کد خبر: 1323206
تاریخ انتشار: ۲۲ مهر ۱۴۰۴ - ۰۴:۲۰
نظری بر روایت ناهید کلهر از دوران حضور فرح دیبا در پاریس
خدمتکار فرانسوی‌ها؛ لَـلِه بچه‌ها و پیرو توده‌ای ها! روانشناسی تأیید می‌کند افراد مبتلا به خاطرات تلخ به پرسش‌های یأس‌آور میل می‌کنند و تاریکی حافظه را در رفتار بروز می‌دهند و در زندگی بر خود سخت می‌گیرند. فرح دیبا نیز مبتنی بر دشواری‌های دوران کودکی هنگام تحصیل در پاریس به نوعی مالیخولیای ذهنی دچار شده و با سؤالاتی دشوار به خودآزاری می‌پرداخت! این بیماری در سایر جنبه‌های زندگی از جمله غذاخوردن نیز وی را رها نمی‌ساخت و مدتی به بیماری دچارش ساخت
نیما احمدپور

جوان آنلاین: اسکندر دلدم روزنامه‌نگار پرسابقه و کهنسال ایرانی در دهه ۷۰ کتابی سه جلدی به نام «من و فرح پهلوی» منتشر کرد. او این نام را به گونه‌ای نمادین انتخاب کرد و در واقع نسبت خود را با وقایع فرهنگی، سیاسی و اقتصادی دوره‌ای تعیین می‌کرد که نامبرده در آن به شهبانوگری می‌پرداخت. وی در بخش مربوط به فرح پهلوی در این کتاب و به طور مشخص در صفحات ۹۸۷- ۹۷۸ آن، به ارائه مصاحبه خویش با «ناهید کلهر» یکی از دوستان سومین همسر شاه مخلوع، در دوره تحصیل وی در پاریس پرداخته است. سالروز تولد فرح دیبا می‌تواند موسمی بهنگام برای بازخوانی تحلیلی بخش‌هایی از این گفت‌و‌گو باشد. امید آنکه تاریخ‌پژوهان معاصر را مفید و مقبول آید. 

ناهید کلهر، دوست فرح دیبا و ثریا اسفندیاری!

مؤلف کتاب در بازگویی روایت خویش از یافتن ناهید کلهر دوست دوران تحصیل فرح دیبا در پاریس به نکات جالبی اشارت برده که مراوده نامبرده با ثریا اسفندیاری بختیاری همسر دوم شاه مخلوع در زمره آنهاست. او در این باره می‌نویسد:

«چون نگارنده در تهران شنیده بود فرح از بدو ورود به پاریس در آپارتمان دو اتاقه‌ای با یکی از همکلاسی‌های خود زندگی می‌کرده است، از این رو پس از عزیمت به آلمان، جهت تحقیق درباره زندگی فرح به پاریس رفتم و بعد از حدود یک ماه تحقیق و پرس و جو، بالاخره با کمک یکی از فرش فروش‌های قدیمی ساکن پاریس، موفق به دیدار خانم ناهید کلهر (لا فرانس) گشتم. این همکلاسی سابق فرح، پس از اتمام تحصیلات با یک فرانسوی ازدواج کرده و تبعه فرانسه شده و همانجا مانده است... نکته جالب اینکه هم اتاقی سابق فرح پهلوی، حالیه دوست صمیمی همسر دوم شاه یعنی ثریا اسفندیاری است و بازی روزگار منزل این دو ایرانی مقیم پاریس را در فاصله یکصد متری از یکدیگر قرار داده است...»

فرح دیبا، عقاید کمونیستی و گرایش به حزب توده ایران! 

فرح دیبا متأثر از گذشته سختی که تجربه کرده بود، در دوران تحصیل در پاریس و البته شیوع عقاید چپ‌گرایانه، به حزب توده ایران تمایل یافت. این رویداد، مورد تأیید دیگر اسناد زندگی نامبرده نیز قرار دارد. چنانکه ناهید کلهر نیز در گفت‌وشنود با اسکندر دلدم، بدان اشارت می‌برد:

«آقای قطبی، دایی فرح ماهانه فقط ۱۵۰ یا ۲۰۰ تومان برای او می‌فرستاد که فرح با چنین مبلغی قادر به زندگی و تحصیل در پاریس نبود. به همین خاطر روز‌ها درس می‌خواند و شب‌ها به عنوان پرستار بچه کار می‌کرد. در مواقع تعطیلی و فرصت‌هایی هم که به دست می‌آورد، برای امور نظافت و خانه‌داری به منازل پاریسی‌ها مراجعه می‌کرد و پولی به دست می‌آورد. به خاطر آنکه دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی را نزد معلمان فرانسوی و ایتالیایی گذرانده بود، تربیت غربی داشت و کاملاً اروپایی مآب بود. هرگز به مطالعه متون فارسی علاقه نشان نمی‌داد و ذوق و سلیقه‌اش کاتولیک و گاهی اسپارت مآبانه بود! مطالعاتش معمولاً به زبان‌های انگلیسی و فرانسه انجام می‌شد و در آن سال‌ها که دانشجویان جذب فعالیت‌های سیاسی چپ‌گرایانه می‌شدند، فرح به واسطه یک دانشجوی جوان ایرانی به نام انوشیروان رئیس فیروز، به فعالیت‌های کمونیستی روی آورده و عضو حزب توده ایران شده بود و تا قبل از آنکه با کریم پاشا بهادری آشنا شود، با انوشیروان رفت و آمد می‌کرد. همیشه غذا‌های حاضری می‌خرید و می‌خورد و به شیر و چای بسیار علاقه داشت و شاید روزی ۱۰ فنجان چای و شیر می‌نوشید. در اوقات بیکاری و روز‌های تعطیل، غالباً از خانه خارج می‌شد و اگر فرصتی گیر می‌آورد، سعی می‌کرد جایی را برای شنا پیدا کند. به آب و شنا بسیار علاقه‌مند بود و یک روز که برای شنا به اطراف رودخانه سن رفته بود با کریم پاشا بهادری دانشجوی ایرانی آشنا شد. فرح پس از این آشنایی، بیشتر اوقات خود را با او می‌گذراند و در اواخر سال ۱۳۳۷ یا اوایل ۱۳۳۸ بود که این دو یک جشن کوچک با حضور دوستان و تنی چند از دانشجویان ایرانی مقیم پاریس برگزار کرده و رسماً نامزدی خود را اعلام کردند....» 

مالیخولیای ذهنی و خودآزاری غذایی!

روانشناسی تأیید می‌کند افراد مبتلا به خاطرات تلخ به پرسش‌های یأس آور میل می‌کنند و تاریکی حافظه را در رفتار بروز می‌دهند و در زندگی بر خود سخت می‌گیرند. فرح دیبا نیز مبتنی بر دشواری‌های دوران کودکی هنگام تحصیل در پاریس، به نوعی مالیخولیای ذهنی دچار شده و با سؤالاتی دشوار به خودآزاری می‌پرداخت! این بیماری در سایر جنبه‌های زندگی از جمله غذاخوردن نیز وی را رها نمی‌ساخت و مدتی به بیماری دچارش ساخت. چنانکه ناهید کلهر در این فقره اذعان دارد:

«فرح عقاید اجتماعی و سیاسی خاصی داشت و به نظر می‌رسید زندگی دوران کودکی، از دست دادن پدر و مشقات روحی ناشی از جدا زندگی کردن از مادر، روی او اثر گذاشته است. غالب شب‌ها، از خواب می‌پرید و احساس خفقان می‌کرد و پنجره‌ها را باز می‌کرد و لباس‌های نازک می‌پوشید. نفرت خود را از اشخاص و اشیاء کتمان نمی‌کرد و گاهی اوقات عقاید عجیب و غریبی اظهار می‌داشت. آنچه را که مورد تصدیق عمومی بود، نکوهش می‌کرد و برعکس آنچه را که مخالف آرا و عقاید عمومی بود، می‌ستود! یک مدت دچار افکاری مالیخولیایی شده و مرتب از من و دوستانش سؤال می‌کرد: چرا به دنیا آمده است و اگر انسان قرار است بمیرد، چرا برای یک دوره کوتاه عمر متولد می‌شود؟ یا سؤال می‌کرد: وقتی قرار است ما بمیریم، چرا باید این همه برای آموختن چیز‌هایی که با خود به گور خواهیم برد، متحمل سختی و مشقت شویم؟ خیلی به لاغری علاقه داشت و برای آنکه لاغر شود، مرتباً سرکه می‌نوشید و آنقدر در این کار افراط کرد که به سرفه خفیف خشکی مبتلا شد و کاملاً اشتهایش را از دست داد! یک پسر دایی هم در اینجا داشت که او نیز فعالیت‌های کمونیستی می‌کرد. فرح این پسر دایی را از جان خود بیشتر دوست داشت و او را مثل برادرش عزیز می‌داشت. این دو از کودکی با هم بزرگ شده بودند. رضا قطبی در پلی تکنیک پاریس درس می‌خواند که از دانشگاه‌های عمده فرانسه و معروف به سختگیری بود، اما وی که در ریاضیات قوی بود، موفق به گذراندن دوره این دانشگاه شد. ما یک دوست دیگر هم داشتیم که اسمش لیلی امیرارجمند بود. وقتی فرح با شاه ایران ازدواج کرد، لیلی امیر ارجمند هم با او به ایران رفت و همیشه با او بود. فریده میربابایی دوست و همکلاسی دیگر ما بود که همراه فرح به ایران رفت و بعداً منشی مخصوص ملکه شد. از دیگر دانشجویان که می‌شناختم و با من و فرح دوست بودند، یکی هم هوشنگ نهاوندی بود که بعد‌ها رئیس دفتر فرح پهلوی در ایران شد. خیلی‌های دیگر هم بودند که حالا اسم آنها را به خاطر ندارم، اما وجه مشترک همه آنها فعالیت‌های سیاسی چپ بود....» 

گذشته‌ای سیاه و پُررنج

همانگونه که اشارت رفت، آنچه در دوران جوانی نگاه فرح دیبا به زندگی را سیاه کرد، وقایعی بود که در دوره خردسالی وی روی دادند. مرگ پنهان شده پدر، ازدواج موقت مادر و تنگنا‌های شدید مالی، جملگی در این زمره و نظر او را به پدیده «بورژوازی» به کلی منفی کرده بودند. کلهر این رویداد‌ها را از زبان فرح اینگونه شنیده است:

«فرح همیشه... ضمن تعریف زندگی محقرانه‌ای که داشتند و کار سخت مادرش، تصویری کوتاه از مرگ پدرش را ترسیم می‌کرد. می‌گفت مادر و نزدیکانم تا ۹ سالگی مرگ پدر را از من پنهان کردند و به من می‌گفتند، پدرت برای مأموریت به شهرستان دیگری رفته است! اما کم‌کم دریافتم که همه چیز تغییر کرده است. وقتی وارد اتاق می‌شدم، آنها حرفشان را قطع می‌کردند یا زیر گوشی و با صدای آهسته با هم صحبت می‌کردند. گاهی اوقات هم مادرم به تلخی می‌گریست. بدیهی است که سوءظن من برانگیخته شد. سرانجام سؤال کردم: چرا پدرم نامه نمی‌نویسد؟ در ته قلبم احساس می‌کردم او مرده است، ولی می‌خواستم بدانم مادرم چه می‌گوید... مدتی بعد از مرگ پدر، مادرم مورد توجه یک تاجر تبریزی قرار گرفت و، چون می‌خواست صیغه آن تاجر شود، مرا به تهران آورد و نزد دایی‌ام گذاشت. مدت دو سال صیغه آن مرد تبریزی بود، ولی بعداً با پولی که از او گرفته بود، یک خیاط خانه در تبریز باز کرد و از آن مرد جدا شد. به طور کلی، فرح ابایی نداشت که گذشته مرارت بار خود را به یاد بیاورد. او همیشه از زندگی سخت و فقر مادری خود و مادرش صحبت می‌کرد و به شدت با اغنیا و ثروتمندان مخالف بود....» 

تکلیف نامزدیت با کریم پاشا بهادری چه شد؟

اعلام خبر ازدواج فرح دیبا با پهلوی دوم برای هم دوره‌های تحصیلی وی در پاریس بهت‌آور می‌نمود. چه اینکه او را تا چندی پیش در حال مذمت شاه و پخش اعلامیه‌های افشاگرانه علیه وی دیده بودند. علاوه بر این وی با یکی از اقران خود به نام کریم پاشا بهادری نامزد بود، اما زرق و برق شهبانوگری موجب شد همه چیز را رها کند و به همسری کسی برود که او را عامل امپریالیسم و نوکر امریکا و کمپانی‌های نفتی می‌شناخت:

«ازدواج او با شاه، یک امر غیر منتظره و برای ما تکان دهنده و باور نکردنی بود. من هنوز هم با تعجب این مسئله را به یاد می‌آورم... این یکی از بازی‌های عجیب سرنوشت بود که می‌خواست دختری را که برای به دست آوردن چند فرانک کمک هزینه تحصیلی در منازل فرانسویان کار می‌کرد به کاخ سلطنتی ایران بفرستد. برای من اصلاً قابل قبول نبود دانشجویی که علیه رژیم شاه فعالیت سیاسی می‌کرد و شاه را عروسک دست امپریالیسم و نوکر امریکا و کمپانی‌های نفتی می‌شناخت، حالا همسر همان شخصی شود که بار‌ها علیه او اعلامیه‌های تند پخش کرده بود! من بعد از آنکه فرح در پاریس جا افتاد و دوره دو ساله هنرستان طراحی - معماری را گذراند، به تولون رفتم و به همین دلیل برای مدتی از او جدا شدم. بعد از اعلام نامزدی او با شاه ایران، ارتباط من با فرح به کلی قطع شد و در تمام دورانی که او ملکه ایران بود، فقط دوبار موفق به دیدنش شدم که یک بار در مراسم ازدواج او بود... انجام این مسافرت برایم جالب بود. من از یک مادر فرانسوی و پدر ایرانی در پاریس متولد شده بودم و اگرچه موقع حیات پدرم به ایران رفته و تا سن ۱۳ سالگی در شیراز و تهران زندگی کرده بودم، اما پس از فوت پدر به اتفاق مادرم به پاریس بازگشتم و از آن تاریخ ایران را ندیده بودم. سفارت هزینه بلیت هواپیما و مخارج مسافرت را هم پرداخت و به این ترتیب من توانستم به اتفاق همسرم ژان لویی لافرانس در جشن با شکوه ازدواج فرح حاضر شوم. وقتی فرح در تهران مرا دید، از فرط خوشی و شادی روی پای خود بند نبود! دست انداخت گردنم و شروع به بوسیدنم کرد. اولین سؤالی که از او کردم این بود: پس تکلیف نامزدیت با کریم پاشا بهادری چه شد؟ فرح از این سؤال گستاخانه من کمی ناراحت شد، اما خیلی زود بر اعصابش مسلط شد و گفت خواهش می‌کنم دیگر از این موضوع با کسی صحبت نکن. من از همه دوستانم که این مطلب را می‌دانند، خواهش مشابهی را مطرح کرده‌ام. من به فرح قول دادم. در عین حال یادم آمد که چطور کریم پاشا بهادری به آپارتمان ما می‌آمد و با فرح خلوت می‌کرد و سپس همگی با هم به سینما می‌رفتیم. من هر شب، آنها را با هم می‌دیدم. فرح مرتب به من می‌گفت کریم پاشا بهادری، پرنس رؤیا‌های من است! فرح در تاریخ ۲۹ آذرماه سال ۱۳۳۸، با شاه ازدواج کرد و یک ماه بعد از ازدواج در اول بهمن ماه همان سال در حالی‌که ما هنوز در ایران مانده بودیم، شنیدیم کریم پاشا بهادری نامزد سابق خود را به سمت رئیس دفتر مخصوص علیا حضرت فرح به دربار برده است! سمتی که تا آن تاریخ هرگز در دربار وجود نداشت و قبل از او نه ملکه فوزیه و نه ملکه ثریا هرگز رئیس دفتر نداشتند. باید یادآوری کنم فرح دختری بسیار جسور، بی‌پروا و دارای روحیه عجیبی بود. من وقتی شنیدم کریم پاشا بهادری را به سمت رئیس دفتر خود منصوب کرده است، دچار شوک شدم! چطور ممکن بود دختری نامزد سابق خود را پس از ازدواج با مرد دیگری همراه داشته باشد؟ البته من هرگز فرح را متهم به داشتن ارتباط با کریم پاشا بهادری پس از ازدواج با شاه نمی‌کنم، اما از طرف دیگر وقتی آن عشق و علاقه عجیب بین این دو نفر را به یاد می‌آورم، دچار اوهام و تصورات گوناگون می‌شوم و حتی به این شک می‌افتم که فرح با موافقت کریم پاشا بهادری حاضر شد با شاه ازدواج کند!

اردشیر زاهدی و چندوچون یک «واسطه‌گری»

در باب علل مراجعه فرح دیبا به اردشیر زاهدی در تهران و آنچه میان آن دو گذشت تا نهایتاً به شاه معرفی شود، در میان روایتگران توافقی وجود ندارد. ناهید کلهر در عداد آنان است که فعالیت سیاسی فرح را در پاریس موجب مشکلات وی در تهران و علت این مراجعه دانسته و البته این روایت نیز مع الواسطه است:

«در موقع اقامت در ایران، متوجه شدم یک حادثه و اتفاق بد، موجب این ازدواج شده است. حادثه‌ای که می‌توانست برای هر ایرانی مقیم خارج مشکلات و مسائل سنگینی ایجاد کند، برای فرح موجد شادی و خوشبختی شد. در آن زمان اردشیر زاهدی در وزارت امور خارجه ایران، مسئول شعبه‌ای بود که با همکاری ساواک فعالیت‌های دانشجویان ایرانی مقیم خارج را کنترل کرد. فرح پس از سال‌ها دوری از مادر و خانواده دایی خود محمدعلی قطبی به ایران می‌آید تا دیداری تازه کند، اما موقع مراجعت از ایران، پاسپورتش را ضبط می‌کنند و به او می‌گویند حق خروج از کشور را ندارد! نام فرح در لیست دانشجویان ضد دولتی ایران قرار داشت. فرح چند روز دوندگی می‌کند تا شاید بتواند راهی برای خروج از کشور بیابد. در این رفت و آمدهایش، به دفتر اردشیر زاهدی کشیده می‌شود و زاهدی که از سلیقه شاه با خبر بوده، او را به ویلای مجلل خود در حصارک کرج دعوت می‌کند تا به اصطلاح پیرامون مشکل دانشجویی فرح با او صحبت کند. از طرف دیگر به شاه هم اطلاع می‌دهد دختری را برای او یافته است. شاه و فرح در ویلای زاهدی با هم آشنا می‌شوند و کمی بعد با هم ازدواج می‌کنند....» 

واپسین دیدار و نارضایتی «شهبانو» از زندگی زناشویی

و بالاخره ناهید کلهر در واپسین دیدار خویش با فرح دیبا، از نارضایتی وی در زندگی با شاه سخن به میان آورده است. او بر این نکته تصریح دارد که گرچه تمایلات جاه‌طلبانه دوستش با به کف آوردن جایگاه «ملکه» ارضا شده بود، اما وی در دیگر ابعاد و جنبه‌های زندگی در عذاب قرار داشت. وی در توضیح بیشتر این نکته، خاطرنشان کرده است:

«یک‌بار هم موقعی که فرح به اتفاق شوهرش برای بازدید رسمی از فرانسه به پاریس آمده بود و میهمان ژرژ پمپیدو رئیس‌جمهوری وقت فرانسه بودند، به یاد گذشته دانشجویی خود در پاریس می‌افتد و تصمیم می‌گیرد به دیدار بعضی از دوستان آن زمان - که هنوز در پاریس سکونت داشتند- برود. فرح با اسکورت دو اتومبیل پلیس فرانسه به آپارتمان من آمد و از من دیدار کرد. او آنچنان مجذوب یادآوری خاطرات گذشته شده بود که در میهمانی شام رسمی کاخ الیزه حاضر نشد و در آپارتمان ما، شام را به اتفاق من و همسر و دخترم صرف کرد. چون شوهر فرانسوی‌ام اطلاعات زیادی از زبان فارسی ندارد، توانستم به راحتی با فرح صحبت کنم. احساس کردم به رغم برق و جلال یک ازدواج سلطنتی و شکوه و عظمتی که یک زن به عنوان ملکه دارد، از زندگی زناشویی‌اش راضی نیست و اگرچه ملکه بودن بخشی از شخصیت و روحیه او را ارضا کرده است، اما بخش دیگری از شخصیت او در عذاب است! من دیگر فرح را ندیدم، اما او هر سال در طلیعه جشن کریسمس برایم کارت تبریک می‌فرستد و به این وسیله بر پایداری خود در دوستی گذشته که با هم داشتیم تأکید می‌کند....» 

کلام آخر

فرح دیبا، امروزه موجودی فرتوت و فاقد هرگونه تأثیر سیاسی است. هم از این روی و در حالت طبیعی، نگاشتن از وی فاقد منطق و ضرورت است. لیک هنگامی که پای دروغ پردازی رسانه‌ای و کارنامه‌سازی سیاسی به میان می‌آید، ماجرا صورتی دیگر به خویش می‌گیرد. امروزه با ریخت و پاش گسترده رسانه‌های محور غربی/ عبری/ عربی تلاش می‌شود خاندان پهلوی سپیدشویی و نقاط سیاه کارنامه آنان - که از قضا به عامل نفرت عمومی و اخراج خفت‌بار ایشان از ایران تبدیل شد- به سرفصل‌هایی روشن مبدل شود! از سوی دیگر مخاطب این تبلیغات، نوجوانانی هستند که بستر‌های تحقق انقلاب اسلامی را درک نکرده و البته از سوی متولیان امر نیز برنامه‌ریزی فرهنگی مؤثری برای بازگویی تاریخ معاصر برای آنان انجام نشده است. طبق آمار، حدوداً ۵۵ درصد از نسلی که در انقلاب مشارکت داشته‌اند، اینک بدرود حیات گفته‌اند! با این همه نباید از یاد برد که گرچه ممکن است نسل پنجم انقلاب تصویری از دوران تسلط رژیم وابسته پهلوی نداشته باشد، اما تاریخ در نهایت، سفره حقیقت را در برابر آنان نیز خواهد گشود و آنچه در سینه دارد، برای همواره مکتوم نخواهد ماند. از این روی و در مقام نتیجه‌گیری باید گفت، رپرتاژآگهی‌های رسانه‌های فوق آمده، در قضاوت نهایی و تاریخی هرگز نخواهند توانست خود را بر نص رویداد‌ها تحمیل و آن را واژگونه نمایند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار