هفته گذشته چند کشور غربی با هدایت کاناداییها بیانیهای را منتشر کردند که آن را باید در ادامه جنگ اطلاعاتی پس از جنگ نظامی ارزیابی کرد. در این بیانیه روی این موضوع تأکید شده است که تهدیدهای فزاینده امنیتی جدیدی از جانب ایران پدید آمده است.
نکته قابل توجه درباره این نویسندگان بیانیه آن است که اغلب آنها در حال حاضر میزبان گروهکهای تررویستی فعالی هستند که در سالهای اخیر موجی از جرائم سازمان یافته را در داخل خاک ایران رقم زدهاند. به عبارتی کانون اصلی رشد اقدامات ضد امنیتی علیه مردم ایران حالا پس از جنگ دست پیشی را گرفته تا بررسی و تحلیل پرونده سرپنجهها را دچار انحراف کند. مرور بیانیه منتشر شده نشان میدهد که بخشی از تهدیداتی که این دولتها درباره آن سخن میگویند، پاسخهایی است که تهران برای مهار تروریسم در طول دفاع مقتدرانه ۱۲ روزه از خود بروز داده است، از جمله مهار کردن گروهک تروریستی منافقین در آلبانی است که از نظر فنی و اطلاعاتی یک شاهکار اطلاعاتی محسوب میشود.
سطح مهار منافقین به گونهای بوده است که آرتان خوجه، تحلیلگر امنیتی ساکن در تیرانا در شرح آن گفته است که ادامه حضور منافقین در این کشور میتواند یک تهدید دائمی و جدی برای آن کشور باشد.
برآوردها نشان میدهد بعد از دوره جنگ، هدف غربیها ایجاد یک محیط ناسازگار با درجه حاد در داخل کشور بوده که از نگاه تهران متوازن کردن این فضا امری طبیعی است. بدیهی است که اگر این اثرگذاری بیرونی هدایت درست نشود، ناسازگاریهای امنیتی در منطقه ساختار شبکهای، کنش عملیاتی و گستردگی میدانی پیدا خواهد کرد. این شبکه جدید ناسازگار و افراطی به دلیل دستکاریهای متعدد و جهش ژنتیکی رویداده از بیرون که محصول کشورهای غربی است خاصیت تروریستی نیز مییابد.
واقعیت آن است که در دو دهه گذشته ایران درگیر مبارزه با سازمانهای پیچیده افراطگرا، التقاطی و ایدئولوژیک بوده که مشخصههای موجهای پیشین افراطگرایی یعنی آنارشی بودن، هیستریکی، چپگرایی و نیز ایدئولوژیک بودن را بهصورت همزمان داشته و از سویی به دلیل دستکاری بیرونی بهشدت جهشیافتگی نیز دارند.
نکته جالب توجه آن است که پدیده تروریسم در ایران از نظریه محرومیت نسبی تبعیت نکرده و وابستگی به عامل بیرونی داشته و به عبارتی ساده پروکسیوار عمل میکند. یک دادهیابی درباره پدیده رشد افراطگرایی در ایران حکایت از آن دارد که ریشههای اولیه این مسئله پس از حاکمیت پل برمر بر عراق و احیای «نوسلفیگری» شکلگرفته است.
در یکی از شمارههای نشریه جماعت توحید و جهاد که در سال ۲۰۱۴ منتشر شده، روی این موضوع تأکید شده است که جنبشی شدن افراطگرایی در ایران تابعی از پدیدههایی، چون هجرت (مهاجرت خارجی) و گستردگی سرزمینی بوده است. همین جمله کافی است که متوجه شویم زمینههای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در رشد افراطگرایی در داخل ایران تنها نقش کاتالیزی داشته و، اما سنتز اصلی کاملاً عنصری با جنس خارجی است.
تنشآفرینی روی ایجاد واحدهای خودمختار، آنارشیک و قطبی سرمایهگذاری پرهزینهای انجام داده تا الگوهای دوستی و دشمنی منطقهای را تحت تأثیر قرار داده بهاصطلاح تنشها را ژئوپلیتیک کند. بخشی از این تنشها مربوط به افراطگرایی و سیاستگذاریهای مربوط به آن است.
همچنین آمایشهای محیطی نشان میدهد که دولتهای غربی به ویژه امریکا، رژیم صهیونیستی و فرانسه بهصورت تصاعدی تروریسم را اشاعه دادهاند، جنس این اشاعه تروریسم افراطگرایانه مبتنی بر قرائتهای سختگیرانه، غیرمنطقی و قشری بوده که در سطحی شدید با جرائم ارتکابی باعث تنشآفرینی شده است. در دهه ۹۰ میلادی و پس آر فروپاشی شوروی بخشی از این تنشها در حوزه قفقازی با تکیهبر نظریه جک اسنایدر تسری پیدا کرد، در آن زمان امریکاییها اعتقاد داشتند که برای مهار جمهوریهای تازه متولدشده باید خیزشهای دینی را بر جوامع آسیای میانه تسری داد.
در این دوران شاهد رشد موجهای ناسازگاریهای افراطگرایانهای بودیم که خشونت را بهعنوان اقدام جهادی تبلیغ میکرد، در آن مقطع سازمانها و گروهکهایی شکل گرفت که تقریبی، تکفیری، جهادی، سیاسی و تبلیغی بودند، امریکا برای کنترل منطقه حتی این مدل را به منطقه آسیای جنوب شرقی نیز تسری داده که نمونه آن گروه سانتوسو در اندونزی بود که خود را مجاهدین شرق مینامیدند. نکته قابلتوجه دیگر آنکه این گروهکهای دستساز و افراطگرا در دهه ۹۰ میلادی اغلب بهصورت خطی با عاملیت تروریستی عمل میکردند که مبارزه با آن سادهتر بود، اما در دهه بعدی دچار جهش ژنتیکی گردیده و موکولی و شبکه محور شدند که اغلب در افغانستان و جنوب یمن زیست داشتند.
در حالی که دشمن شبکه تروریسم را در کل منطقه پهن کرده است، این جمهوری اسلامی ایران بوده که توانسته با استفاده از یک الگوی خاص با عنوان «مکتب تهران» چندمرحلهای و فازبندی شده با تروریسم و شاخههای افراطی و تبلیغی آن مبارزه کند. در مکتب تهران مبارزه با تروریسم از دیدبانی کانونهای رشد ترور و افراطگرایی آغازشده و در پله بعدی با عایقبندی شبکه افراطگرایی رشد چشمگیری پیداکرده است تا جایی که مبارزه با داعش به شیوه مکتب تهران در دانشگاههای کشورهای غربی در حال حاضر یک کیس مطالعاتی مهم است.
مکتب تهران توانست حتی بر نظریه مکتب کپنهاگ که بر نظریههای امنیتی منطقهای تکیه دارد رجحان پیداکند، درحالیکه نظریه کپنهاگ بر تقسیمبندی منطقهای و اصالت قدرت تأکید دارد، نظریه مکتب تهران بر توازن قوا، ترتیبات امنیتی و پاسخگویی متغیر بر تهدیدات امنیتی تأکید داشته است و برخلاف نظریه کپنهاگ نقش قیممآبانه برای خود قائل نیست و بر همکاری منطقهای تأکید دارد، این برتری و احاطه همان خطی است که باعث میشود علیه ایران بیانیه امضا شود.