کانال تلگرامی محلل در تلگرام نوشت: مذاکرات دوحه ماههاست جریان دارد و اختلافات زیادی نیز حل و فصل شده است، اما سه مانع اساسی در توافق وجود دارد: اولین مانع، نقشه استقرار رژیم است. این چیزی است که آنها میخواهند، یعنی تسلط بر حدود ۳۵ درصد غزه با وجود آتشبس. در جنوب نیز کریدور فیلادلفیا حفظ شده و یک منطقه سبز و امن تشکیل میشود که در آن ۷۰۰ هزار فلسطینی آواره ساکن شدهاند و این پلی برای اخراج آنها به سمت مصر یا دریا خواهد بود! یعنی تشکیل یک سرپل در رفح و اجرای روند کوچ اجباری ساکنان غزه. حماس تأکید کرد ارتش باید به مرزهای عادی و قبلی خود برگردد. دومین موضوع که حتی از اولی برای حماس مهمتر است، ساز و کار توزیع کمکهاست. در توافق آتشبس قبلی به صراحت ذکر شده بود روزانه ۶۰۰ کامیون (۵۰ کامیون سوخت)، ورود چادر و تجهیزات آواربرداری، بازسازی بیمارستانها و بازگشایی گذرگاه رفح باید انجام شود، اما اکنون رژیم صرفاً بر جمله «ورود کمکها طبق نیاز و مورد توافق» اکتفا میکند. آنها همچنین به دلیل کنار زدن سازمان ملل و آنروا از توزیع کمکها و کارسپاری توزیع به بنیاد تله مرگ امریکایی یا همان GHF هستند، هدف این است که به جای حماس و آنروا، نهادهای بینالمللی نامشخص و داخلی مزدور تشکیل شود تا حماس از قدرت کنار زده شود. اخیراً تلاشهای رژیم برای بازتولید باندهای مزدور مانند یاسر ابوشباب در سایر نقاط غزه مشاهده شده، اما حماس طی یک برنامه جامع امنیتی هم مانع از این شده است و گروه ابوشباب را زیر ضربه برده به طوری که رژیم از کانالهای خاص خواستار این شده که شخص ابوشباب به طور امن به اسرائیل برود که حماس رد کرده است. اما سومین موضوع، ارزش استراتژیک دارد و آن عدم تضمین پایان جنگ است. رژیم علناً میگوید خواهان توافقی ۶۰ روزه است که گروگانها آزاد شوند، اما نه او و نه امریکا هیچ تضمین کتبی معتبری نمیدهند که جنگ از سر گرفته نشود! به این معنا که در ۶۰ روز، رژیم ارتش مستهلک خود در غزه را بازآرایی کرده، برترین برگ برنده حماس یعنی اسرا از دست او خارج شده و در روز شصتو یکم! حمله برای نابودی کامل غزه بدون هیچ محدودیتی آغاز میشود. میانجیها در تلاشند بندی اضافه کنند که تا وقتی مذاکرات ادامهدار باشد، جنگ از سر گرفته نمیشود، اما حماس خواهان تضمین کتبی امریکاست که کاخ سفید حتی از آن نیز خودداری کرده و به عبارت تلاش دونالد ترامپ برای حفظ مذاکرات بسنده میکند!
تمام این صحبتها شد تا به این نقطه برسیم که مسئله، نوع نگاه متفاوت حماس و اسرائیل و امریکا به مذاکرات آتشبس است. نگاه حماس، هدف محور برای پایان جنگ غزه است. رویکرد امریکا، مدیریت روندهای منطقهای و چه بسا دستاوردسازی برای ترامپ است. هدف اسرائیل، اما مدیریت منازعه، جذب فشارها در سه ساحت بینالمللی، داخلی (اسرا) و نظامی و پیشبرد اهداف کلان همچون نابودی حماس و آوارگی فلسطینیان است. وقتی شکافی در این حد عمیق وجود دارد، نتیجه نیز غالباً مذاکرات بیسرانجام یا توافقات کوتاه مدت است مگر یک عامل قوی بیرونی وارد دستگاه یکی از طرفها شود و ماجرا را دگرگون کند. در زمینه مذاکرات ایران و امریکا نیز اینگونه است. از سال ۱۳۹۹ و مذاکرات احیای برجام تا همین الان، هدف حریف از مذاکره، مهار بازوهای قدرت جمهوری اسلامی ایران است، اما هدف تهران غالباً کسب تنفسهای مقطعی جهت حل مشکلات، کاهش تنش و جلوگیری از جنگ، خرید زمان برای اقدامات خاص و همچنین توجیه داخلی و بینالمللی است.
پس مشکل از کجا آغاز میشود؟ از جایی که نگاه هدف محور در مذاکرات حاکم شده یا دستاوردهای ناممکن از آن خواسته شود مانند جلوگیری از جنگ.