
شعراي پارســـيگوي، دانشمندان و فيلسوفان ايراني به واسطه تغييرات در مرزهاي جغرافيايي و سياسي (بنا به آنچه در تاريخ رخ داده است) طي جرياني كه در سالهاي اخير شدت گرفته است، به نمادهاي هويتي كشورهاي نوبنيادي چون ازبكستان، قزاقستان و ... مبدل شدهاند؛ نمونهاي از سرقت فرهنگي كه طي آن مولانا ترك و افغان، فارابي قزاق و ابوعلي سينا ازبك خوانده شده و به همين ترتيب خليجپارس نيز گاه خليج عربي نامگذاري ميشود. در اين بين به تازگي جنب و جوش جديدي در سرزمين همسايه شرقي ايران مشاهده ميشود.
افغانها در طرحي جديد و به دستور حامد كرزاي تلاش دارند كه بقاياي مشاهير منتسب به فرهنگ خود را به خاك وطنشان بازگردانند. آنها در ماه گذشته و به دستور كرزاي جسد خليلالله خليلي، شاعر معروف خود را از پاكستان به افغانستان انتقال دادند اما اين تمام ماجرا نيست. بخش مهمي از ادعاهاي كذايي افغانها در خصوص مالكيت معنوي بر مفاخر فرهنگي، شعرا و فيلسوفان ايراني را دربرميگيرد و به تازگي و با آغاز طرح جديد افغانها، برخي مقامات و كارشناسان افغاني نيز در گفت و گو با رويترز ادعاهاي جديدي را درباره مالكيت معنويشان بر مشاهير ايراني مطرح كردهاند. ماه پيش بود كه حامد كرزاي، رئيسجمهور افغانستان دستور نبش قبر خليلالله خليلي، شهيرترين شاعر قرن بيستم افغانستان را صادر كرد؛ شاعري كه يك ربع قرن پيش در خاك پاكستان آرميد و حالا با دستور رئيسجمهور افغانها از خاك پاكستان به افغانستان منتقل شده تا در گوشهاي متروك از محوطه دانشگاه كابل به عنوان خانه ابدي خود اطراق كند. ترس افغانها از اين بود كه مبادا اين شاعر و فيلسوف ادبي در سالهاي آتي هدف ادعاي مالكيت معنوي و ادبي پاكستانيها قرار بگيرد. اقدام كرزاي در صدور دستور نبش قبر يك شاعر مشهور افغاني و بازگرداندن او به وطنش در اين روزها باري ديگر موضوع سرقت ادبي مشاهير ايراني را در اذهان عمومي زنده ميكند. كشورهايي كه زماني از استانهاي ايران محسوب ميشدند، از تمدن و فرهنگ ايران بهره گرفتند و در ذاتشان خصيصههاي بارز ايراني محسوس است، براي بازسازي ريشههاي تمدن خود به تمدن ايران چشم ميدوزند و در اين بين خبرگزاري رويترز طي گزارشي از ادعاهاي جديد افغانها در خصوص مولانا و طرح جديد بازگرداندن مشاهير فرهنگي به خاك افغانستان خبر داده است.
در واقع در دوراني كه هويت قومي افغان نياز به آيكونهاي غيرخشونتآميز دارد، طرح جديد حامد كرزاي باري ديگر توجه افغانها را به مشاهير و مفاخر ملي ايران و ادعاهاي كاذب قديمي معطوف ميكند. روي سنگ قبر جديد خليلي هيچ كلمه يا جملهاي حك نشده است، به جز يك دستهگل پژمرده روي اين سنگ بينام و نشان كه متعلق به شهيرترين شاعر قرن بيستم افغانستان است و نيز سه مأمور پليس مسئول محافظت از محل قبر، چيز ديگري در اطراف خانه ابدي او به چشم نميخورد. محمدحسين يمين، رئيس بخش زبان پارسي و پارسي دري دانشگاه كابل درباره بازگشت خليلي به افغانستان ميگويد: او را به كشورمان بازگردانديم چرا كه خليلي شاعر و محقق ما بود. خليلي سالهاي پاياني عمرش را در پاكستان گذراند و ممكن بود كه در آينده به همين خاطر او را منتسب به پاكستان بدانند و ما دلمان نميخواست كه چنين اتفاقي بيفتد. بر اساس گزارش رويترز، ادعاي حاكميت فرهنگي، تلاشي براي متحد كردن افغانستان و اثبات اين مسئله است كه پس از خروج تمامي نيروهاي خارجي از خاك افغانستان در سال ۲۰۱۴، اين كشور ميتواند روي پاي خود بايستد.
دولت افغانستان بارها با اشارات ضمني به پاكستان از خواسته خود مبني بر پايان دادن بر دخالتهاي خارجي سخن گفته است اما در اين همهمه و جدال فرهنگي، ايران نيز به واسطه پشتوانه غني و فرهنگياش همواره يك پاي ثابت مباحث آتشين پيرامون مالكيت معنوي تني چند از بزرگترين شعرا و فيلسوفان منطقه بوده است.
اكنون افغانها در كنار گذر سومين دهه از دوران مرگ و ويراني افغانستان ادعا ميكنند كه در كنار ساير مسائل، تكهاي از ميراث غني فرهنگي خود را به واسطه تعديگري فرهنگي ايرانيها، پاكستانيها و همچنين تركيه از دست دادهاند. آنها ميگويند كه شعراي زيادي همچون خليلي خاك افغانستان را براي فرار از جنگها ترك گفته و در سرزمينهاي دور زندگي را به درود گفتند كه اين باعث شده است مردمان آن سرزمينها اين شعرا را ازآن فرهنگ سرزمين خود بدانند.
حالا افغانها ميخواهند مواريث فرهنگي خود را به كشورشان بازگردانند. رومي كه در افغانستان به مولانا جلالالدين بلخي و در ايران به مولوي معروف است، در قرن سيزدهم ميلادي و در بلخ چشم به جهان گشود؛ شهري كه در آن زمان جزئي از استانهاي شرقي امپراتوري پارسي و بخشي از خراسان بود اما حالا بلخ از استانهاي شمالي افغانستان است. خانواده مولانا سپس از بلخ راهي سرزميني شد كه امروز به تركيه معروف است. مولانا در تركيه بزرگترين اشعار عارفانه صوفي را به زبان پارسي سرود تا امروز سه كشور ايران، تركيه و افغانستان ادعاي مالكيت معنوي بر اين شاعر بلندآوازه را داشته باشند، هر چند اشعار او به تنهايي تقسيمبنديهاي جغرافيايي، مذهبي و قومي را درمينوردد.
رويترز در ادامه مينويسد: اشعار مولانا روي ديوارهاي سطح شهر تهران به چشم ميخورد و اشعارش در موسيقي ايرانيان و كتابهاي درسي مدارس نقش مهمي دارد. گفته ميشود كه ايرانيان با اشعار او زندهاند اما يمين ميگويد: قدر مسلم است كه ريشه مولوي افغاني بوده است. يمين در سكوت مسئولان و نمايندگان فرهنگي ايران و در حالي كه رويترز در گزارش خود صراحتاً به عدم همكاري مقامات سفارت ايران براي بيان نظراتشان به نمايندگي از ايرانيها و نيز بيپاسخ ماندن ايميل ارسالي آنها براي اين سفارتخانه اشاره كرده است، ميگويد: اين ما افغانها هستيم كه مدام براي اثبات مالكيت افغانستان بر اين شخصيتها شواهدي را مطرح ميكنيم، نه ايران! وقتي در خصوص اينگونه مسائل پاي صحبت ايرانيها مينشينيم، آنها هيچ مدرك و شواهدي دال بر اثبات ادعاي خود را مطرح نميكنند ! تنها چيزي كه ميگويند اين است كه در گذشته دو كشور جزئي از يك قلمر بودند و به همين خاطر آنها تمام اين شعرا را فيلسوفان ايراني مينامند.
خبرگزاري رويترز ادامه ميدهد: ايرانيان كه از گذشته بر سر اين مسائل تاريخي با افغانستان چالش داشتهاند، ميگويند كه افغانها براي ادعاي ارث و ميراث خيلي دير از خواب بيدار شدهاند.
هويت قومي افغان نياز به آيكونهاي غيرخشونتآميز دارد كه اين باعث شده است افغانها انفجار جديد در زمينه احياگري فرهنگي را به منزله پل ارتباطي براي كوتاه كردن فاصله ميان قوم تاجيك و هزارهها و حتي پشتون ببينند، هر چند به نظر ميرسد افغانها در ساختن پل ارتباط ميان اقوام خود و يافتن ريشههاي تاريخي و نژادي خود مسير را اشتباهي رفتهاند. افغانها در اولين مرحله از طرح جديد خود خليلالله خليلي را به كشورشان بازگرداندند اما آيا جسارت آنها در روند بازگرداندن مفاخر پارسي به كشورشان شامل مفاخر ايراني آرميده در خاك كشورهاي همسايه نيز ميشود؟!