينوشتها:
1 ـ سوره بقره، آيه 208
2 ـ نهجالبلاغه، خطبه 39، بند 1
3 ـ سوره آل عمران، آيه 103
4 ـ سوره آل عمران، آيه 101
5 ـ سوره نساء، آيه 59
6 ـ نهج البلاغه، خطبه 100، بند 2
7 ـ سوره آل عمران، آيه 7
8 ـ سوره اسراء، آيه 9
9 ـ نهج البلاغه، خطبه187، بند 6و7