سخنرانی دونالد ترامپ در نشست مجمع عمومی سازمان ملل، رویکرد یکجانبهگرایانه امریکا را در لخت و عریانترین شکل ممکن به نمایش گذاشت و سیاست «اول امریکا»ی او را در رادیکالترین شکل ممکن نمایان کرد؛ رویکردی که بیش از آنکه پاسخی به بحرانهای جهانی باشد، ضربهای دیگر به همکاری و اعتماد بینالمللی است. ترامپ در اظهاراتی کمسابقه، سازمان ملل را «فاقد ارزش و ناکارا» خواند و تأکید کرد «هر کشوری که خواهان امنیت است باید زیر چتر امریکا قرار گیرد.» او حتی در لحنی تمسخرآمیز به مشکلات فنی سالن اشاره کرد و آن را نمادی از «بیکفایتی» این نهاد دانست. ترامپ با تکرار شعارهای قبلی خود، مدعی شد که سازمان ملل «بیشتر حرف زده تا عمل کرده» و جایگاهی در نظم نوین جهانی ندارد. او تغییرات اقلیمی را «فریب بزرگ» خواند و مهاجرت را تهدیدی برای کشورها دانست.
این سخنان در حالی مطرح شد که بسیاری از بحرانهای جهانی، از تهاجم ددمنشانه اسرائیل به فلسطین تا جنگ در اوکراین و سایر درگیریهای خاورمیانه، نیازمند هماهنگی و میانجیگری نهادهای بینالمللی است. اما تضعیف سازمان ملل و دیگر نهادهای بینالمللی میتواند جهان را در مسیر بیثباتی و چنددستگی بیشتر قرار دهد. واکنشها به سخنان ترامپ در سالن مجمع عمومی متنوع بود. برخی از کشورهای متحد و همپیمان امریکا سکوت کردند، اما شماری از نمایندگان کشورها از جمله اروپاییها مخالفت خود را نشان دادند. آنتونیو گوترش، دبیرکل سازمان ملل، در پاسخ گفت: «سازمان ملل با همه کاستیها همچنان بستر اصلی گفتوگوی جهانی است. جایگزین این نهاد، چیزی جز هرج و مرج و قطببندی شدیدتر نخواهد بود.»
ترامپ با سادهانگاری نقش نهادهای بینالمللی، واقعیت پیچیده روابط جهانی را نادیده میگیرد. امریکا با وجود اینکه اقتصاد قدرتمندی دارد، اما حل بحرانهای بینالمللی تنها با اتکا به یک کشور ممکن نیست. سیاست «زیر چتر امریکا آمدن» اگر هم عملی شود، بیش از آنکه امنیت بیاورد، کشورهای دیگر را در برابر دو انتخاب سخت قرار میدهد: تبعیت بیچون و چرا از واشینگتن، یا تقویت بلوکهای رقیب مانند چین و روسیه. هر دو سناریو به معنای فرسایش بیشتر چندجانبهگرایی است.
ترامپ در حالی از ناکارآمدی سازمان ملل سخن گفت که همین نهاد، بستر اصلی حضور و سخنرانی اوست. او در صحن همان سازمانی که «بیارزش» میخواند، سیاستهای امریکا را تبلیغ کرد. این تناقض آشکار نشان میدهد که هدف اصلی، نه نقد سازنده، بلکه بیاعتبار کردن نهادی است که در بسیاری از مواقع در برابر اقدامات یکجانبه امریکا ایستاده است. اگر سخنان ترامپ به سیاست عملی دولت امریکا بدل شود، پیامدهای آن میتواند تضعیف نهادهای بینالمللی و کاهش بودجه و نفوذ سازمان ملل، قطبیتر شدن جهان میان ائتلافهای تحت رهبری امریکا و رقبای آن، افزایش فشار بر کشورهای کوچک برای همسو شدن با قدرتهای بزرگ، کاهش امکان گفتوگو و مصالحه در بحرانهای جهانی باشد.
چنین نگاهی حتی به ضرر خود امریکا خواهد بود، زیرا هیچ کشوری بهتنهایی قادر به حل مسائل پیچیدهای، چون تغییرات اقلیمی، مهاجرت، یا جنگهای منطقهای نیست. ترامپ با بازگرداندن شعار قدیمی «اول امریکا» در واقع پیامی روشن به جهان و متحدانش داد: منافع ملی ایالات متحده بر هر تعهد بینالمللی ارجح است. اما این رویکرد در دنیای به همپیوسته کنونی نه تنها توهمی بیش نیست، بلکه در عمل به منزوی شدن خود امریکا میانجامد. ایالات متحده اگر میخواهد قدرت خود را حفظ کند، نمیتواند درِ همکاری را ببندد و انتظار داشته باشد دیگران داوطلبانه زیر پرچم آن صف بکشند.
به هر روی، تضعیف یا فروپاشی سازمان ملل برخلاف تصور برخی جریانهای سیاسی در امریکا، بیش از آنکه به سود واشینگتن باشد، به زیان آن تمام خواهد شد، چراکه این نهاد بینالمللی در دهههای گذشته همواره ابزاری برای مشروعیتبخشی به اقدامات امریکا بوده و نبود آن، این کشور را در قامت یک قدرت صرفاً یکجانبهگرا و بیاعتنا به اجماع جهانی نشان خواهد داد. در چنین شرایطی هزینههای سیاسی و اقتصادی امریکا برای مدیریت بحرانها بهشدت افزایش مییابد، رقبایی، چون چین و روسیه فرصت مییابند سازوکارهای جایگزین برای نفوذ خود ایجاد کنند، و موضوعاتی فراملی همچون تغییرات اقلیمی، مهاجرت یا تروریسم بدون هماهنگی چندجانبه، عملاً به کابوسی پرهزینه برای واشینگتن بدل خواهد شد. افزون بر این، خدشه به تصویر قدرت امریکا در نبود نهادی که نماد نظم پس از جنگ جهانی دوم بوده است، جایگاه این کشور را در صحنه بینالمللی بهطور جدی تضعیف میکند.
سخنرانی ترامپ در مجمع عمومی سازمان ملل، بیش از آنکه راهحلی برای بحرانهای جهانی ارائه دهد، نمایش دیگری از ملیگرایی تند و بیاعتنایی به همکاری بینالمللی بود. جهانی که در حال چندقطبی شدن است، بیش از هر زمان دیگری به گفتوگو و نهادهای مشترک نیاز دارد. نادیده گرفتن این واقعیت، نه امریکا را امنتر خواهد کرد و نه جهان را.