کد خبر: 1326809
تاریخ انتشار: ۱۱ آبان ۱۴۰۴ - ۲۳:۰۰
تقی دژاکام

امروز در پایان کلاس یکی از دانشجویان حرفی زد که تلخی آن با من ماند و همان، سوژه یادداشت امروز من را ساخت: آیا ما دانشجویان اجازه داریم وارد احزاب سیاسی شویم؟ اولش ماندم که این چه سؤالی است، اما بعد که به خودم مسلط شدم گفتم من که شخصاً اینکه دانشجویان عضو و دنباله‌رو احزاب باشند را کسر شأن دانشجو می‌دانم، اما مگر برای عضویت در احزاب سیاسی باید از کسی یا جایی اجازه بگیرید؟
 
اجازه بدهید به عقب برگردیم و ماجرا را از چند دهه قبل نگاه کنیم. جنبش دانشجویی از پیش از انقلاب تا پس از آن و تا امروز مسیر پرفراز و نشیبی طی کرده است؛ گاه تحسین‌برانگیز بوده است و گاه به شدت غم‌انگیز، گاه بسیار پرانرژی و فعال بوده و گاه در رکود و خمودی به سر برده است. 
پیش از انقلاب، هم دانشجویان چپگرا و مارکسیست و هم دانشجویان مسلمان فضای عمومی دانشگاه‌ها را در دست داشتند و به دانشجویان خط‌دهی می‌کردند و می‌کوشیدند دانشگاه‌ها سیاسی باشد و سیاسی بماند. این وضعیت برای رژیم شاه آزاردهنده بود و با لطایف‌الحیل می‌کوشید دانشجویان تنها و تنها به درس‌خواندن بپردازند و از سیاست فاصله بگیرند که البته هرچه بیشتر می‌گذشت در این امر توفیق کمتری پیدا می‌کرد تا آنجا که یک پای مهم انقلاب دانشجویان شدند و حتی تحصن‌های روحانیان و علما به جای آنکه در حوزه‌ها و مساجد بزرگ و مهم سطح شهر باشد در محل مسجد دانشگاه تهران صورت گرفت که تقریباً تا زمان بازگشت امام خمینی در همان‌جا ماندند. 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی دانشجویان چپ و مارکسیست و التقاطی، دانشگاه‌ها را نه عرصه سیاست‌ورزی که به اتاق جنگ تبدیل کردند، در آنجا اسلحه بردند و سنگر درست کردند که کار به انقلاب فرهنگی و پاکسازی محیط دانشگاه از گروه‌های تجزیه‌طلب و تشکلات محارب کشید تا دانشگاه دوباره محل درس و تحصیل و ارتقای علمی شود، اما در بازگشایی دانشگاه‌ها یک اتفاق تلخ افتاد. عده‌ای از علما و روحانیان خواستار آن شدند که دانشجویان در سیاست دخالت نکنند و به درس و علم‌آموزی بسنده کنند. نگرانی‌ها در بین دانشجویان، به‌خصوص دانشجویان مسلمان انقلابی افزایش یافت. 
اولین کسی که به این راهبرد انحرافی و غلط واکنش نشان داد شخص امام خمینی بود. ایشان در اسفندماه سال ۶۲ چندهفته مانده به برگزاری انتخابات مجلس دوم با صراحت گفتند: ‏‏ «از قراری که من شنیده‌ام در دانشگاه بعض از اشخاص رفته‌اند گفته‌اند که دخالت در انتخابات، دخالت در سیاست است و این حق مجتهدین است. تا حالا می‌گفتند که مجتهدین در سیاست نباید دخالت بکنند، این منافی با حق مجتهدین است، آنجا شکست خورده‌اند حالا عکسش را دارند می‌گویند. این هم روی همین زمینه است، اینکه می‌گویند انتخابات از امور سیاسی است و امور سیاسی هم حق مجتهدین است هر دویش غلط است... این‌طور نیست که انتخابات را باید چندتا مجتهد عمل کنند. این معنی دارد که مثلاً یک‌دویست‌تا مجتهد در قم داشتیم و یک‌صدتا مجتهد در جا‌های دیگر داشتیم، اینها همه بیایند انتخاب کنند، دیگر مردم بروند کنار؟! این یک توطئه‌ای است... دانشگاهی‌ها بدانند این را که همان‌طوری که یک مجتهد در سرنوشت خودش باید دخالت کند، یک دانشجوی جوان هم باید در سرنوشت خودش دخالت کند. فرق مابین دانشگاهی و دانشجو و مثلاً مدرسه‌ای و اینها نیست، همه‌شان با هم هستند. اینکه در دانشگاه رفتند و یک همچو مطلبی را گفتند، این یک توطئه‌ای است برای اینکه شما جوان‌ها را مأیوس کنند.»
حالا دیگر دانشگاه‌ها هم در دور درس و تحصیل افتاده بودند و هم سیاست‌ورزی نه یک امر حاشیه‌ای که یک الزام انقلابی بود و به همین دلیل دانشجویان مسلمان و بخصوص دفتر تحکیم وحدت سردمداران سیاست‌ورزی انقلابی در دانشگاه‌ها شدند. این سیاست‌ورزی درست مانند قبل از انقلاب به گونه‌ای بود که دانشجویان به یکی از گروه‌های مرجع و معتبر مردم مسلمان تبدیل شدند و مردم و حتی مسئولان در تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌های خود ابتدا به دنبال استمزاج و دریافت نظر جنبش دانشجویی در حوزه‌های مختلف بودند. 
رفته‌رفته، اما اتفاق دیگری افتاد؛ سیاستمداران زیرک این معادله را تغییر دادند، به‌گونه‌ای که در سال‌های بعد این دانشجویان بودند که به دنبال مسئولان افتادند و به بلندگوی منویات و تمایلات سیاسی و اجرایی آنان تبدیل شدند تا به‌جای سیاست‌ورزی به مشتی سیاست‌زده تبدیل شوند. این اتفاق جدید به‌تدریج موجب شد دانشجویان دیگر مرجعیت خود را از دست بدهند و جای آنان را احزاب سیاسی بگیرند؛ احزابی که همان مسئولان زیرک ساخته بودند تا یا به قدرت برسند یا در قدرت بمانند. 
کار به همین‌جا خاتمه نیافت و ماجرا اسفبارتر شد. طی سال‌های اخیر دیگر از همان سیاست‌ورزی انگلی و دنباله‌روی احزاب هم در دانشگاه‌ها خبری نیست. دانشجویان مطلقاً در سیاست دخالت نمی‌کنند و در این موضوع فرقی بین دانشجویان چپ و راست و اصلاح‌طلب و اصولگرا و انجمن اسلامی و بسیج دانشجویی نیست. دانشجویان همان‌گونه شده‌اند که شاه می‌خواست و برخی مجتهدان در اول انقلاب می‌خواستند؛ آنها در خوش‌بینانه‌ترین حالت، فقط به درس و تحصیل می‌پردازند و بس و دیگر کاری به دغدغه‌های اجتماعی و سیاسی و انسانی داخلی و خارجی و حتی انتخاباتی ندارند. به بیان دیگر اتفاق تلخی که افتاده است این است: جنبش دانشجویی در ایران کاملاً مرده است. 
چه دلیلی واضح‌تر از این مُردگی که یک دانشجوی مسلمان برای اینکه وارد سیاست بشود فکر می‌کند باید از کسی یا جایی اجازه بگیرد و حالا هم که می‌خواهد سیاست‌ورزی کند فکر می‌کند باید وارد و عضو احزاب سیاسی بشود!
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می‌شکند بازارش...

برچسب ها: دانشجویان ، احزاب ، سیاست
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار