کد خبر: 1311716
تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۲:۴۰
درباره رمان «ساعت‌ها» که از دل رمانی دیگر برخاست
وقتی «ویرجینیا وولف» الهام‌بخش یک سه‌گانه زنانه شد وولف، ابتدا می‌خواست نام کتابش را «ساعت‌ها» بگذارد ولی در نهایت نام آن را «خانم دالووی» گذاشت و حالا کانینگهام به دنبال برآورده کردن آرزوی نویسنده محبوبش بود. او تصمیم گرفت رمانی به نام «ساعت‌ها» بنویسد تا از این طریق به نویسنده محبوبش ادای دینی کرده باشد
احمد محمدتبریزی

جوان آنلاین: چه می‌شود اگر نوشتن، راهی برای بقا باشد؟ اگر یک رمان، نه‌تنها روایتگر ذهن انسان، بلکه بازتابی از خود زندگی نویسنده‌اش باشد؟ خانم دالووی، شاهکار ۱۹۲۵ ویرجینیا وولف، پاسخ این پرسش‌ها را به‌گونه‌ای ارائه می‌دهد که هنوز هم در ادبیات مدرن طنین دارد. اما مایکل کانینگهام، نویسنده امریکایی معاصر، در رمان تحسین‌شده‌اش ساعات (۱۹۹۸) نه‌تنها به خانم دالووی ادای احترام می‌کند، بلکه گفت‌وگویی بینامتنی و زنده با آن برقرار می‌سازد؛ از دل واژه‌های وولف، سه شخصیت زن خلق می‌کند که در سه دهه متفاوت، درگیر همان مسائلی هستند که وولف تمام عمرش با آنها دست به گریبان بود: افسردگی، خستگی از نقش‌های اجتماعی، خودکشی و عطش معنا. 

اقتباس از رمان «ساعت‌ها» مایکل کانینگهام ماجرای عجیبی دارد. کتابی که بر اساس داستان «خانم دالووی» ویرجینیا وولف نوشته شد و توانست دو جایزه پولیتزر و جایزه پن/ فاکنر را ببرد. ماجرای نوشتن رمان «ساعت‌ها» یکی از اتفاقات جالب دنیای ادبیات است. قبل از پرداختن به چگونگی نگارش و اقتباس از رمان «ساعت‌ها» باید کمی به عقب برگردیم و به سال‌های زندگی نویسنده معروف انگلیسی، ویرجینیا وولف سفر کنیم. 

«خانم دالووی» پنجمین رمان وولف به حساب می‌آید و نویسنده‌اش تصمیم داشت بعد از انتشار «سفر دریایی» و «شب و روز» که نوشته‌هایی سنتی به حساب می‌آمدند، اثری مدرن مانند «اولیس» جویس بنویسد. کتاب در اواخر سال ۱۹۲۵ منتشر شد تا یکی از متفاوت‌ترین داستان‌ها در آن زمان به انتشار برسد. 

روایتی از زندگی ۳ زن

۲۷سال بعد پس از انتشار کتاب، فردی به‌نام مایکل کانینگهام در سال ۱۹۵۲ به دنیا آمد. کانینگهام در سال دوم دبیرستان با کتاب «خانم دالووی» آشنا شد و پس از آن این کتاب به یکی از کتاب‌های محبوب زندگی‌اش تبدیل شد. کانینگهام رمان را بار‌ها خواند و از شدت علاقه به نویسنده‌اش، هرچه زندگینامه درباره ویرجینیا وولف نوشته شده بود را خواند. 

وولف، ابتدا می‌خواست نام کتابش را «ساعت‌ها» بگذارد ولی در نهایت نام آن را «خانم دالووی» گذاشت و حالا کانینگهام به دنبال برآورده کردن آرزوی نویسنده محبوبش بود. او تصمیم گرفت رمانی به نام «ساعت‌ها» بنویسد تا از این طریق به نویسنده محبوبش ادای دینی کرده باشد. 

کانینگهام تصمیم گرفت در «ساعت‌ها» یک فراداستان یا متافیکشن درباره «خانم دالووی» بنویسد. پس این ایده به ذهنش آمد که کتابش را به سه شخصیت زن محدود کند: یکی ویرجینا وولف، دیگری خانم براون و سومی خانم دالووی. خانم براون، اسم داستانی مادر کانینگهام بود که نویسنده قبلاً در کتاب‌های دیگرش درباره او نوشته بود. 

در کتاب «خانم دالووی» روایت در یک روز می‌گذرد و لحظات عادی روزمره با خاطره و اضطراب در هم تنیده شده‌اند. اما در «ساعت‌ها» روایت در سه روز متفاوت و سه دوره زمانی مجزا می‌گذرد و همه چیز حول محور یک کتاب است. کتابی که وولف در حال نوشتن آن است، لورا براون در حال خواندنش و کلاریسا واگان در حال زندگی کردنش است. 

کانینگهام در گفت‌وگویی بیان کرده بود «این کتاب چیزی بیش از ادای احترام بود. من می‌خواستم نشان دهم خانم دالووی چگونه هنوز در ذهن زنان امروز جریان دارد.»

وولف با نثر شعری و بی‌پیرنگ خود، پیشگام جریان سیال ذهن شد. در خانم دالووی، زمان ساعت نیست، زمان ذهن است، حافظه‌ای موج‌دار و گسسته که در لحظه جریان دارد. کانینگهام هم، به‌ویژه در فصل‌های مربوط به ویرجینیا، این سبک را حفظ می‌کند. نثرش ساده‌تر است، اما هنوز صدا‌های خاموش را می‌شنود. او جایی گفته بود «من سعی کردم از خودم عبور کنم تا به سکوتی برسم که در ادبیات وولف موج می‌زند.»

شروع یک اقتباس

چندین سال بعد که استیون دالدری مشغول ساختن فیلمی از روی رمان «ساعت‌ها» بود، مادر کانینگهام با بیماری سرطان دست‌وپنجه نرم می‌کرد و حال بدی داشت. کانینگهام از سازندگان فیلم تقاضا کرد، بخش‌هایی از فیلم را که به مادرش مربوط است برای خانم نمایش دهند و گرچه فیلم هنوز کامل و تدوین نشده بود، اما کارگردان با تقاضای نویسنده موافقت کرد و پیرزن شخصیت خود را دید که در یک فیلم بازی کرده است. فیلم «ساعت‌ها» در سال ۲۰۰۲، کمی بعد از مرگ خانم کانینگهام اکران شد. 

اقتباس سینمایی ساعت‌ها (۲۰۰۲) با بازی نیکول کیدمن، مریل استریپ و جولین مور، نمونه‌ای درخشان از وفاداری به روح یک رمان است، نه صرفاً خطوط داستانی‌اش. فیلم، با تدوین موازی، نورپردازی خاموش، موسیقی درخشان فیلیپ گلس و قاب‌هایی بسته، به ما نشان می‌دهد اضطراب، حافظه و تردید چگونه در چهره شخصیت‌ها متبلور می‌شود. فیلم به خوبی زبان ذهنی رمان را به تصویر تبدیل کرد. 

موسیقی متن فیلم که از سوی فیلیپ گلس ساخته شده، تکرارشونده، مینیمال و هزارتومانند است. این موسیقی، مانند ساعت‌هایی که در پس‌زمینه تیک‌تاک می‌کنند، اضطراب، تأمل و فشردگی را القا می‌کند. ریتم تند و آرام آن، به نوعی بازتاب ریتم روانی شخصیت‌هاست: سکته، توقف، تکرار و انفجار. 

«ساعت‌ها» به رمان و فیلمی تبدیل شد که ذهن نویسنده و کارگردانش را بسیار درگیر شخصیت‌ها کرد. دالدری در گفت‌وگویی درباره شخصیت‌های کتاب چنین گفت: «می‌خواستیم فیلمی بسازیم که مثل کتاب، از درون شخصیت‌ها روایت شود، نه از بیرون.»

دالدری برای روایت فیلم، با ایده‌ای درخشان سه شخصیت و سه خط زمانی را با تدوین موازی به هم متصل کرد. پختن کیک، خریدن گل، مرگ، آب و سکوت شخصیت‌ها همه مثل زنجیری مشترک در سه زندگی تکرار می‌شوند. 

این فیلم داستانی از سرکوب و شکوفایی را در سه دوره زمانی متفاوت روایت می‌کرد؛ داستان‌هایی که با ظرافتی شبح‌وار، همانند روحی که از اتاقی به اتاق دیگر عبور می‌کند، به‌لحاظ روایی و مضمونی به هم پیوند خورده بودند. 

اقتباس درخشان دالدری

اقتباس دالدری از «ساعت‌ها» درخشان است و به خوبی روح رمان و جهان شخصیت‌ها را به تصویر می‌کشد. کارگردان با فیلمش نه تنها از یک رمان اقتباس انجام می‌دهد، بلکه فرایند نوشتن را هم تصویر می‌کند. مثلاً در سکانسی وولف می‌نویسد: «کلاریسا دالووی تصمیم گرفت خودش گل را بخرد...» و در همان لحظه، کلاریسا در نیویورک امروز، وارد گلفروشی می‌شود. 

یا جایی ویرجینیا در ابتدای فیلم می‌گوید: «فکر می‌کنم فقط یک روز دیگر را باید زنده بمانم. فقط همین امروز را...» و این جمله به هسته اصلی فیلم تبدیل می‌شود و تمام شخصیت‌ها در همین امروز گرفتار می‌شوند. هر سه بازیگر زن فیلم در نقش‌های‌شان درخشان و ماندگار هستند. این هم‌نشینی روایی، نوعی نویسندگی سینمایی را به نمایش می‌گذارد که در نوع خود منحصر‌به‌فرد و تماشایی است. 

کیدمن، برای بازی‌اش در نقش وولف، اسکار گرفت؛ اما فراتر از جایزه، لحظاتی از فیلم بود که انگار خود وولف را زنده کرده بود. زنی خسته، دقیق و در آستانه مرگ، اما هنوز در حال نوشتن. جولین مور و مریل استریپ نیز اضطراب‌های درونی و رنج‌های زنانه‌شان را با مهارتی خیره‌کننده ثبت کردند. 

رمان ساعت‌ها تنها اقتباسی از خانم دالووی نیست، بلکه پاسخی است دیرهنگام، ولی صمیمی، به صدای زنی که یک قرن قبل سعی کرد رنج خود را بنویسد. وولف نوشت تا زنده بماند؛ کانینگهام نوشت، تا نشان دهد صدای او هنوز شنیده می‌شود. واقعاً چه کار خوب و درستی کرد کانینگهام که ویرجینیا وولف را وارد رمانش، «ساعت‌ها» کرد، چون این نویسنده را هنگام نوشتن خانم دالووی از نزدیک می‌بینیم. 

ویرجینیا وولف در هفت فصل ساعت‌ها حضور دارد و او را مشغول نوشتن و هنگام کار می‌بینیم. می‌نویسد و جلو می‌رود و گاهی به ساعت رومیزی‌اش نگاهی می‌اندازد. معمولاً در طول روز ذهنش درگیر داستان و شخصیت‌ها بود و تا نزدیکی‌های غروب می‌نوشت. ما در ساعت‌ها در کنار داستان اصلی، با زندگی و شیوه کار یکی از نویسندگان بزرگ تاریخ ادبیات آشنا می‌شویم. نویسنده‌ای که با کتاب‌ها و رمان‌هایش نقش مهمی در ادبیات جهان دارد و مرگ تراژیکش، چهره‌ای پر رمز و راز از او برای خوانندگانش ساخته است. 

با ساعت‌ها بیشتر به او نزدیک می‌شویم و به پیچ‌و‌خم‌ها و سختی‌های کار و زندگی یک نویسنده حرفه‌ای پی می‌بریم. نویسنده‌ای که رنج‌های نویسندگی هیچ‌گاه او را رها نکرد.

برچسب ها: کتاب ، نویسنده ، ادبیات
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
captcha
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار