کد خبر: 1330804
تاریخ انتشار: ۰۳ آذر ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۰
گزارش میدانی «جوان» از اجتماع عظیم عاشقان حضرت زهرا (س)
تهران در پناه فاطمه (س) آسمان، رنگ سربی گرفت و باد سردی از لابه‌لای ساختمان‌های بلند گذشت. با نزدیک شدن به میدان ۱۳ آبان اما، سرمای هوا عقب نشست.
مهسا گربندی

جوان آنلاین: همزمان با فرا رسیدن سالروز شهادت حضرت زهرا (س)، عزاداران به سوگ بانوی دو عالم نشستند. هیئت‌های مذهبی و مردم شهر در جای جای پایتخت به برگزاری مراسم عزاداری پرداختند و میادین اصلی، خیابان‌های پرتردد و محلات، صحنه حرکت دسته‌ها و حضور جمعیتی پرشور شد. در این میان، اجتماع «یاس کبود» در میدان ۱۳آبان و گردهمایی چند هزارنفری امت فاطمی با بازسازی صحن انقلاب حرم امام رضا (ع) در میدان نبوت، در دو سوی تهران حال‌وهوایی متفاوت و همزمان از ارادت و حزن فاطمی به وجود آورد. 

آسمان، رنگ سربی گرفت و باد سردی از لابه‌لای ساختمان‌های بلند گذشت. با نزدیک شدن به میدان ۱۳ آبان اما، سرمای هوا عقب نشست. جمعیتی که از کوچه‌های باریک و خیابان‌های شلوغ آمدند، مثل شعله‌های کوچک و زنده‌ای بودند که در کنار هم آتشی بزرگ‌تر می‌ساختند. بزرگ‌ترین اجتماع فاطمیون دارالمؤمنین تهران در حال شکل‌گیری بود، اجتماعی که تهران را برای چند ساعت، در یک حس مشترک تنفس می‌داد. 

 سوگ مشترک
لحظه به لحظه، حضور مردم بیشتر شد. از گوشه و کنار شهر، دسته‌ها با پرچم‌های سیاه، چفیه‌ها و دستانی که نشانه‌های ایمان را به اهتزاز درآوردند، به سمت میدان روانه شدند. هر قدمی که برمی‌داشتند، گویی گامی به‌سوی معنای عمیق‌تری از ارادت بود. حتی در دل جمعیت شلوغ، وقتی نگاه می‌کردی، چهره‌ها آرام بود، لب‌ها به ذکر و دعای خالصانه مشغول شدند و هر قلبی در این ساعت‌ها، به یاد حضرت زهرا (س) می‌تپید. 
زنان و مردان از هر سن و سال در این جمع حضور داشتند، از نوجوانان با شورِ جوانی گرفته تا پیرمردانی که عصا به دست در دل این راهپیمایی معنوی گام می‌گذاشتند. بوی چای تازه‌دم، خوراکی‌های نذری و عطر ادویه‌های محلی از میان خیمه‌ها و موکب‌ها به مشام می‌رسید و رنگ سیاه، سفید و سبز پرچم‌ها، یکپارچگی این اجتماع را شکل می‌داد. دیگر از تفاوت‌ها خبری نبود، تنها یک صدا شنیده می‌شد «لبیک یا فاطمه». 
مجتبی فیلسوف‌زاده، معاون امور اجتماعی و فرهنگی منطقه ۱۴ در رابطه با اجتماع «یاس کبود» گفت: «این مراسم با رویکرد محله‌محور و با مشارکت هیئت‌های مذهبی، حوزه مقاومت بسیج و گروه‌های جهادی برگزار شد و تلاش داشت آیین‌های فاطمی را به نزدیک‌ترین نقاط زندگی مردم بیاورد.»
فاطمه تنهایی، شهردار منطقه ۸ نیز با اشاره به نبود اجتماعات بزرگ در شرق تهران توضیح داد که این گردهمایی هر ساله با حضور هزاران نفر برگزار می‌شود و آیین‌هایی همچون چهارپایه‌خوانی، دمام‌زنی و برنامه‌های محلی تحت عنوان «ساحت خورشید» زمینه مشارکت فعال محلات را فراهم می‌کند. به گفته او، بازسازی صحن انقلاب از تجربه موفق ماه رمضان الهام گرفته است: «تجربه خوب بازآفرینی صحن انقلاب در ماه رمضان باعث شد امسال نیز این فضا در میدان نبوت ایجاد شود. هویت منطقه ۸ بر محور خانواده و منتسب بودن به امام رضا (ع) است و تلاش می‌کنیم این هویت در برنامه‌های بزرگ مذهبی تجلی پیدا کند.»

 فقط باید نگاه کرد و فهمید
از میدان نبرد، صدای دمام، مثل ضربه‌های قلبی آرام، اما ممتد، هوای خیابان را شکافت. دسته‌ها با نظم خاصی پیش می‌آمدند، علم‌ها بالا، پرچم‌ها در اهتزاز و پا‌هایی که روی آسفالت سرد، همان قدم‌هایی را تکرار می‌کردند که شاید قرن‌هاست در عزاداری فاطمی تکرار می‌شود. 
دو نوجوان، کنار مسیر حرکت دسته ایستاده بودند. یکی‌شان که کلاه بافتنی سر کرده، سرش را جلو آورد و گفت: «امسال اولین بار است که آمدم. مادرم می‌گفت باید خودت بروی و ارادت مردم به فاطمه (س) را ببینی.»
نوجوان دیگر هم، وقتی جمعیت از مقابلشان رد شد، زیر لب گفت: «یک حس عجیبی در اینجا هست که نمی‌توانم آن را بگویم، انگار فقط باید نگاه کرد و فهمید.»
مسیر میدان نبرد تا میدان ۱۳ آبان، منظره‌ای شبیه حرکت رود‌ها داشت. هر دسته که نزدیک‌تر می‌شد، گروه‌های مردمی به آن اضافه می‌شدند، زنانی که بچه‌هایشان را در آغوش گرفته‌بودند، پیرمرد‌هایی که با عصا قدم برمی‌داشتند، مردانی که چفیه روی شانه انداخته بودند و نوجوان‌هایی که برخی‌شان با چشم‌هایی خیس، پرچم‌های سیاه را همراهی می‌کردند. 
از رشته‌کوه آدم‌ها، یک انرژی عجیبی بلند می‌شد، ترکیبی از احترام، اشک و نوعی همدلی که فقط در مناسبت‌های خاص سرریز می‌شود. 

 توقف‌های کوتاه، اما پرمعنا
در کنار خیابان صاحب‌الزمان (عج)، بخار چای ذغالی از زیر سایبان چادر موکب «چایخانه امام رضایی‌ها» بیرون می‌زد. مرد جوانی که چای می‌داد، آستین‌ها را تا آرنج بالا زده بود، کف دستش از سردی هوا سرخ شده بود، اما با لبخند کار می‌کرد. 
وقتی درباره خستگی پرسیدم، گفت: «خستگی کجا بود؟ دو ساعت اول صدایم درنمی‌آمد، از بس سلام می‌دادیم، آخرش فهمیدم اینجا آدم باید بیشتر با دلش حرف بزند تا با زبانش.» جلوی موکب نذری، زنی میانسال که ظرف‌های قیمه را داخل سینی می‌چید، گفت: «حضرت زهرا (س) اهل اطعام بود. قیمه دادن توی این جمعیت، تنها یک گوشه خیلی کوچک از آن روح بزرگ است.»
در گوشه‌ای از مسیر، گروهی از دختران جوان غرفه فرهنگی برپا کرده‌بودند. یکی‌شان که قرآن‌های کوچک توزیع می‌کرد، اشاره کرد: «این مراسم فقط عزا نیست، بلکه یک پیام اجتماعی هم دارد. ما می‌خواهیم یادمان بماند که زن بودن، مادر بودن و مقاومت کردن، از حضرت زهرا (س) یاد گرفته می‌شود.»

 جایی که شهر یک‌صدا می‌شود
با ورود به میدان ۱۳ آبان، اول صدای تلاوت استاد مهدی عادلی در گوش می‌نشست. صدای او مثل موجی شروع می‌شد و آرام‌آرام بین ساختمان‌های اطراف می‌پیچید. جمعیت در حلقه‌های بزرگ ایستاده‌بود. بعضی سر‌ها پایین، بعضی بالا، اما هیچ‌کس بی‌تفاوت نبود. 
تصاویر شهدای جنگ ۱۲روزه، در قاب‌ها، روبه‌روی مردم صف کشیدند. جوانی که عکس برادرش را در میان تصاویر پیدا کرده‌بود، دستش را روی آن گذاشت و گفت: «برادرم همیشه روز‌های فاطمیه می‌رفت هیئت… امسال من آمدم جای او. نمی‌دانم چرا، اما نگاه به عکسش آرامم کرد.»

 زبان‌ها خاموش، دل‌ها پر از صدا
بعد از تلاوت، صدای نوحه مجید تال، میدان را به موجی از زمزمه تبدیل کرد. بعد از او، مداحان شناخته‌شده‌ای، چون حاج مهدی ارضی و دیگران، جمعیت را در یک ضرب‌آهنگ مشترک قرار دادند. 
شانه‌هایی که با هم می‌جنبید، دست‌هایی که بالا می‌رفت، اشکی که از گوشه چشم پیرمردی سرازیر شد، اما لبخند محوی کنار آن نشست، اینها چیز‌هایی است که هیچ دوربینی به‌طور کامل نمی‌توانست ثبت‌شان کند. 
در نزدیک‌ترین حلقه به جایگاه، پسربچه‌ای حدوداً ۹ ساله، پرچم یا زهرا (س) را با دستان کوچکش نگه داشت. وقتی از او پرسیدم چرا این‌قدر پرچم را محکم گرفته است، جواب داد: «بابام گفته این پرچم امانت است، امانت را که ول نمی‌کنند.» گفتنش، ساده بود، اما همان جمله کوتاه، خلاصه‌ای از احساس همه جمعیت بود. 

 پایان یک مراسم، آغاز یک خاطره
ساعت حدود ۱۷ که مراسم رو به پایان رفت، هنوز گروهی از مردم تازه وارد میدان می‌شدند. بعضی‌ها هنوز در صف چای بودند، بعضی نذری می‌گرفتند، بعضی آرام شعر یا زیارت‌نامه زمزمه می‌کردند. 
نور چراغ‌ها روی قطرات اشک عزاداران برق می‌زد، انگار شهر، در دل سرمای پاییز، گرمای دل خودش را پیدا کرده باشد. 
وقتی از میدان بیرون آمدم، صدای قدم‌هایی که پشت سرم ادامه داشت و بوی چای که هنوز در هوا مانده بود، از آن مراسم یک خاطره ساخت، خاطره‌ای که فقط ثبت یک اجتماع نبود، بلکه ثبت یک هویت جمعی بود. 
این اجتماع فاطمی، تنها عزاداری نبود، یک گفت‌وگوی بی‌صدا بین مردم و تاریخ بود، گفت‌وگویی که نشان می‌داد هنوز، در دل این شهر بزرگ و شلوغ، چیز‌هایی هست که مردم را کنار هم می‌نشاند، چیز‌هایی که نه با منطق، که با عشق فهمیده می‌شود.

برچسب ها: وحدت ، وطن ، شهدای گمنام
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار