جوان آنلاین: سهشنبه، سوم مردادماه امسال، مأموران کلانتری قلعهنو جسد مرد میانسالی را در حوالی تهران کشف کردند و حادثه را به بازپرس کشیک ویژه قتل پایتخت خبر دادند. تیم جنایی به محل حادثه اعزام شد و در آنجا با پیکر خونآلود مردی حدوداً ۵۰ ساله که در فاصله چند قدمی خودروی تیبا سفیدرنگ رها شده بود، روبهرو شد.
بررسیهای اولیه نشان داد مقتول که با ضربات متعدد چاقو به قتل رسیده، پیمان نام دارد و خودروی تیبا هم متعلق به اوست. نکته عجیب ماجرا این بود که هیچ اثری از سرقت در صحنه دیده نمیشد؛ کیف پول و مدارک مقتول سر جایش و خودرو نیز در نزدیکی جسد رها شده بود. همین موضوع فرضیه قتل به انگیزه سرقت را رد کرد و تیم جنایی به سراغ سایر احتمالات رفت.
ردپای یک مسافر افغان
با شناسایی هویت مقتول، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران تحقیقات خود را از خانواده او آغاز کردند. همسر مقتول در اولین اظهارات خود گفت: «پیمان با خودرویش مسافرکشی میکرد. البته او مسافران خاص خودش را داشت. روز حادثه یکی از مسافران ثابتش که مردی افغان به نام بشیر بود به خانهمان آمد و از شوهرم خواست او را به محل کارش ببرد. پیمان قبول کرد و این آخرین باری بود که من شوهرم را زنده دیدم.» با این اطلاعات، بشیر بازداشت شد، اما ادعا کرد روز حادثه با خودروی صاحبکارش سر کار رفته و پیمان را ندیده است. بررسی تصاویر دوربین مداربسته محل کار بشیر نیز گفتههای او را تأیید میکرد و پلیس به این نتیجه رسید که مظنون افغان بیگناه است، بنابراین وی را آزاد کرد.
رابطه پنهانی
در ادامه تحقیقات، کارآگاهان متوجه شدند که حمید و همسرش مدتها بود که دچار اختلاف شده و همسایهها بارها صدای مشاجره آنها را شنیده بودند. بررسی دقیقتر زندگی زن جوان، پرده از راز دیگری برداشت. مأموران دریافتند او با مردی به نام ایرج در ارتباط است. از سوی دیگر محل کار ایرج نیز درست در نزدیکی جایی بود که جسد کشف شده بود؛ بنابراین این فرضیه برای مأموران قوت گرفت که به احتمال زیاد پیمان در دسیسه همسرش و مرد مورد علاقه او به قتل رسیده است. کارآگاهان با کنار هم گذاشتن شواهد و و دلایل، دو متهم را تحت تعقیب قرار دادند، اما متوجه شدند ایرج پس از حادثه به مکان نامعلومی رفته است، به همین دلیل مأموران بازداشت همسر مقتول را تا دستگیری همدست او به تعویق انداختند. در نهایت صبح دیروز کارآگاهان مخفیگاه ایرج را پس از ۵۳ روز در یکی از شهرهای اطراف تهران شناسایی و وی را دستگیر و همزمان همسر مقتول را هم بازداشت کردند. دو متهم پس از انتقال به اداره پلیس وقتی در برابر مدارک غیرقابل انکار قرار گرفتند به قتل اعتراف کردند. متهمان در ادامه برای تحقیقات بیشتر و روشن شدن زوایای پنهان حادثه به دستور بازپرس جنایی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفتند.
قتل شوهر به خاطر سن بالا
پروین که با همدستی مرد مورد علاقهاش شوهرش را به قتل رسانده، میگوید به دلیل اختلافات ناشی از فاصله ۲۰ ساله سنی با پیمان، تصمیم به قتل او گرفته و با طراحی نقشهای این جنایت را اجرا کرده است.
گفتوگو با متهم
پروین با شوهرت از کی اختلاف پیدا کردی؟
اختلاف ما خیلی زود شروع شد. واقعیتش ازدواج ما اصلاً درست نبود و من احساسی تصمیم به ازدواج گرفتم و خیلی زود هم پشیمان شدم.
چرا؟
من و پیمان همکار بودیم و در یک شرکت دارویی کار میکردیم که با هم آشنا شدیم و در نهایت هم ازدواج کردیم. اما پیمان ۲۰ سال از من بزرگتر بود و خیلی زود فهمیدم ازدواجم اشتباه بود. هر جا که با هم میرفتیم، همه فکر میکردند او پدرم است، نه همسرم. خجالت میکشیدم، اما این موضوع را هم اگر کنار بگذارم، اخلاق او بد بود. زود عصبانی میشد و دستبزن داشت و همیشه کتککاری میکرد. من جوان بودم و دلم زندگی شاد میخواست، اما همیشه در سکوت و ترس زندگی میکردم.
به همین دلیل تصمیم به قتل گرفتی؟
تا زمانی که پای ایرج به زندگیام باز نشده بود، تصمیمی نداشتم، اما بعد از آشنایی با ایرج، او این پیشنهاد را داد.
چطور با ایرج آشنا شدی؟
در تلگرام با او آشنا شدم. او کارگری ساده، اما مهربان بود و حرفهایم را میشنید. بعد از مدتی احساس کردم میتوانم به او تکیه کنم. وقتی علاقهاش را گفت، من هم جواب مثبت دادم. پس از این تصمیم گرفتم از پیمان طلاق بگیرم، اما او حاضر نبود طلاقم بدهد. شاید همین موضوع باعث کشیدن نقشه قتل شد، چون مانع رسیدن ما به هم بود.
یعنی تصمیم گرفتید مانع را از میان بردارید؟
بله، ایرج گفت تنها راه این است که پیمان نباشد. من هم در آن لحظه فکر کردم درست میگوید، چراکه میخواستم از زندگی پر از دعوا و تحقیر خلاص شوم.
درباره روز حادثه توضیح بده؟
صبح بود که ایرج پیام داد و گفت نقشه را اجرا میکنیم. من به پیمان گفتم مسافری برایت پیدا شده است و او رفت تا ایرج را سوار کند. چند ساعت بعد فهمیدم کار تمام شده و ایرج تماس گرفت و گفت در نزدیکی محل کارش پیاده شده و همانجا با چاقو پیمان را به قتل رسانده است.
چرا در ابتدا پای مرد افغان را وسط کشیدی؟
میترسیدم دستگیر شوم. میخواستم پلیس را گمراه کنم تا کسی به ما شک نکند. فکر میکردم اگر زمان بگذرد همه چیز فراموش میشود.
عذابوجدان نداشتی؟
از همان روز اول عذابوجدان به سراغم آمد و هر شب کابوس میدیدم.
الان که دستگیر شدهای چه حسی داری؟
خیلی پشیمانم. کاش همان موقع از او جدا میشدم و زندگیام را به اینجا نمیکشیدم.