حالا که ترامپ نوبل صلح را نبرد و تا سال بعد قرار است هر روز به جان نوبل غر بزند، پیشنهاد میکنم این موارد را هم ضمن غرغرهایش به روی نوبل بیاورد:
طبق وصیت آلفرد نوبل، نوبل ادبیات باید به «برجستهترین اثری که در یک سال گذشته با رویکرد آرمانگرایانه نوشته شده» اهدا شود، اما در عمل، این جمله تشریفاتی است. تنها سه بار طبق وصیت آن مرحوم به یک کتاب مشخص نوبل داده شد (نوبل۱۹۲۰ کنوت هامسون برای «رشد خاک»، نوبل۱۹۲۴ ولادیسلاو ریمونت برای رمان «دهقانها» و نوبل۱۹۲۹ توماس مان برای «بودنبروکها»). گاهی به یکی در تنها سالی که کاری منتشر نکرده، نوبل دادند (برنارد شاو در ۱۹۲۵)، بقیه را هم سالها بعد از نگارش مهمترین اثرشان انتخاب کردند (مثلاً مارکز در ۱۹۸۰ نوبل گرفت، ۱۲سال بعد از انتشار «صد سال تنهایی»). میماند «آرمانگرایی» که فقط وقتی خواستند به تولستوی نوبل ندهند، یادشان آمد و گفتند کارهایش به اندازه کافی آرمان و اخلاق ندارد! (فکرش را بکنید، به تولستوی گفتند!) وگرنه در ۱۹۹۷ به داریو فو نوبل دادند که صدای کلیسا را درآورد.
فهرست نویسندگان معروفی که بعد از ۱۹۰۱ مردند و نوبل نبردند، از نوبلگرفتهها خیلی غنیتر است: جیمز جویس، جورج اورول، سامرست موام، گراهام گرین، آلدوس هاکسلی، او هنری، دی اچ لارنس، ویرجینیا وولف، کاترین منسفیلد، جی آر آر تالکین، رولد دال، اچ جی ولز، آرتور کانندویل، آگاتا کریستی، مارک تواین، جک لندن، تئودور درایزر، تامس هاردی، اسکات فیتزجرالد، آرتور میلر، جی دی سلینجر،ای ال دکتروف، ریموند کارور، جان آپدایک، کورت ونهگات، ژول ورن، امیل زولا، مارسل پروست، آندره مالرو، لویی فردینان سلین، سنت اگزوپری، رومن گاری، فرانتس کافکا، برتولت برشت، ایتالو کالوینو، امبرتو اکو، هنریک ایبسن، نیکوس کازانتزاکیس، گارسیا لورکا، خورخه لوییس بورخس، کارلوس فوئنتس، چینوا آچیبی، آنا آخماتووا، ولادیمیر مایاکفسکی، میخاییل بولگاکف، ولادیمیر ناباکف، ماکسیم گورکی، آنتون چخوف، لئو تولستوی و غیره، کلاً روسها تا ۱۹۵۸ و پاسترناک (آن هم از سر لج با شوروی) نوبل ادبی نگرفتند، درحالیکه نیمه اول قرن بیستم دوره سرهنگی و عصر طلایی ادبیات روس بود.
عوضش پنج عضو آکادمی سوئد خودشان را برنده نوبل ادبی کردند. اول سلما لاگرلوف نوبل ۱۹۰۹ را برد و بعد از گرفتن جایزه عضو آکادمی شد. بعد دیدند چه کاری است که اول جایزه بگیریم، بعد عضو باشیم. با اینکه طبق وصیت نوبل، جایزه را باید به زندهها داد تا به یک زخمی بزنندش، به یکی از اعضا (اریک اکسل کارلفلدت) بعد از مرگش نوبل ادبی دادند (تنها نوبلیست مرده دیگر تاریخ، داگ هامرشولد برای صلح است که به صورتی کاملاً اتفاقی او هم سوئدی بود). گند ماجرا وقتی درآمد که سال۱۹۷۴ دو عضو آکادمی سر اینکه کی امسال جایزه بگیرد و کی سال بعد، به تفاهم نرسیدند و نهایتاً جایزه را قسمت کردند (هری مارتینسون و ایویند جانسون)، طوری شد که مارتینسون زیر فشار انتقادها خودکشی کرد، آن هم با قیچی!
در واقع مهمترین اصل در نوبل (مثل هر جای دیگری) این است که با طرف حال بکنند یا نه. به ادیسون و تسلا نوبل ندادند، درباره مندلیف گفتند با نظراتش «موافق نیستند» (دقیقاً همین را گفتند)، وقتی برای کشف منشأ امواج رادیویی خواستند نوبل بدهند، به جای کاشفش (ژوسلین بل) به استاد راهنمای او جایزه دادند (و ملت دست گرفتند که خب اسم جایزه NO- Bell است دیگر!) در عوض، چون یوهانس فایبیگر دانمارکی رفیقشان بود، به «کشفدرخشان» ش مبنی بر ایجاد تمامی سرطانها به وسیله کرمها، نوبل پزشکی۱۹۲۶ دادند! ادبیات و صلح که دیگر جای خود دارد.
به بورخس به این دلیل نوبل ندادند که میگفتند طرفدار دیکتاتورهاست (!) و آکادمی نوبل از سیاست چندشش میشود و در جنگها بیطرف است. بعد به کنوت هامسون نوبل دادند (در ۱۹۲۰) که نه تنها کشتهمرده هیتلر که طرفدار سینهچاک آلماندر هر دو جنگ جهانی بود (در ۱۹۴۰ گفت آلمانیها دارند برای ما میجنگند، در ۱۹۴۳ نوبلش را به گوبلز تقدیم کرد و بعد از مرگ هیتلر هم گفت که او «جنگجویی برای بشریت و پیامآور عدالت برای ملتها» بود.) باز هامسون خوب است، وینستون چرچیل هم نوبل ادبیات گرفته است، آن هم برای خاطراتش از جنگ جهانی. (محض سوزش بیشتر ترامپ، اول قرار بوده به چرچیل نوبل صلح بدهند، بعد دیدند خیلی ضایع است به یکی از فرماندهان جنگ جهانی جایزه صلح بدهیم، بیا این نوبل ادبیات!)، حتی اگر فرض کنیم چرچیل زمانی روزنامهنگار بوده، حکمت نوبل۱۹۰۲ تئودور مومسن را که مورخ، حقوقدان، سیاستمدار و باستانشناس بود کسی هرگز نخواهد فهمید. تنها ربط مومسن به ادبیات میتواند این باشد که برنارد شا گفته اگر «تاریخ روم» مومسن را نخوانده بود، «سزار و کلئوپاترا» یش خوب درنمیآمد!