ما وقتي ميخواهيم با شخصيتهاي بزرگ و بلند بالايي كه در طول تاريخ براي بشر اسوه بودهاند نظير معصومين(ع) و ساير انبياي الهي مواجه شويم تازه متوجه مشكلاتي ميشويم كه در بطن و تار و پود نظام تبليغيمان وجود دارد. اولين و بديهيترين كاري كه در اين زمينه بايد صورت گيرد ترجمه رفتار، عملكرد و سبك زندگي اين بزرگان براي گروههاي مختلف مخاطبان است، به گونهاي كه مخاطب آن فاصله زماني و مكاني ميان اسوه و خود را در نوردد و با الهام از آن تفكر و انديشههاي بزرگ، آن شيوه از انديشيدن و تعقل را به رفتار تبديل كند.
به عنوان مثال ما اگر ميخواهيم قصهاي از گذشت و فداكاري در شب عروسي حضرت فاطمه (س) را نقل كنيم، فردي كه واسطه ميشود اين قصه را از بستر تاريخياش بيرون بياورد و براي ما مخاطبان بازگو و تحليل كند بايد ازچنان قدرت و نگاه چند بعدي برخوردار باشد كه مخاطب را متقاعد كند اگر تو هم در مناسبات زندگيات به حق خودت در عرصههاي تملك مالي قانع بودي ميتواني بخشي از راه اين شخصيت بزرگ را طي كني.
اگر توانستي ديگران را در خوشي خودت شريك كني، تكه ديگري از اين مسير را ميپيمايي، اگر توانستي خوشي ديگران را به خوشي خودت ترجيح دهي و لذت معنوي را به جاي لذت مادي بنشاني بخش ديگري از مسير آن شخصيت متعالي را پيمودهاي.
همين قياسها باعث ميشود فرد از آن قصه درسهاي متعددي بگيرد و بسته به رشد و كمال و خودسازياش تكهاي از آن الگو را در زندگياش پياده كند.
قصه ساده است؛ يك عروس در شب عروسياش از لباس عروسش ميگذرد و آن را به يك فرد فقير ميبخشد، امكان ندارد نبخشي و اوج بگيري، پس شما هم با خودت ميگويي يكي از سكوهاي پريدن، بخشيدن است، پس من هم بايد از مال، وقت، دارايي و فرزندانم بگذرم كه اوج بگيرم.
اما اگر گوينده آن قصه نتواند اين قياسها را درست در ذهن مخاطب جا بيندازد آن وقت بين مخاطب و آن شخصيت فاصلهاي ميافتد و عملاً اين شخصيتها به شخصيتهاي غيرقابل دسترس و فرا انساني تبديل ميشود.
اصلاً قصد اين بزرگواران از علني كردن رفتارهايشان همين بوده، به دليل اينكه رسالت اين بزرگواران راهنمايي انسانها بود، وگرنه ميتوانستند با همان معصوميت صدها كار غيرعلني هم انجام دهند و حتماً هم انجام ميدادند. در واقع پيام معصومين (ع) در اينجا كاملاً روشن است. من مشكل را اينجا در تبعيتكنندگان و نظام تبليغيمان ميدانم.
نكته ديگري كه ميخواهم به آن اشاره كنم تفاوت امروز و ديروز است. در گذشته روابط انسانها ساده بود و سازمانهاي اجتماعي محدود، اما جامعه وقتي به سمت توسعه و مدرنيته حركت ميكند به تبع آن يكسري سازمانهاي اجتماعي هم شكل ميگيرد، مثل آموزش و پرورش، شهرداري، سازمان ثبت احوال و نظاير آن، اين سازمانها به دليل آنكه در بطنشان كار تخصصي انجام ميگيرد به تدريج براي خودشان فرهنگ ويژهاي متفاوت از فرهنگ عمومي به وجود ميآورند. فرض كنيد شما نظامي هستي، مسلماً به تدريج رعايت نظم و انضباط به بخشي از زندگي و سبك زيستنتان تبديل ميشود.
يا كسي كه يك دانشگاهي است علم و تخصص او در نوع حرف زدنش هم اثرگذار است. به اين معنا كه افراد فرهنگ خاص سازمانها را هم حمل ميكنند. ما در طول تاريخ بايد رفتارهاي اسوههاي بزرگ ديني و اخلاقيمان را تبديل ميكرديم به رفتارهاي سازماني.
من مثالي ميزنم. نامه حضرت علي (ع) به استاندارشان را در نظر ميگيريم، حضرت در طول خلافتشان نامههاي متعددي به استاندارانشان نوشتهاند، در يكي از اين نامهها حضرت امير يكي از استاندارانشان را به خاطر نشستن سر سفره سرمايهدارهاي آن منطقه توبيخ ميكنند.
خب، چرا ما بايد به سادگي از كنار اين رفتار حضرت علي(ع) بگذريم. آيا وزارت كشور از متن همين نامههاي اميرالمؤمنين(ع) به استاندارها نميتواند به يك چارچوب و نظام رفتاري براي استانداران برسد؟ معلوم است كه اين اتفاق ميتواند بيفتد، معلوم است كه ما از متن اين نامهها ميتوانيم شيوه تعامل استانداران با افراد جامعه را استخراج كنيم.
شما امروز ميبينيد به دليل اينكه يك استاندار پيشتر معاون عمراني بوده، بيشترين وقت خود را با مهندسان عمران ميگذارد و اداره انسان را صرفاً در فعاليتهاي عمراني ميبيند. در يك استان ديگر به دليل علاقه يا تخصص استاندار در مباحث مالي بيشتر روي مباحث مالي تكيه و تأكيد ميشود، بنابراين بديهي است كه در هر استان بخش قابل توجهي از مسائل ناديده گرفته ميشود، در حالي كه وقتي متن نامههاي حضرت علي(ع) را مورد توجه قرار ميدهيم ميبينيم كه ايشان متذكر ميشوند حاكم بايد حواسش به همه ابعاد امور باشد.
نكتهاي كه اينجا قابل توجه است الگوگيري سازماني از چنين رهيافتها و چشماندازهايي است، در حالي كه ما عادت كردهايم صرفاً از منظر توصيههاي فردي به اين مباحث نگاه كنيم. مثال ديگري هم كه مبين ضعف ما در الگوگيري سازماني است وضعيت فعلي امر به معروف و نهي از منكر است. متأسفانه شعاع نگاه ما به مقوله امر به معروف بسيار محدود است.
توجه نميكنيم كه امر به معروف را بايد به فضاي مدرن امروز و مناسبات خاص آن بياوريم و ترجمهاي مبتني بر اقتضائات روز ارائه كنيم. ما اگر بخواهيم مطابق با مختصات و اقتضائات روز حركت كنيم بايد به دكتراي علم و تربيت كه سواد و تخصص لازم براي ورود به اين مباحث را دارد بگوييم تو تكليف شرعي داري كه سياستهاي آموزش و پرورش را مورد توجه قرار دهي، خب اگر در جريان بررسي اين سياستها نقطه آسيبي به چشمت ميآيد نامه محرمانهاي به وزير بنويسي و ذهن وزير را متوجه آفتهاي سازمانياش كني.
دكتراي علوم سياسي ما با فهم اسلامي كه نسبت به حوزه سياست و كشورداري دارد بايد به همين صورت در تصحيح رفتارهاي وزيركشور بكوشد، اما ما متأسفانه با الگوهاي غربي به اين حوزهها ورود ميكنيم. كسي در فضاي مجازي يا نشريات، خطاب به وزير كشور مطلب مينويسد، مطلبي كه همه ميخوانند جز وزير كشور و نه تنها مشكل حل نميشود بلكه جامعه دچار تنش و بدبيني ميشود. سخن برسر اين است كه اگر بحث كاركرد و رفتار سازمانها به درستي فهم شود هم عبادات الهي ابعاد تازهاي پيدا ميكند و هم سيره بزرگان ما در رفتارهاي اجتماعي تجلي مييابد. در حديث داريم فردي خسته و گرسنه به امام حسن (ع) ميرسند و به حضرت توهين ميكنند، امام حسن (ع) اصلاً رفتار تندي نشان نميدهند، ميفرمايند تو گرسنهاي، اول سير شو و آرام بگير، بعد سخن بگوييم.
امام حسن (ع) ميداند كه آن مرد از شام آمده و روي ذهنيت او كار شده، اما با اين همه امام او را آرام ميكند و به صورت فطري با صورت مسئله روبهرو ميشود.
ما وقتي هم كه امر به معروف ميكنيم نبايد بلافاصله از موضع قدرت و تهديد برخورد كنيم، مسلماً شما وقتي جواب ميگيري كه اول دلها را نرم و همراه كني، آن وقت سخن و رفتارت اثرگذار هم خواهد بود.