زلزله بم یکی از غمانگیزترین رخدادهای طبیعی بود که داغی سنگین بر دلمان گذاشت و هنوز آثار آن ویرانیها در خشتهای شهر و دلهای مردم نجاتیافتهاش، مشهود است. جوان آنلاین: زلزله بم یکی از غمانگیزترین رخدادهای طبیعی بود که داغی سنگین بر دلمان گذاشت و هنوز آثار آن ویرانیها در خشتهای شهر و دلهای مردم نجاتیافتهاش، مشهود است. چند بار هم تهران زلزلههای خفیف آمد و بعد از آن گمانهزنیها برای ایمنسازی و ستاد بحران جدی شد. مدتی زلزله ویرانگر تهران سرزبانها بود و بعد هم روبه فراموشی رفت، مثل هر اتفاقی که در تندباد زمان از یادها رفت. بعد از آن حوادث زیادی پشت سر گذاشتیم. سیلی که آققلا آمد، مثل فیلمهای آخرالزمانی بود، ترسناک و هشداردهنده. زلزله سرپل ذهاب هم آمد. مدتی گریستیم و همدلانه به پا خاستیم و بعد هم تمام.
حادثهها وقتی عبرتآموزند که درس بگیریم و جلوی تکرارش را بگیریم. انسان با همه تواناییهایش هنوز قادر نیست جلوی اراده خداوند بر بلایا را بگیرد، اما میتواند پیشگیری کند، میتواند یاد بگیرد چطور بحران را پشت سر بگذارد. عدهای تا حرف زلزله و سیل و آتش میشود روی میگردانند کهای وای حرفهای منفی و تلخ نزنیم، انشاءالله که اتفاقی نمیافتد. انشاءالله که نیفتد، ولی اگر رخ داد چه؟ برای پذیرش و رویارویی با آن آمادهایم؟ اگر آوار زلزله بعدی روی سر ما بود، میدانیم چه کنیم؟ میدانیم چطور فرار کنیم؟ کی و به کجا فرار کنیم؟ میدانیم حالا که زیر آوار ماندهایم، چطور میتوانیم به نجات خودمان کمک کنیم. شوخی که نیست یک شهر یا یک منطقه ویران شده و معلوم نیست امدادهای انسانی کی به خانه ما برسد، پس تا آن موقع باید خودمان جان خود و اعضای خانه را اگر زنده هستند، نجات بدهیم. باید هوشیار باشیم و سوگواری و اندوه را بگذاریم برای وقتی که همه چیز به سرمنزل آرامش رسید. فعلاً تابآوری و شجاع بودن مهم است. تأکید میکنم تابآوری خیلی مهم است؛ نکتهای که میشود یاد داد. به جای اینکه بگوییم بچهها را با حرف این حوادث میترسانید، اجازه دهیم توی مانورها ترس طبیعی را تجربه کنند و برای زندهماندن بجنگند. باید تابآوری را همه مردم ایران یاد بگیرند. ایران چهارفصل ما، همانقدر که زیبا و جذاب است، همان اندازه هم در معرض تهدید سیل، زلزله، آتشسوزی، طوفانهای شدید و حتی شاید آتشفشان است، پس باید آماده بود و برای آن روزی که آرزو دارم هیچکسی تجربه نکند، آماده بود. پیش از تابآوری، باید رفتارهای پیشگیرانه را انجام داد. در زمان حال، تکنولوژی در اختیار انسان است تا بهدرستی از آن بهره ببرد. وقتی هشدار هواشناسی صادر میشود، وقتی میگویند از رفتن به کوه یا ماندن در مسیر رودخانه خودداری کنید، حتماً خطرناک است. مرگ که همیشه برای همسایه نیست. از دری میآید که فکرش را نمیکنید. اگر قرار است جاده برف و کولاک باشد، چرا بیتوجه به هشدارهای راهداری راهی جادههای پرخطر میشوید، فقط بهصرف اینکه آدرنالین خونتان بالا رفته و کمی هیجان میخواهید؟ فکر کنید شما مسافر جادهای دور هستید. به یکباره همهجا مه میشود و بعد هم کولاک و ماندگار میشوید در آن فضای سرد ترسناک و تاریک میان بیابان. برنامهتان چیست؟ بخاری را تا آخر زیاد کنید، گریه کنید و تا شارژ گوشیتان تمام نشده به اقوام خبر بدهید یا حتی وصیت کنید؟ اینکه یکدیگر را در آغوش بگیرید و سعی کنید آخرین لحظات کنار هم باشید و منتظر معجزه بمانید؟ معجزه اندیشهتان است. باید موقع خطر به کار بگیرید و راه نجات را بیابید. آنها که پیشتر خودشان را برای هر رخدادی آماده کرده و برای مقابله با آن آموزشدیدهاند، حالا بدون ترس دنبال چاره هستند. به بچهها لباس گرم میپوشانند. سوخت ماشین را کنترل میکنند و حدس میزنند که تا کی میتواند برای روشن ماندن بخاری کافی باشد. عدهای با حداکثر امکانات ایمنی که در اختیارشان است، پیاده میشوند و دنبال کمکهای انسانی میروند. آنهایی که از قبل برای هر شرایطی آمادهاند میدانند که هلالاحمر توی جادهها پایگاه دارد و کافی است شماره سهرقمی را بگیرند و اگر آنتن موبایل یاری میکند، در راه ماندن را گزارش کنند. عدهای هنوز نمیدانند اگر توی جنگل یا فضای باز دیگری، آتش برافروخته شد، بهجای جیغزدن و فرارکردن، چطور میتوانند با حداقل امکانات جان درختها را نجات بدهند. بچهها نمیدانند اگر خانه تنها بودند و دچار سوختگی شدند، باید چه کنند. کدام مسیر ایمن است؟ چطور باید شیر گاز را ببندند؟ چطور راهی برای عبور از میان دود پیدا کنند که شانس زندهماندنشان بیشتر باشد؟ بچهها نمیدانند اگر جایی گرفتار طوفان شدند، باید چه کنند؟ نمیدانند اگر شاهد یک تصادف زنجیرهای بودند چطور رفتار کنند.
مدرسهها میتوانند تابآوری را با بچهها تمرین کنند. به بهانه بازی و سرگرمیهای خلاقانه آنها را با چالشها روبهرو کنند و توی همان بازی راهکار بدهند. کسی از بازیکردن نمیترسد. توی بازی به خانوادهها یاد بدهید چطور موقع حادثه مسئولیتپذیر باشند؟ چطور از یکدیگر مراقبت کنند و اگر اتفاقی افتاد و جدا شدند، کجا یکدیگر را ببینند؟ یادشان بدهید توی دود نیمخیز یا سینهخیز حرکت کنند. دهان و بینی را با اولین پارچهای که دم دستشان است و کمی مرطوبش کردهاند بپوشانند. یادشان بدهید کسی که نفر آخر خارج میشود چطور کلید برق را خاموش کند. به بچهها توی خانه آموزش بدهید کنتور آب و برق کجاست و چطور کار میکند. حتماً که نباید بلای جمعی باشد. ممکن است تنها توی خانه باشد و خانه دچار آتشسوزی شود. باید بتوانید از راه دور شرایط را کنترل کنید و بگویید چطور برق یا آب را قطع کند، اما اگر از قبل یاد نگرفته باشد، نهتنها موفق نمیشود، بلکه دچار ترس و وحشت شده و بهجای فرار شوکه شده و قدرت حرکت ندارد.
میدانید چرا ژاپن توی آموزش بحرانها موفق بوده و در بلایا کمترین آسیب را متحمل میشود؟ چون مردم، دولت و مدارس همه به موازات یکدیگر عمل و مدام چالشهای پیشگیری و فرار را تمرین میکنند. زنگ مانور زلزله ندارند که هرسال همان حرفهای تکراری که انجامش برای مدرسهها اجباری شده یاد بدهند. آنها حتی برای سالمندان محله هم برنامه آموزش سالانه دارند. همه کنار هم تمرین میکنند که موقع خطر چه کنند تا شانس زنده ماندن بیشتر و آسیبها کمتر باشد؟
تا وقتی برنامههای جذاب برای نسل جدید نداریم، تا وقتی اسم بلایای طبیعی را فقط توی درس جغرافیا میخوانند، تا وقتی خانوادهها بهخاطر مضطرب نشدن فرزندشان از آموزش فراری هستند، اوضاع همین است. باز اتفاقی در نقطهای میافتد، عدهای کمک میکنند، عدهای اشک میریزند، عدهای بیپناه میشوند، عدهای توی آن گیرودار وعده میدهند و بعد هم تمام و این روند دومینووار ادامه خواهد یافت.