جوان آنلاین: معصومه امیرزاده نویسنده و پژوهشگر حوزه زبان و ادبیات فارسی در گفتوگو با «جوان» میگوید مادر نخستین انتقالدهنده زبان به کودک است. وقتی از زبان حرف میزنیم، تنها درباره مجموعهای از واژهها سخن نمیگوییم، بلکه درباره یک دستگاه فکری و یک شیوه ارتباط با جهان صحبت میکنیم. مادرها در لالاییها، در گفتوگو با نوزاد و حتی جنین، سفیران زباناند. هر کلمهای که مادر با مهر و تکرار به کودک میآموزد، همچون بذری است که در جان او مینشیند و بعدتر تبدیل به ساختار هویتیاش میشود.
به عنوان یک نویسنده، فکر میکنید بزرگترین چالش زبان فارسی در فضای آموزشی و رسانهای امروز چیست؟
بزرگترین چالش امروز این است که زبان فارسی در فضای آموزشی و رسانهای بیشتر بهعنوان ابزاری برای انتقال اطلاعات دیده میشود، نه بهعنوان یک موجود زنده و خلاق. سادهسازیهای افراطی در رسانهها، بیدقتی در کاربرد واژهها و آموزش حافظهمحور در مدارس، روح زبان را تهدید میکند. زبان باید مجال تجربه، تخیل و آفرینش بدهد، نه صرفاً حفظ و تکرار باشد. وقتی زبان از سطح صرف انتقال اطلاعات فراتر نمیرود، اندیشه نیز سطحی میشود و نسلها توانایی گفتوگوی عمیق با میراث فکری خود را از دست میدهند. دایره واژگان محدود شده و بسیاری از واژههای بیریشه و بیارتباط با ساختار فارسی به ادبیات نوجوانان و رسانههای عمومی راه یافتهاند. این امر نشاندهنده نوعی آشفتگی فرهنگی در حوزه زبان است. حتی در بسیاری از کتابهای منتشرشده، نثر نویسندگان به میراث ادبی بسیار محدودی متصل است. گسست از ادبیات کهن تنها گسست زبانی نیست، بلکه به معنای گسست فکری نیز است، یعنی بریدن از شیوه اندیشیدن و زیستن نیاکانمان. خطر اینجاست که با ضعیف شدن ریشههای زبانی، توانایی ما برای اندیشیدن مستقل و خلاق نیز تحلیل میرود. اگر این چرخه ادامه یابد، زبان فارسی نهتنها آسیب میبیند، بلکه هویت فکری ما نیز تهدید خواهد شد.
در کتاب «مثل نهنگ نفس تازه میکنم» شما حس مادرانه بسیار پررنگ است. چقدر این حس را مرتبط با زبان مادری و هویت ملی میدانید؟
مادر نخستین انتقالدهنده زبان به کودک است. وقتی از زبان حرف میزنیم، تنها درباره مجموعهای از واژهها سخن نمیگوییم، بلکه درباره یک دستگاه فکری و یک شیوه ارتباط با جهان صحبت میکنیم. مادرها در لالاییها در گفتوگو با نوزاد و حتی جنین، سفیران زباناند. هر کلمهای که مادر با مهر و تکرار به کودک میآموزد، همچون بذری است که در جان او مینشیند و بعدتر تبدیل به ساختار هویتیاش میشود. برای من، مادرانگی همواره با زبان گره خورده است. همانطور که کودک با صدای مادر آرام میگیرد، زبان مادری نیز آغوشی است که هویت ملی را در خود حمل میکند. در «مثل نهنگ نفس تازه میکنم» ناخودآگاه این پیوند درونی میان عشق مادرانه و عشق به زبان مادری حضور یافته است. زبان همانند شریان پنهانی است که مادر از طریق آن هویت را به فرزند منتقل میکند. در فرهنگ فارسی، مادر جایگاهی مقدس دارد همانگونه که زمین میپرورد و وطن مرز دارد، مادر نیز حرمت دارد. زبان مادری مهمترین چیزی است که حول محور مادر شکل میگیرد؛ پیوندی است میان گذشته و آینده، دانهای که در دل کودک کاشته و به درختی تناور بدل میشود. از اینرو، وقتی از پاسداشت زبان مادری سخن میگوییم، در حقیقت از پاسداشت مادر، وطن و هویت ملی صحبت میکنیم.
فکر میکنید مادران ایرانی نقش ویژهای در پاسداری از زبان فارسی دارند؟ چگونه؟
بیتردید، مادر نخستین آموزگار زبان است. لالاییها، قصههای شب و حتی شیوه صدا زدن فرزند، همه به زبان فارسی جان میدهند. کودکان نخست با دایره واژگان مادر سخن میگویند و دنیای پیرامون را با واژههایی که مادر انتخاب کرده میشناسند. پژوهشها نشان داده است زمانی که مادر صرف گفتوگو و تعامل با کودک ۱۸ تا ۲۹ ماهه میکند، تأثیر مستقیمی بر تجربههای زبانی او دارد. کیفیت گفتار والدین بهویژه مادر، نهتنها بر غنای واژگان کودک بلکه بر کیفیت یادگیری و مهارتهای شناختی او اثرگذار است. اگر مادر دارای گنجینه واژگان گسترده باشد، کودک در تقلید و تکرار آن خزانه واژگانی غنیتری خواهد داشت. ادبیات کودک نیز از لالایی آغاز میشود؛ نخستین شکل ادبیات شفاهی و دلنشینترین پلی که کودک را به جهان زبان و ادبیات پیوند میدهد. در فرهنگ ایرانی، بسیاری از مثلها، متلها و شعرهای کودکانه از طریق مادران منتقل شده و نسلها را به هم پیوند داده است. در واقع مادران ایرانی بیآنکه آموزش رسمی دیده باشند، بزرگترین میراثداران و حافظان زبان فارسی بودهاند. زبان زنده مانده، چون مادران در خلوت خانهها با قصه و لالایی آن را از نسلی به نسل دیگر رساندهاند.
زبان مادری برای شما چه معنایی دارد؟ آیا خاطرهای از کودکی دارید که پیوند زبان و عشق مادرانه را نشان دهد؟
زبان مادری برای من نهتنها ابزاری برای سخن گفتن که خانهای امن است؛ پناهگاهی که در آن آرام میگیرم. زبان مادری همان ریشهای است که انسان را با خاک، با تاریخ و با خانوادهاش پیوند میدهد. پدربزرگم (پدر مادرم) حافظ قرآن و مسلط به ادبیات بود و مادرم نیز حافظه درخشانی داشت و اشعار بسیاری را از بر میخواند. این دو، بهگونهای ناخودآگاه، حافظان زبان در خانه ما بودند. به یاد دارم در کودکی، وقتی از چیزی میترسیدم یا در نوجوانی با اضطرابهایی، چون کنکور روبهرو میشدم، مادرم با شعر یا ضربالمثل آرامم میکرد. جمله «نه تو پیری، نه خدا بخیل» برایم معنای دوباره آزمودن و امیدواری داشت. او با زبان، نهتنها ترس مرا فرو مینشاند، بلکه راهی برای ادامه دادن نشان میداد. تا امروز که در مقطع دکتری تحصیل میکنم، این کلمات آویزه گوشم است. آن واژهها برای من حصاری امن ساختند. هنوز هم وقتی در ذهنم زنده میشوند، همان طعم امنیت و آرامش را حس میکنم. زبان مادری برایم شبیه گنجینهای است که هر بار در آن سر میکشم، ریشههایم را بازمییابم و با خودم آشتی میکنم.
نسل جدید در مواجهه با زبان فارسی گاهی دچار فاصله است. به نظر شما چگونه میتوان این عشق به زبان مادری را در دل آنها زنده کرد؟
نسل جدید باید درک کند زبان فارسی تنها یک درس خشک در مدرسه نیست بلکه زبان بازی، روایت، موسیقی و رسانههای امروزی نیز است. اگر نوجوانان و جوانان با شعر، داستان، سینما و حتی محتوای دیجیتال به زبان نزدیک شوند، عشق به فارسی در دلشان زنده خواهد شد. نباید زبان را صرفاً به کتابهای درسی و امتحانها محدود کرد. زبان باید در زندگی روزمره جاری شود، در ترانهها، در فیلمها، در بازیهای رایانهای و در رسانههای اجتماعی حضور داشته باشد. ادبیات کهن ما گنجینهای بیهمتاست که میتواند دستمایه آثاری تازه در حوزه ادبیات فانتزی گونه محبوب نوجوانان قرار گیرد. اگر داستانهای فردوسی، نظامی یا حتی متون عرفانی با زبان و تصویر امروزی بازآفرینی شوند، نسل جوان احساس بیگانگی با آنها نخواهد کرد. حضور میراث ادبی در موسیقی، فیلم و رسانههای نوین و بازنگری جدی در آموزش ادبیات مدارس میتواند فاصله نسل جدید با زبان را کاهش دهد و پیوندی تازه بیافریند. تنها با ایجاد این پلهاست که میتوان شور و عشق به زبان فارسی را دوباره در دل نسلهای آینده شعلهور کرد.
زبان داستان را چقدر در حفظ پویایی و زندهبودن زبان فارسی مؤثر میدانید؟
داستان آزمایشگاه زبان است؛ جایی که واژهها میتوانند شکل تازه بگیرند، معناهای کهنه جان تازه بیابند و واژههای نو آفریده شوند. هر نویسنده امکان خلق در دستگاه زبان را دارد و همین خلاقیت، زبان را از ایستایی و فرسودگی نجات میدهد. نویسندگان امروز اگر بر ادبیات کهن تکیه کنند و در عین حال نوآوری در فرم و محتوا داشته باشند، میتوانند زبان فارسی را در مسیر پویایی نگه دارند. این کاری است که هم به نویسنده خدمت میکند و هم به زبان. زبان داستان تنها ابزار بیان نیست خودِ داستاننویسی، میدان آزمون و خطاست. نویسنده در برخورد با تجربههای تازه، واژههای تازه میجوید، ترکیبهای بدیع میآفریند. بدین ترتیب، داستاننویسی باعث میشود زبان از سکون بیرون بیاید و بتواند با نیازهای زمانه همگام شود. زبان فارسی در طول تاریخ همواره با قصه زنده مانده است؛ از شاهنامه فردوسی تا داستانهای معاصر، این قصهها زبان را تازه کردهاند. اگر این جریان ادامه یابد، زبان فارسی نهتنها حفظ میشود بلکه در مسیر بالندگی و نوآوری گام برمیدارد.
فکر میکنید ادبیات میتواند پلی بین نسلها برای انتقال زبان و فرهنگ باشد؟
بیشک، ادبیات پلی استوار میان نسلهاست. همانگونه که رودخانهای از کوهساران دور جاری میشود و نسلبهنسل حیات میبخشد، ادبیات نیز زبان و فرهنگ را از گذشتگان به ما و از ما به فرزندانمان میرساند. پدربزرگ و مادربزرگ قصه میگفتند، ما نوشتیم و فرزندانمان خواهند خواند. این جریان مداوم، زبان و فرهنگ را زنده نگه میدارد و نسلها را به هم پیوند میدهد.