پیروزی ما در این جنگ ـ تا این لحظه ـ مرهون عوامل متعددی است که میتوان آن را در دو گروه ـ عوامل «مرئی و آشکار» و «نامرئی یا پنهان» ـ دستهبندی کرد. به نظر میرسد هر دوی این عوامل به یک اندازه در پیروزی ما نقش ایفا میکنند، حتی شاید بتوان با در نظر گرفتن پارهای ملاحظات بنیادین، وزن بیشتری به عوامل پنهان داد.
اما عوامل مرئی بیشتر معطوف به تجهیزات، تاکتیکهای نظامی، دیپلماسی و تصمیمات پشتیبانی است که دولت و نهادهای حاکمیتی در جهت امنیت بخشیدن به فضای روانی جامعه انجام میدهند و به گونهای برنامهریزی میکنند که مثلاً کالاهای اساسی به وفور در فروشگاهها موجود باشد یا زیرساختهای خدماتی همچنان قابل دسترس برای عامه مردم باقی بماند یا در کمترین زمان ممکن، بازسازی شود و در اختیار بدنه اجتماعی قرار گیرد.
رسانهها معمولاً در شرایط جنگ در قالب آمار، اطلاعات، خبر و گزارش بیشتر روی عوامل مرئی سرمایهگذاری میکنند که البته در جای خود لازم و ضروری است. اینکه ما در جریان جنگ ۱۲ روزه، تصاویر اصابت دقیق و سهمگین انواع موشکها و پهپادهای ایران به اهداف نظامی، امنیتی و بعضاً زیرساختهای حیاتی این رژیم را در صفحه تلویزیون و گوشیهای همراه خود میدیدیم، مایه افتخار و مباهات ملی ما بود و نوعی امنیت ذهنی و روانی به جامعه تزریق میکرد تا افکار عمومی متوجه باشند که ایران در سطحی بالا به قدرت بازدارندگی نظامی رسیده است.
با این همه، رسانهها معمولاً در ایام جنگ، کمتر به عوامل پنهان یا نامرئی در روحیه بخشیدن به افکار عمومی و حرکت در جهت انسجام اجتماعی میپردازند، اما جا دارد که تحلیلگران و برنامهریزان به این عوامل توجه کنند و به نقش مهم آن در ایجاد وحدت ملی واقف باشند.
فرض کنید شما در همین دو هفتهای که از جنگ میگذرد پایتان را از خانه بیرون میگذاشتید و با این صحنه مواجه میشدید: سطلهای پسماند شهرداری سر کوچه تخلیه نشدهاند و مردم مجبور شدهاند به اندازه دو برابر حجم این سطل ها، زبالههای خود را کنار سطلها بگذارند. منظرهای مشمئزکننده شکل گرفته است. صدای وزوز مگسها و حشرات و بوی تعفن زبالهها برای اهالی محل بسیار آزاردهنده است و ذهن آنها را به موازات آنچه در صحنه جنگ میگذرد، آشفتهتر میکند.
شاید ما شهروندان در طول جنگ، کمتر به این موضوع اندیشیدهایم که اگرچه جنگ شدهاست، اما اتفاقاً دیدن یک شهر تمیز و جاروزده در روحیه ما بسیار اثرگذار است. وقتی وسط جنگ در یک شهر تمیز قدم میزنیم خواه ناخواه انگار شهر به ما میگوید آرامباش، اتفاق مهمی نیفتادهاست، اگر هم جایی خرابی به بار آمدهاست آن خرابیها جبران خواهد شد. این قدرت نظم و نظافت است. شاید در نگاه اول، اثر جاروی یک پاکبان در نیمههای شب یک بمباران چندان به چشم نیاید. حتی ممکن است منطقی به نظر نرسد. حالا چه فرقی میکند که آن مساحت از پیاده رو یا خیابان در روزهای آتش و خون پاک شود یا نه؟ شاید در نگاه اول، شادابی باغچهها و گلهای بلوار، نشاط فضای سبز و بوستانهای شهر و نقش آن در بالا بردن روحیه اجتماعی به چشم نیاید، اما خواهناخواه این شادابی، هم معنای واقعی خود را در بر میگیرد و هم معنای استعاری خود را باز مییابد، انگار که گلها میگویند ما حالمان خوب است، نگران نباشید. همچنان که در جنگ تحمیلی هشت ساله ایران، نخلهای ایستاده جنوب، حتی نخلهای بیسر وسط آتش و خون، معنای استعاری خود را باز مییافتند و به نمادی از ایستادگی شهدا و رزمندهها در برابر تجاوز دشمنان بدل میشدند.
پس ضروری است چتر نگاه ما در روایت ظفر به سمت همه حماسهآفرینها گشوده شود، هر اندازه که ما بتوانیم با نگاهی جامعالاطراف و چشمانی باز و بیغبار به حماسهآفرینها در هر پیراهن، لباسی و موقعیتی که باشند، بنگریم، اولاً بنیانهای آن حماسه را تثبیت خواهیم کرد و در ثانی با تجلیلی که از حماسهآفرینهای مستور خواهیم داشت، بنیانهای رشد عزت ملی را بیش از پیش به همه ابعاد و وجوه زندگی گسترش خواهیم داد.
چند روز پیش، اظهارات یک کارآفرین برجسته و کارخانهدار اصفهانی را در شبکههای اجتماعی میدیدم که اشک را بر چشمان من و احتمالاً بسیاری از مخاطبان این کلیپ نشاند. آن کارآفرین در میان جمعی از جوانان مشتاق به سرمایهگذاری در استارتاپها و شرکتهای کوچک دانشبنیان صحبت را به اینجا کشاند که گفت به جان امیرالمؤمنین، به جان امیرالمؤمنین، به جان امیرالمؤمنین..؛ و دیگر نتوانست سخن بگوید. بغض کرد و گریست و وقتی آرام شد گفت من سه بار به جان امیرالمؤمنین قسم خوردم که بگویم حاضرم همه مالم و بیشتر از آن جانم را در راه ایران بدهم، حاضرم من نباشم و ایران باشد. خب پرسش این است که آیا سخنان این کارآفرین و انرژی اجتماعی وسیعی که به واسطه این سخنان تولید میشود، به موازات یک زرادخانه غنی نظامی در پیشبرد اهداف جنگ نقش ایفا نمیکند؟
این روزها خیلی از افراد صرفاً با خونسردی و روحیه بالای خود توانستهاند بیآنکه حتی رجز بخوانند یا بیانیهای صادر کنند یا ردی از آنها در جایی دیدهشود، به همسایههای خود روحیه بدهند. خونسردی یک پیرزن در گوشهای از شهر ممکن است جلوی مهاجرت یک جوان را بگیرد و او را به فکر وا داشتهباشد. همسایهای هراسان و آشفته به همسایه خود رجوع میکند، اما آن همسایه با نوع رفتار خود کاری میکند کهای بسا در آن موقعیت از عهده تراپیستهای حرفهای هم برنیاید.
در هر حال، خاک ایران، معدن گنجهای آشکار و مستور است. به قول حافظ، حکم ازلی اینگونه است که بسیاری از ذخایر و گنجینههای ایران در پرده بماند، اما آنها به وقت خود به آن وظیفه و مسئولیتی که حق بر گردن آنها نهادهاست، عمل خواهند کرد.
در کار گلاب و گل، حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پردهنشین باشد