کد خبر: 1252475
تاریخ انتشار: ۳۱ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۵:۳۲
گفت‌وگوی «جوان» با خواهر شهید علی اوغان از شهدای دوران دفاع مقدس 
این قدر کار می‌کنی، کجاست آدم قدرشناس؟»، اما علی در پاسخ‌شان می‌گفت: «وقتی قبول کردیم با این مقدار حقوق مشغول کار شویم، وظیفه داریم به بهترین نحو کارمان را انجام دهیم تا این پول حلال باشد وگرنه باید برویم دنبال یک کار دیگر
نرگس انصاری 

جوان آنلاین: یک ماه پیش از سالروز شهادت برادر، بار‌ها با ما تماس گرفت و از ما خواست تا از برادر شهیدش در روزنامه جوان بنویسیم. عفت اوغان یکی از خوانندگان همیشگی روزنامه جوان است. پیگیری‌هایش برای ما که در این حوزه قلم می‌زنیم و همیشه دغدغه همراهی و همکلامی خانواده شهدا را داریم، ستودنی بود. صدای مهربان و لرزانی که با هر تماس سعی داشت، هر آنچه از برادر در یاد دارد را به خوبی برای ما روایت کند. روایت‌هایی که در این نوشتار پیش‌رو دارید از لحظات همراهی ما با این خواهر شهید ۷۰ ساله به رشته تحریر در آمده است. روایتی از سیره و سبک زندگی شهید علی اوغان که در ۲۸ شهریور ۱۳۶۰ در جبهه دهلاویه به آرزویش رسید و آسمانی شد. 
 
 تک پسر خانه‌مان بود
علی متولد ۱۳۳۹ سمنان بود. او فرزند دوم خانه بود؛ تک پسری که همه خانواده به وجودش افتخار می‌کردند. او در هنرستان تحصیل می‌کرد، اما کمی بعد درس را رها کرد و برای گذران زندگی به کارگری در کارخانه ریسندگی و بافندگی مشغول شد. بعد از شهادت شاید روایت‌های زیادی از خلقیات برادرم شنیدیم، اما از میان همه آن‌ها خاطرات همکارش بسیار برای ما جالب بود. علی اهل تعریف از خود نبود. او هرگز به ما نگفت برای آن حقوق مختصری که از کارخانه می‌گرفت، با جان و دل کار می‌کرد، تا جایی که همکارانش به او معترض می‌شوند و می‌گویند: «این قدر کار می‌کنی، کجاست آدم قدرشناس؟»، اما علی در پاسخ‌شان می‌گفت: «وقتی قبول کردیم با این مقدار حقوق مشغول کار شویم، وظیفه داریم به بهترین نحو کارمان را انجام دهیم تا این پول حلال باشد وگرنه باید برویم دنبال یک کار دیگر.» برادرم بسیار با اراده بود و با همه وجود دوست داشت روی پای خودش بایستد و نانی که برای اهل خانه می‌آورد حلال و طیب باشد. برایش فرقی نمی‌کرد چه کاری انجام می‌دهد، فقط توجهش به حلال بودن دستمزدش بود. او مدتی بعد از کارخانه بیرون آمد و شروع به پخش روزنامه و نشریه در خانه‌های مردم کرد. خیلی از وقت‌ها هم در مغازه پدرم که میوه‌فروشی داشت، کمک می‌کرد. بعد از چند وقت در کتابفروشی قائم مشغول شد. کتاب می‌خرید و همانجا هم می‌فروخت. چند وقت قبل از سربازی‌اش که بیکار بود پیش عموی مادرم رفت و آنجا در کندن قبر به او کمک کرد. 

 فعال انقلابی 
برادرم علی اهل مطالعه بود. از همان دوران انقلاب سعی کرد با مطالعه و تحقیق در مسیر انقلاب قدم بگذارد. با شروع فعالیت‌های انقلابی مردمی، او هم خودش را به جرگه انقلابیون رساند و در پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی (ره) نقش بسزایی ایفا کرد. علی گاهی تعدادی از اعلامیه‌ها و کتاب‌های ممنوعه را در خانه نگهداری می‌کرد. نمی‌دانیم از کجا، اما یک روز ساواکی‌ها به خانه ما ریختند و همه چیز را زیر و رو کردند. مادرم خیلی ترسیده بود، بیشتر نگرانی‌اش برای همان کتاب‌ها و اعلامیه‌ها بود که گمان می‌کرد علی در خانه مخفی کرده است. کمی بعد ساواکی‌ها بعد از جست‌وجوی خانه وقتی دیدند دست‌شان به جایی بند نیست، علی و پدرم را با خود بردند و، چون نتوانستند آن‌ها را به چیزی محکوم کنند، بعد از یک روز آزاد کردند. 

 نمی‌خواست جبهه خالی بماند
 در همان سال آغاز جنگ تحمیلی، یعنی سال ۱۳۵۹ برادرم برای گذراندن خدمت سربازی راهی جبهه شد. او تک فرزند خانه بود و به توصیه یکی از بستگان می‌توانستیم به راحتی معافیتش را بگیریم. راستش را بخواهید وقتی مادرم شنید که می‌شود معافی علی را بگیریم، خیلی خوشحال شد، اما وقتی این موضوع را با علی در میان گذاشتند، او بسیار ناراحت شد و گفت مگر خون من از باقی جوان‌ها رنگین‌تر است؟ نمی‌خواست جبهه خالی بماند. او رفت و حتی یک بار هم با حال مجروح به خانه آمد. 

 عکس‌های آخر علی!
قبل از شهادتش به مادرم گفته بود از کدام ناحیه تیر می‌خورد و شهید می‌شود. مادر همیشه از آن روز یاد و خاطره آن روز را تعریف می‌کرد و می‌گفت: علی آمد کنارم و دست روی قلبش گذاشت و گفت مادرجان دقیقاً تیر همین جا می‌خورد. مادرم که بی‌تابی می‌کند و ناراحت می‌شود، خیلی زود حرفش را پس می‌گیرد. همین طوری گفتم. علی قبل از اعزام آخرش به جبهه یک میهمانی در خانه ترتیب داد و از همه فامیل خداحافظی کرد. تعداد زیادی هم عکس گرفت و وقتی علت را پرسیدیم گفت به کارتان می‌آید. عجب پیش‌بینی بجایی کرده بود. همه آن عکس‌های زیبای برادر، لازم شد. تعدادی روی در و دیوار و تعدادی روی طاقچه خانه‌مان تا بهانه‌ای شود که هر روزمان را با یاد او و شهدا آغاز کنیم. بر این باور بود که کار اصلی را آن‌هایی کردند که شهید شدند و خودش را جامانده قافله شهدا می‌دانست.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار