جوان آنلاین: «امکان ندارد خاموش بمانیم، وقت آن رسیده است که زنگهای آزادی به صدا درآیند و اعتراض خود را نسبت به وضع موجود بیان کنند. آزادگان، در برابر جنایات حکومت فرانسه نسبت به الجزایر، در وجدان و تن خود احساس درد و رنج میکنند. چه ربع ساعت کشتار و شکنجههای این حکومت، با سالها برابری میکند... مسئول این جنایتها ما هستیم، زیرا بدون اینکه کاری صورت دهیم، تماشاگر نابودی یک ملت میباشیم و حکومت فرانسه را، در حالی که ملتی آزادیخواه و عدالت طلب را از صفحه وجود میزداید، قبول داریم.»
این سخنان منسوب به یکی از استادان فرانسوی معترض به جنایات فرانسه در الجزایر، در دوران اشغال ۱۳۰ ساله این کشور به نقل از کتاب «الجزایر، سرزمین خون و آتش» است. محمد عوده، نویسنده این کتاب چنین بیان میکند: «این انقلاب با تپش خونآلود خود، باقیمانده وجدان فرانسوی را آنچنان تحریک کرد که فرانسه جلادان، با فرانسه متعلق به افراد ملی حقیقی، اختلاف پیدا کرد. انقلاب الجزایر، چیزی را تحقق بخشیده است که هیچ یک از انقلابات پیش از آن انجام نداده بود، این انقلاب دشمن خود را هم آزاد ساخته است.»
فرانسه در سال ۱۸۳۰ م در دوران رقابت کشورهای اروپایی در استعمار و استثمار، به الجزایر حمله کرد و کنترل بخش زیادی از سواحل آن را در اختیار گرفت. در دهههای بعد، بخشهای وسیعی از الجزایر تحت کنترل کامل فرانسه درآمد، به طوری که در سال۱۸۴۸م، الجزایر نه یک مستعمره بلکه به طور رسمی بخشی از خاک فرانسه اعلام شد. در طول بیش از ۱۳۰سال اشغال، فرانسه مرتکب جنایتهای گستردهای در الجزایر شد. جمجمههای کشتهشدگان الجزایری موجود در موزه انسان پاریس، یکی از شواهد به یادگار مانده از دوران وحشیگری اشغالگران فرانسوی است. تبعیدهای جمعی، سوزاندن روستاها، شکنجه سیستماتیک، هتک حرمت زنان مسلمان، بازداشتهای بدون محاکمه و اعدامهای بیرویه، بخشی دیگر از جنایات فرانسویان در الجزایر است.
بعد از سالها تحمل رنج و عذاب اشغالگری، سرانجام الجزایریها در سال ۱۹۶۲ م با مقاومت مسلحانه در برابر ظلم و جور فرانسه، توانستند استعمارگران را از کشور اخراج کنند و استقلال خود را به دست آورند؛ استقلالی که خونبهایش، جان بیش از یکمیلیون الجزایری آزادیخواه بود. مبارزه مردم الجزایر برای استقلال، نمونهای برجسته از مبارزات ضداستعماری قرن بیستم است که با وجود محدودیتهای اطلاعرسانی آن دوره و نیز سانسور شدید خبری، توانست روی دیگر چهره غرب متمدن را نمایان سازد و وجدان خفته برخی از غربیان را نسبت به آنچه از سوی حکام آنها صورت میگرفت، آشنا سازد.
همانگونه که مقاومت الجزایر در میانه قرن بیستم پرده از چهره واقعی استعمارِ متمدننما برداشت، امروزه مقاومت مردم غزه، همان نقش را در برابر استعمار نوین ایفا میکند. وقایع این روزهای غزه و جنایتهایی که رژیم غاصب صهیونیستی در فلسطین مرتکب میشود، یادآور همان خوی ددمنشانه استعمار غربی و تاریخ سیاه ملل استعمارزده است؛ نسخهای جدید از تمدن غرب استعمارگر، بهروزرسانیشده با آخرین فناوریهای روز دنیا و سلاحهایی به مراتب پیشرفتهتر و کشندهتر. همانطور که امام موسی صدر بیان میکرد، اسرائیل محصول تمدن غرب است. او معتقد بود، این رژیم از ابتدای تأسیس، مورد حمایت کشورهای غربی بوده و به نوعی در میان کشورهای منطقه ایجاد شده است تا در راستای منافع غرب عمل کند.
تاریخ آکنده از حمایتهای همهجانبه غرب از اسرائیل است؛ از کمک تسلیحاتی امریکا به اسرائیل در جنگ ۱۹۷۳ م با کشورهای عربی که در بیش از ۵۰۰پرواز، طی یکی از بزرگترین عملیاتهای لجستیکی هوایی، حجم عظیمی از تسلیحات شامل تانک، توپخانه و سایر مهمات و تجهیزات نظامی از امریکا به اسرائیل منتقل شد تا اهدای خون نمادین فرمانده نیروی هوایی آلمان به صهیونیستها در جنگ اخیر غزه، همگی حکایت از رویکرد نظاممند و همهجانبه غرب در حمایت از رژیمصهیونیستی و تثبیت جایگاه آن در منطقه دارد، اما اکنون پس از گذشت بیش از دو سال از واقعه طوفانالاقصی، پوسته و ظاهر این اقدامات حمایتی در حال ترک برداشتن است. با وجود تلاش سردمداران و صاحبان صهیونیست اغلب رسانههای بزرگ جهانی، فجایع رژیمصهیونیستی در قبال مردم مظلوم غزه موجب شد محکومیت این جنایات جنبهای جهانی پیدا کند؛ محکومیتهایی که برخی از آنها نادر و تاکنون بیسابقه بودهاند. تظاهرات بیسابقه شهروندان اروپایی علیه اسرائیل مخصوصاً در شهر لندن، رأی انگلستان و فرانسه به قطعنامه انتقادی نسبت به اسرائیل در شورای امنیت برای اولین بار، بیانیه مشترک سه کشور فرانسه، انگلستان و کانادا در محکومیت اقدامات اسرائیل در غزه، بازنگری اتحادیه اروپا در توافق مشارکت با اسرائیل، تحریم یا تهدید به تحریم تسلیحاتی و اقتصادی از سوی کشورهای اروپایی، قطع رابطه یا تعلیق روابط با اسرائیل یا فراخوانی سفیر، مخصوصاً در کشورهای امریکایجنوبی، محکومیت اسرائیل در پرونده پیشنهادی آفریقایجنوبی در دیوان بینالمللی دادگستری و درخواست صدور حکم جلب برای نتانیاهو و یوآو گالانت (وزیر دفاع سابق اسرائیل) برخی از رویدادهایی بودند که تاکنون به این شکل سابقه نداشتهاند. اقداماتی از این دست، نشاندهنده تغییر تدریجی در رویکرد کشورها، به ویژه برخی کشورهای غربی و افزایش فشار جهانی بر اسرائیل برای توقف عملیات نظامی و رعایت قوانین بینالمللی است.
علاوه بر محکومیتهای بینالمللی، زمزمههای انتقاد و مخالفت به درون سرزمینهای اشغالی هم کشیده شده است. ایهود اولمرت، نخست وزیر پیشین اسرائیل در گفتوگو با بیبیسی، سیاستهای فعلی تلآویو در نوار غزه را مورد انتقاد قرار داد و آن را نزدیک به جنایت جنگی دانست. یائیر گولان، رهبر حزب دموکراتها نیز در انتقاد از جنگ غزه گفته بود: «یک کابینه عاقل، با غیرنظامیان جنگ نمیکند، شیرخواران را به عنوان سرگرمی نمیکشد و اهدافی را برای اخراج ساکنان تعیین نمیکند.» این اعترافات به قدری برای رژیمصهیونیستی گران آمد که نتانیاهو در واکنش به این سخنان گفت: «از حرفهای یائیر گولان و ایهود اولمرت شوکه شدم. آنها آنچه حماس علیه اسرائیل و ارتشش میگوید را ترویج میکنند.»
هرچند رژیم غاصب صهیونیستی، هیچ قانون و قدرت حقوقی و بینالمللی را جلودار و مانع اقدامات خود نمیبیند ولی اکنون به مدد روشنگریهای انجامشده، باید بین ادامه اقدامات وحشیانه خود و جلوگیری از تخریب بیشتر وجهه بینالمللیاش یکی را انتخاب کند؛ روشنگریای که به قیمت خونبهای بیش از ۷۰ هزار فلسطینی به دست آمده است؛ ۷۰ هزار شهیدی که مظلومانه در آوارگی، گرسنگی و بیسرپناه جان خود را در راه آزادی و در راه آگاهی وجدانهای عدالتخواه اهدا کردهاند؛ آگاهی از چهره مخوف رژیمی وحشی و ستمگر که سالها در پس نقاب هولوکاست، مظلومنمایی کرده و به بهانه یهودستیزی، مانع هرگونه روشنگری و اطلاعرسانی علیه منافع خود شده است.
مشابهت انقلاب الجزایر و رویدادهای غزه امروزی، بیداری و آگاهی وجدانهای عدالتخواه و آزادیخواه در سرتاسر جهان است. اگر آن زمان صدای مقاومت الجزایر وجدان فرانسوی را بیدار ساخت، امروز فریاد کودکان و زنان غزه است که خواب وجدانهای غربی را میشکند و ماهیت حمایتگرانه دولتهایشان از ظلم را آشکار میسازد. حیات اسرائیل در گرو حمایت غرب است و قطع این حمایت نه از راه مبارزه سخت، بلکه از طریق بیداری وجدانهای خفته جوامع غربی و در نتیجه فشار بر حکومتهای مدعی حقوق بشر غربی در قطع این ارتباط است، اما به راستی چه مقدار خونبهای دیگر لازم است تا یک بار دیگر به قول محمد عوده، این انقلاب دشمن خود را نیز آزاد کند؟!