جوان آنلاین: کانال ترجمان علوم انسانی نوشت: هر چیزی قیمتی دارد؛ قیمت عشق چقدر است؟ برای بهدستآوردن هر چیزی در این جهان، باید بهایی پرداخت و عشق هم از این قاعده مستثنی نیست. اما بهای عشق چقدر است؟ چه کسی میتواند روی عشق قیمت بگذارد؟ بهای عشق قرار نیست چیزی بیرون از خود آن باشد. وقتی عاشق میشویم، پای قرارداد نانوشتهای را امضا میکنیم؛ قرارداد به ما میگوید باید بپذیری که روزی او را از دست خواهی داد، میخواهی عشق را به دست بیاوری؟ پس باید با ازدستدادنش هم کنار بیایی. باید رنج سوگواری برای آن را به جان بخری. بهایش این است. ما به خانوادهمان عشق میورزیم، به دوستانمان، به عزیزانمان. اما به سوگواری زمان ازدستدادنشان فکر نمیکنیم؛ و نمیدانیم که سوگ، اگر نه کمتر از عشق، که دستکم به اندازه خود عشق مهم است. سوگ است که به ما میگوید دیگران چقدر برایمان مهماند. اما جوامع امروز نگاهی فردگرا به انسان دارند و از او فقط کارآمدی و بهرهوری میخواهند. پس نه عشق را قدر مینهند و نه حوصله عوارض و دردسرهای ناخوشایند سوگواری برای از دستدادنش را دارند. اینطور میشود سوگ را، این جنبه مهم و بنیادین انسانبودن ما را، از قلمرو احساسات و هیجانات بهنجار و عادی خارج میکنند و نام بیماری روی آن میگذارند. میگویند «سوگوار شدی؟ ایرادی ندارد! چند هفته فرصت داری به شرایط عادی برگردی، وگرنه بیماری مزمن داری».
حتی جریان غالب روانشناسی و کتابهای خودیاری نیز نگاهی منفی به سوگ دارند و ازبینبردن رنج آن را هدف خودشان میدانند، اما نمیدانند که اتفاقاً درد و رنج سوگ تمام علت ارزشمندی این «هیجان بنیادین» است و بهایی است که با جان و دل برای عشق میپردازیم. سوند برینکمن در کتاب «سوگ» بهدنبال مبارزه با همین تصور «بیماریانگار» از سوگ است.
برینکمن میکوشد ذات سوگ را بشناسد. او در این مسیر از تاریخ، هنر، ادبیات، فلسفه و پدیدارشناسی کمک میگیرد تا نشان دهد، سوگ نوعی مصیبت و بلای خارجی نیست که سر ما نازل شود، بلکه هیجانی است که ریشه در «خویشتن» ما دارد و اصلاً «خویشتن» ما به اتکای سوگ زنده است. این کتاب درباره سوگ است، اما نه دستنامه درمانی است، نه شرححالی شخصی و نه از آن دست کتابهای خودیاری که مسیر دلکندن و پشتسرنهادن را هموار میکنند.... تمرکز ما روی مداخله درمانی یا دیگر روندهای معالجاتی هم نیست. درعوض، غایت این کتاب تقرب به ذات سوگ است، یعنی پدیدارشناسی سوگ. نمیخواهم سوگ را بزک کنم و مفهومی دلخواه بسازم از چیزی که بهغایت دردناک و حتی از نظر روانشناختی ناتوانساز و جانفرساست؛ تلاشم تأکید بر این نکته است که از دریچه سوگ که در اینجا هیجانی بنیادین توصیف شده، میتوان به فهم بهتری از انسان و مسائل انسانی دست یافت. ازقضا شاید دقیقاً به همین دلیل کمشمارند کسانی که پس از مرگ عزیزانشان مایل به زندگی عاری از سوگ باشند. ماحصل عمری دراز و زیستنی به دور از سوگ چه خواهد بود؟ لابد زیستنی است که واقعیتی به نام مرگ را به رسمیت نمیشناسد، یا زیستنی است بدون عشق، یا هردو. چنین زندگیای چندان ارزش زیستن ندارد.
سوگ: بهایی که برای عشق میپردازیم
نوشته سوند برینکمن
ترجمه علی کریمی