
بررسی پیشینه روابط ایران و امریکا از گذشته تاکنون از بروز فراز و نشیبهای متعددی در روابط دو کشور حکایت دارد. سیر تاریخی این روابط موید استیلای هر دو الگوی تعامل و تقابل در مناسبات تهران و واشنگتن طی برهههای مختلف زمانی است به نحوی که گستره و دامنه نوسان این مناسبات تا حدی است که در یک مقطع ایران را به مهمترین متحد امریکا در خاورمیانه تبدیل میکند (دوران پهلوی دوم) و در مقطعی دیگر به اصلیترین دشمن ایالات متحده در همین منطقه تبدیل میشود (دوره پس از انقلاب اسلامی).
در عین حال تبیین شرایط کنونی روابط ایران و امریکا مستلزم بررسی دقیق پیشینه روابط دو کشور است چراکه این پیشینه در تداوم تیرگی مناسبات دو طرف در حال حاضر تاثیری قاطع و غیرقابل انکار دارد.
بررسی سابقه روابط ایران و امریکا موید این واقعیت است که طرف امریکایی در پیریزی سیاستهای خود در قبال کشورمان رویکرد دخالت در امور ایران را به طور چشمگیری در دستور کار خود داشته است. از این جهت تاریخ روابط دو کشور فراوانی موارد دخالتهای مستقیم و غیر مستقیم امریکا در امور ایران را تایید میکند. وجود چنین پیشینهای خود از مهمترین موانع فراروی بهبود روابط ایران و امریکاست و مهمتر آنکه اصرار امریکا برای تداوم چنین سیاستی چشمانداز احیای روابط دو کشور را بیش از گذشته تاریک میسازد.
به طور کلی موضوع دخالت در امور داخلی ایران یکی از اتهامات ثابت جمهوری اسلامی ایران به امریکا بوده است و این در حالی است که مقامات مختلف امریکایی برخی از این اتهامات (نظیر دخالت در کودتای 28 مرداد 1332) را مورد تایید قرار دادهاند. اصرار امریکاییها برای تعرض به منافع و حقوق جمهوری اسلامی ایران نشان میدهد که سیاست سنتی ایالات متحده برای دخالت در امور داخلی ایران همچنان یک وجه مشخص از سیاست این کشور در قبال ایران است. از این رو تشریح موارد و مصادیق چنین دخالتی لازمه تبیین دقیق و جامع الاطراف کلیت روابط ایران و امریکاست. این گزارش با هدف تبیین مهمترین موارد دخالت امریکا در امور داخلی ایران تنظیم شده است.
اول- پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
بسیاری از محققین از کودتای 28 مرداد 1332 بعنوان نقطه آغاز دخالتهای امریکا در ایران یاد میکنند. در عین حال روابط ایران و امریکا از چندین دهه قبل از آن قابل بررسی است. تاریخ روابط دو کشور از اواسط قرن نوزدهم میلادی آغاز می شود. در سال 1229 شمسی (1850 میلادی) امیرکبیر به حاجی میرزا احمد خان نماینده ایران در استانبول دستور داد با جورج مارشال وزیر مختار امریکا در عثمانی درباره انعقاد قراردادی بین دو دولت وارد مذاکره شود. این مذاکرات در 19 اکتبر 1851 منجر به انعقاد عهدنامه مودت و کشتیرانی گردید.
در سال 1249 شمسی (1870 میلادی)، ناصر الدین شاه اجازه تأسیس نخستین مرکز مسیونری مذهبی را به آمریکاییها داد. در اوایل تابستان 1262 (1883) آمریکا اقدام به تأسیس کنسولگری در ایران کرد و دیپلمات ارشد خود را به تهران فرستاد. دولت ایران هم میرزا ابوالحسن شیرازی را به عنوان نماینده رسمی به آمریکا فرستاد. قبل از آن در سال 1289 و در جریان تشدید رقابتهای استعماری میان روسیه و بریتانیا، دولت وقت ایران، مورگان شوستر و 4 مستشار آمریکایی را برای دارایی و خزانهداری کشور استخدام کرد. (تاریخ روابط ایران و امریکا، ویکیپدیای فارسی، 2009)
با پیروزی انقلاب 1917 روسیه بار دیگر توجه دولت وقت ایران به استخدام کارشناسان مالی آمریکایی جلب شد. این بار آرتور میلسپو به عنوان رئیس مالیه استخدام شد. وی در سال 1301 خورشیدی در رأس یک هیات کارشناسی وارد تهران شد و تا سال 1306(1927) در راس اداره مالیه ایفای وظیفه نمود. اما از آنجا که اصلاحات مدنظر وی با منافع برخی از افراد متنفذ مغایرت داشت سرانجام به کناره گیری وی و ترک ایران انجامید. تا شهریور 20 و اشغال خاک ایران توسط نیروهای متفقین مناسبات ایران و امریکا در حد روابط فرهنگی و اقتصادی باقی ماند. آمریکاییها که از مدتها قبل به توسعه منابع نفتی ایران علاقهمند شده بودند در زمان نخست وزیری قوام السلطنه مذاکره با تهران را برای عقد قراردادی آغاز کردند. در آبان سال 1300 (1921) شرکت استاندارد اویل آمریکا با دولت ایران قرارداد بست که به موجب آن امتیاز بهرهبرداری از معادن نفت5 استان مرکزی ایران به مدت 50 سال به این شرکت واگذار میشد. اما اعتراض شدید دولتین روسیه و بریتانیا موجب انصراف تهران از معامله با آمریکاییها شد.
در پی حمله متفقین به ایران در 3 شهریور 1320رضا شاه از آمریکاییها کمک خواست اما به دلیل سردی روابط میان تهران و واشنگتن در خصوص ماجرای وزیر مختار ایران در آمریکا این درخواست مورد توجه فرانکلین روزولت قرار نگرفت. البته در جریان کنفرانس تهران ایالات متحده آمریکا، بریتانیا و اتحاد شوروی استقلال ایران را به رسمیت شناختند. ایالات متحده آمریکا در طول جنگ جهانی دوم حدود 45 میلیون دلار در چارچوب قانون وام و اجاره به ایران پرداخت کرد. (تاریخ روابط ایران و امریکا، ویکیپدیای فارسی، 2009)
پایان جنگ جهانی دوم ضرورت خروج نیروهای متفقین از ایران را مطرح کرد. استالین به بهانههایی از خروج ارتش سرخ از شمال ایران خودداری کرد. هری ترومن رئیس جمهور آمریکا در 1 فروردین 1325 (1946) اولتیماتوم داد در صورت خودداری شوروی از خروج نیروهایش از ایران آمریکا نیز اقدام به بازگرداندن نیروهایش خواهد کرد. نگرانی استالین از برخورد نظامی با آمریکا سرانجام شوروی را به خروج از ایران وادار کرد.
همزمان روابط نظامی ایران و آمریکا رو به فزونی گذاشت. در 20 خرداد 1326 یک قرارداد 10 میلیون دلاری فروش سلاح به ایران به امضارسید که ارزش واقعی آن حداقل 70 میلیون دلار بود. در 14 مهر 1328 کنگره ایالات متحده آمریکا قانون کمک به دفاع مشترک را به تصویب رساند و مبلغ 27 میلیون دلار کمک نظامی در اختیار ایران قرار داد. (تاریخ روابط ایران و امریکا، ویکیپدیای فارسی، 2009) تا این تاریخ حجم عمده روابط ایران و امریکا در سطوح مختلف سیاسی و اقتصادی به طور نسبی در چارچوب مناسبات متعارف دوجانبه پیگیری میشد اما تحولات اوایل دهه 1330 شمسی از تغییر بنیادین این روابط و آغاز سیاستهای مداخلهآمیز امریکا در ایران حکایت دارد.
همچنانکه در ابتدای بحث مورد اشاره قرار گرفت بسیاری از صاحبنظران نقطه آغاز دخالتهای گسترده و تاثیرگذار امریکا در امور داخلی ایران را وقایع منتهی به کودتای 28 مرداد میدانند. این واقعه زمینه دخالتهای بیشتر امریکا در مسایل ایران طی سالهای بعد را فراهم ساخت. در اینجا مهمترین موارد اقدامات مداخلهگرایانه امریکا در امور ایران را تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 مورد بررسی قرار میدهیم.
دخالت در کودتای 28 مرداد 1332
بسیاری از کارشناسان طراحی و اجرای کودتای 28 مرداد را نقطه آغاز دخالتهای مستقیم و وسیع امریکا در امور ایران می دانند. در سال 1332 دکتر محمد مصدق نخست وزیر ایران از طریق کودتایی که توسط سازمان سیا سازماندهی و تامین مالی شد سرنگون شد. بسیاری از ایرانی ها اعتقاد دارند که این کودتا و حمایت گسترده امریکا از شاه در سالهای بعد عامل ادامه حکومت ستمگرانه محمد رضا شاه بوده است. ((Gasiorowski, 2004, P.261
با پیروزینهضتملی شدن صنعت نفتدر جریانقیامسیامتیر 1331 و رویکار آمدنمجدد دکتر مصدق، نهضت، بهاوجاقتدار خود رسید. اما بهزودی با بروز اختلافات داخلی سیاستهایآمریکا و انگلیسدر مسیر کودتا علیهدولتدکتر مصدقو نهضتملیبهطور جدیپیگرفتهشد و دکتر مصدقدر ملاقاتبا لویهندرسن، سفیر آمریکا، نسبتبهحمایتاینکشور از انگلیسو عملنکردنبهوعدههایش، ویرا سرزنش کرد.
در سومخرداد سال1332 جانفاستر دالس، وزیر خارجهآمریکا، خبر از وقوعتحولاتیمهمدر خاورمیانهداد. در اواخر خرداد 1332 ژنرالآیز نهاور در قبالدرخواستکمکدولتایراناعلام کرد: "چوندولتایرانتواناییفروشنفتخود را دارد، دولتآمریکا هیچگونهکمکمالیبهایراننخواهد کرد. افزونبر اینتا رضایتدولتانگلیسجلبنشود، آمریکا از خرید نفتایرانخودداریخواهد کرد. با وجود این، ما نسبتبهسختیو موقعیتدشوار ایرانآگاهیمو امیدواریمتا وضعایرانبدتر نشدهدولتایراننظراتدولتانگلیس را بپذیرد". (کودتای 28 مرداد، سایت آفتاب)
اما با وجود این، دکتر مصدقدر نامهایبهآیزنهاور از مواضعآمریکا در قبالایرانابراز نارضایتیکرد و خواهانافزایشکمکهایاقتصادیآنکشور بهایرانشد. آیزنهاور نیز بهدکتر مصدقپاسخرد داد و از او خواستتا فرصتباقیاستاقداماتیبرایجلوگیریاز بدتر شدناوضاعبهعملآورد. در بیست و هفتمتیر ماهسال1332 پنجاهو سهنفر از کارکنانآمریکایی، تهرانرا ترککردند و در کنار آن، مقادیر معتنابهیسلاحبرایکودتا مخفیانهو تحتعنوانکمکهایانساندوستانهوارد کشور شد.
از طرفدیگر آمریکاییها و انگلیسیها با هماهنگیاعضایخانوادهسلطنتاز جملهاشرفپهلویبهجلبهمکاریعواملخود پرداختند. در همانروزها ژنرالنورمنشوارتسکف، مستشار سابقژاندارمری، با وجوهاعطائیسازمانسیا بهمبلغپنجمیلیوندلار، بهمنظور سازماندهیکودتا وارد تهرانشد و پساز ملاقاتبا جمعیاز افسرانو سرلشکر زاهدیاز کشور خارجشد. او در اینسفر، پنجمیلیوندلار بهزاهدیبابتهزینههایکودتا پرداخت. در ششممرداد ماهجانفاستر دالس، وزیر خارجهآمریکا، گفت: «فعالیتروزافزونحزبغیرقانونیکمونیستتودهدر ایرانو اغماضو چشمپوشیدولتایراناز اینگونهفعالیتها، نگرانیبزرگیبرایدولتآمریکا ایجاد کردهاست.» در پیآنکرمیتروزولتمسئولامور خاورمیانهسازمانسیا، با نامجعلیجیمز افلاکریجاز طریقمرز عراقدر استانکرمانشاهوارد ایرانشد. با ورود روزولت، تحرکبیشتریبهفعالیتکودتا دادهشد. روزولتعلاوهبر پول، حجمقابلتوجهیمقاله، کاریکاتور و امکاناتلازمبرایفضاسازینیز بههمراهخود آوردهبود.
در یازدهممرداد سال1332 کرمیتروزولت، رهبر کودتا، با شاهملاقاتکرد و طرحکودتا و برکناریمصدقو نخستوزیریزاهدیرا با ویمطرحو رضایتنهائیویرا در عزلمصدقو انتصابزاهدیجلبنمود.
سهروز بعد در چهاردهممرداد سال1332 ژنرالآیزنهاور، رئیسجمهور آمریکا، در یکسخنرانیتصریحکرد که: "آمریکا مصمماستراهپیشرویکمونیسمدر ایرانو دیگر کشورهایآسیائیرا مسدود کند. پیروزینخستوزیر بر اقلیتناراضیمجلسو انحلالآنثمرهمکاریمصدقو حزبتودهبودهاست."
در روز بیستو هفتممرداد، آیتا...کاشانیطینامهایبهدکتر مصدقاو را از شرایطجدیدیکهکودتاچیانتدارکدیدهبودند، مطلعساختو از او خواستکهبا همکاریبا او تصمیماتلازمبرایجلوگیریاز کودتا را تدارکببیند. اما مصدق پاسخ درخوری به این نامه نداد.
با شکستطرحاولیهکودتا و استفادهاز ارتش، کهبیشتر با برنامهآمریکاییها همخوانیداشتهاست، مرحلهدومکودتا در بیستو هشتممرداد ماهتوسطشاپور جیو عواملانگلیسیو حمایتآمریکائیها بهاجرا گذاشتهشد. براساسبرنامهریزیهایسرهنگحسناخوی، طراحاجرائیکودتا، باید از مردمو جمعیاز اراذلو اوباشعلیهمصدقو دولتاو استفادهگردد. خاصهآنکهدولتمصدقدستور دادهبود کههوادارانشخیابانها را ترکنمایند و این، بهترینفرصترا برایکودتا فراهمکردهبود. در روز بیستو هشتممرداد، طرحکودتا بهطور کاملاجرا شد و واحدهاینظامی طرفدار دکتر مصدقنیز دخالتیدر خنثی سازیکودتا انجام ندادند.
بدینترتیبکودتا با دخالت مستقیم امریکاییها بهپیروزیرسید و سرلشگر زاهدیبهنخستوزیریرسید و محمدرضا پهلویبهکشور بازگشت. (کودتای 28 مرداد، سایت آفتاب) این کودتا بعنوان نمونه تمام عیاری از مداخله امریکا در امور داخلی کشورهای دیگر در تاریخ به ثبت رسید.
نقش امریکا در تشکیل و تقویت ساواک
حکومت آیزنهاور به عنوان بخشی از استراتژی خود مبنی بر تقویت حکومتهای ضد شوروی در پیرامون چین و شوروی و دیگر نقاط جهان سوم، در اواسط دهه 1340 دست به تلاش گستردهای برای آموزش و تجهیز نیروهای شبه نظامی، پلیس و سازمانهای اطلاعاتی در کشورهای دوست آمریکا در جهان سوم، از جمله در ایران زد. در ایران، سه سازمان که با امنیت داخلی سر و کار داشتند، کمکهای شایان توجهی از این دست دریافت کردند: ژاندارمری، شهربانی و دستگاه اطلاعاتی که در اواخر سال 1332 زیر نظر تیمور بختیار تاسیس و پس از مدت کوتاهی به ساواک تبدیل شد. (گازیوروسکی، 1371، ص39)
پس از کودتای 28 مرداد 32، یک سرهنگ ارتش آمریکا که به مدت چند سال در خاورمیانه برای سیا کار کرده بود، تحت پوشش وابسته نظامی، به ایران فرستاده شد. ماموریت وی آن بود که یک یگان اطلاعاتی نوین را سازمان داده و رهبری کند که در آن زمان تحت سرپرستی فرمانداری نظامی تهران تاسیس شد و در دسامبر 1953 (آذر ماه 1332) زیر نظر فرماندهی تیمور بختیار قرار گرفته بود. سرهنگ مزبور اعضای این یگان را در زمینه تاکتیک های اطلاعاتی و روشهای باز جویی و تعقیب و مراقبت و ... هدایت کرده و آموزش داد. وظیفه اصلی این یگان اطلاعاتی، کشف و خنثی کردن همه تهدیداتی بود که متوجه شاه و حکومتش می شد.
ملاحظات امنیتی آمریکا، ایالات متحده را وادار می کرد که در سیاست خود در قبال ایران در دوره حکومت شاه، بیش از هر چیز به تقویت نیروهای امنیتی ایران بپردازد. تاکید بر این نکته ایالات متحده را ناگزیر میساخت که در دهه های 1330 و 1340، کمکهای امنیتی فراوانی در اختیار ایران بگذارد و از جمله ساواک سازمان امنیت بد نام ایران را با آموزشهای گسترده و کمکهای دیگر یاری دهد. بنابراین، ملاحظات امنیتی باعث شد که ایالات متحده به پشتیبانی و تقویت یک رژیم سرکوبگر در دوره پس از 1332 بپردازد.
ساواکبراساسطرحآمریکاییها و با کمکسیا بهوجود آمد. بعد از تشکیلساواکنیروهایسیا بهساواکآمدند و کارکنانو مسؤولانآنرا آموزشدادند. سیا و ساواکهمکاریهایدیگرینیز با همداشتند. رئیسسیا در تهرانمرتباً با شاه، رئیسساواکو نمایندههایآنسازمانتماسداشت.
ساواکنیز در آمریکا نمایندهداشتو بهعنوانیکیاز اعضاینمایندگیایراندر سازمانمللدر آمریکا فعالیتمیکرد. ایندو سازمانهمچنیناخبار و اطلاعاتلازمرا بهیکدیگر میدادند. در دهه50 روابطآنها بیشتر شد. در سال1352 سیا مرکز فرماندهیخود در خاورمیانهرا بهایرانمنتقلکرد. بهاینترتیبسیا حضور خود را در ایرانافزایشداد. با پیروزیانقلاباسلامیایرانو اشغاللانهجاسوسیآمریکا ارتباطگستردهسیا و ساواکو نیز دخالتسیا و آمریکا در امور کشور آشکار شد. (نجاری راد، 1378)
حمایت از اقدامات رژیم شاه در سرکوب مردم
رژیم پهلوی، که به واسطه فساد گسترده در میان سران حکومت و درباریان، مخالفت با اعتقادات مردم و حرکت در جهت محو اسلام و بر قراری جو سانسور و اختناق و محو آزادی های سیاسی، اقدام به سرکوب مردم می کرد، در انجام جنایات خود همیشه به حمایتهای روسای جمهور آمریکا متکی بود. البته جان اف کندی در سال 1339 درصدد بود تا با انجام اقدامات اصلاحات اجتماعی، از بروز انقلاب در کشورهای جهان سوم جلوگیری کند و بدین وسیله وضعیت سیاسی کشورهای دست نشانده را همچنان حفظ کند. تاکید شدید بر اقدامات ضد شورشی و کنترل پلیس بر اوضاع داخلی، شاهدی بر این مدعاست. کندی و مشاوران او معتقد بودند که بهترین راه مبارزه با کمونیسم، ترکیب کردن اصلاحات با عملیات سرکوبی است و به همین خاطر هنگامی که هزاران نفر از مردم ایران در تظاهرات پانزده خرداد 1342 به دست رژیم شاه به خاک و خون کشیده شدند، دولت آمریکا با بر چسب "ارتجاعی" این تظاهرات را محکوم و از برنامه های شاه حمایت کرد.
اما همین که کندی در اول آذر ماه 1342 به قتل رسید و لیندون جانسون معاونش زمام امور را در دست گرفت، یک باره سیاست آمریکا تغییر کرد و همه ملاحظات قبلی کنار گذاشته شد. رییس جمهور جدید بلافاصله طرحی را تصویب کرد که به موجب آن ایران می توانست دویست میلیون دلار جنگ افزار آمریکایی خریداری کند. جانسون علاوه بر حمایت از برنامه انقلاب سفید شاه، از برخورد خشونتآمیز با تظاهرات سال 1342 نیز حمایت کرد. برای او، شخص شاه، حافظ منافع آمریکا به حساب می آمد. جانسون و مشاوران او حتی خشونتهای اعمال شده را کافی نمیدانستند و معتقد بودند که شاه باید با خشونت بیشتری مخالفان را سرکوب کند و آمریکا نیز باید تا آخر پشتیبان وی باشد.
پس از جانسون نیز با روی کار آمدن ریچارد نیکسون دور جدیدی از مناسبات صمیمانه و بسیار نزدیک میان شاه و دولت آمریکا آغاز گشت. نیکسون چند ماه قبل از انتخابات به تهران سفر و با شاه دیدار کرده بود. ظاهراً وی وعده هایی درباره ارسال جنگ افزارهای آمریکایی به دوست قدیمی خود داده بود.
نیکسون در تمام طول دوران ریاست جمهوریش، با سرازیر کردن سیل تسلیحات و مستشاران آمریکایی به ایران، شاه را در اعمال سرکوبگرانهاش همواره بطور کامل مورد حمایت قرار می داد. در این دوران است که ریچارد هلمز رییس سابق سازمان سیا بعنوان سفیر کبیر آمریکا در ایران معین میشود و همکاریهای امنیتی و اطلاعاتی آمریکا و ایران به اوج خود میرسد و با تقویت پایگاه سیا در ایران، تهران به عنوان پایگاه مرکزی سازمان سیا در خاور میانه انتخاب میشود. این دوران مصادف است با دستگیریهای گسترده مخالفین رژیم شاه و اعدامها و شکنجههای بسیار گسترده در زندانهای ایران و سرکوب وحشیانه هرگونه اعتراض مردمی. اما هیچ گونه عکس العمل و مخالفتی از سوی دولت آمریکا در برابر این حوادث مشاهده نمیشود.
پس از شروع تظاهرات گسترده مردم در سال 1356 و تشدید و گسترش آن در سال1357، بنا بر متن یک سند سرّی سفارت آمریکا، آمریکایی ها به رژیم شاه چنین خط میدهند: شاه و حکومت لازم است تا امتیازات به موقع و کاملا مشخص را با اقدامات عاقلانهی برخوردار از حاکمیت کافی و قوه قهریه توام نمایند تا آنهایی که ارفاق را با ضعف یکسان میدانند و باز هم بیشتر رژیم را به مبارزه میطلبند، ترسانده شوند. (غضنفری، 1380، ص46). برژینسکی (مشاور امنیت ملی کارتر) نیز که طرفدار اعمال خشونت برای سرکوب مخالفین شاه بود، از شاه خواسته بود که برای سرکوب شورشهای خیابانی از زور استفاده کند. شاه نیز که همواره به توصیه های اربابان آمریکایی به خوبی گوش فرا می داد. شروع به سرکوب وحشیانه تظاهرات مردم ایران نمود. روز یکشنبه نوزدهم شهریور ماه 1357، یعنی دو روز پس از تظاهرات خونین میدان ژاله، کارتر به شاه تلفن کرد و دوستی و حمایت شخصی خود و دولت آمریکا را به وی خاطر نشان ساخت و آرزوی توفیق شاه را در انجام اصلاحات و آزادی بخشی به ملت ایران خواستار شد. این تلفن حمایت آمیز کارتر بعد از کشتار هفده شهریور 1357، قوت قلب جدیدی را برای دور مجددی از کشتار در شاه ایجاد کرد. سایروس ونس (وزیر امور خارجه دولت کارتر) در توجیه این مطلب گفته بود: از نظر بینالمللی، منافع آمریکا ایجاب میکرد که ما با تمام قوا از شاه حمایت کنیم. (غضنفری، 1380، ص 47) این حمایتها نقش مهمی در تداوم اقدامات سرکوبگرانه رژیم شاه بر ضد مردم داشت.
حضور و مداخله مستقیم در همه شئون و امور ایران
تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، عملکرد رژیم شاه ایران را به یک کشور وابسته به امریکا تبدیل کرده بود. این وابستگی به اندازه ای بود که برخی محققان همچون گازیوروسکی حکومت ایران را حکومت دستنشانده امریکا معرفی کرده اند. (گازیوروسکی، 1371، ص 52). در تمامی سالهای پس از کودتای 1332 تا سقوط شاه در سال 1357 حمایتهای مختلف سیاسی، نظامی، اقتصادی و اطلاعاتی امریکا از شاه موجبات سیطره کامل امریکا بر شئون مختلف کشور را فراهم کرده بود. از لحاظ سیاسی به دلیل وابستگی سیاستگذاران کشور به امریکا، فرایند تصمیمگیری در رژیم شاه در هر دو حوزه داخلی و خارجی منطبق با ملاحظات و مطالبات امریکا به انجام میرسید و بسیاری از تصمیمات کشور با نظر مستقیم امریکاییها اتخاذ می شد. این وضعیت حاکمیت و سلطه امریکا را بر شئون مختلف کشور بهدنبال داشت. (امیری، 1379، ص 3)
امریکا در 37 سال سلطنت محمدرضا شاه علاوه بر صدور سرمایه، از شرکتهای تجاری و بانکها، بهعنوان پوشش و ابزار مهم توسعه روابط سیاسی و اقتصادی خود با ایران استفاده میکرد. در واقع با اعمال سیاستهای امریکا در ایران، تمام زیرساختهای تجاری، کشاورزی و صنعتی کشور نابود و ایران صرفاً به بازاری برای کالاهای غربی مبدل گشت. وابستگی نهادهای حکومتی کشور نیز تا آنجا بود که بالاترین شخص مملکت در تمام امور تنها نظرات امریکاییها را لحاظ میکرد. (ازغندی، 1383، ص 367)....
دوم- پس از پیروزی انقلاب اسلامی
وقوع انقلاب اسلامی و پیروزی آن در بهمن 1357 تمامی محاسبات سیاسی ایالات متحده امریکا را به هم ریخت. به اذعان برخی اعضای جامعه سیاسی امریکا، این انقلاب "به عنوان یکی از مهمترین وقایع منطقه خاورمیانه پس از جنگ جهانی دوم توازن قوا در منطقه را بر هم زد و ایران با اصل نه شرقی، نه غربی در سیاست خارجی خود به عنوان قطب جدید قدرت که مبتنی بر ایدئولوژی اسلامی بود در صحنه ظاهر شد." (فولر، 1372، ص 100). به این ترتیب سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران مبتنی بر ایدئولوژی اسلامی که دلالت بر نفی سلطه پذیری و عدم سازش با سلطه گر داشت، عملکردی متفاوت از عملکرد دولتهای پیش از انقلاب به خود گرفت. در نتیجه پیروزی انقلاب اسلامی، ایران که در رژیم گذشته مهمترین متحد امریکا در منطقه بود به بزرگترین مانع تحقق اهداف توسعه طلبانه امریکا در منطقه تبدیل شد. این امر سبب گردید تا از همان ابتدای پیروزی انقلاب دولتمردان مختلف در امریکا با شیوههای گوناگون در پی تضعیف و فروپاشی نظام سیاسی جدید در ایران باشند. بر این اساس اقدامات مداخله جویانه و خصومتآمیز مختلفی از سوی امریکا در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب بر ضد نظام جمهوری اسلامی ایران به مرحله اجر درآمد. در اینجا به بخشی از مهمترین این اقدامات اشاره میشود.
حمایت از تجزیه طلبی و تروریسم
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران مجموعه دستگاههای سیاسی، تبلیغاتی، امنیتی، حقوقی و اقتصادی غرب بهویژه امریکا و رژیم صهیونیستی علیه انقلاب اسلامی بسیج شدند. سفارتخانه امریکا در تهران به ستاد ایجاد هماهنگی میان نیروهای مخالف انقلاب تبدیل گردید. از فردای پیروزی انقلاب یعنی از 23 بهمن 1357 تحرکات تجزیهطلبانه آغاز گشت. اسنادی وجود دارد که نشان میدهد دولت امریکا در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی نسبت به پیشبرد طرح های تجزیه طلبانه در ایران بعنوان یکی از راههای تضعیف نظام جمهوری اسلامی بیتمایل نبوده است. در یکی از اسناد بدست آمده از سفارتخانه امریکا در تهران تمایل به استفاده از ظرفیت قومیتها جهت سرنگونی نظام جمهوری اسلامی بهخوبی بازتاب یافته است. در این سند که در تاریخ 15/5/58 و با طبقهبندی سری منتشر شده آمده است: اگر کردها، آذربایجانیها، اعراب و سایر گروههای قومی تلاشهای خود را هماهنگ کنند و در جهت مشترک سرنگونی دولت کنونی با یکدیگر همکاری و از یکدیگر حمایت کنند به عقیده ما امکان موفقیت دارند. (کارتر و نقشه تجزیه ایران و حمایت از گروههای تجزیه طلب، 1387)
از طرف دیگر "مایلز کاپلند" نیز که در جنگ جهانی دوم با ژنرال "دونوان" در دستگاه امنیتی ارتش آمریکا همکاری کرده و در تدارک کودتای 28 مرداد 1332 نیز با "کرمیت روزولت" همکاری کرده بود، در اوایل سال 1979 (1358)، به عنوان عضو گروهی از مشاوران بین المللی برای دیدار از مناطق عشایری و بررسی امکان شورش آنها، به ایران سفر می کند. اعضای این گروه دارای نام های مستعار "سافورد" و "ویزال" و "ماسترسون" و "استفان مید" بودند. پس از مدتی، دو نفر از رؤسای سابق ایل قشقایی به نامههای خسرو و ناصرقشقایی پس از 25 سال از امریکا به ایران آمده و بلافاصله به فارس عزیمت و مدعی ریاست ایل قشقایی شدند. برادران قشقایی با حمایت بنی صدر، تلاش زیادی کردند تا عشایر فارس را مجدداً زیر پرچم خود گرد آورند و یک آشوب تجزیهطلبانه جدید را در منطقه حساس کوچ ایل قشقایی (یعنی از جنوب اصفهان تا خلیج فارس) پدید آورند. خسرو قشقایی قبل از بازگشت به ایران، به واشنگتن رفته و طرح عملیات را با مقامات سازمان "سیا" هماهنگ ساخته بود. او در ایران با نام مستعار "اس. دی. راتر" با یکی از مأمورین سازمان سیا به نام "اهرن" تماس داشت و توسط عامل خود (جهان پولاد کشکولی) ماهیانه یک میلیون دلار دریافت می کرد. توطئه برادران قشقایی، علیرغم تمهیدات مفصل مادی و فرهنگی به نتیجه نرسید. برخلاف تحقیقات مفصل مؤسسات پژوهشی "سیا" در طی سالهای 1343 تا 1357 که از طریق یکی از عوامل خود در رأس اداره کل آموزش عشایر کشور، منطقه را تحت پوشش و مطالعه دقیق داشتند. (کارتر و نقشه تجزیه ایران و حمایت از گروههای تجزیه طلب، 1387). اما دولت آمریکا که در سال 1358 تلاش بسیاری برای حمایت از طرحهای تجزیهطلبانه گروهکهای مختلف به عمل آورده بود، با توجه به وضعیت نه چندان مساعد کشور در آن مقطع، آن چنان به موفقیت این طرحها دل بسته بود که یکی از سناتورهای آمریکایی به نام سناتور "جکسون" در طی مصاحبه ای در اکتبر1979 (مهر 1358) اظهار میدارد که: «انقلاب ایران محکوم به شکست است و آن کشور در آستانه تجزیه به قطعات کوچک است.» (کارتر و نقشه تجزیه ایران و حمایت از گروهک های تجزیه طلب، 1387). امریکا در مقابل اقدامات تروریستی نیز عمدتا موضع سکوت توأم با رضایت را برگزیده بود و این در حالی بود که این کشور در مقابل اعدام عناصری از حکومت شاه و ساواک که در جریان انقلاب فرمان قتل مردم را صادر کرده بودند برآشفت و به موضعگیری پرداخت. بهعنوان مثال مجلس سنای امریکا در 27 اردیبهشت 1358 با صدور بیانیهای اعدام عناصر دستگاه شاه را به شدت محکوم کرد و اخطار شدیداللحنی به جمهوری اسلامی ایران داد. (واعظی، 1381، ص 92)
در عین حال دخالتهای امریکا در امور داخلی ایران هر روز ابعاد وسیعتری به خود میگرفت و موضعگیری مقامات رسمی امریکا علیه ایران شدت مییافت. در چهارم خرداد 1358 به آقای هاشمی رفسنجانی سوء قصد شد که علیرغم اصابت گلوله در 19 خرداد با به دست آوردن سلامتی بیمارستان را ترک گفت. در 4 شهریور 1358 حاج مهدی عراقی و فرزندش هدف تروریستهای گروه فرقان قرار گرفتند و به شهادت رسیدند. سپس آیتا... قاضی طباطبایی در تبریز ترور گردید و در 27 آذر 1358 دکتر مفتح ترور شد. امریکا، اسرائیل و غرب در برابر این ترورها ساکت بودند و حساسیتی نسبت به این ترورها نشان نمیدادند.
جاسوسی و مداخلات سفارت امریکا
سفارت سابق امریکا در تهران یکی از مراکز مهم سازماندهی اقدامات ضد ایرانی این کشور بوده است. از دوره رژیم گذشته، این مرکز با جاسوسی در امور ایران اطلاعات مهمی را در اختیار دوایر سیاستگذاری امریکا جهت اتخاذ تصمیمات لازم در مورد کشورمان قرار می داد.
به طور کلی همواره بسیاری از سفارتخانههای امریکا کانون اصلی جاسوسی سازمان سیا در کشورهای خارجی بودهاند. اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی آمریکا در تهران نشان میدهد که در سفارتخانههای این کشور، واحدی به نام "مراکز عملیاتی" وجود داشته و رؤسای این مراکز، رهبری عملیات گوناگون جاسوسی در کشورهای حوزه مأموریتشان را بر عهده میگرفتند. این گونه افراد عموماً در پوشش دیپلماتیک فعالیت کرده و از مصونیت های دیپلماتیک نیز برخوردار بودند. "ویلیام کیسی" رئیس پیشین سیا، در اسفند 1361 در همین ارتباط گفته بود: "سازمان سیا در تمامی کشورهایی که برای امریکا اهمیت حیاتی داشته باشد، فعالیتهای جاسوسی شدیدی را به منظور ارزیابی میزان ثبات سیاسی و اقتصادی این کشورها اعمال میکند." (تسخیر لانه جاسوسی، روز مبارزه با استکبار جهانی، 1388)
نظر به اهمیت نقش مخرب سفارت امریکا در تدارک اقدامات مخرب علیه ایران بخشی از فعالیتهای این مرکز در دوره قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در این قسمت از گزارش مورد اشاره قرار میگیرد.
به طور کلی سفارت امریکا در عصرپهلوی ارتباط مستقیمی با سازمان سیا داشت و در واقع بخشی از سفارت امریکا در تهران در اختیار سیا بود. در بسیاری از امور میان اعضای رسمی سفارت و عوامل سیا هماهنگی لازم برقرار بود. در همان حال میان سفارت و نمایندگی سیا در تهران و وزارت خارجه امریکا و نیز سازمان مرکزی سیا در امریکا هم ارتباط تنگاتنگ قابل توجهی وجود داشت و اساساً با مجموع تعامل اطلاعاتی و فعالیتهای سیاسی طرفین بود که سیاستها و تصمیمسازیهای ریز و درشت دولتمردان و سیاستگذاران امریکا در مورد ایران به مورد اجرا گذاشته میشد و در ارتباط و تعامل حکومت ایران با آن کشور تصمیم لازم اخذ میشد. در همان حالی که سفارت عمدتاً از طریق مستقیم و آشکار، روابط امریکا با حکومت ایران را تنظیم میکرد مجموعه گزارشات و اطلاعات سیا از شئون مختلف زندگی ایرانیان، دولتمردان آن کشور را قادر میساخت رفتار سیاسی فیمابین را براساس دادههای اطلاعاتی مذکور طبقهبندی و تنظیم کرده به کار بندند. در رابطه با حکومت ایران هم علاوه بر اینکه رؤسای وقت سیا در ایران ارتباط و تماس مستقیم و منظمی با شاه داشتند، برخی دیدگاهها و خواستههای آنان هم از طریق مجاری رسمی سفارت امریکا در تهران به اطلاع مقامات ایرانی میرسید. در همان حال روابط سیا و سفارت امریکا در تهران با ساواک هم از قاعدههای مشابه پیروی میکرد. اسناد بر جای مانده نشان میدهد که سیا، سفارت آمریکا در تهران و حتی وزارت خارجه آن کشور در گزارشات و اطلاعات واصله از ساواک در زمینه حضورشان در ایران بهره فراوانی میبردند و برخی از مهمترین جنبههای زندگی ایرانیان و حتی شناخت ویژگیها و مسائل پر شمار مربوط به مجموعه حاکمیت، دولت، دربار و شخص شاه از کانال ساواک در اختیار سیا و مقامات سفارت و وزارت امور خارجه امریکا قرار داده میشد. (شاهدی، 1387)
وزارت امور خارجه در امریکا با مسئولان سیا در ایران جلسات و مذاکرات منظمی داشت و در همان حال سمینارهای متعددی با شرکت کارشناسان، متخصصان و نمایندگان فیمابین تشکیل میشد که درباره اوضاع سیاسی، استراتژیکی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مباحث و مسائل گوناگونی مطرح و مذاکره میکرد و از جمعبندی این گونهجلسات و مذاکرات بود که درنهایت استراتژی و دکترین امریکا در رابطه با ایران شکل میگرفت و به مورد اجرا گذاشته میشد. با این توضیح که مباحث مطروحه در اینگونه سمینارها و جلسات اساساً بر پایه اطلاعات و گزارشاتی بود که از سوی مأموران و نمایندگی سیا و سفارت امریکا در تهران تهیه و ارسال شده بود. برای نمونه سازمان مرکزی سیا در امریکا در نامهای که در 27 اردیبهشت 1356 / 17 مه 1977 برای سفارت امریکا در تهران میفرستد سرفصلهای مورد نیاز اطلاعاتی وزارت امور خارجه و سیا در مورد ایران را تعیین کرده و تقاضا میکند آن سفارت به یاری مأموران سیا درتهران اطلاعات خواسته شده را با مطالعه در موارد اطلاع داده شده برای مرکز ارسال دارند. مطابق با این سرفصلها، در خصوص موضوعات مهمی از جمله موارد ذیل اطلاعات مورد نیاز از سفارت امریکا درخواست میشود: سیاستهای دراز مدت شاه، چگونگی اخذ تصمیمات در مورد مسایل اساسی سیاسی، ملی، امنیتی و اقتصادی، برنامههای رشد اقتصادی، طرحهای مربوط به توسعه اتمی و قابلیتهای نیروهای مسلح سلطنتی ایران. (شاهدی، 1387)
نکته مهم در مورد ارتباط سیا با سفارت امریکا آنست که از میان سفیران امریکا در تهران حداقل سه تن پیش از انتصاب به این مقام در سازمان سیا عضویت داشتند که از آن میان "ریچارد هلمز" مشهورترین آنهاست. وی تا ژوئن 1977 / 1355 ش. مقام سفارتش را درتهران حفظ کرد. در دوران وی بود که علاوه بر گسترش فعالیتهای سیا در شئون مختلف کشورمان، سفارت امریکا در تهران نیز نقش بسیار برجستهای در گسترش روابط ایران و امریکا بر عهده گرفت.
حضور و فعالیت گستردة مأموران سیا در پوششهای مختلف سیاسی- دیپلماتیک در سفارت امریکا در تهران و نیز حضور چهرههای برجسته سیا به عنوان سفیر و کاردار و نظایر آن در ایران این فرضیه را سخت قوت میبخشد که مسائل اطلاعاتی- امنیتی و جاسوسی در روابط ایران و امریکا جایگاه بیبدیلی داشت. منصور رفیعزاده آخرین نماینده ساواک در امریکا تأکید دارد که سفارت امریکا در تهران در درجه اول به عنوان پایگاهی برای انجام فعالیتهای جاسوسی- اطلاعاتی سیا در ایران انجام وظیفه میکرده است. (شاهدی، 1387)
در اسناد و مدارک بر جای مانده از سفارت امریکا در تهران اسامی و مشخصات افراد پر شماری ذکر شده است که با سفارت در تماس دائمی بودند و اخبار و اطلاعات ارزشمندی را از حوزه فعالیت خود در اختیار آنان قرار میدادند. برخی از مهمترین فعالان سیاسی مخالف، روشنفکران، اساتید و مدیران دانشگاهها، رجال و کارگزاران دولتی وحکومتی در زمره این افراد بودند. سفارت امریکا در تهران و نیز سیا در موارد متعدد با کمترین مشکل اطلاعات ذیقیمت قابل توجهی از این منابع و رابطین خود به دست میآوردند. بسیاری از کسانی که در امریکا تحصیلات عالیه خود را پشت سر گذارده بودند، روابط نزدیکتری با سفارت و نمایندگان پیدا و پنهان سیا در تهران و سایر نقاط کشور داشتند (اسناد لانه جاسوسی امریکا، 1368، صص 107-108) در یک مورد سفارت امریکا در تهران از مهدی هروی نام میبرد که "مأموران گوناگون سفارت با او آشنایی" تامی داشتند. او که تحصیلات دانشگاهیاش را در امریکا انجام داده بود در اوایل سال 1975 به عنوان مشاور با نمایندگان امریکا در سومین کنگره حزب ایران نوین کار میکرد و بعدها پس از تأسیس حزب رستاخیز این مهم را در حزب جدید بر عهده گرفت و روابط اطلاعاتیاش را با سفارت کماکان حفظ نمود. (اسناد لانه جاسوسی امریکا، 1368، ص 109)
سفارت امریکا در تهران تا پایان دوران سلطنت محمدرضا شاه کماکان از حضور و وجود فعال این رابطین و خبر رسانان سود میبرد و حکومت ایران و نیز ساواک هم هیچگاه مانعی بر سر راه این ارتباطات که چندان پنهان هم نبود ایجادنکردند. نکته دیگر در مورد فعالیتهای سفارت امریکا در ایران به دخالت این مرکز در برخی تصمیمات کشور در دوره پهلوی مربوط میشود تا جاییکه در ماههای پایانی حکومت پهلوی سولیوان سفیر امریکا به این نتیجه رسیده بود که لازم است به رهبران مخالفین برای مشارکت در امور ایران، نقشی وسیعتر از آنچه شاه آمادگیاش را داشته است، واگذار شود و بر همین اساس شاپور بختیار که تحصیلکرده غرب بود مسئولیت نخستوزیری را پذیرفت. (تاریخچه دخالتهای امریکا در ایران، 1387)
در دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز سفارت امریکا تا قبل از تصرف آن توسط دانشجویان بهعنوان مرکز اصلی جاسوسی و طراحی توطئههای امریکا بود. بهعنوان مثال اسناد بدست آمده از لانه جاسوسی نشان میدهد که سفارت امریکا تمرکز خاصی روی موضوع قومیتها بهویژه موضوع کردستان داشت و اطلاعات زیادی را در مورد امکان خیزش قومی در این منطقه به واشنگتن ارسال میکرد. (اسناد لانه جاسوسی، جلد 31)
از طرف دیگر افسران سازمان سیا با استفاده از شرایط نابسامان بعد از انقلاب و درهم ریختگى و نامشخص بودن حوزه مسئولیتها که نتیجه طبیعى هر انقلابى است، سعى کردند تا با نفوذ در مناطق کلیدى و حساس انقلاب اسلامى از تعمیق و گسترش هر چه بیشتر آن جلوگیرى نمایند. سفارت آمریکا با ایجاد شبکههاى جاسوسى و اطلاعاتى در پى آن بود تا از طریق تضعیف نیروهاى اصیل انقلاب و تقویت نیروهای لیبرال حرکت انقلابی مردم ایران را آسیبپذیر نماید. به همین دلایل مسئولین سفارت آمریکا در پى آن بودند تا با برقرارى ارتباط با مسئولین دولت موقت راه رسیدن به اهدافشان را تسهیل کنند.
اسناد لانه جاسوسى نیز نشان مىدهد که ایالات متحده چگونه براى خارج کردن امام از صحنه سیاسى کشور درصدد جذب افراد موثر و مهم دولت موقت از جمله بنى صدر و امیر انتظام برآمده بود و مثلاً در مورد جذب بنى صدر، در ظاهر به عنوان مشاور اقتصادى یک شرکت آمریکایى با حقوق ماهانه 1000 دلار دعوت به همکارى مىشد، اما در واقع رابط سازمان سیا تلاش مىکرد تا وى را به استخدام این سازمان درآورد. (نوزانی، 1383، ص 98) دولت آمریکا در پى آن بود تا با ایجاد ائتلافى از لیبرالهاى سیاسى، چهرههاى دینى میانهرو، سکولارها، ملىگرایان و سران ارتشى متمایل به غرب تحت لواى دولت موقت موجبات حذف تدریجى نیروهاى وفادار به امام را از صحنه سیاسى کشور ایجاد نماید. به همین دلیل وزارت خارجه آمریکا ماموریت اصلى سفارت خود در ایران را تلاش براى هماهنگى فعالیتهاى نیروهاى لیبرال و میانهروهاى مذهبى و پیوند دادن آنها با عناصر ملىگرا و سلطنت طلبان و طرفداران رژیم سابق بر علیه انقلابیون مذهبى قرار داده بود. (نوزانی، 1383، ص 103)
نهایتا تداوم اقدامات مداخلهجویانه و خرابکارانه سفارت امریکا در تهران با واکنش دانشجویان انقلابی ایران مواجه شد و با تسخیر این مرکز، امریکا از یکی از مهمترین ابزارهای خود برای دخالت در امور ایران محروم شد.
حمله طبس
چهارم اردیبهشت 1359 نیروهای امریکایی در عملیاتی موسوم به "دلتا" و با هدف آزاد کردن گروگانهای این کشور که در لانه جاسوسی امریکا در تهران تحت مراقبت بودند، در صحرای طبس پیاده شدند.
قرار بود این نیروها که در میان آنان افسران حکومت پهلوی و افراد وابسته به ساواک نیز حضور داشتند، از طبس با چرخ بال به سوی تهران حرکت کرده و در ورزشگاه امجدیه (شهید شیرودی) فرود آیند و سپس با لباس مبدل، به سفارت امریکا در تهران حمله کرده و جاسوسان خود را آزاد کنند. طبق این نقشه، آنان پس از پایان فعالیتشان، از همین راه به طبس رفته و از آنجا با هواپیما از ایران خارج میشدند حمله نظامی امریکا به طبس، دوهفته پس از آن صورت گرفت که دولت این کشور در اقدامی یکجانبه، روابط کشورش را با جمهوری اسلامی ایران قطع کرد.
منابع سیاسی امریکا مدعیاند که کاخ سفید برای توقف عملیات، از سوی کرملین نیز تحت فشار بوده است. ادعایی که به نظر میرسد با هدف کتمان شکست عملیات مطرح شده است. در تمام مراحل عملیات دلتا تنها تعداد معدودی در امریکا از انجام آن باخبر بودند: کارتر رئیس جمهور، هارولد براون وزیر دفاع، هامیلتون جوردن مشاورکاخ سفید و برژینسکی مشاور امنیت ملی. در ایران نیز عوامل ناشناختهای در جریان این عملیات بوده و با آن همکاری داشتهاند. به هرحال، درپی حادثه صحرای طبس و فرار باقی مانده هواپیماها و چرخبالهای امریکایی به سوی ناو "نیمیتس" جیمی کارتر رئیس جمهور امریکا شکست این عملیات مداخله جویانه را اعلام کرد. (شکست امریکا در صحرای طبس، وب سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی) این حادثه یکی از بزرگترین رسواییهای نظامی وسیاسی کاخ سفید در برابر انقلاب اسلامی ایران محسوب میشود.
کودتای نوژه
هرچند که شکست آمریکا در صحرای طبس موجب شد تا مقامات این کشور به طور موقت اندیشه عملیات نظامی بر چند کشورمان را از سر بیرون کنند، اما این حادثه باعث نشد تا آمریکا بیان طرحهای خرابکارانه خود را متوقف کنند بلکه حمایت مستقیم از ضد انقلابیون و تحریک آنان و همچنین پشتیبانی از رژیم بعث عراق، در مرحله پس از شکست کودتا در دستور کار آنان قرار گرفت. برخی کارشناسان کشورمان معتقدند که پس از شکست آمریکا در حمله نظامی به طبس، دو راهکار برای جبران این مسأله از سوی مقامات کاخ سفید در نظر گرفته شد که عبارت بودند از:
الف) انجام یک کودتای نظامی با هدف سرنگونی نظام جمهوری اسلامی با همکاری فرماندهان سابق ارتش رژیم شاهنشاهی، نیروهای ساواک، گروههای ضد انقلاب، متحدین آمریکا در منطقه و از طریق دریافت کمکهای مالی، نظامی و فنی آمریکا. ب) تحریک یک کشور ثالث به طرحریزی حمله نظامی و تجاوز گسترده به خاک جمهوری اسلامی ایران. (واعظی، 1381، ص 106)
شواهدی برای اثبات این نظریه وجود دارد. از یک سو برخی مقامات آمریکایی در خاطرات یا اظهارات خود با ظرافت به این مسأله اشاره کرده اند. از جمله برژینسکی - مشاور امنیت ملی کارتر - به بحثهای خود با کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا و دیگر اعضای کابینه وی درباره لزوم انجام دادن یک عملیات تلافی جویانه در صورت شکست توطئه طبس اشاره کرده است و می گوید: "براون (وزیر دفاع آمریکا) و ترنر (رئیس سازمان سیا) با عملیات تلافیجویانه در صورت شکست مأموریت نجات موافق بودند... در هر حال، در پایان این گفت و گوها به ما اجازه داده شد طرحهایی را برای عملیات تلافیجویانه در نظر بگیریم، ولی تصمیم اجرای این نقشه ها به بعد موکول شد". (تراشی، سایت تبیان)
همچنین اعترافات برخی سران دستگیر شده کودتای نوژه نیز به نشان دهنده آن است که بحث تقدم و تأخر این دو توطئه در میان طراحان و استراتژیستهای آمریکایی مطرح بود و سرانجام قرار شد طرح کودتا که کم هزینهتر، مؤثرتر و سریعتر میباشد، اجرا شود و در صورت شکست آن، راه حل طولانیتر و پرهزینهتر تحمیل جنگ مورد استفاده قرار گیرد.
بهعنوان مثال، در اعترافات یکی از این افراد میخوانیم: "پس از سفر بنی عامری [یکی از سران کودتا] به پاریس، طرح حمله عراق به ایران در تقدم دوم قرار گرفت و انجام کودتای نظامی بهعنوان اولویت اول، در صدر برنامههای آمریکا، قرار داده شد. "مقامات امریکایی تماسهایی را با شاهپور بختیار در پاریس برای هدایت کودتای نوژه بهعمل میآورند. در همین زمینه سفیران آمریکا و انگلیس در فرانسه با بختیار ملاقات و چگونگی اجرای کودتا، تاریخ وقوع و تقدم آن نسبت به طرحهای دیگر را مشخص میکنند. این مسایل پس از مسافرت سرهنگ 2 بازنشسته ژاندارمری، بنی عامری، به پاریس در تاریخ 15 اسفند 1358 مشخص شد. به این ترتیب، نطفه جدیدترین طرح براندازی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی بسته شد و پس از شکست آمریکا در طبس، به طور جدی در دستور کار قرار گرفت.
بنا بر اعترافات عوامل کودتا، تمامی ابرقدرتها در مورد کودتای نوژه توافق کرده بودند و طرح کودتا تا آن حد دقیق و حساب شده بود که کودتاگران گمان میکردند در صورت اجرا، صد درصد موفق خواهند شد. (تراشی، سایت تبیان)
تحریک عراق به حمله نظامی به ایران
آمریکا در اوایل دهه 1980 توان حمله نظامی موفقیتآمیزی علیه ایران را نداشت. بدین خاطر در راه رسیدن به یک توان نظامی مناسب نیازمند زمان بود. در نتیجه اولویت را به بر اندازی جمهوری اسلامی ایران توسط دیگران میداد. به این دلیل، وظیفه حمله به ایران را به عراق سپرد. برژینسکی مشاور امنیت ملی کارتر، برای زمینه سازی و اطلاع از وضع عراق برای شروع جنگ، سفرهای محرمانه مکرری به بغداد کرد. مجله "وال استریت ژورنال" مورخ نوردهم بهمن1358یکی از این سفرهای محرمانه را فاش ساخت و تایمز لندن مورخ 27 خرداد 1359 به ملاقات برژینسکی و صدام حسین اشاره کرد. در یکی از این گزارشات چنین آمده است: برژینسکی پس از سفر محرمانه خود به بغداد در یک مصاحبه تلویزیونی گفت: ما تضاد قابل ملاحظه ای بین ایالات متحده و عراق نمی بینیم، ما معتقدیم عراق که تصمیم به استقلال دارد در آرزوی امنیت خلیج عربی (!) (فارس) است و تصور نمی کنیم که روابط آمریکا و عراق سست گردد.
"کنت تیمر من" نیز در کتاب خود در این باره می نویسد: "به نوشته نیویورک تایمز و اظهارات یک ایرانی مقیم خارج از کشور، برژینسکی به امان پایتخت اردن رفت و با رهبر عراق در اواسط تیر ماه 1359 بطور محرمانه دیدار کرد. به نوشته این روزنامه، هدف از این دیدار بحث و مذاکره پیرامون راههای هماهنگ کردن فعالیتهای آمریکا و عراق و مخالفت با سیاستهای ایران بود". (تیمرمن، ص 165) این نویسنده در ادامه مطلب میگوید: "از نظر یک استراتژیست سر سخت مثل برژینسکی، این یک اقدام خطیر بود و انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هم در ماه نوامبر در پیش بود". (همان، ص 167)
"جولیتو کیه زا" نیز در کتاب خود "تهاجم کارتر و وقایع پشت پرده" مینویسد: "آمریکا در تحریک و تشویق کشورهای هم مرز ایران - در وهله نخست عراق - برای یک تهاجم نظامی علیه این کشور کوششهای فراوانی کرده است". "ویلیام لیمن" نیز که از مفسرین برنامههای تلویزیونی آمریکا میباشد، در برنامه تلویزیونی Front Line در تاریخ شانزدهم فوریه 1993 میگوید: "پر هزینهترین طرح مشترک آمریکا - عربستان، مربوط به کوشش برای مهار کردن انقلاب ایران بود و صدام حسین وسیله انجام این مقصود گردید".
"کنت تیمر من" نیز در این مصاحبه می گوید: "در تابستان 1359 عراقیها علاقهمند بودند موافقت آمریکا را برای حمله شان به ایران کسب کنند. آنها وزیر خارجه خود را به عربستان و اردن فرستادند تا با مقامات آمریکایی مذاکره کند و اطمینان یابد که آمریکا مخالف حمله عراق به ایران نیست. طبعاً آمریکا مخالفتی نداشت". "لیمن" نیز در ادامه همین برنامه در رابطه با مطلب فوق میگوید: در چهاردهم مرداد 1359، صدام حسین سفر رسمی به عربستان کرد و دولت عربستان سعودی را از قصد خود برای حمله به ایران آگاه نمود. شش هفته بعد، نیروهای عراقی حمله را آغاز کردند. کارتر نیز طی یک سخنرانی در لوسآنجلس، بطور غیر مستقیم بهره هایی را که انتظار داشت از حمله عراق به ایران عایدش گردد به این ترتیب بیان میکند: امیدوارم که به دنبال جنگ عراق با ایران، آزاد کردن گروگانهای آمریکایی سرعت یابد و ایران از این جنگ درس عبرتی گرفته باشد که تا چه حد صلح و آرامش و یک اقتصاد قوی برای هر کشور لازم است... آمریکا انتظار دارد که جنگ ایران و عراق، کشور ایران را نیازمند وسایل یدکی نماید و در نتیجه آن کشور جهت رفع نیاز خود، شرایط آمریکا را مبنی بر آزادی گروگانها بپذیرد. هنری کیسینجر نیز در مصاحبه خود با خبرنگاران در 7/7/1359 اعلام کرد که جنگ ایران و عراق به آزادی گروگانها کمک میکند و وی انتظار دارد گروگانها به زودی آزاد شوند.
صدام همچنین در ماه اوت به ریاض رفت تا با خالد پادشاه عربستان ملاقات کرده و از پشتیبانی او از جنگ و تعهدش به ارایه کمک مالی مطمئن شود... سعودیها آنقدر محتاط بودند که بدون مشورت با واشنگتن، خود را به عنوان پشتیبان در جنگ قریب الوقوع درگیر نکنند. گزارش سعودیها حاکی از آن است که نماینده واشنگتن یعنی برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر، نسبت به برنامه اشتیاق نشان داده است. در همان هنگام، اردشیر زاهدی سفیر سابق شاه در واشنگتن، در تماس نزدیک با عراقیها بود (تعداد زیادی از مقامات بر جسته رژیم سابق ایران در بغداد به سر میبردند). آنطور که گری سیک معاون برژینسکی در زمینه مسایل ایران اظهار میدارد، برژینسکی معتقد بود که "ایران باید از همه طرف تنبیه شود". برژینسکی علناً اظهار داشت که چنانچه عراق علیه ایران اقدامی کند، وی اعتنایی نخواهد کرد.
عراقیها بر پایه اطلاعات دریافتی از سوی عناصر فراری از ایران، به ویژه عناصر ضد انقلابی ارتش که با خنثی شدن کودتای نوژه به عراق متواری شده بودند و همچنین اطلاعات دریافتی از آمریکا و عربستان راجع به وضعیت نابسامان سیاسی- نظامی و اقتصادی ایران، تصمیم به تهاجم گرفتند. در طی جنگ نیز استراتژی کارتر بر این استوار بود که ایران را از دریافت اسلحه و به ویژه قطعات یدکی سلاحهای ساخت ایالات متحده محروم نگه دارد تا مجبور شود گروگانها را آزاد کند. وی امیدوار بود این کار قبل از آنکه مردم در ماه نوامبر به پای صندوقهای رأی بروند انجام شود. اما نقشه تشویق صدام حسین به جنگ (به منظور تحت فشار گذاشتن ایران) نتیجه دلخواه کارتر را به بار نیاورد و ریگان انتخابات را برد.
اقدامات جانبدارانه امریکا به نفع عراق در طول جنگ
با شروع حمله عراق به ایران، آمریکا در ظاهر موضع بیطرفی خود را اعلام کرد؛ اما در عمل رابطه خود را با عراق که از سال 1967 به خاطر جنگ با اسرائیل قطع شده بود، برقرار و گسترش داد. در مارس 1982 (اسفند 1360) دولت ریگان نام عراق را از فهرست کشورهای حامی تروریسم حذف کرد. تلاشهای کاخ سفید بهطور مستقیم و غیرمستقیم از طریق متحدان خود در خاورمیانه و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) با کمک به عراق برای از بین بردن دستاوردها و برتریهای نظامی ایران ادامه یافت. آمریکا در سال 1984 (1362 شمسی) اعلام کرد؛ «پیروزیهای ایران با منافع ایالات متحده مغایر است.» و در دسامبر 1984(دی ماه 1362) «جفری کمپ»، مسئول شرق نزدیک در شورای امنیت ملی آمریکا با تهیه گزارشی برای «رابرت مک فارلین»، مدعی شد؛ «آیتا... خمینی تهدیدی برای منافع غرب به شمار میرود» و به وی توصیه کرد عملیات مخفی را که حتی ممکن است به سقوط دولت ایران منتهی شود مد نظر قرار دهد. در همین دوران بنا به گزارش تهیه شده توسط تاور و مکفارلین و دیگر اعضای شورای امنیت ملی آمریکا(The Tower Commission Report) از دورنمای سقوط ایران به دامان شوروی سابق به هراس افتاده بودند. این در حالی بود که "برژینسکی"، در 28 فروردین 1362 گفته بود: "موقعیت استراتژیک ایران آنچنان برای غرب اهمیت دارد که آمریکا بایستی به هر ترتیب شده، حتی با اقدام نظامی، مانع از دست دادن ایران شود." در ژانویه 1985 (30 دیماه1362) جورج شولتز، وزیر خارجه وقت آمریکا، اعلام کرد؛ "ایران حامی تروریسم بینالمللی است. لهذا از این پس دولت آمریکا به همپیمانان خود فشار خواهد آورد که ارسال اسلحه به ایران را متوقف کنند". در فوریه 1985 (بهمن 1363) کارخانه هلیکوپترسازی بل با فروش 45 فروند هلیکوپتر بزرگ به عراق موافقت کرد. وزارت دفاع عراق در مذاکرات مربوط به آن نیز حضور داشت. در 27 اردیبهشت 1364 "گراهام فولر" مامور امنیت ملی آمریکا در امور خاور نزدیک و جنوب آسیا و "هوارد تیچر" طی تحلیلی با عنوان "به سوی سیاستی در مورد ایران" که تسلیم "ویلیام کیسی"، رئیس وقت سیا شد؛ ضمن تشریح موقعیت بد آمریکا در قبال حوادث ایران، پیشنهاد تدوین برنامهای را برای برخورد با ایران و مسائل مرتبط با آن کرده بودند. در این تحلیل تحت فشار قرار دادن ایران و متحدان آن و کمک به عراق از یک سو و تشویق کشورهای همپیمان آمریکا در خصوص کمک به ایران، خارج کردن ناوگان آمریکا از خلیج فارس و صدور بیانیههایی در مورد اعلام حسننیت آمریکا در قبال ایران، از سوی دیگر ارائه شده بود. (شهیدی، 1387) قابل ذکر است در جریان همکاری جمهوری اسلامی ایران برای رهایی مسافران یک فروند هواپیمای مسافربری شرکت هواپیمایی TWA که در تاریخ 20 خردادماه 1364 ربوده شده و به بیروت برده شده بود، ایران موفق شد در جریان یک عملیات محرمانه، برخی از اقلام نظامی مورد نیاز خویش از جمله موشکهای "تاو"، "هاوک" و "فونیکس" را از ایالات متحده تحویل بگیرد. در دهم شهریورماه 1364 "بنیاد تحقیقاتی هریتیج" طی گزارشی در مورد ایران، خواستار حمله نظامی و عملیات انتقامی علیه ایران شد. در حالیکه "جیمی کارتر"، رئیسجمهور سابق آمریکا در اول مردادماه همان سال ضمن دیدار از آنکارا و در جریان مذاکرات خود با مقامات عالیرتبه ترکیه، خواستار میانجیگری آنکارا میان تهران و واشنگتن شده بود. مداخله و مشارکت آمریکا در تخاصم، با دعوت کویت از قدرتهای بزرگ به خصوص آمریکا برای محافظت از نفتکشها، شکل علنیتری به خود گرفت و ابعاد گستردهتری یافت. آمریکا به بهانه حفظ جریان آزاد نفت و تامین نیازهای رشد صنعتی غرب که در معرض خطر قرار گرفته، بزرگترین ناوگان جنگی خود را وارد خلیج فارس کرد. ولی عملکرد آمریکا در قبال جنگ ایران و عراق، روحیه مبارزهطلبی و تجاوز مکرر به آبهای سرزمینی و حریم هوایی ایران و رفتار دوستانه با عراق در مقایسه با منطق و عملکرد ایران و عراق در حمله به خطوط کشتیرانی، بیطرف در خلیج فارس و تنگه هرمز، هدف آمریکا را در بازدارندگی و حمایت از جریان نفت زیر سئوال برد و آمار و ارقام نشان میدهند که با ورود ناوگان دریایی آمریکا، تعداد حملات به کشتیها در خلیج فارس بهشدت افزایش یافت و تشنج بیشتر شد. پس از تغییر پرچم نفتکشهای کویتی و آغاز عملیات اسکورت آنها در 30 تیر 1366، ایالات متحده ناوگان دریایی خود را به ظرفیت 35 کشتی جنگی و بیش از 12 کشتی کمکی با مجموع 20 هزار نیروی نظامی در منطقه گرد آورد که بعداً به بزرگترین ناوگان دریایی این کشور پس از جنگ جهانی دوم تبدیل شد. در نهایت نیز به حدود 50 فروند کشتی جنگی رسید. کشورهای اروپایی از جمله فرانسه، انگلستان، هلند، بلژیک و ایتالیا با تشویق ایالات متحده، ناوگانهای جنگی و تجهیزات مین روب خود را به خلیج فارس اعزام کردند. آمریکا در طول جنگ تحمیلی و پس از ورود ناوگان نظامی این کشور به خلیج فارس، با انجام عملیات نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران و مشارکت مستقیم و غیرمستقیم در جنگ به نفع عراق وظایف دول بیطرف را نادیده گرفت و تعهدات آن را نقض کرد. (شهیدی، 1387) اهم این اقدامات به شرح زیر است:
1- مشارکت نظامی مستقیم آمریکا در مخاصمه علیه ایران
در 27 مهرماه 1366 چهار ناو آمریکایی مجهز به موشکهای هدایت شونده ایران در خلیج فارس را گلوله باران کردند. ایالات متحده این اقدام خود را دفاع مشروع و پاسخی به انهدام کشتی کویتی سیاویل سیتی با پرچم آمریکا عنوان کرد. در 29 فروردین 1367 دو سکوی نفتی رشادت و سلمان مربوط به حوزههای نفتی سیری و سلمان پس از یک اخطار نیم ساعتی مبنی بر تخلیه سکوها مورد حمله چند فروند ناو و هلیکوپتر جنگی آمریکا قرار گرفت و به آتش کشیده شدند. پس از حمله آمریکا به سکوهای نفتی ایران، ناوچه سهند که بندرعباس را به سوی مناطق نفتی مورد حمله ترک کرده بود، در 10 مایلی جنوب غربی پایانه نفتی لارک واقع در غرب تنگه هرمز از سوی هواپیماهای آمریکا هدف قرار گرفت و در اثر بمبهای هدایتشونده لیزری که از سوی سه فروند هواپیمای شکاری بمب افکن A6 شلیک شده بودند، منهدم شد. "پرکینز" و "بادلونگ" در شرح جزئیات طرح و اقدامات آمریکاییها در حمله به سکوهای نفتی و ناوچههای ایرانی مینویسند: «در روزهای پس از حادثهای که در رابطه با مین برای کشتی آمریکایی ساموئل رابرتر در آوریل 1988 (25/1/67) پیش آمد، نیروی دریایی آمریکا به سرعت نیروی اضافی وارد خلیج فارس کرد و ناو هواپیمابر "اینتر پرایز" با کشتیهای اسکورتکننده آن در فاصله 120 مایلی تنگه هرمز مستقر شد. تا 17 آوریل (28/1/67) نقشه برای واکنش آمریکا فراهم شده بود. سه گروه عملیاتی سطح آبی که هر یک متشکل از سه کشتی جنگی بود وظیفه داشت «ناوچه ایرانی سبلان» از «سام کلاس» را پیدا کرده و غرق کند؛ و سکوهای نفت و گاز سامان، سیری و رهکیش را منهدم نمایند. افراد غیرنظامی مستقر در سکوها پنج دقیقه فرصت داشتند تاسیسات را ترک گویند. آنگاه قبل از ورود نیروی مهاجم که قرار بود برای کار گذاشتن مواد منفجره اقدام کنند، آتشبازی نیروی دریایی افراد باقیمانده در تاسیسات را مجبور به خروج میکرد. "عملیات پرینگ ماتیس" در 18 آوریل (29/1/67) طبق برنامه انجام شد. گروه سطح آبی B شامل کشتیهای آمریکایی گریل، مک کورمیک و وترتون، سکوی سامان را به آتش کشید. گروه سطح آبی A شامل کشتیهای وین رایت، باگلی و سیمسون، سکوی نفتی سیری را منهدم و لحظهای بعد قایق گشتی ایران جوشن را غرق کرد و به یک هواپیمای F4 ایران خسارت زد. در نهایت گروه سطح آبی D شامل کشتیهای آمریکایی جک ویلیام، ابرین و ژوزف استراوس با همکاری یک گروه هواپیمایی جت، ناوچه سهند را رهیابی و غرق کردند.» کشتی ایران - اجر نیز در تاریخ 31 شهریور 1366 هدف حمله دو فروند هلیکوپتر آمریکایی قرار گرفت و منهدم شد (شهیدی، 1387).
2- تجاوز به حریم هوایی ایران
هواپیماهای آمریکا پس از حضور ناوگان این کشور در خلیج فارس مکرراً به حریم هوایی ایران تجاوز کرده و اقدام به شناسایی و عکسبرداری از مراکز و تاسیسات مختلف ایران کردند. در 14 مهرماه 1366، پنج فروند هواپیمای F16 آمریکا حریم هوایی ایران را نقض کرده و بر فراز شهرستان چابهار مبادرت به یک مانور هوایی کردند. دو فروند از هواپیماهای متجاوز در ارتفاع بسیار پایین و سه فروند دیگر در ارتفاع بالاتر بر فراز بندر شهید بهشتی و چابهار به پرواز درآمدند. حدود 20 روز قبل نیز دو فروند فانتوم آمریکایی در دو روز متوالی بر فراز بندر شهید بهشتی و چابهار به پرواز درآمده و دیوار صوتی را شکستند، ولی هیچگونه اقدامی از سوی واحدهای نظامی مستقر در منطقه صورت نگرفت. در تاریخ 10 اردیبهشت 1367 یک فروند هواپیمای شناسایی و تجسسی آمریکا در دو نوبت بر فراز بندرعباس، بندر لنگه، جاسک و جزایر استان هرمزگان اقدام به شکستن دیوار صوتی کرد. همزمان با تجاوز هواپیماهای آمریکایی به حریم هوایی جمهوری اسلامی ایران، یک فروند ناو آمریکایی تا فاصله 10 مایلی به آبهای جزیره لاوان نزدیک شد، بهطوری که به تمامی نیروهای مستقر در جزیره آماده باش کامل داده شد. نیروهای ایالات متحده علاوه بر تجاوز به حریم هوایی جمهوری اسلامی، با رهگیری و دادن اخطارهای مکرر به هواپیماهای مسافربری و تعقیب کشتیها و قایقهای ایرانی، محدودیتهای زیادی را به ایران تحمیل کردند و با ایجاد یک منطقه پنج مایلی متحرک در اطراف کشتیها و هواپیماهای خود حتی از پرواز هواپیماهای ایرانی در فضای آبهای ساحلی ایران به خاطر فاصله کمتر از پنج مایل جلوگیری میکردند. (شهیدی، 1387) ایران اقدامات ناوگان آمریکا را غیرقانونی دانسته و مصرانه میخواست که این اقدامات مغایر با حاکمیت جمهوری اسلامی ایران فوراً متوقف شود.
3- انهدام هواپیمای ایرباس
در 12 تیرماه 1367 یک فروند هواپیمای مسافربری ایران با 290 سرنشین مورد اصابت دو موشک پرتاب شده از ناو آمریکایی" وینسنس" قرار گرفته و تمامی مسافران و خدمه آن کشته شدند. امریکا مدعی بود که این حمله سهوی بوده و به اشتباه صورت گرفته است. علیرغم این ادعا، کاپیتان این ناو هنگام بازگشت به آبهای امریکا از مقامات این کشور مدال افتخار دریافت کرد. آنچه باعث افزایش ابعاد فاجعه بار این حمله از منظر مسایل حقوق بشری میشد مربوط به تعداد زیاد زنان و کودکانی بود که بر اثر این جنایت جان خود را از دست دادند. این امر نشاندهنده آن بود که امریکاییها برای ضربه زدن به ایران قایل به هیچ حد و مرزی نیستند. در واقع پس از آنکه امریکا از دستیابی به اهداف خود بر ضد ایران از طریق جنگ نفتکشها و حمله به مراکز اقتصادی کشور ناکام بود سعی کرد تا با ایجاد رعب و وحشت در میان مردم، ایران را تحت فشار قرار دهد. یکی از ین ترفندها ناامن کردن خطوط هوایی ایران برای هواپیماهای مسافربری بود و حمله به هواپیمای ایرباس نیز دقیقا در همین راستا به انجام رسید.
4- کمکهای مستقیم آمریکا به عراق
ایالات متحده در طول جنگ و به ویژه در اواخر آن، اطلاعات ارزشمندی از موقعیت و آرایش نیروهای نظامی و مراکز اقتصادی- صنعتی ایران را در اختیار عراق قرار داد. آمریکا با گسترش قلمرو پرواز هواپیماهای آواکس مستقر در عربستان، منطقه وسیعی از جبهههای جنوب و خلیج فارس را تحت پوشش خود داشت. ایالات متحده علاوه بر آواکسها، با جمعآوری اطلاعات از ماهوارهها آنها را در اختیار عراق قرار میداد که در پیروزیهای عراق و ناکامی بعضی از عملیات ایران بسیار موثر بودند. بهرغم تکذیب این مسئله از سوی مقامات رسمی دولت آمریکا، صاحبنظران و نویسندگان بر این عقیدهاند که ایالات متحده اطلاعات ماهوارهای خود را از جبهههای جنگ خصوصا جبهه جنوب و مراکز نفتی در اختیار عراق قرار میداد. روزنامه واشنگتن پست در مقاطع مختلف با انتشار اخبار و گزارشهای متفاوت از روابط اطلاعاتی آمریکا و عراق پرده برداشته و با اشاره به هدف آمریکا نوشت: "منظور از کمک به عراق، ارائه اطلاعات حساس برای انجام حملات دقیق به هدفهای ایرانی و کمک به افزایش فشار نظامی به ایران جهت پذیرفتن آتشبس از سوی مقامات این کشور میباشد". (شهیدی، 1387) یونایتدپرس در گزارشی از واشنگتن نوشت: "مقامات رسمی آمریکا میگویند جریان ارائه اطلاعات به عراق که توسط روزنامه واشنگتن پست فاش شد، طی دو سال گذشته تایید و شرکت ویلیام کیسی رئیس سازمان سیا در این جریان در درجات مختلف ادامه داشته است. آنها اظهار داشتند، در اوت 1984 که میان بغداد - واشنگتن روابط دیپلماتیک مجدد برقرار شد، ارتباط بسیار محرمانهای به منظور ارائه سریع اطلاعات مورد نیاز بغداد برای ارزیابی خسارات ایجاد شده در نتیجه بمبارانهای آنها و طرحریزی حملات هوایی جدید برقرار شد... آنها میگویند پیروزی ایران میتواند اثرات زیادی در ایجاد بیثباتی در منطقه داشته باشد." دادن اطلاعات از سوی آمریکا به عراق اولینبار در سال 1984 آشکار شد و صدام حسین خود به صراحت در ماه می 1984 (اردیبهشت 1363) اظهار داشت: "عراق از اطلاعات هواپیماهای آواکس که توسط خلبانان آمریکایی به پرواز درمیآمد و در عربستان سعودی مستقر بود استفاده کرده است." (شهیدی، 1387)
دولت ریگان همچنین بر مبنای این تفکر که شکست عراق برای منافع غرب فاجعه است و جلوگیری از شکست عراق سود ویژه برای آمریکا خواهد داشت، از سال 1984 با برقراری روابط دیپلماتیک به صورت آشکار جانب عراق را گرفت. گزارش کمیته روابط خارجی سنای آمریکا اقدامات این کشور را در چهار دسته قرار میدهد که دو مورد توقف صدور اسلحه به ایران و فشار در سازمان ملل به جمهوری اسلامی ایران مربوط است و دو مورد دیگر به روابط آمریکا با عراق برمیگردد که عبارتند از دادن اطلاعات نظامی و ارائه اعتبار کالایی، اعتبار بازرگانی برای کشاورزی و سایر خریدهای عراق از آمریکا. در اردیبهشت 1364 نیز "مرکز بازرگانی آمریکا - عراق" ایجاد شد (شهیدی، 1387). در مجموع امریکاییها با اقدامات مختلف نظامی، سیاسی، اطلاعاتی و اقتصادی خود کمکهای موثری در جریان جنگ هشت ساله به طرف عراقی کردند و عملا در این جنگ به طور مستقیم و غیر مستقیم در کنار صدام و در برابر ایران قرار گرفتند.
فشارها و تحریمهای اقتصادی
پس از تسخیر سفارت آمریکا در تهران به دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در سیزدهم آبان ماه 1358، دولت کارتر علاوه بر انجام یک سری اقدامات دیپلماتیک برای آزادی گروگانها، تصمیم گرفت تا از فشارهای اقتصادی نیز برای به زانو در آوردن حکومت انقلابی ایران استفاده کند. کارتر در روز بیست و یکم آبان، دستور قطع خرید نفت از ایران را صادر کرد. سپس در واکنش نسبت به گزارشهایی مبنی بر اینکه ایرانیها میخواهند سپردههای خود را از بانکهای آمریکایی خارج کنند، رئیس جمهور آمریکا دستور توقیف همه دارایی های دولتی ایران را صادر کرد. این اقدام در فرمان اجرایی بیست و سوم آبان، رسمیت یافت.
طبق فرمانی که کارتر صادر کرد. صادرات به ایران ممنوع و هر گونه واردات از ایران نیز قطع گردید. در ضمن، کلیه لوازم و تجهیزات نظامی که در زمان شاه پول آنها نیز پرداخت شده بود توقیف و از ارسال آنها به ایران جلوگیری به عمل آمد. دولت کارتر این اقدامات را با توجیه "وادار ساختن ایران به آزادی گروگانهای آمریکایی" انجام میداد. (غضنفری، 1380، ص 166)
ایالات متحده که از حملهنظامی به طبس، توقیف داراییهای ایران، قطع رابطه سیاسی، ارجاع موضوع گروگانگیری به دیوان بینالمللی دادگستری لاهه و... بهرهای نبرده بود، در 9 دی 1358، شورای امنیت سازمان ملل را مجاب به تصویب قطعنامه 461 نمود که طی آن مجازاتهای اقتصادی گوناگونی را علیه ایران به کار میبست. با این حال رایزنیهای هیأت نمایندگی ایران در سازمان ملل و وتوی قطعنامه از سوی اتحاد جماهیر شوروی، موجب تنها ماندن ایالات متحده در اتخاذ تصمیم برای قطع مناسبات سیاسی و بازرگانی با ایران گردید.
با وقوع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که با حمایت همه جانبه آمریکا بوجود آمده بود، علاوه بر آنکه غرب به صورت مستقیم خسارتهای بیشماری بر اقتصاد ایران وارد کرد، آمریکا و متحدان آن همواره سعی کردند که به طور غیر مستقیم نیز توان مالی ایران را ضعیف نگاه دارند. در پی انفجار مقر تفنگداران دریایی آمریکا در اکتبر 1983 در بیروت لبنان و نسبت دادن آن به جمهوری اسلامی ایران، رونالد ریگان، جورج شولتز، کاسپار واینبرگر و جورج آلن،به طرح تحریمهای نوینی علیه ایران پرداختند. این تحریمها شامل هرگونه مواد شیمیایی، ابزارهای صنعتی با کاربرد دوگانه و برخی از محدودیتهای پولی و بانکی میشد. بدین ترتیب، هرگونه فروش و انتقال ابزارهای تسلیحاتی به ایران منع گردید وزمامداران امریکایی موظف به مخالفت با روندهایی که زمینه ارتقای توان مالی تجاری ایران را فراهم میآورد،شدند. بر این اساس ایالات متحده آمریکا، ضمن تخصیص اعتبارات صادراتی غلات به میزان 32 میلیون دلار در سال 1983 (1362)،اعطای اعتبارات مالی در حدود یک میلیارد دلار در سال 1987 (1366) و ارائه کمکهای اطلاعاتی و جاسوسی به عراق، اقدام به بلوکهکردن 12 میلیارد دلار ازداراییهای ایران در بانکهای امریکایی و تحریم تسلیحاتی ایران نیز نمود که طی آن در سال 1986 - 1985 (1365-1364) صدور هرگونه اقلام مندرج در فهرست اقلام نظامی آمریکا به ایران را ممنوع میکرد.
در این بین هرگاه که ایران به موفقیتهای بزرگی در جنگ نائل میگردید، قیمت نفت نیز پایین میآمد تا پشتوانه مالی و درآمد نفتی ایران تقلیل یابد و بدین ترتیب ایران از تهیه سلاح و مهمات عاجز بماند. شوک نفتی سوم در سال 1986 (1365)، بارزترین نمونه این مسئله است که قیمت نفت را در شرایطی که احتمال عملیات سرنوشتسازی از سوی ایران میرفت، به هفت دلار در هر بشکه تقلیل داد. (قمی، 1367، ص 32) در حین جنگ و پس از آن ایالات متحده آمریکا به کشورهایی نظیر آرژانتین، آلمان،ژاپن و ... در مورد عدم صدور تکنولوژی و جلوگیری از اعطاء وام به ایران فشارهای متعددی وارد میکرد. در سال 1993 (1372) قانون عدم گسترش سلاح ایران و عراق توسط دولت جرج بوش با هدف تحمیل ممنوعیت انتقال تکنولوژیهایی با کاربرد دوگانه و تسلیحات متعارف بیثبات کننده به ایران و عراق امضا شد. مهمترین بخش این قانون که در مورد ایران قابل اجراست، بخش 40 آن یعنی قانون 1986 امنیت دیپلماتیک است که بر پایه آن، هرگونه صادرات آمریکا به ایران ممنوع اعلام شده است. (تحریم های ناکارآمد، سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی)
با پیروزی بیل کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا طرح ادعاهایی نظیر تلاش جهت دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی، حمایت از تروریسم بینالمللی، نقض حقوق بشر و مخالفت با روند صلح خاورمیانه، در راستای مهار و سد نفوذ انقلاب ایران و منزوی کردن ایران در عرصه بینالمللی و منطقهای بیش از پیش مورد تاکید قرار گرفت. راهکارهایی همچون اجرای سیاست مهار دو جانبه و قانون داماتو به عنوان مهمترین سازوکارهای تحقق این اهداف مورد توجه قرار گرفت.
در مارس 1993(1372)، مارتین ایندایک و آنتونی لیک تلاشهایی را برای اعمال محدودیتهای مضاعف علیه ایران به کار گرفتند و استراتژی جدید امریکا در برخورد با جمهوری اسلامی ایران را براساس مؤلفههای مهار تنظیم نمودند. بر این اساس قانون "مهار دوگانه ایران و عراق" درسال 1993 (توسط مارتین ایندایک مسئول امور خاورمیانه در شورای امنیت ملی دولت کلینتون مطرح و در آوریل 1994 (1373) توسط مقالهای به قلم آنتونیلیک در مجله سیاست خارجی به عنوان سیاست رسمی دولت آمریکا منتشر گردید. سیاست مهار دوجانبه که شامل تحریمهای اقتصادی گوناگونی علیه ایران و عراق میشد، هدف اصلی خود را مهار همزمان ایران و عراق از طریق محاصره اقتصادی و تکنولوژیک و تسلط کامل آمریکا بر منطقه استراتژیک خلیج فارس از طریق انزوای بینالمللی ایران و عراق قرار داده بود. این جریان، بیانگر سیاستهای جدیدی بود که بر اساس آن، محدودیتهای اعمال شده علیه ایران تشدید میشد. از این رو اعمال سیاست مهار منجر به تشدید محدودیتهای ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی ایران گردید.
همزمان با تصویب و اجرای سیاست مهار دو جانبه، قانون دیگری تحت عنوان قانون «داماتو» یا تحریم ایران و لیبی نیز در 5 اوت سال 1996 به تصویب کنگره ایالات متحده آمریکا رسید. فعالیتهای تروریستی در سطح منطقهای و جهانی، تهدید صلح و امنیت جامعه جهانی و تلاش برای دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی از جمله دلایل اتخاذ چنین تصمیمی از سوی دولت کلینتون اعلام شد. (اخوان زنجانی، 1376، ص 72)
این قانون با اهدافی نظیر تضعیف بخش انرژی ایران و ممانعت از ورود جریان سرمایهبه این بخش، محروم کردن ایران از ذخایر مالی و تضعیف توانمندیهای استراتژیک ایران به تصویب رسید. در تمام این سالها دولت آمریکا با تعریف ایران به عنوان تهدیدی فوقالعاده برای امنیت ملی، سیاست خارجی و اقتصاد آمریکا، ممنوعیتها و تحریمهای مختلفی را جهت سرمایهگذاری و داد و ستد با جمهوری اسلامی ایران وضع کرده است که از آن جمله میتوان به فرمان اجرایی (12957) مورخ 15 مارس 1995 (24 اسفند 1993) اشاره کرد. این فرمان که توسط بیل کلینتون صادر شد، شامل ممنوعیت معاملات مشخص در مورد توسعه منابع نفتی ایران میگردید. فرمان اجرائی دیگر (12959) که مهمترین قانون حاکم بر معاملات بازرگانی آمریکا با ایران نیز به شمار میآید و شامل ممنوعیت کامل داد و ستد و سرمایهگذاری آمریکا با ایران است، در 6 مه 1995 (16 اردیبهشت 1374) طرح شد. همچنین فرمان اجرایی 13059 که در 19 اوت 1997 (28 مرداد 1376) به تصویب کنگرهایالات متحده امریکا رسید، مکمل فرمان پیشین (12959) است و ممنوعیت داد و ستد و سرمایهگذاری اتباع آمریکایی را در ایران فراهم میکند.
قانون تشدید مجازات کشورهایی که توسط امریکا تحریم میشدند نیز در سال 1996 (1375) تصویب شد که فشارهای چند جانبه و چند لایهای را علیه ساخت اقتصادی و تکنولوژیک جمهوری اسلامی ایران اعمال میکرد. به موجب قانون ضد تروریستی مصوبه 1996 (1375) کنگره آمریکا، تحریمهای ثانویه علیه کشورها و نهادهایی انجام میگرفت که از ایران حمایت تکنولوژیک و اقتصادی به عمل میآوردند. دولت و کنگره امریکا بر این اعتقاد بودند که با قطع حمایت شرکتهای غربی از ایران و ایجاد محدودیت برای ارتقاء و بهبود صنایع نفتی، دولت ایران دچار مشکلات اقتصادی شدیدی خواهد شد و براساس آن، زمینه تغییر در رفتار ایران فراهم خواهد شد. Mozaffari, 1996, P.616))
همزمان با طرح قوانین گوناگون، ایالات متحده آمریکا طی سالهای گذشته اقدامات دیگری نیز برای منزوی نمودن و مهار انقلاب اسلامی ایران انجام داده است که از آن جمله میتوان به محدود کردن اعطای کمکهای مالی مستقیم نظیر وام، اعتبار، ضمانت و اعتبارات بانک صادرات و واردات و دریافت کمکهای مالی غیر مستقیم از طریق بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول اشاره نمود. همچنین ایالات متحده به کشورهای اروپایی برای ممانعت از سرمایهگذاری در ایران فشار آورده و مخالفت علنی خودرا با مشارکت ایران درکنسرسیوم بینالمللی استخراج نفت جمهوری آذربایجان ابراز نموده است. ایالات متحده همچنین درصدد آن است تا از اجرای قرارداد انتقال گاز ایران به هند و پاکستان جلوگیری کند و فشار زیادی بر هند وارد میکند تا از خرید گاز ایران خودداری نماید.
در ادامه اقدامات خصمانهایالات متحده بر علیه نظام جمهوری اسلامی ایران، مجلس سنای آمریکا در ماه سپتامبر 2006 (1385)، اعتبار قانون تحریم کمپانی خارجی که در بخش انرژی ایران سرمایهگذاری و یابه این کشور تسلیحات میفروشند را به مدت پنج سال دیگر تمدید کرد. در ویرایش جدید این سند، کمپانیهای خارجی که تسلیحات معمولی نوین شده را به ایران عرضه میکنند نیز از این پس مشمول تحریم خواهند شد. در مقدمه این قانون که «حمایت از آزادی در ایران» نامیده میشود، تأکید شده که هدف از آن «فراخواندن ایران به پاسخگویی به خاطر رفتار تهدیدآمیز خود و حمایت از روی آوردن به دموکراسی در ایران است». قانون «حمایت از آزادی در ایران» همچنین به رئیس جمهور آمریکا اجازه میدهد که به میزان لازم از بودجه فدرال برای تأمین مالی در آمریکا و خارج از کشور برای فعالیت در زمینه «حمایت و پیشبرد دموکراسی در ایران» از جمله تأمین مالی رادیو و شبکههای تلویزیونی که در ایران پخش میشوند، هزینه کند. همچنین سند یاد شده قانون تحریم علیه ایران و لیبی که در سال 1996 (1375) تصویب شده بود را تا سال 2011 (1390) تمدید کرد. (خبرگزاری نووستی، 1385)
تلاش برای جلوگیری از دستیابی ایران به دانش و فناوری هستهای
در سالهای اخیر اتخاذ اقداماتی جهت جلوگیری از دستیابی ایران به دانش صلح آمیز هستهای یکی از سیاستهای خصمانه و مداخله جویانه ثابت امریکا بر علیه کشورمان بوده است. در این راستا امریکا جنگ روانی گستردهای را در سطح جهان به راه انداخته است تا نشان دهد که برنامه هستهای ایران ماهیتی غیر صلح آمیز داشته و نظامی است. امریکا در راستای تامین هدف خود مبنی بر جلوگیری از تحقق حقوق هستهای ایران از مبادرت به تهدیدات نظامی نیز ابایی نداشته است. امریکا همچین فشارهای زیادی را به آژانس بینالمللی انرژی اتمی و اعضای آن وارد ساخته تا ایران را از پیگیری حقوق خود در این زمینه منصرف نمایند. واشنگتن در چارچوب اقدامات خصمانه خود در حرکتی سیاسی زمینه های ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت سازمان ملل را نیز فراهم کرد.
بر این مبنا پرونده هستهای ایران از سوی سه کشور اروپایی بریتانیا، فرانسه و آلمان و باحمایتهای بیشائبه ایالات متحده آمریکا در شورای امنیت به تصویب قطعنامههای 1696، 1737، 1747 منجر شده است. در قطعنامه 1696، از ایران خواسته شده بود تا 31 ماه آگوست سال 2006 (9 شهریور 1385) فعالیتهای مربوط به غنیسازی اورانیوم را متوقف نماید، چرا که در غیر این صورت با تحریمهای اقتصادی و دیپلماتیک رو به رو میشد.
عدم اعتنای ایران به قطعنامهی فوق سبب طرح دومین قطعنامه و اعمال تحریمهایی بر ضد کشورمان شد. قطعنامهی 1737 که در 23 دسامبر 2006 (2 دی 2005) به تصویب اعضای شورای امنیت رسید، عملاً ایران را به فصل هفتم و ماده 41 منشور ملل متحد کشاند. این قطعنامه تهران را با تحریمهای مختصری نظیر ممنوعیت صدور مواد و تجهیزاتی که با فعالیتهای اتمی ایران ارتباط مستقیمی داشته باشند،رو به رو کرد و داراییهای برخی مؤسسات و افراد مرتبط با برنامههای هستهای ایران در خارج از کشور را مسدود نمود. همچنین در این قطعنامه ذکر شده بود که در صورت بیاعتنایی مجدد ایران به قطعنامه فوق و عدم توقف فعالیتهای هستهای در مدت زمان مقرر 60 روزه از سوی شورای امنیت، تهران با تحریمهای سختتری مواجه خواهد شد.
اگر چه قطعنامه فوق لحنی تند داشت و ضربالاجلی دو ماهه برای ایران تعیین کرده بود، با این حال جمهوری اسلامی ایران ضمن رد و غیر عادلانه خواندن قطعنامه و انتقاد از برخورد دوگانه شورای امنیت، مصرانه بر ادامه فعالیتهای صلحآمیز خود جهت دستیابی به فنآوری هستهای پای فشرد. (BBC, 24 December, 2006)
بدین ترتیب پس از پایان مهلت دو ماهه شورای امنیت و عدم اعتنای ایران به قطعنامه فوق، قطعنامه سوم شورای امنیت پس از حدود یک ماه رایزنی در 24 مارس 2007 به تصویب رسید. قطعنامه 1747 که پس از تعلل و ممانعت مقامات آمریکایی از حضور محمود احمدینژاد رئیس جمهور ایران در جلسه شورای امنیت، به اتفاق آراء تصویب شد، ضمن مسدود نمودن دارائیهای بیست و هشت فرد و نهاد ایرانی مرتبط با برنامههای هستهای ایران و جلوگیری از صادرات تسلیحاتی ایران، تحریمهای تنبیهی جدیدی را نیز بر علیه تهران وضع کرده است و یک بار دیگر از ایران خواسته که طی 60 روز آینده فعالیتهای هستهای خود را به حالت تعلیق درآورد. جمهوری اسلامی ایران نیز در پاسخ به قطعنامه فوق، ضمن «غیر قانونی» توصیف نمودن قطعنامههای شورای امنیت،همواره بر «حق انکارناپذیر» خود در غنیسازی اورانیوم تأکید کرده و برنامههای هستهای خود را در راستای مصارف صلحآمیز تشریح کرده است. (تحریم های ناکارآمد، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی). با اینحال امریکا همواره از همه توان خود برای ممانعت از پیشرفتهای هستهای ایران استفاده کرده است. بخش عمده ای از این تلاشها در چارچوب تبلیغات جنجالی واشنگتن بر ضد برنامه هستهای ایران پیگیری شده است و در آخرین نمونه از این قبیل جنجالها به تبلیغات منفی گستردهای علیه تاسیسات تازه اعلام شده ایران در فردو اقدام کرده است. در مجموع اقدامات امریکا برای جلوگیری از هستهای شدن ایران از جمله مصادیق اقدامات خصمانه و مداخله جویانه امریکا علیه ایران محسوب میشود.
راه اندازی جنگ ژئوپلیتیک بر ضد ایران
منظور از را ه اندازی جنگ ژئوپلیتیک علیه ایران مبادرت به مجموعه اقداماتی است که از طرف امریکا با هدف محروم ساختن ایران از مزایای ناشی از موقعیت ژئوپلیتیک کشورمان در منطقه صورت میگیرد. البته تلاش برای انزوای منطقهای و بین المللی جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یک دستورالعمل اصلی در راهبرد کلان امریکا نسبت به ایران وجود داشته است اما این قبیل تلاشها بویژه پس از شکل گیری ترتیبات ژئوپولتیک جدید در منطقه و نظام بینالملل که پس از فروپاشی شوروی صورت گرفت ابعاد گستردهتری پیدا کرد. تغییرات حادث در نظام بینالملل ارزش موقعیت ژئوپولیتیکی ایران را دو چندان کرد و همسایگی با دو منطقه حساس آسیای مرکزی و قفقاز که جمهوریهای واقع در آن به تازگی از سیطره کمونیسم رهایی یافته بودند محرکی موثر در تقویت این روند بود. موقعیت ممتاز ایران آنگاه ارتقاء بیشتری پیدا کرد که اخبار متعددی در مورد وجود ذخائر غنی انرژی و مشخصاً نفت و گاز در حوزه خزر منتشر شد. از این پس بحث استخراج نفت و گاز این منطقه و انتقال آن به بازارهای جهانی در سطحی گسترده مطرح شد. به اعتقاد همه کارشناسان، جمهوری اسلامی ایران در میان کشورهای منطقه بهترین موقعیت را برای تبدیل شدن به مسیر اصلی انتقال انرژی خزر به بازارهای جهانی دارا بود. این ادعا از منطقی سه رکنی برخوردار است مبنی بر اینکه ایران کوتاهترین، امنترین و اقتصادی ترین مسیر ترانزیت انرژی حوزه خزر محسوب میشود.
درست به همین دلیل تلاش سیاسی و سازمان یافته ای از سوی امریکا برای ممانعت از دستیابی ایران به چنین موقعیتی به انجام رسید. امریکا با سرمایه گذاری کلان تلاش کرد تا ژئوپلیتیک خطوط لوله در منطقه را به ضرر ایران سامان دهد. از اینرو از طرحها و پروژ هایی حمایت کرد که متضمن نادیده گرفتن نقش ترانزیتی ایران بوده و زمینه را بر ای انتقال منابع انرژی خزر از مسیرهایی به جز مسیر ایران فراهم
میکردند. خط لوله نفتی باکو- تفلیس- جیهان از جمله مهمترین نمادهای تلاش امریکا برای دخالت در ترتیبات ترانزیت انرژی خزر به ضرر ایران است که علیرغم هشدارهای گسترده کارشناسان در مورد ناامن و غیر اقتصادی بودن آن با حمایتهای سیاسی و اقتصادی شدید واشنگتن طراحطراحی گردید. در تمام این سالها استراتژی اصلی امریکا در قبال معادلات منطقه بویژه در بحث انرژی، پیگیری فرمول "همه چیز بدون ایران" بوده است. امریکاییها در طرحهای جدیدی که در زمینه انتقال انرژی منطقه در حال پیگیری است نیز کماکان سیاست محروم ساختن ایران را دنبال می کنند. از آن جمله می توان به سیاست امریکا در قبال خط لوله ناباکو اشاره کرد که با هدف انتقال گاز منطقه به بازارهای جهانی از طریق ترکیه طراحی شده است. مقامات ایالات متحده در مورد این خط لوله نیز در حال اعمال فشار سیاسی برای جلوگیری از مشارکت ایران در آن هستند.( Jackson, 30 March, 2009) این قبیل اقدامات واشنگتن ضربه زدن به منافع و مزایای ژئوپولتیکی ایران است که به جز حوزه آسیای مرکزی و قفقاز در حوزههای دیگری نیز پیگیری میشود. از جمله می توان به تلاش امریکا برای جلوگیری از اجرای خط لوله صلح (خط لوله گازی ایران-پاکستان- هند) اشاره کرد. حتی میتوان تداوم اشغال عراق و افغانستان به عنوان دو همسایه مهم کشورمان از سوی امریکا را در چارچوب تمهیدات امریکا برای ایجاد محدودیتهای ژئوپولتیکی بر ضد ایران تفسیر کرد.
اختصاص بودجه برای براندازی جمهوری اسلامی ایران
یکی از اقداماتی که ایالت متحده امریکا در راستای تضعیف و نهایتا ساقط کردن نظام جمهوری اسلامی ایران به انجام رسانده اختصاص بودجه جهت مقابله با نظام بوده است. به عنوان مثال در چهاردهم فوریه سال 2006 (25 بهمن 1384) کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه وقت امریکا به کمیته روابط خارجی کنگره این کشور رفت و درخواست 75 میلیون دلار برای بهبود وضعیت آزادی و حقوق بشر در داخل ایران را ارائه داد. مسئول آنهم دیوید دنهی یکی از مشاوران بخش خاور نزدیک وزارت امور خارجه امریکا بود. (فعالیت شبکه جاسوسی عنکبوت در ایران، سایت تبیان، 1386)
لازم به ذکر است که این سومین سالی بود که برای چنین امری پول درخواست می شد. اما در دو سال قبل از آن به ترتیب تنها حدود 2 و سپس 11 میلیون دلار هزیه شده بود که ظاهرا بیشتر برای تلویزیون فارسی صدای امریکا و رادیو فردا هزینه شده بود که هز دو در راستای براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران فعالیت می کنند. اما پس از اینکه امریکا بودجه 75 میلیون دلاری را به بهانه گسترش دموکراسی در ایران اختصاص داد دامنه اقدامات خرابکارانه و براندازانه نیز گسترش پیدا کرد و طیف بیشتری از نیروهای برانداز مشمول کمکهای امریکا شدند. اختصاص چنین بودجه ای یکی از مصادیق بارز دخالتهای امریکا در امور ایران بود.
در تازه ترین نوع از این اقدامات کمیتهنیروهای مسلح مجلس نمایندگان آمریکا (HASK) در لایحه بودجه سال 2010 پنتاگون برای نفوذ در ایران، مقابله با فیلترینگ سایتهای ضد ایرانی، تحریک قربانیان سانسور در ایران، آموزش الکترونیکی ایرانیان مخالف نظام برای براندازی نرم و شبکه سازی اینترنتی برای معترضان بعد از انتخابات ریاست جمهوری، ارائه آموزشهای لازم رسانهای و کامپیوتری برای راه اندازی سایتها جهت اطلاع رسانی، بودجه 55 ملیون دلاری تصویب کرد. این لایحه که "قانون قربانیان سانسور در ایران" نام دارد، از بند 1261 تا 1266 بودجه دفاعی پنتاگون را شامل میشود.
در این قانون درکل مبلغ 55 میلیون دلار بودجه به وزارت خارجه اختصاص یافته که بصورت جزئی در بخش اول 30 میلیون دلار به شورای مدیران پخش، برای انعکاس فعالیتهای آن لاین و بهبود سرمایه که بهطورکلی ایران را نشانه می روند، اختصاص مییابد، در بخش دوم مبلغ 20 میلیون دلار به "یک بودجه جدید برای رسانه، تعامل و آموزش الکترونیکی ایرانیان" برای "مقابله با تلاشهای دولت ایران در انسداد، سانسور و کنترل اینترنت در ایران" و در بخش سوم نیز مبلغ 5 میلیون به وزارت خارجه برای "مستند ساختن و جمع آوری و پخش اطلاعات درباره حقوق بشر بویژه حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری در ایران" در نظر گرفته شده است. در بند 1262 این قانون در 3 بخش تصویب شده که به منظور گسترش ارتباط ایرانیان با شبکههای فارسی زبان خارج از کشور مبلغ 15 میلیون دلار برای پخش اطلاعات از طریق رادیو، تلویزیون، اینترنت، موبایل، خدمات پیام کوتاه و سایر وسایل ارتباط جمعی اختصاص یافته است. (بودجه 55 میلیون دلاری پنتاگون برای جنگ نرم در ایران، فارس، 1388)
همچنین کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان آمریکا علاوه بر بودجههایی که در این زمینه اختصاص داده، در بخش دوم این بند تصویب کرده است که مبلغ 15 میلیون دلار برای ایجاد ظرفیت بیشتر برای ارسال رادیو فردا و شبکه خبر فارسی (VOA) به منظور مقابله با پارازیتها، و از طریق ارسال امواج کوتاه و متوسط اضافی، ماهواره و مکانیسمهای اینترنتی، ایجاد ظرفیت بیشتر برای سرور پروکسی (فیلترشکن) و نرم افزار ضد سانسور به منظور مقابله با مسدود ساختن وب سایت رادیو فردا و شبکه خبر فارسی و ایجاد ظرفیتهای لازم به منظور مقابله با تلاش برای قطع سیستم ارسال پیام کوتاه از طریق موبایل اختصاص یافته است. استخدام کارکنان دائم یا قراردادی برای رادیو فردا و شبکه خبر فارسی (VOA) و ایجاد برنامههای تلویزیونی فارسی زبان اینترنت- محور از جمله یک کانال خبری فارسی زبان اینترنتمحور از دیگر برنامههای در نظر گرفته شده در این بند است. (بودجه 55 میلیون دلاری پنتاگون برای جنگ نرم در ایران، فارس، 1388)
در بند 1263 این قانون نیز در 3 بخش تأسیس، اجرا و هدف، نحوه استفاده از بودجه 30 میلیون دلاری برای رسانه، تعامل، و آموزش الکترونیک ایرانیان با هدف حمایت از گسترش فناوریهایی چون وب سایتهای اینترنتی، تمرین آزادی بیان، آزادی کلام و آزادی مجمع از طریق اینترنت و سایر رسانههای الکترونیک و شرکت در برنامههای آموزشی اینترنت-محور و سایر تعاملات میان مردم آمریکا و ایران بیان شده است. همچنین در این بند برای اولین در طول تاریخ آمریکا کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان آمریکا برای وزارت خارجه بودجه مشخص برای براندازی نرم در ایران پس از انتخابات تعیین کرده است.
در بند 1264 که با عنوان گزارش سالانه منتشر شده، رئیس جمهور آمریکا موظف است که ظرف مدت 90 روز پس از تصویب این قانون و پس از آن سالانه به مدت 5 سال، گزارشی از تلاشهای آمریکا برای پخش برنامههای بینالمللی در نظر گرفته شده، تلاشهای دولت ایران برای مسدود ساختن پخش برنامه های مورد حمایت آمریکا و سایر نهادهای غیر ایرانی، تلاشهای دولت ایران برای کنترل یا مسدود ساختن دسترسی به اینترنت و جمع آوری اطلاعات در مورد افراد و برنامه های شورای مدیران، برنامه های لازم برای استفاده از بودجه مربوط به رسانه، تعامل و آموزش الکترونیک ایرانیان و همچنین تفکیکی جامع میان مبالغ اختصاص یافته و هزینه شده برای رسانه های الکترونیک، و ارزیابی تاثیر این مبالغ ارائه دهد.
در بند 1265 این لایحه نیز تعیین شده که ظرف مدت 180 روز پس از تصویب این قانون، رئیس جمهور آمریکا موظف است گزارشی از افراد غیرایرانی از جمله شرکتهایی که از آمریکا کمک هزینه دریافت میکنند، ارائه کند که پس از تاریخ تصویب این قانون، به دولت ایران آگاهانه یا ناآگاهانه کمکهای نرم افزاری و سخت افزاری و سایر انواع کمک را ارائه کردند.
"مستندات حقوق بشر" این قانون نیز در بند 1266 ارائه شده و تصویب شده است که مبلغ 5 میلیون دلار در اختیار وزیر خارجه قرار گیرد تا اطلاعات مربوط به موارد نقض حقوق بشر در ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری 12 ژوئن 2009 را جمع آوری، مستند و منتشر کند. البته سابقه تصویب این بودجه به ماه جولای باز میگردد که مجلس سنا قانون اعطای حق دفاع ملی (NDAA) را با قانون قربانیان سانسور در ایران (VOICE) اصلاح کرد.
قانون VOICE را اولین بار سناتورهایی مانند جان مک کین، جوزف لیبرمن، تد کافمن، لیندسی گراهام و رابرت کاسی مطرح کردند. این قانون در مرحله اول 30 میلیون دلار به شورای مدیران پخش، برای انعکاس و پخش فعالیتهای آن لاین و بهبود سرمایه که به طورکلی ایران را نشانه می روند، اختصاص داد، در مرحله دوم 20 میلیون دلار به "یک بودجه جدید برای رسانه، تعامل و آموزش الکترونیکی ایرانیان" برای "مقابله با تلاشهای دولت ایران در انسداد، سانسور، و کنترل اینترنت در ایران" و در مرحله سوم نیز 5 میلیون به وزارت خارجه برای "مستند ساختن و جمع آوری و پخش اطلاعات درباره حقوق بشر در ایران" در نظر گرفت. در آن برهه دیگر این قانون دنبال نشد تا اینکه گزارش اخیر کمیته نیروهای مسلح مجلس نمایندگان (HASK) و کمیته نیروهای مسلح مجلس سنا (SASK ) نشان داد که قانون VOICE همچنان به قوت خویش باقی است. (بودجه 55 میلیون دلاری پنتاگون برای جنگ نرم در ایران، فارس، 1388) اختصاص چنین بودجه هایی بیش از هر چیز نشان از تحرک بیشتر مقامات و نهادهای امریکایی برای پیگیری طرحهای براندازانه در ایران البته با روشها و شیوههای جدید دارد.
دخالت امریکا در انتخابات ایران
امریکا در مقاطع مختلف در خصوص مسایل و موضوعاتی که در زمره امور داخلی کشورمان محسوب شده و به موجب هنجارهای بینالمللی کشوری حق دخالت در آن را ندارد به اتخاذ سیاستهای مداخله آمیز روی آورده است. در این زمینه می توان به سیاستهای واشنگتن در خصوص موضوعاتی نظیر برگزاری انتخابات در کشورمان اشاره کرد. در چندین انتخاباتی که بویژه در ساهای اخیر در کشورمان برگزار شده است شاهد سمت گیری مستقیم و غیر مستقیم امریکا در حمایت از یک جریان یا جناح خاص بودهایم. این در حالیست که رقابت سیاسی میان گروههای مختلف سیاسی که اوج آن در کارزارهایی نظیر انتخابات صورت میگیرد یک امر طبیعی و مطابق با اصول دموکراسی است و این امر نباید محملی برای دخالت در مسایل داخلی یک کشور از سوی دولتهای خارجی باشد. با اینحال ورود به رقابتهای انتخاباتی در ایران از سوی امریکا در شکل حمایت از یک گروه و تخریب یک گروه دیگر به الگوی ثابتی از مداخلات امریکا در قبال کشورمان تبدیل شده است.
نوع دیگری از دخالتهای امریکا در امور ایران در بحث انتخابات مربوط به موضعگیریهای این کشور در قبال کیفیت و سلامت انتخابات کشورمان میشود. امریکا در برخی انتخابات از جمله انتخابات مجلس هفتم و هشتم صراحتاً سلامت انتخابات را زیر سوال برده و آنها را انتخاباتی ناعادلانه خوانده است. به عنوان مثال تام کیسی سخنگوی وقت وزارت امور خارجه امریکا پس از برگزاری انتخابات مجلس هشتم در سال 1386 این انتخابات را غیرآزاد و غیر منصفانه خواند و از روند برگزاری اتنتخابات انتقاد کرد (انتقاد امریکا از روند سختگیرانه انتخابات ایران، رادیو فردا). در انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایران نیز امریکا همچون برخی کشورهای اروپایی از اتخاذ مواضعی که در حمایت از معترضان به انتخابات صورت گرفته بود غافل نماند.
در بسیاری از مسایل داخلی ایران نظیر وقایع کوی دانشگاه که مسئله ای کاملا داخلی محسوب میشد نیز دولتمردان وقت امریکا اظهارات مداخله آمیز مکرری داشتهاند. آنها بی اعتنا به قاعده حقوقی حاکمیت کشورها به موضعگیری در قبال چنین موضوعاتی می پرداختند.
یکی دیگر از وجوه دخالت امریکا در امور داخلی ایران به موضعگیری این کشور نسبت به موقعیت و کارکرد برخی نهادها و سازمانهای کشورمان مربوط می شود. امریکا در مناسبتهای مختلف از نهادهایی مانند شورای نگهبان به عنوان نهادهایی ضد مردمسالاری یاد کرده و از این طریق تلاش کرده است تا شاکله کلی حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی یران را غیر دمکراتیک معرفی نماید. این قبیل موضعگیریها نیز از دیگر مصادیق دخالتهای امریکا در امور داخلی ایران محسوب می شود.
نتیجه گیری
تاریخ روابط ایران و امریکا چه پیش و به ویژه چه پس از انقلاب از مداخلات گسترده، مخرب و در بسیاری مواقع سرنوشت ساز امریکا در امور داخلی کشورمان حکایت دارد. در دوران قبل از انقلاب و حاکمیت رژیم پهلوی این مداخلات با رضایت و در بسیاری مواقع هماهنگی نظام حاکم به انجام میرسید و این امر از نتایج تبدیل رژیم گذشته به یک رژیم دست نشانده امریکا بود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز مداخلات امریکا در امور ایران با امید به ساقط کردن یا تضعیف نظامی که منافع سابق واشنگتن در ایران را از بین برده و سیاستهای این کشور در نظام بین الملل خصوصا خاورمیانه را به چالش می کشید ادامه و گسترش پیدا کرد. در واقع الگوی کلی مداخله امریکا در امور داخلی ایران در دوره قبل و پس از پیروزی انقلاب با دو روند و هدف متفاوت پیگیری میشود. در دوره قبل از انقلاب، روند کلی مداخله براساس تقویت و تثبیت نظام حاکم و تلاش برای سرکوب مخالفان آن دنبال میشود و در دوره پس از انقلاب، این مداخله روندی معکوس در جهت تضعیف نظام حاکم و تقویت مخالفان آن پیدا میکند. در مجموع، این مداخلات از عوامل اصلی وجود یک حس بدبینی و بی اعتمادی نسبت به سیاستهای امریکا نزد مردم و مقامات ایران است. در واقع سابقه سیاستها و فعالیتهای امریکا در ایران تصویر یک دولت مداخلهگر را از امریکا در ذهن مردم ایجاد کرده است. دولتی که احترامی برای حاکمیت، استقلال و منافع ایران قایل نیست. بر همین اساس تغییر چنین ذهنیتی یکی از مهمترین پیش شرطهای اساسی برای هرگونه تحول مثبت در روابط ایران و امریکا در جهت بهبود این روابط است. این تحول نیز بیش از هر چیز به تغییر اساسی سیاستهای خصمانه و مداخلهگرایانه امریکا در قبال ایران موکول و منوط است. در غیر اینصورت نمیتوان چشم انداز روشنی از بهبود روابط دو کشور در آینده ترسیم کرد.
منابع و ماخذ
- اخوان زنجانی، داریوش. (بهار 1376)، نقش و جایگاه تحریم در سیاست خارجی آمریکا، مجله سیاست خارجی،سال یازدهم
- ازغندی، علیرضا. (1383)، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، تهران، سمت
- امیری، مهدی. (1379)، رابطه ایران و امریکا؛ گذشته، حال و آینده، اداره کل پژوهش معاونت سیاسی صدا و سیما
- تراشی، علی، کودتای نوژه حقارتی دیگر برای امریکا، سایت تبیان (www.tebyan.net)
- تیمرمن. کنت آر، (1373)، "سوداگری مرگ؛ ناگفته های جنگ عراق با ایران"، ترجمه احمد تدین، تهران؛ موسسه خدمات فرهنگی رسا
- شاهدی، مظفر. "سیا، ساواک و سفارت امریکا"، خبرگزاری فارس، 2/9/1387
- شهیدی، هنگامه. (4 مهر 1387)، "نقش آمریکا در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران"، کارگزاران
- غضنفری، کامران. (1380)، امریکا و براندازی جمهوری اسلامی ایران، انتشارات کیا
- فولر، گراهام. (1372)، قبله عالم،ژئوپولتیک ایران، ترجمه عباس مخبر، تهران: نشر مرکز
- قمی، رضا. (1367)، آثار سقوط بهای نفت بر اقتصاد کشورهای در حال توسعه صادر کننده نفت، نشریه بررسیهای بینالمللی نفت، سال اول، شماره 1
- گازیوروسکی، مارک. روابط امنیتی ایران و ایالات متحده، ترجمه احمد شهسا، مجله اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شماره 66-65
- گازیوروسکی، مارک. (1371)، سیاست خارجی امریکا و شاه، ترجمه فریدون فاطمی، نشر مرکز
- نجاری راد، تقی. ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم شاه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1378 (برگرفته از سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی، www.irdc.ir)
- نوازنى، بهرام. "الگوهاى رفتارى ایالات متحده آمریکا در رویارویى با جمهورى اسلامى ایران"، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1383، ص 98
- واعظی، حسن. (1381)، ایران و امریکا؛ بررسی سیاستهای امریکا در ایران، تهران: سروش
- اسناد لانه جاسوسی امریکا، جلد 17، مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی، 1368
- اسناد لانه جاسوسی امریکا، جلد 31، بخش کردستان، مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی
- انتقاد امریکا از روند سختگیرانه انتخابات ایران، (27/12/1386)، رادیو فردا
- تسخیر لانه جاسوسی، روز مبارزه با استکبار جهانی، سایت سازمان تبلیغات اسلامی، 12 آبان 1388
- کارتر و نقشه تجزیه ایران و حمایت از گروههای تجزیه طلب (13/9/1387)
(www.noorportal.net)
- کودتای 28 مرداد، وب سایت آفتاب، 28 مرداد 1378
- کودتای نوژه رسوایی دیگر برای امریکا، وب سایت حیات، 18/4/1387
- تاریخ روابط ایران امریکا، وب سایت ویکیپدیای فارسی، 3 دسامبر 2009
- شکست امریکا در صحرای طبس، وب سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
www.ir-psri.com
- خبرگزاری نووستی، (8 مهر 1385)، سنای آمریکا قانون تحریم کمپانیهای خارجی که با ایران همکاری میکنند را پنج سال تمدید کرد
- فعالیت شبکه جاسوسی عنکبوت در ایران، سایت تبیان، 7/4/1386
- تحریم های ناکارآمد، سایت اینترنتی موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
www.ir-psri.com
- بودجه 55 میلیون دلاری پنتاگون برای جنگ نرم در ایران، خبرگزاری فارس، 5/8/88
- Gasiorowski, writing in Mohammad Mosaddeq and the 1953 Coup in Iran, Edited by Mark J. Gasiorowski and Malcolm Byrne, Syracuse University Press, 2004, p.261
- Jackson, Alexande. " IS THERE LIFE LEFT IN THE NABUCCO PROJECT?", Caucasian Review of International Affairs, Issue 27, March 30, 2009
- Mozaffari,M. "Changes in the Iranian Political system After Ayatollah Homeini death, "Political studies", 159, No.4, December 1996
- Ahmadinejad rejects UN sanctions , BBC world, Sunday, 24 December 2006