جوان آنلاین: کانال تلگرامی «ترجمان» خلاصهای از مقالهای با عنوان «هدف؟ به گریه انداختن معلمها» نوشت: اَشلی لَم- سینکلر را با ترجمه احمد خدادادحسینی به اشتراک گذاشت. در این مطلب میخوانیم: فرض کنید معلم هستید و در کلاستان دانشآموزی دارید که همیشه دیر میآید، ردیف آخر کلاس مینشیند، هروقت نگاهتان به او میافتد، میبینید پوزخند تحقیرکنندهای گوشه لبش نشسته و چشمهایش با اعتنایی جایی خیره مانده، دمبهدم سؤالات بیربط میپرسد که تقریباً اطمینان دارید هدفش از پرسیدن آنها دستانداختن یا عصبانیکردن شماست. نمرههایش ضعیف است و تکالیفش نیمهتمام و بینظم و به حرف هیچکس هم گوش نمیدهد. چه آیندهای برای او متصور میشوید؟ آیا میتوانید تصور کنید وقتی بزرگ شد، کسی مثل اینشتین شود؟
اینشتین در دوران مدرسه، یکی از این دانشآموز به اصطلاح «ناسازگار» بود. رایج است بدرفتاریها و ضعف درسی او را به هوش خارقالعاده او نسبت میدهند. البته اینشتین واقعاً قدرت ذهنی استثناییای داشته، اما رفتارهای او در مدرسه آنقدرها هم استثنایی نبوده است. در واقع هر معلمی احتمالاً در کلاسش یکی دو نفر مثل او میشناسد.
ما آدمهای سرکش را دوست داریم. کسانی که روحیه مستقل و تمایلاتی خلاف جریان دارند، قوانین را میشکنند و راه و رسم خاص خودشان را پی میگیرند، اما اگر ببینیم دانشآموزی در مدرسه چنین رفتاری میکند، به حالش تأسف میخوریم. در یک تحقیق از چند صد معلم پرسیده شد که از نظرشان دانشآموز خوب چه خصوصیاتی دارد؟ «خودداری» و «مشارکت» در صدر فهرست قرار گرفتند. در واقعیت هم دانشآموزی که در کلاس آرام و منظم است و در بحثها مشارکت میکند، احتمال بیشتری دارد که به موفقیتهای تحصیلی برسد. بااینحال، دانشآموزان ناسازگار در نقطه مقابل میایستند.
تحقیقات متعددی نشان داده است که در محیط کار نیز «نظم» و «وظیفهشناسی» و «سازگاری» از جمله مهارتهای نرمی هستند که دارندگانشان موفقیتهای بیشتری کسب میکنند. اگر اینطور باشد، پس باید واقعاً برای بچههای ناسازگار نگران بود، اما واقعیت چیز دیگری است.
مدرسهها اغلب تعریف خیلی محدودی از موفقیت دارند و چارچوب رفتاری سفتوسختی را در پیش میگیرند. دقیقاً به همین دلیل است که دانشآموزان به اصطلاح «ناسازگار» که نمیتوانند در این چارچوب عمل کنند، طرد میشوند. با این حال بسیاری از آنها راهشان را با آزمون و خطا پیدا میکنند و به نسخه خاص خودشان از موفقیت میرسند. آدام گرنت در کتابی با نام اصیلها میگوید: طفرهرفتن، تأخیر همیشگی و گرایش به واژگونکردن مظاهر قدرت، ویژگیهای مهم متفکران اصیل است. در واقع، اغلب سرکشها هستند که بیشترین تغییر را در جهان به وجود آوردهاند.
اشتباه نشود، تدریس خودش به اندازه کافی دشوار است، پس شاید واقعاً نباید از معلمها انتظار داشته باشیم تا دانشآموزان را به بدرفتاری و گستاخی تشویق کنند، آن هم به امید اینکه اینها در بزرگسالی به متفکرانی اصیل تبدیل خواهند شد! اما روشهایی وجود دارد تا معلمها بتوانند چنین رفتاری را کنترل کنند و به راه درست بیندازد.
یکی از این راهحلها «کلاسهای استعداد محور» است که به دانشآموزانی که درس برایشان حوصله سربر یا ناخوشایند است، اجازه میدهد تا تواناییهای دیگر خودشان را بروز دهند و با ایجاد تجربه مثبت یادگیری و احساس موفقیت، آنها را ترغیب کند تا بقیه برنامه درسیشان را نیز راحتتر پیگیری کنند. راهحل ساده دیگر «پرهیز از برچسبزدن» است. اگر معلم هستید و دانشآموزی واقعاً آزارتان میدهد، به او برچسب «بچه شرور کلاس» را ندهید. این برچسب او را بین بچهها محبوب خواهد کرد، پس برای حفظ محبوبیتش هر کاری میکند تا اشکتان را درآورد.