جوان آنلاین:بخش اول از مطلبی به قلم وحید یامینپور، تحت عنوان «تلسکوپ هابل و نردبام هامان برادرند از یک مادر» در این صفحه منتشر شد. بخش دوم این مطلب را که در کانال تلگرام شخصی وی منتشر شده، میخوانید: چشم داروین و معاویه و حجاج روشن. زمین پر از «قرده خاسئین» شده، پر از میمون که از نردبام هامان بالا میروند. همانان که از منبر آخرین رسولخدا بالا رفتند، میمونهای برند هامان، قدبلند، چشمومو رنگی. تیرهای از آنها حالا به بالا رفتن از منبر ولایت چشم دوختهاند، چشمتنگ در انتظار شرارههایی که در انتهای فلسطین فرود آید و آخرین تنگه را برای آنها بگشاید. چشم داروین و معاویه و حجاج کور... نردبام هامان کوتاهتر از آن است که آسمان را لمس کند. هابل کور است. شرارههای شریر شیطان از لمس فرزند آدم ناتوانند. اینجا آخرین پناهگاه حلالزادگان زمین، آخرینمیعادگاه حلالزادگان زمان است... اللهاسرع مکراً... مکر او چنین است که مکر پیچیده شیاطین به بخشی از طرح او بدل میشود. میمونهای برند هامان به گمان خود پیچیدهترین مکر خود را بهکار بستهاند... همه چیز را همه تاریخ خود را همه هوش جهش یافتهشان را همه حیثیت انباشته از پول و شهوتشان را در جغرافیایی آخرالزمانی در پوشش دیوارها و آتشبارها و شیاطین آتشین تاد و فلاخن و پیکان گرد آوردهاند... در یک نقطه... جایی در تیررس حلالزادگان! شگفتا! چه مکری دارد خدا! اگر اینهمه میراث تاریخی شیطان در نقطهای دورتر یا پراکنده در جای جای عالم بود، نابودی آن به دست لشکر حلالزادگان چه دشوار یا ناممکن بود. شگفتا از مکر آخرالزمانی خداوند! حلالزادگان، فرزندان آخرالزمانی آدم، قرنها در همین نقطه چشم انتظار بودند و پرسشمند از تأخیر در فراهم شدن صحنه نبرد! قلالله اسرع مکراً
لباس جهاد و شهادت باز هم بر پیکر ایران، جفت آمده. شهرهایی که از دور انگار رخت بیرنگ و لعاب دنیا بر تن داشتند، ناگاه گریبان چاک دادند و جوشن خویش را آشکار کردند. ایران خشت به خشت و کوچه به کوچه و شهر به شهر رو به کربلا کرد و صفهای جهاد جماعتش را در اقتدا به امام شهیدان منظم کرد.
ایران، زیر قبه حسین و در دامنه ردای مهدی روی پا ایستاد. خاطراتش را از روی طاقچه غبار گرفته سالیان پیش برداشت و در زیر باران رنج، شست. ایران، کربلا را به یاد آورد. مردمانش با کاروان مکاشفه برای زیارتی ۱۲روزه به کربلا رفتند. زهیر و حبیب که بر زمین افتادند، صورتکهای نفاق وطنفروشان فرو افتاد. آنها پشت در بارگاه یزید واشینگتن هلهله کردند، تا تکه استخوانی از درون کاخ به سویشان پرتاب کنند. مؤمنان به کاخ، عبادتگران شیطان که از او رهایی از گرسنگی و ترس را طلب میکنند: فلیعبدوا رب هذا البیت الذی اطعمهم من جوع و آمنهم من خوف...